هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست
الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یک بار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
#فاضل_نظری
گاه باید روئید
از پسِ آن بـاران
گاه باید خندیـــد
بࢪ غمۍ بۍپایـــان...
#سھرابسپھرے
چگونہ سیر شود چشممـ از تماشایت؟!
ڪہ جــاودانہترین لحظہے تماشایۍ...
#حسینمنزوے
خاک بر سر ماندهام، مانند بِرنوهایِ ایل...
کاش دستی میرسید و ماشهام را میچکاند!
#احمد_جم
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم
که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس
بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس
دفتر عشق که سر خط، همه شوق است و امید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
#شهریار
امشب ای ماه شدم غرق غم و تنهایی
باز من ماندم و تو، شعر و شب و شیدایی
نیست در خلوت خالی شبم، هیچ دلی
ای فغان از شب تنهایی و بی فردایی
باز هم شب شد و چشمان مرا خواب نبرد
دورم از آن رخ زیبای مه و رویایی
درد عشقی به دلم دارم و کس یارم نیست
کو، طبیب دل بیمار من سودایی
همچو لیلی به ره عشق چنان حیرانم
که ندارم دگر از ظلمت شب پروایی
دل چو میرفت پی عشق ندانست دریغ
هر قدم دام بلاییست پر از رسوایی
ماه من! منتظرم... کاش به دادم برسی
دست گیرم به دعا، تا تو چه می فرمایی
#آنجلا_راد
مــرگ یعنـی بروی تا قـدمِ آخرِ عشق
و بگوینــد : "بمــان...! ، وصلتتان
قسمت_نیست"
#آنا_جمشیدی
این رسم رفاقت و وفاداری بود ؟؟
تقدیر من از عشق ؛ فقط زاری بود ؟
باید که بپرسم از خدایم یک روز
از خلقت ما هدف ؛ عزاداری بود ؟!
#حامد_احمدزاده_پنهان
دردِدل کن که نماند به دلت دلتنگی
کوه هم درفوران است به آن دلتنگی...
#فرزاد_الماسی
یا رب مرا به عشق علی مبتلا نما
با جامی از ولای علی آشنا نما
چشمم از این جهان پر از های و هو ببند
بازش دوباره بر حرم مرتضی نما
#آقا_علی_بن_ابیطالب_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
خلقت گمانم دوستان ، با یا علی آغاز شد
الله گفتا یا علی ، آدم وجودش ساز شد
ورد لب لاهوتیان غیر از علی والله نیست
احمد به نام مرتضی دارنده ی اعجاز شد
یاصاحب صبر
به لوح خاطر من نیست جز خیال تـو نقشی
ز بس ڪه کرده وجودم به دوستیِ تو عادت
#آتش_اصفهانی
بازدم های تو شد دَم های شورانگیزِ من
با توام شیرینترین دلدار من، وقتت بخیر!
#مریم_میرصفایی
چو در کنار منی، کفر نعمت است ای دوست
دو دیدهام مژه بر هم دَمی اگر بزند
#حسین_منزوی
کسی سراغ شما را نمیگيرد، مگر آنکه
دلتنگ شما باشد
و کسی دلتنگ شما نمیشود مگر آنکه
متوجه جای خالی بعد از شما باشد...
#نجیب_محفوظ
سلام
مانع راهت شدم اين بار هم، اما چه سود؟
می روی... آه ای رفيق بی وفا، عزت زياد!
#مجتبی_دهدشتی
من از بیداریِ کابوسوارم سخت میترسم
کسی را میشناسی این حوالی خواب بفروشد؟
- #امیر_اخوان
در دلم غوغاست...
اما رازداری بهتر است
چشم می دوزم به درامیدواری بهتر است
#حسین_دهلوی
به سفر رفتی و عشاق تو گیسو کندند
در فراق تو عجب سلسله ها بر هم خورد
#واقف_هندی
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_امام_حسین_علیهالسلام
شراب آلوده میداند تَهِ پیمانه میچسبد
خمارِ باده میفهمد شبِ میخانه میچسبد
گداییِ در این خانه تشریفی به ما داده...
که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه میچسبد
حرم شد خانهام وقتی ، سلامت کردم و دیدم
زیارتهایِ ما حتی میانِ خانه میچسبد
سرِ سال است رو بر تو زیارتنامه میخوانم
زیارتنامه خواندن با دلِ دیوانه میچسبد
سلامالله ای دل آتشِ صبح اَزَل آمد
مبارک باد یازهرا که اَحلی مِن عسل آمد
اگر شعریم اگر شوریم ؛ مُرَکب یا قلم هستم
اگر با شهریار و مُقبِلیم و مُحتشم هستیم
همه از آستان آسمانی نجف داریم
که هر دَم ؛ دَم به دَم با صاحبِ تیغِ دودَم هستیم
دمِ ما یاعلی و بازدمهامان حسین است و...
اسیرِ این دَم و دیوانهی این بازدم هستیم
پس از یک عمر فهمیدیم این دل بارگاهِ توست
در این قابی که میبینم حرم را ؛ در حرم هستیم
خدا را شُکر بختِ روز و ماه و سال مایی تو
همیشه تا همیشه حالِ حَوِل حالِ مایی تو
تو گوشه گوشه در دل شُعله شُعله در جگر هستی
تو از پیراهنم حتی به من نزدیکتر هستی
الف با میم و با عینی و با فایی و با حایی
چگونه اینهمه هستی چگونه اینقدو با منظومهی هفتاد و دو خورشیدیات عمریست
مدارِ چرخش دیوانههای دربدر هستی
«اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد»
دعا هستی دوا هستی قضا هستی قَدَر هستی
چنان روشن شده عالم بگو خورشید برگردد
محال است از حریم تو کسی نومید برگردد
نگاهی کُن به دامانت دخیلِ تو خلیل اینجاست
کنارِ سجدگاهِ ما جبینِ جبرئیل اینجاست
جلالالله در چشمت جمالالله در رویت
جمال اینجا جمیل اینجا جلال اینجا جلیل اینجاست
نه از سینایِ موسایم نه از اَنفاسِ عیسایم
کفایت میکند ما را کَرَم تا که کَفیل اینجاست
گِره خورده است با نامت سرِ مژگانِ ما یعنی...
که آبِ سلسبیل اینجا که یک شعبه زِ نیل اینجاست
خدا را شُکر قلبِ ما صدای کربلا دارد
فقط حال و هوایم را هوای کربلا دارد
(حسن لطفی ۹۹/۰۱/۰۸)
#امام_حسین_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
گفتم تو ربّ* مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
* راغب در کتاب مفردات: ربّ به معنای تربيت و سوق دادن چيزى به سوى كمال است
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان