آه... قدری فرق دارد زخم خنجر هایشان
دوستانت پا به پای دشمنانت، میزنند!
#امید_صباغ_نو
بیشتر....
می شود هر قدر از دوری به دل ،غم بیشتر
می شود شوقم که در پایت بیافتم بیشتر
بچگی می خواستم این صحن را یک عالمه
دوستش دارم کنون از هر دوعالم بیشتر
دوست دارم بس که حالم را خدایی می کند
آب سقاخانه را از آب زمزم بیشتر
دورم از کویَت ولی هر لحظه می گویم : رضا
تا که باشم در هوایت بلکه یک دم بیشتر
تا که در باران لطفت میهمانم می کنی
می چکد از چشم من از شوق شبنم بیشتر
با برات کربلای تو حسینی تر شدم
سینه چاک مشهدم ماه محرم بیشتر
تا که بر عکس حرم زل می زند مادر بزرگ
شوق حرکت می شود درجان فراهم بیشتر
بازهم حاجت به دل می آیم از باب الجواد
این ورودی را همیشه دوست دارم بیشتر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
حج فقراست پس به حج می آیند
با ذکر و تمنای فرج می آیند
عمریست گدا و شاه عالم دارند
در مشهد ثامن الحجج می آیند
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
در حرم عشق نشد نا مراد
هر که شده سائل باب الجواد
پادشه طوس براتم بده
مژده ی وصل عتباتم بده
#امام_رضا
#محمدجواد_منوچهری
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم
تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم
گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظهای
روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم
هر چه پیش آید، خوشآید در مسیر مشهدت
درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم
بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است
وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم
اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم
اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم
قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم
من خودم را میشناسنم، سست پیمان نیستم
کاش آغازِ تمامِ صبحهایم با تو بود...
حسرتش را میخورم اهل خراسان نیستم
✍ #احسان_نرگسی
دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی…
#سعدی
.
مولای منی و غرق احسان توام
من شیفتهٔ بوی خراسان توام
خورشید ولایتی و در باغ وجود
من هم گل آفتاب گردان توام!
#امام_رضا
#م_کـرمـانـی
یک سینه حرف
هر چند تا شنیده فراموش می کنی
یک سینه حرف دارم اگر گوش می کنی
تنها مرو به دست فراموشیم مده
یاد مرا نکرده فراموش ، می کنی ؟
غرقم به خاک وصل تو حرف سفر مزن
خواب مرا برای چه مغشوش می کنی ؟
بر دفتر شکوفه چرا تیغ می کشی
انشای قیس را ز چه مخدوش می کنی ؟
با رفتنت محاصره شب همیشگی است
خورشید را چگونه کفن پوش می کنی ؟
آوای سایه روشن امید را چرا
در گرگ و میش زمزمه خاموش می کنی ؟
با دیدن منی که ز جوشش فتاده ام
یادی تو هم زخون سیاووش می کنی
من وارث شقایق از یاد رفته ام
ته مانده های جام مرا نوش می کنی
مردی که از سلاله خورشید و آتش است
با دختر سپیده هم آغوش می کنی
ای حلقه صدای تو آویزه گوش من
این آخرین سرود مرا گوش می کنی ؟
« پاییز« کز فروغ تو امید غنچه داشت
در سایه ای نشانده و خاموش می کنی
#منوچهرناصحی
بیا که در دل این شب تفالی بزنیم
ز جوش سینه ی دریا دلان قلی بزنیم
به راه همسفر خو گرفته با شب درد
چراغ بوسه به معراج کاکلی بزنیم
از این سکوت و خموشی دلم گرفت بیا
به شکوه دست به دامان بلبلی بزنیم
شب فراق دراز است و بخت من کوتاه
ز گریه چنگ به زلف توسلی بزنیم
چو غیر گریه ندیدم از این بهار بیا
ز غصه بر سر پاییزیان گلی بزنیم
برای آنکه بفهمیم ما شدن چه گلی ست
میان این همه بیگانگی پلی بزنیم
بیا به نیت گل در خرابه ی « پاییز »
که تا ز دفتر حافظ تفالی بزنیم
#منوچهرناصحی
دلم قرار ندارد ، که یار می آ ید
قرار خاطرم اینک ، بهار می آید
دلا غبار از چشمهای خسته بشوی
بهارم از پس چندین غبار می آید
نبود و نیست قراری به بی قراری ها
قرار رفته همان برقرار می آید
ز شوق مقدمش اینک جوانه جامه درید
قیام کن که قیامت به بار می آید
دوباره موسم شادی دوباره فصل امید
دوباره بوی گل از هر کنار می آید
بر آبگینه ی دل نقشی از شکوفه نشاند
طلایه دار هنر خوشنگار می آید
چه رحمت است خدا را ، کدام آیه ، چه لطف ؟
که در برابر او باغ ، خوار می آید
شب قدیمی ام از برق تازگیش بسوخت
مگر ستاره ی دنباله دار می آید ؟
زمانه زیر و زبر شد ز یمن آمدنش
خدایرا ز کدامین دیار می آید ؟
بگو بگو دل تنگم هر آنچه می خواهی
که حریم حرم پرده دار می آید
غبار محنت « پاییز » گر به تن داری
بیار کایتی از چشمه سار می آید
دوباره مژده ی گل می دهم به مرغ دلم
دلم قرار ندارد که یار می آید
#منوچهرناصحی
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به پاییزم زدم عطر بهاری خراسان را
به امیدی که فروردین کند مهرِ تو آبان را
🎞شعرخوانی آقای #مجتبی_خرسندی
🔻۱ اسفند ۱۴۰۱
دلم گرفت و دلم خواست زائرت باشم
ورای این همه آدم، کبوترت باشم
که توی خلوت این روزها و این اوقات
کنار صحن جواد الائمه ات باشم
و یا که بار دگر با تمام ایمانم،
به عشق دیدن رویت مسافرت باشم
نگو که شادی از این بغض های من آقا
نگو رقم زده ای غرق دوریت باشم..
