eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
لعنتی ترین قسمت زندگی اونجاست که شمس لنگرودی میگه: دلخوش نشسته ام که شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیا نمی‌شود 🍀
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست به زلیخا بنویسید نیاید بازار این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست حال این ماهی افتاده به این برکه‌ی خشک حال حبسیه‌نویسی‌ست که زندانی نیست چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش بشنوید از من بی‌چشم که کرمانی نیست با لبی تشنه و بی‌بسمل و چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست عشق رازی‌ست به اندازه‌ی آغوش خدا عشق آن گونه که می‌دانم و می‌دانی نیست 🌿
شـانـه‌ات را مثـل یک دیوار میخواهد دلم از نـگاهت جـامِ مِی، بسیار میخواهد دلم تن به تن، آغوش‌درآغوش‌ و لب‌ بر رویِ لب بوسه‌هایی مست‌ و پرتکرار میخواهد دلم دستِ یاری‌بخش‌و گرمایِ‌ حضورت‌ را‌ به جان مثل شخصی مانده در آوار میخواهد دلم غرق عشقت، شب‌به‌شب در دفتر شعرِ خیال واژه‌ی چشم تو و خودکار میخواهد دلم از نگاهت، بوسه‌ات، از چشم‌هایت، از لبت نغمه‌ی سنتور و چنگ و تار میخواهد دلم تند بادم، بیقرار و مست هر سو می‌وزم خواستگاهی مثل شالیزار می‌خواهد دلم خوانش. @Moh3n67625
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مراسم تعزیه ای در عراق کسی که نقش امام حسین عليه السلام رو بازی می کرد آنقدر با احساس ندای«هل من ناصر ینصرنی»سَرداد که تماشاگران و محبان اهل بیت علیهم السلام طاقت نیاوردند💔😭 ما جواب هل من ناصر تو ایم....✋ ح‌س‌ی‌ن 💔
طاق ابروی چو محراب تو از بس زیباست هر که آمد به تماشا به نمازش نرسید...!
طاق ابروی تو در حلقه آهو چشمان سست عهدست ولی سخت کمان افتاده است
من از حکايت عشق تو بس‌کنم؟ هيهات! مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
📷خانواده ای که برا شامشون مامور شهرداری محل رو هم دعوت کردن سر میزشون ▪️مگه چقد یه خانواده میشه قشنگ باشن؟
قسمت دوم انیمیشن شهید ابراهیم هادی هم اکنون شبکه 3
کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتم “مهربان “با من بمان کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب بندگی کاش میشد کاش ها مهمان شوند درمیان غصه ها پنهان شوند کاش می شد آسمان غمگین نبود رد پای کینه ها رنگین نبود
معشوق من از همه نهانست بدان بیرون ز کمان هر گمانست بدان در سینهٔ من چو مه عیانست بدان آمیخته با تنم چو جانست بدان 🌴🥀🌴
این‌جا شهریور است . . . و درختان تمام برگ در انتظار مهر ⚖↷ ✍
‍ به رفوگران بگویید زِ رفو گذشت این دِل چه رُفو ڪُنم دِلے را ڪه هِزار پاره دارد... ┄┅─═ ⃟🌻═─┅┄
تا عطر تنت به روی این پیرهن است احساس دل انگیز تو بر جان و تن است چندی‌ست برای من حقیقت شده‌ای آغوش تو تعبیر خیالات من است
دلگیر مشو گر گله کردم ، چه توان کرد؟
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! 🏴 🕊🏴🕊
یک شبی را با غم عشق تو سر خواهیم کرد هرچه باداباد، آن شب را سحر خواهیم کرد پیش چشمِ ناوک‌اندازت به صد عجز و نیاز از دل و جان دیده و دل را سپر خواهیم کرد گر ز لطف خویش کم کردی، ولی ما در عوض بیشتر اخلاص خویش از پیشتر خواهیم کرد یک شبی خوانی اگر ما را به سوی خویشتن طیّ این ره را به جای پا ز سر خواهیم کرد گر به وصف آریم یکدم از دهانت شِکوه‌ای تا دلت تنگی نگیرد، مختصر خواهیم کرد هرچه می‌آید به دست ای دل اگر بخشی به عشق می‌نپندارم کز این سودا ضرر خواهیم کرد بس که شیرین می‌نگارد وصفِ آن شیرین‌دهن کِلکِ «منشی» بعد از این از نیشکر خواهیم کرد .
دلم میگیرد از دستت چه بامن میکنی بی رحم ؟ چه رنجی میکشم بی تو چه جانی میکنم هرشب ! چه بغضِ پاک و معصومی برایت میکنم هر بار ... خدا را خوش نمی آید !
🍃 دست از جهان نشُسته ،، مَڪُن آرزوےِ عِشق! اين نيست دامنى ڪه توان ،، بى‌وضو ،، گرفت!! 🌹
نشسته زنگ جدایی به صفحه‌ی دل من شکسته شاخه‌ی امید و خانه خاموش است، تنیده تار سیه، عنکبوت نومیدی فشرده پنجه و با روح من هم‌آغوش است، ‌ میان خانه‌ی ویرانه‌ی جوانی من، به هر طرف نگرم جای پای حرمان است زبان گشوده شکاف شکنجه‌های فراق: در آرزوی کسی سوختن نه آسان است! ‌
در تاریکی چشمانت را جستم در تاریکی چشمانت را یافتم و شبم پر ستاره شد تو را صدا کردم در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و تو با طنین صدایم به سویم آمدی....
بغل وا کرده بی پروا ، گمانم وقتِ رسوائی ست عجب لیلای مجنونی ست این حوّای شیرینم 🌿
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست به زلیخا بنویسید نیاید بازار این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست حال این ماهی افتاده به این برکه‌ی خشک حال حبسیه‌نویسی‌ست که زندانی نیست چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش بشنوید از من بی‌چشم که کرمانی نیست با لبی تشنه و بی‌بسمل و چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست عشق رازی‌ست به اندازه‌ی آغوش خدا عشق آن گونه که می‌دانم و می‌دانی نیست 🌿
این شب تاریک، این چشم سیاهش را نگاه! در شب دل بردن از مردم، نگاهش را نگاه! گیسوانش جنگجویان شب و مژگان او نیزه‌دارانند، غوغای سپاهش را نگاه! نیمه‌شب دل می‌ربود از من که چشمش بسته شد پلک خسته، این رفیق نیمه‌راهش را نگاه! آسمان دریای خون شد، ابر زیر گریه زد حالِ دورافتادگان از روی ماهش را نگاه! با رقیبان گفت : آه ، از دوریش ناراحتم چشمک رندانۀ او بعدِ آهش را نگاه! 🌿