eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸تنها تا خود را به سراپرده‌ی اسرار بزن هر لحظه دم از حیدر کرار بزن برخیز ز جا، مگر خجالت دارد عشقِ به علی را همه‌جا، جار بزن
دل خراب من و مهر بوتراب در او خرابه‌ای ا‌ست که تابیده آفتاب در او 📚 عرفات العاشقین
در باور و قاموس زمین محترم است از عشق به هر شیوه بگویند کم است تسخیر کند کل جهان را بی جنگ وقتی که سلاح قلب عاشق قلم است
. چیزی ز راه عشق نمانده است تا علی یک مدّ آه فاصله داریم با علی بیش از هزار مرحله در ابتدای توست آغاز وصف توست چه بی‌انتها علی منظومه‌ات کجاست؟ که می‌گیرد آسمان هر روز و شب سراغ تو را بارها علی ماتم که: باید از تو سراغ خدا گرفت؟ یا از خدا گرفت سراغ تو را علی آیا شبی به سمت تو پرواز می‌کنند این بال‌های سبز و رهای دعا علی؟ از خاک پر کشیدی و از عرش سر زدی شوق خدا کشیده تو را تا کجا علی در خلوت خدا و رسولش، شب عروج بوی تو داشت عطر کلام خدا، علی گویند چون که وقت خداحافظی رسید پیغمبر خدا به خدا گفت: یا علی! (پروانه)
چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر بود پیدا در زلال جاری تکبیرها نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر «گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست» کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر... دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار «عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر... یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟! کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر...
نمی‌رسد به کفِ پایت آسمان حتی اگر که قد بکشد روی نردبان حتی نمی‌شود نفسی از تو را به شعر کشید اگر خدا بدهد عمرِ جاودان حتی بهشتِ خاکی دنیای سایه‌سارت را نمی‌دهیم به جَنّات آن جهان حتی کجاست خانه‌ی عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشناسِ زمینی؛ نمی‌شناسیمت اگر که باز کند آسمان دهان حتی فقط تویی که شبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیده در آیینه‌ات؛ در آن حتی عدالتی که تو دادی به تارک تاریخ ندیده کس بدلش را به داستان حتی شکسته است نمکدان به سفره‌ی زخمت به دستِ هر که گرفته‌ست از تو نان حتی مناره چاهِ عذابِ مؤذنش بشود اگر بدون تو گفته‌ست یک اذان حتی جماعتی که مسلمانِ دینِ غیر توأند جهنم است سزای ثواب‌شان حتی ✍
👌حکایت بسیار شنیدنی علامه جعفری از جشن غدیر (حتما بخوانید) ▫️مرحوم علامه محمد تقی جعفری نقل می کرد: 🔹یکی از نوه های مرحوم مورخ الدوله سپهر نویسنده کتاب ناسخ التواریخ به منزل ما آمد و اظهار داشت در شب عید غدیر در منزلی در شمال تهران، جشنی برقرار است و علاقه مندم شما هم در آن شرکت کنید. گفت: در این جشن تعداد زیادی از رجال لشکری و کشوری هستند. من تصور می کنم که اگر شما تشریف بیاورید و در آن محفل، مطالبی نیز بفرمایید مؤثر واقع شود. 🔸محل برگزاری جشن،منزلی بزرگ و تقریبا جنگل مانند بود و بخش هایی از آن،به صورت آب نماهای بسیار بزرگ بود و به هرحال،باغی بود که کمتر نمونه آن را دیده بودم. وارد جلسه شدیم. دیدم سالنی بسیار بزرگ است که انواع و اقسام میوه ها و شیرینی ها جهت پذیرایی از حضار در آن چیده شده است. در ادامه برنامه برخی از اینها آمدند و در وصف امیرالمؤمنین (ع) اشعاری خواندند.برخی از شعرها خوب بود و برخی نیز سطحی نداشت... 🔹من دیگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که از در مجلس سیّدی با ظاهری بسیار ساده وارد شد و حتی کفش خود را برداشت و به داخل آورد که البته در آنجا این کار، خلاف عادت بود و پیدابود که صاحب مجلس و تعدادی دیگر ناراحت شده اند. 