تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
-#جناب_مولانا
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
- #شاطر_عباس_صبوحی
از مرهم یکدیگر،
تا زخمیِ هم بودن
راهیست که بیمقصد،
با عشق سفر کردیم …
#افشین_یدالهی
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنمِ سپیده دمان ، آفتاب را
بی تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکانِ خفته به گهواره ، تاب را
بایَسته ای ؛ چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن ، عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونان که التهابِ بیابان ، سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی !
با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟
ای دلارام تـریـن غنچـه ی گلزار، سلام
ای طلـوعِ نفـسِ صبـحِ چمنزار ، سلام
ای فرحبخش ترین رایحه ی عاطفه ها
مـژده ی پـرتـوِ خورشیدِ پدیدار، سلام
رد پـاهای تـو ابـرازِ صمیمانه ی عشق
کوچه های غزل ازعطرِ تو سرشار، سلام
بـوی عطـرِ خنکِ کوچه ی نارنجستان
خنده ی شاخه ی سرسبزِ سپیدار سلام
آمـدی پنجـره ها بـاز شـده سوی بهار
ای شمیمِ خـوشِ هرلحظهٔ دیدار سلام
عطرِ یاسِ تـو که درصبح خیالم پیچید
بـه خـدا مستِ نگاهِ تـوام انگار، سلام
💞جمعه ها لبریز عشق و بیقرارم بیشتر
🌸باتو حرفی جز وفاداری ندارم بیشتر
🌸گشته ام مانند آن شیخ و چراغش دور شهر
💞تا ببینم من کمی آدم کنارم بیشتر
💞لب اگر خندان ، دلم پرخون وغمها بی شمار
🌸جام عشق و شوکران در نوبهارم بیشتر
🌸من اگر نیکم ،همه تأثیر خوبیهای توست
💞گر خودت باشی تورا من دوست دارم بیشتر
💞آبشار شعر می ریزم به پایت مثل گل
🌸تا ببینی جمعه ها در انتظارم بیشتر..
جمـــعه بـاشـــد
تـــــو نـباشــــی
دل مـن می میرد
جمعه ها بی تـو
دلـــم از همــگان
می گیـــرد ...
دکمه ی پیراهنت باز است، دلبرتر نباش!
آستین پایین بیاور، سِرتق و خودسر نباش!
در نگاهت لات و عُزی، در دلت داری هُبَل!
بت بساز از هیکلت، اما، دگر، آزر نباش!
هی نمایش می دهی آن، هیکلِ پُر تاب را
سیکسپک هایت بپوشان. جانِ من، دلبر نباش!
بوسه ات مستم کند، مثلِ شراب خانگی
حکمِ مستی، حد بُوَد، این قدر، سُکرآور نباش!
تن نچسبان بر تنم! اسلام می لرزد! بفهم!
گر مسلمان نیستی، پس لااقل، کافر نباش!
دکمه ی شعرم پریده. شعر من عریان شده
دلبری کن دلبری، اما، برایم شر نباش!
در نگاه و قلب وشعرِ من قیامت کرده ای!
محشری! در چشمِ زن های دگر، محشر نباش!
روی تو، غیرت ندارم! آستین پایین بیار!
دکمه ی پیراهنت...هی!هیچ...دلبرتر نباش!
صبحِ رخسار تو را
دیده ی دیدار خوش است
سخن عشق تو را
حِسِ شنیدار خوش است
صوت مرغان چمن
گر چه خوش اما صنما
هر سحر را که خطابم
تو کنی یار خوش است
۰۰.. 🌼 ..۰۰.. 🌼 ..