اگر تو عاشق من نیستی بگو آخر،
چگونه میشود اینگونه عاشقت باشم؟!
دلم گرفته ازین حجم دوری و غصه💔
همین سبب شده امشب مزاحمت باشم😔
دلم گرفتو دلم خواست لای این همه شعر
بگویم از تو و یک بار{ شاعرت } باشم
#بیقرار
آبادی شعر 🇵🇸
دلم گرفت و دلم خواست زائرت باشم ورای این همه آدم، کبوترت باشم که توی خلوت این روزها و این اوقات
ارسالی در لینک ناشناس👏👏👏👌👌🌺🌷🌷🌷🌷
خراسان در خراسان نور در جان تو می چرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو می چرخد؟
خراسان مُهر دریا می شود با گام های تو
به دست ابرها تسبیح باران تو می چرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینه ها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو می چرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشم های توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو می چرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسه های نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو می چرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می چرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازه ای در بیت پایان تو می چرخد
#علیرضا_قزوه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
چون کویر تشنهای محتاج بارانیم ما
همتی ایدل که دلتنگ خراسانیم ما
نیمِدل مشتاق مشهد، نیمِدل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما
پادشاهی دوعالم را به دست آوردهایم
تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما
خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او
وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما
هر زمان در جمع، حرف از آرزوها میشود
جز زیارت حاجتی دیگر نمیدانیم ما
از میان خیل القاب و عناوین در جهان
آنچه سلطان میپسندد بیگمان آنیم ما
تا که فهمیدیم میآید به استقبالمان
از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما
گنبد افلاکیان نور است و ما پروانهایم
ساکنانِ آستانِ قدسیِ این خانهایم
بس که پُرکرده فضای صحن را فريادها
نيست پيدا در حريمت هایوهویِ بادها
کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت
پشت هم رخ میدهد اينجا از اين رخدادها
جملهای تکرار شد، هرصحن را پُر کرده است؛
"کار من با گوشهی چشم تو راه افتاد"ها
میشود حسکرد از فيروزهکاریهای صحن
حسرت ديوارها را در دل شمشادها
از شفای درد پشت پنجره فهميدهام
نرم شد از اشکِ زائرها دلِ فولادها
ضامنِ آهو شدی، صياد آهو را رهاند
شک نمیکردند در خوشقولیأت صيّادها
پايتخت کشور دلهای عالم مشهد است
مانده حسرت در دل تهران و عشقآبادها
از فراق کربلا دیگر چهغم داریم ما
چونکه در هرگوشهی ایران حرم داریم ما
با همان شوقی که از آغاز، روشن مانده است
در دل ما حسرتِ پرواز، روشن مانده است
"آمدم ای شاه" شد شیرینترین آوای ما
تا قیامت شور این آواز، روشن مانده است
ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم
کورسوی کوچک ابراز، روشن مانده است
فاصله بسیار نزدیک است در دلها بههم
این معانی نزد اهل راز، روشن مانده است
کارهای غیر ممکن نیز ممکن میشوند
پس در اینجا معنی اعجاز، روشن مانده است
سایهی موسیبنجعفر بر سر ایرانِ ماست
نوری از این خانه در شیراز، روشن مانده است
بازهم امشب شب اینشهر بیخورشید نیست
چلچراغ گنبد او باز، روشن مانده است
در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم
دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم
در کنار خوبها گمراه میآيد حرم
با تمام زائرانش راه میآید حرم
هیچفرقی نیست بین زائرانش، چونکه هم_
بنده میآید حرم، هم شاه میآید حرم
لحظهای خالی نمیماند اگر دقت کنیم
روزها خورشيد و شبها ماه میآيد حرم
رتبهها برعکس دنیا میدهد اینجا جواب
کوه از شوق تو مثل کاه میآید حرم
گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است
در حقيقت عارف بالله میآيد حرم
هرکه میخواهد ببیند قطعهای از عرش را
راه خود را میکند کوتاه؛ میآيد حرم
خوشبهحال هرکسی که ساکن شهر قم است
گاه میآيد حرم، بیگاه میآيد حرم...
