eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی تماشا تاراج تیشه است دیوار حاشا محتاج ریشه است دریا به دریا آئینه باشی بیش از همیشه بی کینه باشی چون بهار ، ای نگار ، بگذر به گلشن گل بیار گل ببار ،ای گل به دامن ای مه دوباره شب گریه بارست چشم ستاره شب زنده دارست مرهم سرشته است ای تیره بختان بال فرشته است گل بر درختان بال فرشته است شاخه درختان چون بهار ، ای نگار ، بگذر به گلشن گل بیار گل ببار ،ای گل به دامن آن چشمه جاری آب حیات است وان گل که داری شاخه نبات است گلگشت جنگل ، گلگشت دریاست دریا و ساحل چشم تماشاست بی گریه ابر گلشن نخندد بی گریه شمع روشن نخندد ای بر لب جو ، در دست بالا تشنه ست آهو ، جو را میالا چون بهار ، ای نگار ، بگذر به گلشن گل بیار گل ببار ،ای گل به دامن
در کشور عشق، درس و مکتب داری! بـا ایـن دل بی‌قــرار، مـطـلـب داری! بُــرد از دل من تـمــام غــم‌هـایـم را لـبـخـنـد متینی که تـو بر لـب داری!
لب‌هاى ترت، مثل وضو قبل نماز است يعنى كه در آغوش، به لب‌هات نياز است جايى كه خودش چشمه-شراب است، مسلمان پيداست، تيمّم عملى غيرمجاز است بر عكسِ درِ مسجد و ميخانه، به رويت... آغوشِ منِ بى سر و پا، يكسره باز است ده فصلِ رساله شده در باب تو، از بس موى تو براى فُـقَــها، مسأله‌ساز است بايد "بِكِشم" دست به آن؟! يا كه از آن؟! چون اندام تو گنجينه‌اى از گوهرِ "ناز" است القصّه، تو مجموعه‌اى از قوس و هلالى طورى كه فقط راهِ دو ابروت، تراز است خلوت بشود جاده‌ى چالوس از اين پس تا منحنىِ خنده‌ى تو چشم نواز است
گیرم اے دوست قمار از همه عالم بردی دست آخر همه را باخته مے باید رفت ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
🌴🌴 دلم بهانہ ات را می گیرد در سرم هواے توست و شب از شانہ هایم می چڪد آرام نمی شود خیالت ڪہ ذهن را بہ ڪاووش چشمانت می ڪِشاند هجوم تو میان تقدیر من، دلبرے نگاهت هست روے چشمانی ڪہ یڪ دم تو را می بیند دلی ڪہ می لرزد و پایی ڪہ قدمهاے رفتہ ے تو را می رود .. رهگذر ڪوچہ ے خیال ڪجاے دلتنگی من نشستہ اے ڪہ آرام آرام شبانہ هایم را سهیم می شوے...
کام من تلخ‌تر از قهوهٔ قاجاری‌هاست جبر تو ساده‌ترین حالت ناچاری‌هاست اسم تو روی لبم بود که ترکم کردی دوستی با رقبا عادت سیگاری‌هاست مرد وقتی‌که هوایی بشود، سالم نیست که زمین‌گیرشدن حکمت بیماری‌هاست اولین خون زمین‌ریخته خون عشق است شاید این فلسفهٔ خلق خودآزاری‌هاست دست در جیب قدم می‌زنی و می‌دانم کشف دستان تو انگیزهٔ بسیاری‌هاست با همان پیرهن پاره شفا داد عزیز گاه آزادشدن بند گرفتاری‌هاست رود دریاشدنی نیست اگر بنشیند لذت وصل به جان‌کندن و دشواری‌هاست
بردار از سر چادرت را، خستگى در كن گل‌هاى مشكى سرت را باز پرپر كن موهات اگر كوتاه باشد، مثل بار قبل قيد خودم را مى‌زنم اين بار، باور كن مُحرِم شدم تا مَحرَم دستان تو باشم امشب مسلمان نيستم، امر‌به‌منكر كن دستان من، سمت درخت سيب! مى‌آيند فكرى براى لانهٔ اين دو كبوتر كن دنياى من، بين دو بازوى تو پنهان است! وا كن! مرا آمادهٔ دنياى ديگر كن محكم كن آغوش گره را، باز محكم‌تر هرلحظه احوال مرا از قبل، بهتر كن فردا اگر چشمِ نظر افتاد، با چشمت هرچه مسلمان در خیابان بود کافر کن امشب گذشت اما، برای دفعهٔ بعدی وقتی کنار من نشستی روسری سر کن
آخرم کشت و خلاص از غم نومیدی ساخت تا نگویم که محبّت به بتان بی‌اثر است
ارث من از حضرت آدم فقط این نکته بود هرچه را معشوقه خواهد، گور بابای بهشت
هر روزخوابیدم که شب بیدار باشم هر شب نشستم شعر خواندم گریه کردم ✋😴
آن نسیمِ خوشِ رحمت، که مرا احیا کرد با خودش ذکر علی داشت مرا شیدا کرد
شگفت مانده‌ ام از بامداد روز وداع که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم...
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت چه جای جسم و جوانی؟! که جان من به فدایت...
وقتی به زندانِ کسی خو کرده باشی بال و پرت، روز رهایی درد دارد...
روزها را مثنوی می بافم و شبها غزل.... در فراقت درد را با درد درمان میکنم...!!!!! 🍂✨
به جنگ سرد نگاه تو رفتم وحالا رسیده ام به فروپاشی نظام خودم
گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عـمر گـــر زبــــان دل نفـــهمی زندگــی را باختــی نصیری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌
دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد نه دل سنگست پنداری، که "آزردن" نمی‌داند 🍁 ‌‌♥️♥️
دیدن پا خوشترست از بال و پر طاوس را عیب خود را در نظر بیش از هنر داریم ما صائب تبریزی
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی چه شود کز دلم امروز گره بگشایی ور تو آیی نشود چاره تنهایی من که من از خویش روم چون‌ تو ز در بازآیی قاآنی
خدا ادمینهای کانالو حفظ کنه مدیر کانال که انگار نه انگار😒😒😒
‏می‌شود حالِ بدِ ثانيه ها خوب شود شهر هم غرقِ هم آغوشی باران باشد... ♥️°
من تو را دوست ندارم که فقط میپرستم خم ابروی تو را