eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مائيم و رخ يار دل‌آرام و دگر هيچ ماراست همين حاصل ايام و دگر هيچ ای زاهد بيچاره كه داری هوس حور ای وای تو و آن هوس خام و دگر هيچ خواهی كه زنی گام به اميد وصالش بايد گذری اولاً از كام و دگر هيچ از خدمت نفست ببُر ای دوست كه اين دون گرگی است كه هرگز نشود رام و دگر هيچ يارب چه توان گفت مر اين مرده‌دلان را كاين‌ها كه شما راست بود دام و دگر هيچ خواهی گذرد صيت تو از مشرق و مغرب می‌باش يكی بندهء گمنام و دگر هيچ از پرتو جام و رخ ساقی به سحرها « نجم» است فروزان به بروبام و دگر‌ هيچ ✍علامه حسن زاده آملی
🏴 سلطان دو عالم تشنه غزالان خدا را سر بریدند اینسان وگرنه ای غزل بی‌سر نبودی! اهل مدینه! این سفر بی‌بازگشت است گفتی و رفتی، رفتی و دیگر نبودی در غربت دنیا تو را مسموم کردند رفتی ولی در خون و خاکستر نبودی تنهایی و غربت جگرسوز است اما تنها میان آنهمه لشکر نبودی حق تو را، حق خدا را غصب کردند آیا مگر فرزند پیغمبر نبودی تا حجره‌ی خود دست بر دیوار رفتی اما خدا را شکر، پشت در نبودی بودند مردانی که دستت را بگیرند آنقدرها بی‌یار و بی‌یاور نبودی هنگام رفتن تیربارانت نکردند هنگام رفتن آنهمه پرپر نبودی بر خاک صحرا جسم بی‌جانت نیفتاد زیر سُم اسبان غارتگر نبودی بر روی دامان جوادت جان سپردی بر نعش بی‌جان علی‌اکبر نبودی انگشترت زیبنده‌ی دست پسر شد بی‌دست و بی‌انگشت و انگشتر نبودی از غصه‌ی خواهر به خود پیچیدی اما بالای نی دلواپس دختر نبودی سلطان این عالم نه، سلطان دو عالم ای کاش بین امّتی کافر نبودی الموت أولی مِن رُکوب العار باشد کِی با کریمان کارها دشوار باشد
نام تو پناه است، نگاه تو امان است آغوش تو، دلبازترین جای جهان است با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است با فاصله، دلچسب‌ترین واجبِ عالم آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است من از تو شفا و تو صفا خواستی از من حاجات من، این‌ است، کرامات تو، آن است جارواست در این صحن، به دستان بزرگان خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمه‌ی هر دل تا برکه‌ی هر چشم، خدا در جریان است انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست خفاش در این رشته، هنرمند زمان است از غیرت عشق است، که آیینه‌ی حُسنت از دیده‌ی آلوده‌ی بی‌عشق، نهان است گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟ «آن را که عیان است، چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان، تو اگر نیستی، ای قبله‌ی ما! کیست؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهان است شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن لطف پسر حضرت موسی، به شبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم! عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است شاعر:
. ▪️صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا بر دلش داغ کم نداشت ولی زهر دیگر به جام کرد انگور جگرش را دریده بود نفاق دشمنی را تمام کرد انگور طرح: شعر: 🏴
بی وصل توست لذت دنیا حرامِ ما زهر است بی توشهدِبهشتی به کامِ ما هرصبح وشام خیل ملائک روانه اند می آورندسمت ضریحت، سلامِ ما ازچشمه های ناب تو درصحن انقلاب پر گشته از شراب مُلوکانه جامِ ما من از"حدیث حِصن"شنیدم ولای توست شرط قبولِ ذکروصلات وصیامِ ما ما خادمان درگه نورانی توایم زین منصب است گشته دوعالم غلامِ ما وقتی برای صحن تودلتنگ می شویم درخیل زائران توثبت است نامِ ما فرموده ای به داد دلم میرسی سه جا اینگونه است آخروحسن ختام ما درحبّ وبغض،مرجع ومعیارماتویی این است حرف اول وختم کلام ما "هرگزنمیردآنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده ی عالم دوامِ ما" شاعر:
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصن ولایت تو راهم دادند
هزاران بیت نذری در میان عاشقان دم کن و با ذکر غزل از حجم این دلشوره ها کم کن بخوان امن یجیب و چشم هایت را ببند آرام خودت را رو به ایوانِ طلای او مجسم کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچند انتقــــــــام از کفتارهای غدار شد در کمند و تور بی غیرتان گرفتار با انتخـــــاب مردی از تیره ی عدالت تسکین گرفته قدری درد فراق سردار ✍ ✒️
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصن ولایت تو راهم دادند شاعر:استاد
صلی الله علیک یاعلی بن موسی الرضاالمرتضی یک جهان شرمنده ی لطف فراوان شماست برکتی هر گوشه از دریای احسان شماست مابه شوق دیدن خورشید تنها زنده ایم چشم مان هر صبحدم سوی خراسان شماست هرطرف هستیم می گردیم سوی مشهدت قبله ی هشتم ضریح نور افشان شماست دستهایی که گره خورده گواهی می دهند حضرت خورشید دست ما به دامان شماست با طبیبی چون شما بی درد بودن خوب نیست چون نصیب دردمندان فیض درمان شماست ما که یه عمر است با عشق شما خوکرده ایم در عزایت قلبهامان بیت الاحزان شماست گرد کفش زائرانت رابه چشمم می کِشم سنگْ هم یک گوشه ی این سفره مهمان شماست سرزمینم با تمام وسعت و گستردگی صحنِ جمهوری اسلامی ایران شماست هرچه می خواهند بازیِ براندازی کنند پشت مان گرم است آقا این وطن آنِ شماست احمدرفیعی وردنجانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا