تو را میبوسمت با اینکه میدانم که با جرمم
رواجش میدهم در کوچهها، بی بند و باری را...
#محمد_لالوی
به کمقدری، ز اقبال بلند سُرمه حیرانم!
که این خاکِ سیه،چون جا به چشم دلبران دارد؟!
#طالب_آملی
غرورم را شکستم پای خودخواهی تو اما
برای ماندنِ تو بیش از این اصرار باید کرد!
#محمد_حسن_جمشیدی
وحشی ترین شعر هایم
از آتش بوسه ی تو شعله گرفته اند
من به سوختن در لب های تو محتاجم
بیا و باز هم جهنم من شو
#رضا_مافی
لانجاح و لافشل في الحب،
يكفي انك أحببت..
در عشق، نه شکست وجود دارد
نه پیروزی
همین کافیست که تو عاشق شدهای.
مترجم: #سعید_هلیچی
بیهـــوده می ڪوشی مرا از خود برنجانـــی
وقتی زنی عاشق شود آزردنش سخت است...
#شیرین_خسروی
بیا اشغال کن من را شبیه قوم اسرائیل
و یا جانم ببر با خود شبی مانند عزراییل....
#ناشناس
‹ اي در خزان ِ خانهام، جایِ تو خالی
#حسین_منزوی
فقه اسلامی ما را گر که مجنون می نوشت
خمس بر چشمان لیلا هم تعلق می گرفت
#ناشناس
یک نقطه از جهنم در مرکز بهشت است
وقتی که از لبانت آتش کشد شراره
#امیرحسین_الهیاری
مَوّاج و دلفریب و پریشان و بی کران
از موی تو نوشتم و دریا به خود گرفت
#صادق_داوری
#مویبلند
ای بی وفـای سـَنگ دلِ قدر ناشِناس
از مَن همین ڪه دست ڪشیدی ، تو را سپـاس :)
💔 #فاضل_نظری
سومین جنگ جهانی را به راه انداختی
با رفیقانت که عکس بی حجاب انداختی....
#ناشناس
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم....
#محمد_علی_بهمنی
در ره عشق، مسلمان حقیقی آن است
که به زُنّارِ سرِ زلفِ تو ایمان دارد..
[ من، اگر صلاحیت فتوا دادن داشتم: ]
#خواجو
زُنّار: رشته ، ریسمان
آشوب ِجهان و ...
جنگِ دنیا به کنار
بحرانِ ندیدنِ تو را من چه کنم؟
#فرامرز_عرب_عامری
میان شکسته های دلم هنوز پیدایی
تمامِ علت ِ عاشقی و شیدایی
تو رفته ای، میان سکوت مبهم احساس
چه بغضی گرفته مرا، کنارِ تنهایی
برو که دل از من بریده ای، افسوس
گرفته نگاه مرا گریه ای تماشایی
چو دفتری شده ام، خاطرات بی رغبت
دعا کنم که دوباره مرا تو بگشایی؟؟؟
نگاهِ مرا ببین که خیره بر راهت...
به بغض تو باران گرفته است چه شبهایی
بیا دوباره مرا بگشای دلیل لبخندم
که خاطرات مبهم مرا فقط تو معنایی
#علی_جعفری
رج به رج هر بیت را
از روی چشمت ساختم
شعرهایم دستباف
مهربانی های توست ...
#فرامرزعربعامری
🌾
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل برگشا حاضر و هشيار باش
نيست کس آگه که يار کی بنمايد جمال
ليک تو باری به نقد ساخته ی کار باش
لشگر خواب آورند بر دل و جانت شکست
شب همه شب همدم ديده ی بيدار باش
گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار
"زمان، به عصمت اين گل، چگونه شك نكند؟
که خارهای فرومايه، هم نشینندش
چه سوگوار بهاری، كه كاكتوس و گوَن
نديم محرم بانوی فرودينندش
به باغبان زمان، ديگر اعتمادی نيست
هزار پيچك سمی، در آستينندش
نفيرِ نفرت و نفرين، به طوطيانى باد
كه نایِ كوكیِ احسنت و آفرينندش
سزاست مرگ بهاری كه بوته بوتۀ خار
نماد سوسن و نسرين و ياسمينندش"
#بهمن_رافعی_بروجنی
سفره ی لطفِ علی تا اینکه برپا می شود
واژه ی احسان و نیکی خوب معنا می شود
در بساط واژه های ذهن خود دنبال عشق
هرچه می گردم فقط نام تو پیدا می شود
چون خدا را میدهم با نام زیبایت قسم
روزهایم با عنایات تو فردا می شود
لطف مولایم همیشه شامل حال من است
تا که گویم یا علی این دل چه شیدا می شود
از فضیلت های حیدر هرچه بنویسم کم است
گوشه چشمی گر نماید قطره دریا می شود
#محسن_زعفرانیه
با یار بیوفا نتوان گفت حال خویش
آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش
من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟
زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش
آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش
ما را نبود بخت و گرفتیم فال خویش
ای دل، نگفتمت که: مخواه از لبش مراد؟
دیدی که: چون شکسته شدی از سال خویش؟
ای بیوفا، ز عشق منت گر خبر شود
دانم که شرمسار شوی از فعال خویش
#اوحدی_مراغه_ای
دو خوانش غزل ۹۷ حافظ.m4a
4.42M
غزل شمارهٔ ۹۷
تویی که بر سر خوبان عالمی چون تاج
سزد اگر همه ی دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و ختن
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج
بیاض روی تو روشن ترست از رخ روز
سواد زلف تو تاریک تر زظلمت داج
دهان تنگ تو داده به آب خضر حیات
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج
چرا همیشکنی جان من ز سنگ دلی
دل ضعیف که هست آن به نازکی چو زجاج
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و ساق سیمین عاج
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا با گوشِ خود یک دم صدای قلبِ من بشنو؛
تورا خیلی... تورا خیلی... تورا خیلی...
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم
همین یعنی جدایی... منتها آهسته آهسته!
#محمد_عزیزی