eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۹۹ امین نفر که آشنا بود😱😱😱😱
بیا من شانس ندارم ک آقاس😐
🤦‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه اتفاقا خانمه
با گریه مگر آتش دل را بنشانیم ما را که نصیب از تو به جز چشم تری نیست...
تشکر از آقای نوروز رمضانی مدیر محترم کانال گلچین شعر🙏🌸🌺🌷
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی بر آنند که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد چو روزی ز آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی آغوش باز کن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد مهدی حمیدی شیرازی
۹۹۹ مین عضو آشنا بود 😁
داستان رو به خودشم گفتم گفتم قرار سید بیاد خواستگاریتون 😅 گفتم که از چند ماه قبل سید گفته بود ۹۹۹ مین عضو کانال هرکی باشه می‌رم خواستگاریش 😅😂😁
😱😱😱😂😂😄😄
بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من هردم به قربانت رَوَد این جانِ جان‌­افشانِ من قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی یعنی خدای من تویی، هم کفر، هم ایمانِ من از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری سازنده و ویرانگری، بارانی و توفانِ من بی تو سرا بُستان همه گردد سرابِستان مرا با تو سرابِستان همه گردد سراب ُستانِ من بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سال‌ها با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من دارد شمیمِ فرودین بادِ خوشِ دامانِ تو ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ من بی خانُمانی خوش ترم، تا بی تو بر سر می‌برم تا بی تو باشم، گو مَبا ،مَه خانِ من مَه‌مان من هم خانه بودن با مرا زندانِ خود می‌یافتی زندانِ خود بشکستی و کردی جهان زندان من جانم فدای جانِ تو، زیباییی شادانِ تو من نیستم جز آن تو، گیرم نباشی زآنِ من اسماعیل خویی
👏👏👏😍😍😍
آه... قدری فرق دارد زخم خنجر هایشان دوستانت پا به پای دشمنانت، می‌زنند!
اینا همه توطئه است 😐
بیشتر‌.... می شود هر‌ قدر از دوری به دل ،غم بیشتر می شود شوقم که در پایت بیافتم بیشتر بچگی می خواستم این صحن را یک عالمه دوستش دارم کنون از هر دوعالم بیشتر دوست دارم بس که حالم را خدایی می کند آب سقاخانه را از آب زمزم بیشتر دورم از کویَت ولی هر لحظه می گویم : رضا تا که باشم در هوایت بلکه یک دم بیشتر تا که در باران لطفت میهمانم می کنی می چکد از چشم من از شوق شبنم بیشتر با برات کربلای تو حسینی تر شدم سینه چاک مشهدم ماه محرم بیشتر تا که بر عکس حرم زل می زند مادر بزرگ شوق حرکت می شود درجان فراهم بیشتر بازهم حاجت به دل می آیم از باب الجواد این ورودی را همیشه دوست دارم بیشتر
حج فقراست پس به حج می آیند با ذکر و تمنای فرج می آیند عمریست گدا و شاه عالم دارند در مشهد ثامن الحجج می آیند
در حرم عشق نشد نا مراد هر که شده سائل باب الجواد پادشه طوس براتم بده مژده ی وصل عتباتم بده
ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظه‌ای روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم هر چه پیش آید، خوش‌آید در مسیر مشهدت درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم من خودم را می‌شناسنم، سست پیمان نیستم کاش آغازِ تمامِ صبح‌هایم با تو بود... حسرتش را می‌خورم اهل خراسان نیستم ✍
دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی…
. مولای منی و غرق احسان توام من شیفتهٔ بوی خراسان توام خورشید ولایتی و در باغ وجود من هم گل آفتاب گردان توام!
عجب مدیرهای به هوش و گوشی داره این کانال☺️😍
یک سینه حرف هر چند تا شنیده فراموش می کنی یک سینه حرف دارم اگر گوش می کنی تنها مرو به دست فراموشیم مده یاد مرا نکرده فراموش ، می کنی ؟ غرقم به خاک وصل تو حرف سفر مزن خواب مرا برای چه مغشوش می کنی ؟ بر دفتر شکوفه چرا تیغ می کشی انشای قیس را ز چه مخدوش می کنی ؟ با رفتنت محاصره شب همیشگی است خورشید را چگونه کفن پوش می کنی ؟ آوای سایه روشن امید را چرا در گرگ و میش زمزمه خاموش می کنی ؟ با دیدن منی که ز جوشش فتاده ام یادی تو هم زخون سیاووش می کنی من وارث شقایق از یاد رفته ام ته مانده های جام مرا نوش می کنی مردی که از سلاله خورشید و آتش است با دختر سپیده هم آغوش می کنی ای حلقه صدای تو آویزه گوش من این آخرین سرود مرا گوش می کنی ؟ « پاییز« کز فروغ تو امید غنچه داشت در سایه ای نشانده و خاموش می کنی
بیا که در دل این شب تفالی بزنیم ز جوش سینه ی دریا دلان قلی بزنیم به راه همسفر خو گرفته با شب درد چراغ بوسه به معراج کاکلی بزنیم از این سکوت و خموشی دلم گرفت بیا به شکوه دست به دامان بلبلی بزنیم شب فراق دراز است و بخت من کوتاه ز گریه چنگ به زلف توسلی بزنیم چو غیر گریه ندیدم از این بهار بیا ز غصه بر سر پاییزیان گلی بزنیم برای آنکه بفهمیم ما شدن چه گلی ست میان این همه بیگانگی پلی بزنیم بیا به نیت گل در خرابه ی « پاییز » که تا ز دفتر حافظ تفالی بزنیم
دلم قرار ندارد ، که یار می آ ید قرار خاطرم اینک ، بهار می آید دلا غبار از چشمهای خسته بشوی بهارم از پس چندین غبار می آید نبود و نیست قراری به بی قراری ها قرار رفته همان برقرار می آید ز شوق مقدمش اینک جوانه جامه درید قیام کن که قیامت به بار می آید دوباره موسم شادی دوباره فصل امید دوباره بوی گل از هر کنار می آید بر آبگینه ی دل نقشی از شکوفه نشاند طلایه دار هنر خوشنگار می آید چه رحمت است خدا را ، کدام آیه ، چه لطف ؟ که در برابر او باغ ، خوار می آید شب قدیمی ام از برق تازگیش بسوخت مگر ستاره ی دنباله دار می آید ؟ زمانه زیر و زبر شد ز یمن آمدنش خدایرا ز کدامین دیار می آید ؟ بگو بگو دل تنگم هر آنچه می خواهی که حریم حرم پرده دار می آید غبار محنت « پاییز » گر به تن داری بیار کایتی از چشمه سار می آید دوباره مژده ی گل می دهم به مرغ دلم دلم قرار ندارد که یار می آید