خوشم آ نروز که از عشق تو دیوانه شوم
به سرباده روم مست به میخانه شوم
به
هوای سرو کوی تو رود جان زتنم
همه تن جان دهم و وز پی جانانه شوم
به تمنای وصالت رخم از خون شویم
ز سبوی رخ زیبای تو مستانه شوم
در پی ات روز و شبم مست و خرابت باشم
از. خودم بيخبر و از همه بیگانه شوم
با خمار می عشقت شرری افروزم
وز شرار تو بسوزم پر و پروانه شوم
سرخوش از ساغرجانبخش شرابت گردم
از دو چشم می نابت پر پیمانه شوم
عاشق و مست شدن از می ناب تو خوش است
ساقیا تاز سر عشق تو دیوانه شوم
🌸✨🌸
از خانه بيرون ميزنم ، اما کجا امشب ؟
شايد تو ميخواهي مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سايهها ، روي درخت شب
ميجويم اما نيستي در هيچ جا امشب
ميدانم آري نيستي ، اما نميدانم
بيهوده ميگردم بدنبالت چرا امشب ؟
هرشب تو را بيجستجو مييافتم اما
نگذاشت بيخوابي بدست آرم تو را امشب
ها ... سايهاي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف
ايکاش ميديدم به چشمانم خطا امشب
هرشب صداي پاي تو ميآمد از هرچيز
حتي ز برگي هم نميآيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچهها را ، يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نميآرم ، تو که ميداني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب
اي ماجراي شعر و شبهاي جنونم
آخر چگونه سرکنم بيماجرا امشب
نه می آید کسی از راه بردارد تبرها را
نه بر جا می نشاند هیچ کس این شور وشرها را
تمام کعبه در تسخیر بت یا بت پرستان است
مسلمانی از اول داشت مشق دردسرها را
به ریش خلق خندیدند و رقصیدند وسوزاندند
تمام هستی بیچاره ها و بی جگرها را
بلا پشت بلا می بارد از هفت آسمان وقتی
به روی غم گشوده چرخ دنیا ،کل درها را
پریدن از سر و ذهن کبوترها نخواهد رفت
خیال رویشی افتاده کل شاه پرها را
سواری حد و مرز و مدت و اندازه ای دارد
زمین یک روز خواهد دید شوق کولبرها را...
#محمدجواد_منوچهری
در تاب و تب عشق مجازی هستیم
بازنده از ابتدای بازی هستیم!
مرگ است حقیقت وصال من و تو
وقتی که دو تا خط موازی هستیم
#محمدجواد_منوچهری
فرض کن با عشق خود یک روح توی دو تنی
میشود او بشکند اما تو هرگز نشکنی؟
مثل شمعی که پر پروانه را سوزانده است
ظاهراً هستی رفیقم، باطناً یک دشمنی!
مردمان شهرمان با غم اذیت میشوند
بیصدا باید بسوزم تا نسوزد خرمنی
چیستم من؟ که مرا از خلق پنهان میکنی
کیست این عاشق برایت؟ قصهای ناگفتنی!
در کجای این جهان باید تو را پیدا کنم؟
در جهانم نیستی ... با اینکه دنیای منی
#مینا_بیگ_زاده
گُفتَم: بہ هَواےِ عاشِقی بَرگردم
گُفتَند: کہ سالهاےسال است کہ تو...
#احسان_افشاری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
یک شب برایش تا سحر «گلپونهها» خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه میدانست
فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
«من ماندهام تنهای تنها» را نمیدانست
━━━━💠🌸💠━━━━
#بهروز_آورزمان
『♥️』
ای خاطرهی مبهم از یاد نرفته
در قلبی و از دست ولی فاصله داری
#سید_تقی_سیدی
🕯🌺
تماشای رخ خوبان خوش است، آری، ولی ما را
تماشای رخ دلدار از آن بسیار اولیتر
بیا، ای چشم من، جان و جمال روی جانان بین
چو عاشق میشوم باری، بدان رخسار اولیتر
#عراقی
ناله اگر که برکشم، خانه خراب میشوی!