🔸عموم حضار به سید نگاهی تحقیر آمیز داشتند. کسی به او احترامی نگذاشت، ولی من در مقابلش به احترام برخاستم و او نیز سری تکان داد. سید،جوان بود و با یک طمأنینه و اطمینان خاصی بر روی زمین نشست و کسی هم تعارف نکرد که روی صندلی بنشیند. 🔹 بالاخره نوبت به اشعرالشعرا رسید و از او دعوت کردند که بیاید و اشعارش را بخواند. این شاعر با یک طمطراقی آمد و شروع به قرائت اشعار نمود. 🔸 وقتی بیت اول را خواند هر چند بد نبود ولی سید یک اشکال جدی به آن وارد کرد. اشعرالشعرا محل نگذاشت و بیت دوم را خواند. دوباره سید ایراد گرفت. شاعر همچنان توجه نمی کرد. وقتی بیت سوم را خواند،سید گفت: این هم اشکال دارد. شاعر عصبانی شد و گفت: چرا؟ سید گفت: خوب،این را اول می پرسیدی. الان برایت توضیح می دهم. 🔹سید بحثی از معانی بیان و صنایع ادبی را به صورت خیلی خلاصه بیان کرد... دیدم که دریایی است بیکران... چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سید را به بالای مجلس بردند. 🔸در این هنگام یکی از حضار به سید گفت: اولا خوش آمدید، هر چند که نمیدانیم چطور آمدید. دوم این که آیا خودتان هم شعر می گویید؟ سید گفت: گاهی اوقات. گفتند: می شود یکی از سروده های خود را بخوانید؟ گفت: آری و حتی میتوانم همین الان شعر تازه بگویم. گفتند: پس بفرمایید. گفت: نه، چرا که ممکن است بگویید این اشعار را قبلا گفته ای. شما بگویید که چه بسرایم؟ 🔹اینها با حالت اعجاب آمیز نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند: غزلی بگویید در مدح امیرالمؤمنین که دو بیت اول عاشقانه باشد و بیت سوم این باشد که اگر علی به خاری نگاه کند،گلستان می شود و بیت چهارم این باشد که اگر معصیت کاران عالم حتی فرعون توسل به علی پیدا کنند بهره مند می شوند. خلاصه، محدوده را برای او خیلی تنگ کردند. 🔸سید قبل از شروع نگاهی به حضار کرد که کسی اشعار او را ننویسد. من زیر عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را یادداشت کنم. فهمید اما اعتراضی به من نکرد. سید شعر را این گونه آغاز کرد: 🔹گر شمیمی ز سر طرّه جانان خیزد 🔹تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد 🔹واله‌ام من که چو ازخواب تو بیدار شوی 🔹زچه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد؟ 🔹علی عالی اعلا که ز بیم نهلش 🔹روح از کالبد عالم امکان خیزد 🔹گر به خاری کند از قاعده لطف نظر 🔹از بن خار، دو صد روضه رضوان خیزد 🔹گر زند دست به دامان ولایش فرعون 🔹از لحد با دو کف موسی عمران خیزد 🔹داورا! دادگرا! جانب "جدّا" نظری 🔹کز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد... معلوم شد که اسمش جدّا و قمی است. 🔸پس از خواندن شعر، سید خطاب به حاضران گفت: آقایان! علی(ع) از این جلسات که دور هم بنشینید و انواع غذاها را بخورید و چند بیت هم شعر بخوانید راضی نیست. علی مرد است و مردان را دوست دارد. اگر مرد هستید و مردانگی دارید بروید سراغ محرومان، دردمندان و فقرا. یعنی همان کسانی که مورد عنایت علی بودند. اینجا نشسته‌اید و غذاها، شیرینی‌ها و شربت‌های خوشمزه می‌خورید بعد می‌روید خانه و فکر می‌کنید که در مدح علی شعر گفته‌اید. صریح بگویم که باید وضعتان را عوض کنید و بروید سراغ محرومان جامعه. 🔹این را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بیرون رفت. 🔸 پس از رفتن او تا مدتی همه بهت زده بودند... آن شب شاهد بودم که تعدادی از آنها بسیار گریه می‌کردند. آقای سپهر، بعدها می‌گفت: تعدادی از آنها زندگی‌شان را تغییر دادند و رفتند و به رسیدگی به محرومان پرداختند. 📒 ابن سینای زمان ص ۹۷-۱۰۲
عطر من از آغوش تو هرگز نخواهد رفت گیسوی من از دوش تو هرگز نخواهد رفت آدم تویی ،حوا منم دنیا بهشت ماست سر مستی ام از نوش تو هرگز نخواهد رفت
در قطار صندلی ها را عوض کردیم تو پنجره را می خواستی و من می خواستم به تو نگاه کنم ...!
