بلدم نصف شبی خواب تو گیرم که نخوابی
بلدم با غزلم تشنه برم بر لب آبی
تو که اخلاق مرا خوب تر از من بشناسی
این درست است که ساکت بشوی پای جوابی
بلدی نقطهٔ ضعف دل من را تو که یک شب
بنشستی به دلم با غزلِ حرف حسابی
مصرع آخر آن هم شده بود آه که جانم
به لب آمد که عزیزم تو فقط خوب بخوابی
#سید_طباطبایی
ای کاش که یک شب شود آسوده بخوابم
از فکر و خیال تو ،رهایی، شدنی نیست
مانند عقابی که سرآمد اجلش دید
در غایت این عمر نهایی شدنی نیست
#سید_طباطبایی
من از اهالی دردم، من از تبار نیازم
بدون کرب و بلایت، خدا کند که نبازم...
#زهره_قاسمی
#وصال
🌱
با لب سُرخٓت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه,مسجد ساختی
روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی
ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می توانستی نتازی بر من,اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید,ولی هرگز مرا نشناختی
#فاضل_نظری
دیشب غزلی خواندم و آزار کشیدم
هی ضجه زدم پنجه به دیوار کشیدم
آنقدر بههم ریختم از درد که انگار
صد بار خودم را به سرِ دار کشیدم
در حنجرهام بغض ترک خورد و کمی بعد
ترکید و در این شعر فقط جار کشیدم
اشعار پر آوازهی عاشق شدنت بود
با مستی تو یکسره سیگار کشیدم
درد است فقط از دل و دلبر بنویسی
تلخ است و من از قهوهی قاجار کشیدم
شاعر نشدی تا که کمی درک نمایی
زجری که در این برهه ز اشعار کشیدم
بنویس چه آمد به سر مردمت اینجا
بنویس... اگر شعر تو را تار کشیدم
تا شعر تکانت بدهد... واژه به واژه
از گُردهی بیجان قلم، کار کشیدم...
مرتضی عباسی زاده
بغل وا کرده بی پروا ، گمانم وقتِ رسوائی است
عجب لیلای مجنونی است این حوّای شیرینم
#آرش_مهدی_پور🌿
نسیـم صبح پنداری
زکـوی یار میآید
بجانها «مژده» میآرد
که آن دلدار میآید...
#سیف_فرغانی...🌹
#صبح_بخیر
بی هَراسَم زِ اَجَل ، زانکه گمانَم نَبُوَد
که گلوگیرتَر اَز هِجرِ تُو باشَد اَجَلی...
#طالب_آملی
رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند
چه گلستان که به صد باغ جنان میارزد
#شاطرعباس_صبوحی🌹