.
هم چشمه و هم رود کپک خواهد زد
هم آتش و هم دود کپک خواهد زد
شور و نمک تمام هستی عشق است
بی عشق جهان زود کپک خواهد زد
#جلیل_صفربیگی
در کاسه ی وصل تو اگر زهر دَهَندم
خوشتر که به پیمانهٔ هجران تو، قندم
آرامش دل خواسته ای نیست میسّر
جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم
آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند ،دل خورشید پسندم
هرچند که بس رشتهی زلفم بهکمین است،
امّا،نه من آن بستهی هر سست کمندم
عشق آنقدر از موی تو زنجیر بهم بافت
تا ساخت کمندی که کشانید به بندم
با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن
گیرم که به هر شیوه، دل از مهر تو کَندم
امّا چه کسی لایق عشق است به جز تو ؟
بی تو دلِ سر گشته به مهرِ که ببندم ؟
#حسین_منزوی
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم
مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم
خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام
دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم
یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان
می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم
حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم
حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم
پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است
نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم
دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست
گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم
#مهدی_فرجی
آبادی شعر 🇵🇸
مسئول جلسه : چقد گفتم جلوی رهبر سوتی ندین... ☺️
اهل مسجد شده ام جام پیاپی بفروشم
ایستگاه صلواتی زدهام می بفروشم
اهل مسجد شده ام گرمی مردادی خودرا
به تن لاغر وسرمازده ی دی بفروشم
چشم در چشم خدا یک دهن آواز بخوانم
به شبانان برانگیخته اش نی بفروشم
اربعین است خمم را سربازار بیارم
اگر امروز تقلا نکنم کی بفروشم؟
هان به آن پیرزن مست بگو پیش بیاید
آمدم یوسف خودرا به زر وی بفروشم
بد به حال من اگر تشنگی کرب وبلا را
به سرافکندگی سلطنت ری بفروشم
۲۳ فروردین
سید علی شکراللهی
نسیم صبح راڪَفتم :توبااوجانبی داری ؟
ڪزآن جانب ڪه اوباشدصباعنبرفشان آید !
#سعــدی
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ، پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار که ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاهِ خداوند نباشد
بگذار گناه هوسِ آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذابِ نرسیدن به نگاهت
آن وعدهی نادیده که دادند، نباشد
یک بار تو در قصهی پرپیچ و خمِ ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
"آشوب"، همان حسِ غریبیست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
در تکتکِ رگهای تنم عشق تو جاری است
در تکتک رگهای تو هرچند نباشد
من میروم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاهِ تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
"بگذار زمان روی زمین بند نباشد..."
#رویا_باقری
دل در پی عشق دلبران است هنوز
وز عمر گذشته در گمان است هنوز
گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوان است هنوز
#عبید_زاکانی
﴿“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی﴾
﴿در ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟﴾
﴿مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟﴾
#دکتر_افشین_یداللهی♡
میروم تا به سجود بُت دیگر باشم
باز اگر سَجده کنم پیش تو ؛ کافر باشم
#وحشی_بافقی