ملجأ هر آشنا، غمخوار هر بیگانهاند
سیزده معصوم در اینخانه صاحبخانهاند
هیچکس از اینحرم با دستخالی برنگشت
از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت
اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم
از کنار او دلم در خردسالی برنگشت
پیشازاینها قم کویر شورهزار خشک بود
بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالِی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او "مرعشی"
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از این اهالی برنگشت
ناگهان دل را به سمتوسوی دیگر میکشم
با نسیمی از حرم تا جمکران پر میکشم
وقت وصف تو زبانم در دهان میایستد
در بیان آن معانی از بیان میایستد
صاحبالعصری و میچرخد زمان با اذن تو
هر زمان یاد تو میاُفتم، زمان میایستد
همنشینِ درددلهای زیادش میشوی
زائرت هر گوشهای از جمکران میایستد
بی خبر از وسعت لطف و بزرگیهای توست
هرکسی چشمانتظارِ دیگران میایستد
از خدا امر ظهورت را تقاضا میکند
هر زمان دستی بهسمت آسمان میایستد
روح با شوق تو برمیخیزد از جسم جهان
جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان میایستد
آنزمانکه میرسد بانگ "اناالمهدی" بهگوش
کعبه برمیخیزد از جا و اذان میایستد
عمر داغ دوری از تو رو به پایان میشود
عاقبت یکروز این آتش گلستان میشود
#مجتبی_خرسندی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
تا بر حریم امن حرم پا گذاشتم
انگار سر به دامن دریا گذاشتم
موج عطوفت تو رسید و مرا گرفت
اندوه را به عشق تو، تنها گذاشتم
بغضی که شوق داشت کنار تو بشکند
آنجا به حال خوب خودش واگذاشتم
پایینِ نامهای که سپردم به خادمان
یک جا برای "باشد" و "امضا" گذاشتم...
یک کُنج دِنج، زیر قدمهای زائران
دل را گره زدم به تو و جا گذاشتم....
#نفیسه_سادات_موسوی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
هرچند که مسکین و تهیدستم من
از سُکر سلام بر شما مستم من
گویند سلام مستحب است، آری
مشتاق جواب واجبش هستم من
استاد #محمدجواد_غفورزاده
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
ای وا شدن هر گرهی با دمت آسان
یا ضامن آهو مدد ای شاه خراسان
✍ #سیدمیلاد_حسنی
#امام_رضا_ع_مدح_و_ولادت
بر غمزده شاید نظری شد امشب
شاید که مبارکسحری شد امشب
شاید که بهخاطر امام هشتم
از یوسف زهرا خبری شد امشب
#سیدمجتبی_شجاع
نشستی کنج آغوشم، جهانم را بغل کردم
تو خندیدی و من رنگین کمانم را بغل کردم...
تورا دیدم تورا دیدم دوبال شوق وا کردم
پریدم آسمان بی کرانم را بغل کردم
تورا بین دو بازو آنچنان بر سینه جا دادم
شبیه یک صدف دُرِّ نهانم را بغل کردم
میان دست هایم تاب خوردی روی امواجم
منم چون برکه ماه مهربانم را بغل کردم...
در آغوشم نشستی هی غزل پشت غزل آمد
دویدم شعرهای بی امانم را بغل کردم...
هزاران بار از اندوه جانم رفت و هر دفعه
نشستم با دو دست خسته، جانم را بغل کردم.
میان رنج ها هربار دیدم که تورا دارم
به شکرانه خدای مهربانم را بغل کردم
#ریحانه_ابوترابی
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته
نه فقط گدا که حتی، صف اغنیا نشسته
منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما
که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته
"اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید
حرمت نشسته هر کس، حرم خدا نشسته
"اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی
چو رضا نباشی از او، ز خدا جدا نشسته
"اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل
به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته
تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟"
که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته
نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده
به نیاز، روسیاهان همه با حیا نشسته
به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان
به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته
چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش
به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته
شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم
که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته
#عاصی_خراسانی