خانه خراب گشتهام بس که سکوت کردهام
#صائب_تبریزی
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
گفتا تو از کجایی کآشفته مینمایی ؟
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی ؟
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی
گفتا ز قید هستی ، رو مست شو که رَستی
گفتم به مِیپرستی ، جستم ز خود رهایی
گفتا جُوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی ؟
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم بِه از ترنجی لیکن به دست نایی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی ؟
گفتم از آنکه هستم سرگشتهای هوایی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند ؟
گفتم حدیث مستان ، سرّی بُود خدایی
🖇🌱
امشب چه کنم با دل و این پرسه زنانش
وقتی که به چشمانِ خودم قولِ تو دادم...
°•°•°
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی
نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی
از ناودانِ کنجِ حرم نور می چکد
شمس الشموس،حضرتِ بارانِ عاشقی
خورشید خواب مانده در آغوشِ صبحگاه
در سایه ی حقیقت تابانِ عاشقی
هر زائر انعکاس طنین هدایت است
در آستانِ آینه بندان عاشقی
شکرِ خدا همیشه دلِ نیمه جانمان
احیا شده به برکتِ جریانِ عاشقی
ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن
محکم ترین گزاره ی برهانِ عاشقی
بر سفره غیرِ عشق طعامی نیاورید
یک عمر خورده ایم فقط نانِ عاشقی
از بارگاهِ قبله ی حاجاتِ عاشقان
هر کس نصیب برده به میزانِ عاشقی
دستِ ادب به سینه غزل نذرمی کنیم
صلّ علی غریب خراسانِ عاشقی
دل خسته ای که در حرمت اشک می سرود
دور از شماست تعزیه گردانِ عاشقی
با حسرتِ کشنده ی لمس ضریح تو
داریم صبح و شامِ غریبانِ عاشقی
گاهی قطارِ خاطره بی وقفه می رود
مشهد، پلاک روضه،خیابانِ عاشقی
#مارال_افشون
#مهروماه
گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است
بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است
بوسه می چسبد ولی از گرمی لب های تو
چای هل هم قند پهلو توی فنجان بهتر است
دائما از خنده ام من را قضاوت کرده ای...
گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است
با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص
همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است
بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن
این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است
از قفس آزاد میخواهی دلم را منتها...
زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است
یا خودت یا هیچکس! راضی به این تنهائیم...
بی وصال دست هایت درد هجران بهتر است
بیش از این دلواپس آشفتگی هایم نباش
همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است
- #طاهره_اباذری_هریس
عروض سخت چشمانت، پس از رسم گرفتاری
مرا شاعر نکرد اما، بگو دیگر چه کم داری؟
جناس خطی مویت دلم را می کِشد سویت
حدیث شرح تلمیحی، پس از این بیت می باری!
به رویِ آتشِ جانِ خلیلی که نگاهت را
خداوندانه می خوانَد بدون دین و اجباری
تو و تاریخ بغض من، منم تبریز سرگردان
نه احساسات سالاری، نه دستِ گرم سرداری
رعیّت زاده ی شعر و، ندارم وزن چندانی
ندارم بیت سرسبزی در اصلاحات هکتاری
رضاخانِ نگاه تو گرفته سرزمینم را
شبیه آخرین شاهِ غروبِ عصرِ قاجاری
دلم را زیر و رو کردی، ورق برگشت و شعرم را...
نميشد روزگارم را به دست باد نسپاری؟
دلِ وامانده در ماضی، ظهور ترس مستقبل
چه میخواهند از جانم، مضارعهای اخباری؟
#مهدی_اسدی
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز
تکرار می کنند تو را در صدای من
#نجمه_زارع
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه...، مرا
دوصد کنایه و ضربالمثل به باد دهد
چهقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
#نجمه_زارع
از امروز ديگر نميتوانم پنهانت كنم؛
از دست خطم ميفهمند برای تو مينويسم!
#نزار_قبانی♥️
۰
یک سیب بخند ای لب تو خطهی لبنان؛
مستضعف تهرانیام و بوسه گران است...
سید رضا هاشمی