eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من آن طبیبِ زمین گیر زار و بیمارم که هرچه زهر به خود میدهم نمیمیرم من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم فاضل نظری
لبخند تو یک آلت قتاله ی محض است کافی ست که بر گونه‌ی تو چال بیفتد
نمازم را قضا كرده تماشا كردنت اى ماه بماند بين ما اين رازها بينى و بين الله
پر از دلشوره عشقم، ولی در ظاهر آرامم چو مردابی که از دنيا به عکس ماه دل بسته‌ست
بندی به پای دارم و باری گران به دوش در حیرتم که شُهره به بی بند و باری ام
دوای درد دل خسته ام بکن یارا بیا که نیست مرا بی تو زیستن یارا ز جستجوی تو یارا روان همیسازم ز چشمه های دو دیده هزار دریا را جماعتی که بکوی تو راه مییابند کجا کنند تمنا بهشت اعلا را برد خیال تو از ره هزار زاهد را کند جمال تو شیدا هزار دانا را چنان ز هوش برفتم ز عشق بالایت که باز می نشناسم نشیب و بالا را همان زمان که بروی تو دیده بگشادم بروی غیر تو بستم در سویدا را
🍃 وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز تکرار می کنند تو را در صدای من
قفس یا آسمان یا کنج زندان چه فرقی دارد اندر چشم رندان کبوتر یا کلاغ و یا قناری به چشم  بی دلان هستند حیوان... احمدی اصل
شعلهٔ حسن، جگرسوخته‌ای می‌طلبید عشق در ‌هر دو جهان گشت و مرا پیدا کرد
چنگیز چشم های تو آمد به غارتم مبهوت فن دلبری و این مهارتم اشغال کردی اول و آتش زدی مرا حس میکنم تو خودسری و من سفارتم
مي رسد روزي که شرط عاشقی دلدادگی ست آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق می شود
دلم را برده یک دختر که چادر هم به سر دارد ز طلاب قم است و از دل زارم خبر دارد زند بر چهره روبند و برای صورت ماه اش... از این وادی به لطف حق یکی محکم سپر دارد نمازش پر ز معنا و لبانش پر ز شیرینی... دو چشمش میکده آری که انواع گوهر دارد جواب رد فقط داده به خواهش های قلب من... به او گفتم دعایم کن دعای تو اثر دارد نماز شب که می‌خواند دلم دیوانه می‌گردد... گمانم حضرت مریم(س) به محرابش نظر دارد حجابش را ، حیاءاش را ، دو چشمان بلایش را چه گویم از بتی زیبا که دائم چشم تر دارد شدم مجنون که بشنیدم نگار گل رخم فردا... ز شهر من به شهری دور بلی قصد سفر دارد "برائت" را کناری نه "تولی" کن به دلداری... شوی بر مومنه عاشق ، هزاران دردسر دارد! "عاصی" 🌹❤️
از او به دلم می رسد آزار قشنگ است بر سر بکشد چادر گل دار قشنگ است عاشق به پریشان شدنش زنده و معشوق تأخیر کند لحظه ی دیدار قشنگ است گاهی وسط صحبت رسمیِ من و او تغییر کند حالت گفتار قشنگ است از پنجره ی چشم پلنگ آهوی مستش هی خیره شوی بر در و دیوار قشنگ است می خندد و دل کندن از این منظره سخت است تکرار شد این منظره، تکرار قشنگ است لبخند زد و گفت: توکلت علی الله خوشبخت شدن با نفس یار قشنگ است
خفته‌ی خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش
با تو هستم شاعر شیرین سخن، بانو زری! آب هویج و بستنی خواهم، برایم می‌خری؟🤔
گفتم: سیاه بخت شدم در فراق تو... با طعنه گفت: عاقبت صبر روشن ست
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر...
دهان به سرزنشم وا مکن که من کوهم به من هر آنچه بگویی، به خویش میگویی!
در تنگنای حیرتم از سخت جانی‌ام! باید برای هر نفس از هفتخوان گذشت!
غصه را از جان و تن بیرون نما🌹 خنده را بر قلب و لب افزون نما😄 خواهی اَر دائم شوی شادان و خوش😉 خنده ها را بر لبت سلفون نما😅🤚 😁
فقط می خواهم تو را شعر کنم... آنقدر از تو بگویم آنقدر از تو بگویم... آنقدر از تو بنویسم.... که باز هم با بوسه ای شعر آخرم را روی لبهایت تمام کنم.❤️
منی ! چه کار کنم؟! بي اصلا نمیتوان سر کرد... ! حتی اگر که باشی من گلایه نمیکنم.... 🙏🥺
هر چه زخم دارم، به قربان نمک نشناسیت !😕😢
ناکامیم ای دوست! ز خودکامی تُست وین سوختگی‌های من از خامی تُست مگذار که در عشق تو رسوا گردم رسوایی من باعث بدنامی تُست
چای را که آوردی, خودت هم بنشین من چای را, قند پهلو, دوست دارم...!😌☕️✋