یا ز ما خون ریز یا با ما وفایی تازه کن!♥️
آبادی شعر 🇵🇸
باش...
دستتون درد نکنه😐
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
. عطر من از آغوش تو هرگز نخواهد رفت گیسوی من از دوش تو هرگز نخواهد رفت آدم تویی، حوا منم دنیا بهشت ماست سرمستی‌ام از نوش تو هرگز نخواهد رفت
تـقـدیـر رقـم خـورد کـه در عـیـد غــدیــر اعـلام شــود فـقـط عــلـی هـسـت امـیـر "من کنت..."در این حدیث یعنی که ولیّ جــز رهـــبــری عـــــلـی نـدارد تـفــســیـر ۱۴۰۲/۴/۱۴
ای جلوه گرِ ذات خداوند،علی ای نام تو شیرین ترِ از قند،علی از روز ازل خدا زده قلبم را با عشق و محبت تو پیوند،علی
خنده‌ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی‌ها گیسوانت گرهِ کورِ پریشانی‌ها اشک تو درصدد حمله‌ی قلبی به من است یورش آورده به من لشکر اشکانی‌ها نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت طاق‌ها ساخت اگر دولتِ ساسانی‌ها از لب سرخ تو حرفی نزدم؛ می‌ترسم زعفران باد کند دست خراسانی‌ها! چشم تو، جنگل سبزی‌ست در آغوش خزر آشنایند به این منظره گیلانی‌ها دُرّی و در دلِ یک مشت پُر از مروارید نادری باز، در انبوهِ فراوانی‌ها ...
ای همدمِ لحظه های تنهایی و غم رقصِ تو به زخـم های قلبــم مرهـم جــاری اسـت ز تــو نهـرِ زلالِ دانــش سوگندِ پُر از پـندِ خداوند، قـــــلــــم!
تا آیه‌ی "بـلّـغ ..." از سـما نازل شد مقصود خدا ز دین حق حاصل شد فرمود خدا که من تـو را حفظ کنم با نصب عــلـی رسـالـتـت کامل شد ۱۴۰۲/۴/۱۴
شرح فراق می‌دهد این گام‌های سست چندیست در نبود تو پایم قلم شده...
نه صبر هست ما را نه دل نه تاب هجران ماییم و نیمه جانی آن هم به لب رسیده ‌   
بِسْمِ‌ اللّهِ‌ الرَحمنِ الرَحیم بای بسم الله الرحمن الرحیم نقطه‌ی ایجاز الله عظیم ملجئی از شر شیطان رجیم اَشهَد‌ُ اَنَّ عَلیٖ اَعْلیٰ عَلیم وا نکن از سر منِ وا_بسته را شاعری از مکرِ دنیا خسته را ذکر تو «حَی‌ِّ عَلٰی‌ خَیر‌ِ الْعَمَل» ذکر تو شیرین تر از طعم عسل نام تو هم‌چون نگینی بی‌بدل می‌درخشد پر تلالو از ازل من همانم!سائل انگشترت! ثبت کن نام مرا در دفترت! نقطه‌ی بائی،تجلی‌گاه نور! جلوه‌ی تورات و تفسیر زبور! آیه‌ی والتین و والزیتون و طور! ایلیای ناطق عصر ظهور! حک شده نامت به روی ساق عرش ذکر مداحان تو در عرش و فرش خانه دیگر عاشقی شوریده بود یوسفش دربرگ‌گل‌پیچیده بود خواب را از چشم او برچیده بود کعبه در خود یوسفی را دیده بود خود زلیخا گشت و پیراهن درید در طوافش بود و ذکری را شنید منبری برپاشده در کهکشان دست تو در دستهای آسمان از همه پیغمبران داری نشان ماه و خورشید و فلک یاهو کشان «فَاستجابَ رَبُهُم انّی لَهم»۱ عاشقان«الیوم اکملت لکم....»۲ مرز باریکی است در عقل و جنون اهل دنیا مانده در بهت و سکون لات و عُزّیٰ در مقامت واژگون حیدری «والسابقون السابقون» «عین» و «لام» و«یا»ی آیات خداست او حسابش از همه عالم جداست فروغ زمانی ۱-بخشی از آیه ۱۹۵ سوره آل‌عمران ۲_بخشی از آیه۳سوره مائده
خوابی به وسعت همه‌ی عمر: زندگی این خواب، بی حضور تو رویا نمی‌شود...