eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مقصود من از شعر تو بودے ڪه نماندی اے ناب ترین حس غلط باز ڪجایی.؟
هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای ، دردِ محبت است که درمان‌پذیر نیست ! ‌‌‌
سخت می ڪوشم ڪه با شعــــرم فراموشـــــت ڪنم از خدا می ڪَویم اما، باز منظـــورم تــــــــویی...
‌‌ مثل ستاره‌های دنباله‌ داری .. دیدنت ؛ هر شب برایم آرزوست... 💫 ‌
ناز کن ، عشوه بیا ، ناز خریدن بلدم باز هم حرف بزن ، حرف شنیدن بلدم لب خود تر بکنی ... من به کنارت هستم به قرارِ تو ... فقط زود رسیدن بلدم اشک شوق است که با دیدن تو رود شده من به عشق تو از این رود ، پریدن بلدم روبروی تو فراموش شده پلک زدن ... با همین چشم ، فقط روی تو دیدن بلدم لب تو باغ گلی هست که بر صورت توست من از این باغ ، رُزِ عشقِ تو چیدن بلدم موی تو مخمل نرمی ست ، "نوازش لازم" وَ بر این مخمل شب ، دست کشیدن بلدم کاشکی پیر شوم پای تو و پای دلت بخدا پای همین عشق ، خمیدن بلدم
جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟ که هر دم به نوعی دلش خون کنی تو روزی ز دست غم خود مرا به صحرا دوانی و مجنون کنی نگویم به کس حال بیداد تو که ترسم بگویند و افزون کنی نمی‌دارم از دامنت دست باز گرَم دامن دیده جیحون کنی برآنی که بر من کنی رحمتی چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی اوحدی
دیده ام راه دوست دارم گر ببیند روی او ورنه این عالم ک مادیدیم خوش دیدن نداشت
روسری روی سرت" آیه قرآن" من است موی آشفته تو "خانه ویران" من است خم ابروی کجت پنجه یک تیرانداز گر رهایش بکنی "حرمله جان" من است چشم تو وای نگو...دیده دل میخواهد... گوشه چشم شما "منطق و برهان" من است صورتت مثل گلی در وسط تابستان بین گلهای معطر "گل ریحان" من است شهد لبهای تو از قند و عسل شیرین تر شک ندارم لب تو "حاکم قندان" من است گردنت تا کمرت منحنی زیباییست پیچ وتاب بدنت" گردنه حیران "من است لمس اندام تو سخت است ولی آغوشت... آخرین مرحله از "خواب پریشان" من است
دعا نمیکنم این روزها مرادی نیست تو را به مهر و محبت که اعتقادی نیست! ببخش اینکه به تو خیره میشوم گاهی… خیال کرده‌ام این حاجت زیادی نیست! قبول کن به خدا بخت هم رقیب من است شبی که موی تو آشفته است، بادی نیست! سکوت کردی و دیدی چه زخم‌ها خوردم سکوت معنی‌اش این است: انتقادی نیست! تو شاهزاده‌ی مغرور قصه‌ای؛ جز من دوای بی کسی‌ات دست شهرزادی نیست! به سیل گریه قسم، آبروی من رفته‌ست از این به بعد به چشمانم اعتمادی نیست
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
💖✨ من اگر دل به تو دادم تو زمن دل بردی گر گناه است محبت، تو گنهکار تری
🧡🧡🧡 هر کسی‌ ویرانهٔ خود را عمارت می‌کند ما به تعمیر دل بی پا و سر ویران شدیم ...
‏دلتنگی بوی موهات با همه ی دلتنگی ها فرق دارد... ...
مثل نیلوفر، به عمق باورم پیچیده ای... من در آغوش تو می‌مانم... مرا مرداب کن!
