eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️بی تو...❣️ کنار توست که لبخندها دل‌انگیزند کنار توست که غم‌ها حقیر و ناچیزند صدای پای تو در شعرهای من کافیست که واژه‌ها همه با احترام برخیزند نشد که گریه کنم بی تو، اشکهایم نیز بدون شانه‌ات از چشم من نمی‌ریزند قنوت بستم و این بود ذکر دستانم که باز با سر زلفت شبی درآویزند در این بهارِ جدا از تو تازه فهمیدم بهارها همه بی تو چقدر پاییزند هلاک می‌شوم از دوریت، بگو مردم برای زود نمُردن ز عشق بُگریزند
به حشر هم که برانی مرا زخویش هنوز از اینکه نام تو بردم به تو بدهکارم...
چگونه بی منی و شانه می زنی مو را؟ خمار می کنی از سرمه چشم جادو را به اشتیاق کدامین قرار می ریزی به رود آینه ها آبشار گیسو را ؟ دوباره مست قدم می زنی و می گیری به دست های ظریفت کدام بازو را؟ مجاب می کنی از فرط دل سپردگی ات کدام گوشه ی پنهان لبان ترسو را؟ کجاست گرمی آغوش بی منت که چنین گرفته ام به بغل در غمت دو زانو را؟ غریب ماندم و بی آسمان ندانستی فضای تنگ قفس می کُشد پرستو را؟ پس از تو خیره به چشمی شدن حرامم باد چگونه بی منی و بوسه می دهی او را؟
دیگر نبات را نخَرَد مشتری به هیچ یک بار اگر تَبَسُّمِ همچون شِکر کُنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهوت جنسی در انسان اژدهایی خفته است این سخن را حضرت حیدر(ع) مکرر گفته است؛ "چون که شهوت اوج گیرد عقل زایل می شود" دین و ایمان و شرف از نزد انسان می رود با توکل با توسل راه تقوا پیش گیر... تا نگردی ای پسر در دست این شهوت اسیر "عاصی" 🔥🔥🤢🤢
خواستم گریہ ڪنم قلب صبورم نگذاشت.. وقت زانو زدنم بود غرورم نگذاشت...
عاشقی درد است و درمان نیز هم مشكل است این عشق و آسان نیز هم ...!! جان فَدا باید به این دلدادگی دل كه دادی می‌رود جان نیز هم ...!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ز شرمِ او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد...
شد خانہ چو زندانم شب خواب نمی‌دانم تا او نشود با من همخانہ و همخوابه...
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن! گاه می‌لغزد زبانم، بشنو و باور مکن! گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می‌توانم، بشنو و باور مکن
بارانی وبی قرار و عاشق چشمم در تاب و تب مرگ دقایق چشمم هستی همه جا و در تماشای رخت یک عمر نبود و نیست لایق،چشمم
. هرچند همه شعری و شوری از من گه با من و گاه در عبوری از من چون چهرهٔ مهتاب که افتد در آب در قاب دلم هستی و دوری از من