در میان چشم ها عشق است تنها چشم تو
چشم هایم را درآورده ست از پا چشم تو
از همان درس دبستان چشم تو آموختم
چون نوشتم بعد چندین آب بابا چشم تو!
شاکی اند از برق چشمت کل دنیا مثل من
ماه عینک می زند وقتی شود وا چشم تو
پلک هایم ابر، وقت گریه ام با یک نگاه
باردارش میکند این ابرها را چشم تو
طاق ابروی تو قدس و کعبه ام چشمان تو
وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو
چشم من وقت سحر چشم انتظار چشم تو
چشم تو وا که شود حی علی تا چشم تو
کاش میشد لحظه ای با چشم تو خلوت کنم
ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو
#روح_اله_عسگری
ناله اگر که برکشم،
خانه خراب میشوی
خانه خراب گشتهام
بس که سکوت کردهام...
#صائب_تبریزی
#السلام_علیک_یا_علی_بن_محمد_الهادی
سینهاش تنگ شد از شدت آن زهر جفا
مجتبی گونه و با درد رَوَد سمت خدا!
#لاادرے
شاید که جام بشکنم و توبهای کنم
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن ...
#سجاد_سامانی
گفته بودی که گلم شعر مرا میفهمی
اینهمه بوسە زدم لای غزل فهمیدی؟
#عباس_موسوی
🌾🌸☺️
گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همهی ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همهی ما
#فاضل_نظری
یک قطره ولی تشنهی دریا شدنم
یک ذرّه ولی به فکرِ معنا شدنم
از خود نگریزید که تنها بشوید
کشتند مرا به جرمِ تنها شدنم...
#سجاد_سعیدنژاد
چه جای شِکوه اگر زخم آتشین خوردم
که هر چه بود ز مارِ در آستین خوردم
فقط به خیزش فواره ها نظر کردم
فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم
مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند
که تیر وسوسه از یارِ در کمین خوردم
ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!
قفس گشودی ام و « اختیار » بخشیدی
همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم
#فاضل_نظری
مطمعنی عاشقی و دوستش داری گُلم...؟!
قبلتر ها با منم اینگونه صحبت کرده ای!
#علی_نگارنده
گر ببينى ناكسٖان بالا نشينند، عيب نيست
روى دريا كف نشيند، قعـر دريا گوهراست
#صائب_تبریزی
آرام دل مرا بخوانید
بر مردم چشم من نشانید
آوازهٔ عشق من شنیدید
اندازهٔ حسن او بدانید
چون صورت روی او بدیدید
الحمد و ان یکاد خوانید
از دور در او نگاه کردن
انصاف دهید کسی توانید
از دیده و جان و از دل و تن
این خدمت من بدو رسانید
ای خوبان او چو آفتاب است
در جمله شما باو چه مانید
عشق انده و حسرت است و خواری
عاشق مشوید اگر توانید
#حسن_غزنوی
🌾🌸🌾
مثل پیچک به تو پیچیده ام و دلتنگم
بین ما هیچ نبوده ست به جز "ما نشدن"
#حسین_دهلوی
🌾🌸🌾
هر غزل را گفتهام در وصف ِ تو بینقطه بود
جورِ هر یک نقطه را هر قطره اشکم میکشد
#محمود_افهمی
ز وداعت به دل آمد غم یک عمر فراق
چون وداعِ تو چنینَست، فراقت چونَست!
#وصال_شیرازی
کاش جام عمر او هرروز خالی تر شود
هرکه خالی کرده است از یار آغوش مرا
#حسین_دهلوی
بر زبانت مدتی حرف فراق افتاده است
آنچه میترسیدم از آن، اتفاق افتاده است
#حسین_دهلوی
بخشی از قصیده ی مدح مولا علی علیه السلام، از قلم حقیر:
🌿🌿
کمرشکسته و غمگین و داغدار قلم
شبیه من شده آشفته و خمار قلم
برای وصف تو، قحطی واژه شاهد بود
که من به دست گرفتم هزار بار قلم
چقدر فاصله بین من و تو بسیار است
خدا کند بشود دست روزگار قلم
نگفتن غم دل با حبیب، دشوار است
اگر شده ست چنین لاغر و نزار قلم
میان نامه اگر باز دست من خط خورد
ببخش! حرف تو شد، گشت بیقرار قلم
بگو چگونه بگویم، که سال ها گویی
برای وصف تو افتاده در حصار قلم
چه بیت ها که نوشتیم و خط زدیم و نشد...
به قصر معنی آن شه، نیافت بار قلم
شهی که فاتح ملک فصاحت سخن است
به دست گیرد اگر جای ذوالفقار، قلم
شهی که در پی دست عنایتش، عمری ست
نشسته خون به جگر؛ چشم انتظار قلم
همان کسی که ز انواع فضل و حسن و صواب
ردیف کرده برایش خدا هزارقلم
سیاه مشق کنم فضل او، اگر بدهند
به من هزار مرکب، سپس هزار قلم
غزل مباد بگویم ز خال و خط رخش
که مات ماند از آن نقش و آن نگار قلم
نگاه شاعر من شاهد است در این شعر
به ثبت نام علی دارد افتخار قلم
خوشا کسی که به راه صواب مایه گذاشت
خوشا که سر بسپارد در "این" قمار قلم
بر آن سرم به قیامت رسد سرودن شعر
اگرچه طبع روان است، نیست یار قلم
در انتظار سوار مدینه، بهر صله
بیاد سجده ی آن ماه، خون ببار قلم!
بخواه حسن طلب را از او که خواهد کرد
دو دست غاصب و ضارب، به ذوالفقار، قلم
امید آخر من در قیامت این شعر است
که خوش زده ست از آن شاه شهسوار، قلم
#حسین_دهلوی
فِـراق و وَصـل اگَـر سَـرد و گَـرمِ ایـن دُنیاست
عَجیب نیست ڪه دِل ڪاسهای پُر از تَرَڪ است
#سید_سعید_صاحب_علم
ای زلف مسلسلت بلای دل من
وی لعل لبت گره گشای دل من
من دل ندهم به کس برای دل تو
تو دل به کسی مده برای دل من
#ابوسعید_ابوالخیر
حالِ مرا هرکس که میپرسد بگو: خوب است
اشکش روان، اندوه جاری، زخمها کاری ست
#حسین_دهلوی
از آنچه بوده ایم، چه مانده ست در بساط؟
جز جامه ی دریده و رنگ پریده ای
طعم جنون چشیده، پریشان سخن شدیم
چون شاعر معاصر دیوان ندیده ای!
#حسین_دهلوی
لذت این مرگ را آرام در کامم بریز
این که زجرم میدهی از زخم کاری بهتر است
#حسین_دهلوی
با اشک میخورم مِی و بر من حلال باد
آبِ حرام خویش٬ که با آب شستهام...
#حسین_دهلوی
در دلم غوغاست؛ اما رازداری بهتر است
چشم می دوزم به در... امیدواری بهتر است
#حسین_دهلوی