چاره‌ ِ بیماریِ عِشق است پَرهیز از طبیب هًرکه قَدر ِ دَرد دانَد با مُداوا دُشمن است
ما در شکست گوهر یکدانهٔ خودیم سنگ ملامت دل دیوانهٔ خودیم چون بلبل از ترانهٔ خود مست می‌شویم ما غافلان به خواب ز افسانهٔ خودیم در خون نشسته‌ایم ز رنگینی خیال چون لاله دلسیاه ز پیمانهٔ خودیم گیریم گل در آب به تعمیر دیگران هر چند سیل گوشهٔ ویرانهٔ خودیم دست فلک کبود شد از گوشمال و ما مشغول خاکبازی طفلانهٔ خودیم ما چون کمان ز گوشه نشینی درین بساط هر جا رویم معتکف خانهٔ خودیم صائب، شده است برق حوادث چراغ ما تا خوشه چین خرمن بی‌دانهٔ خودیم 🦋🍃🦋🍃🍃🦋🍃
تا خواب وصالِ یار دیدم سر صبح از سمت بهشت و نور...وا شد در صبح فریاد زدم که دوستش می دارم یک کوچه شنید و ریخت کرک و پر صبح
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا… جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا… وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا… روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا افتــاد روی میز ورق‌های سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا کم‌کم زمانه داشت به هــم می‌رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا… تا آفتاب زد  همه جـــا تار شد برام دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا، از خواب می‌پریم کـه این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
ناز کن ، عشوه بیا ، ناز خریدن بلدم باز هم حرف بزن ، حرف شنیدن بلدم لب خود تر بکنی ... من به کنارت هستم به قرارِ تو ... فقط زود رسیدن بلدم اشک شوق است که با دیدن تو رود شده من به عشق تو از این رود ، پریدن بلدم روبروی تو فراموش شده پلک زدن ... با همین چشم ، فقط روی تو دیدن بلدم لب تو باغ گلی هست که بر صورت توست من از این باغ ، رُزِ عشقِ تو چیدن بلدم موی تو مخمل نرمی ست ، "نوازش لازم" وَ بر این مخمل شب ، دست کشیدن بلدم کاشکی پیر شوم پای تو و پای دلت بخدا پای همین عشق ، خمیدن بلدم
🦋🌿 هر بار توبہ مے ڪنم از عاشقی و باز چشمت چہ مے ڪند ڪہ فراموش مے ڪنم 🌴💙🌴 غصہ مرا ڪشت ، چرا ساڪتے؟ با منِ دیوانہ تو حرفے بزن هرچہ دلت خواست بگویے ، بگو باش فقط، بغضِ مرا خط بزن ... 🌿 🌴💙🌴
هر کجا از عشق گفتم ، سنگ بی مهری زدند مردمان این زمانه " دل " نمی فهمند چیست
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر! تا که بگویم غم دل بیشتر دوست‌ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویش‌تر
برای دیدنم ای کاش در قلبِ تو شوقی بود..
دل به دریا زده ای! پهنه سراب است نرو.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم و گرامی باد. منم بنده ی اهل بیت نبی ستاینده خاک پای «وصی» اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای گرت زین بد آید گناه من است چنین است و این دین و راه من است برین زادم و هم برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم دلت گر به راه خطا مایل است تو را دشمن اندر جهان خود دل است نباشد جز از بی​پدر دشمنش که یزدان به آتش بسوزد تنش هر آنکس که در جانش بغض علی‌ست ازو زارتر در جهان زار کیست ✍ 🎙 امام خامنه‌ای: من با مأنوسم. حکمت شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم ، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فردوسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه.
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است ! عیب من این بود شاید... ماه را میخواستم!!!
من و تو اشتباهی عشق همدیگر شدیم آری... تورا می‌بخشم اما تا ابد خود را نمی‌بخشم!
آنقدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو ماهی گم شده در حسرت آبم که نگو مثل پیری که توان رفته ز جانش ، دایم پی آن کودکی و عهد شبابم که نگو عذر تقصیر اگر فکر و خیالم تو شدی آنقدر در تو گُم و غرق سرابم که نگو بس که از عمق وجود از غم تو لرزیدم مثل بم گشته ام و خانه خرابم که نگو همه شب زمزمه ام گوشه ی میخانه شده آنقدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو 👌❤️🍃 ‌ •|🌿
عوض شدی دلم برای دیدنت بهانه داشت چرا که مثل اشک چشم خواهشم ترانه داشت به یاد روزهای خوبمان همیشه دست من هوای موطلایِ باز را اسیر شانه داشت شدم شبیه مادری که آخرین نگاه او به خاطرات بچه اش نوای عاجزانه داشت فقط نگو به من گلم که عاشقم نبوده ای روایتی نوشته ای خدای عاشقانه داشت ببین عواملی که رویشی به لاله داده اند امید غنچه را به زیر سنگ با جوانه داشت نگو بمان که میروم،بگو نمان نمیروم که خواهشت ز من فقط جواب دخترانه داشت 🌸گلایه هم که میکنم شعر حساب میشود زبان شاعری مگر ز یار ما نشانه داشت من از تمام شاعران به نکته ها رسیده ام که شعر با گذشته ها سراب صادقانه داشت