eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش زدم به دفتر حافظ؛ غزل غزل از ترسِ اینکه معنی فال کسی شوی...
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم...
بعید نیست که گر تو به عهد بازآیی به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان
میرود منزل به منزل کربلا ذبح عظیم عید قربان را بیا یک ماه بعد آنجا ببین ✍
عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشـق بـه قــربـان حسینیم هـمـه
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ زخمم بزن كه زخم، مـرا مرد‌ می‌كند‌ اصلاً برای عشـــق سـرم د‌رد‌ می‌كند‌ زخمم بزن كه لااقل اين كار ساد‌ه را هـــر يار بی‌وفـای جـوانمــرد‌ می‌كند‌ ━━━━💠🌸💠━━━━
عید را این مردمان در بوق و ڪرنا ڪرده‌اند ما ڪه هر دم از براے یار "قربان" می‌شویم! ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا عشق ، به سرزمینِ دل غالب شد معشوق ، علی بن ابیطالب شد تا کلّ جهان عاشقِ این عشق شوند تبلیغِ غدیر خم به ما واجب شد شاعر:
در آتش هجرانِ تو خاکستر محضیم از ما که رساند به تو پیغام؟ مگر باد..
تسکینِ دل چگونه برآید زِ دستِ من؟ کارِ تو بود این که به من وا گذاشتی
دم به دم از تو غمے میرسد و من شادم بند بر بند من افزاید و من آزادم عید قربان من آن دم ڪه فداے تو شوم عید نوروز ڪه آیے به مبارڪبادم....!!!!!
"دوستتـــ می‌دارم" اے یقین بی زنڪَار .. 🧚‍♀
خوش بر غزل ما نه که بدخواه ندارند چون بر لَهِ کس نیست در آن چاه ندارند رویای رسیدن به تو مانند دو خطی است مادام موازی،که بهم راه ندارند هرچند که ایراد گرفتند به شعرم در اصل ولی یک دل آگاه ندارند باید شِکَنم خط خودم را طرف تو اینگونه شکستیم که اکراه ندارند
‏هلاک حُسن خداداد او شوم که سرتاپا چو شعر ‎حافظ شیراز انتخاب ندارد...
شب فراق که داند که تا سحر چندست مگر کسی که به زندان عشق دربندست 
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ به شـب‌نشـینی زنـدانـیان بـرم حسـرت که نقل مجلسشان دانه‌های زنجیر است ━━━━💠🌸💠━━━━
منم و شبـی و با دل همه شب حکایـت او
گاه بر زلف سواریم و گهی بین لبت ... گل سر بودن عجب حس عجیبی دارد
شعر را صرفِ همین عشقِ پریشان کردی همه‌ی زندگی‌ات را سپر ِ آن کردی دوستش‌داری و پیداست که پنهان‌کردی دل من! هر چه غلط بود فراوان کردی... 🌹🦋🥀
هرچه مرهم می گذارم بند می آید مگر ای وطن! خون ِ دل از اروند می آید مگر ! هرچه لالایی بلد بودی برایم خوانده ای خواب ِ چشمانی که می بارند می آید مگر هرچه شکلک توی ذهنت بود در آورده ای بر لب شعرم ولی لبخند می آید مگر تو دلت خوش باشد اما ابر حزبی توده ایست در پناه چتر ، باران بند می آید مگر ساختار فصل ها را عصر یخبندان شکست ماه ِ فروردین پس از اسفند .............؟  
دلم گرفته ز بی‌دست و پایی شعرم که دست و پا زدنم را نمیکند، تصویر!
دوست دارم كه گوشه ي پيانو كاغذ ِ نـُـت نويسي ات باشم « Im calling you » كه مي خواني لهجه ي انگليسي ات باشم  
علی الطلوعِ نجف، آرزوی رندان است... مرا ببر به تماشای صبح ایوانت
. چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما نالۀ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما قطرۀ اشکیم با آوارگی هم‌کاروان در کنار چشم از خاطر فراموشیم ما فتنۀ صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم گر به‌ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما بی تأمل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما پیکر ما می‌کند شمشیر را دندانه‌دار در لباس از جوهر ذاتی زره‌پوشیم ما کار روغن می‌کند بر آتش ما آب تیغ خون منصوریم، دایم بر سر جوشیم ما خرقۀ درویشی ما چون زره زیر قباست پیش چشم خلق ظاهربین قباپوشیم ما نامۀ پیچیده را چون آب خواندن حق ماست کز سخن‌فهمان آن لب‌های خاموشیم ما از شراب ما رگ خامی است صائب موج زن گرچه عمری شد در این میخانه در جوشیم ما 🍃