دلم گرفته از این آسمان بیپیغام
دلم گرفته...برایم کبوتری بفرست!
#سید_وحید_سمنانی
یک شهر دلش رفت به شعری که سرودم
این را چه تعجب که سخن از تومیاناست
#محمود_افهم
هدایت شده از نبض قلم
خورشید دمیده،عطرِسیب آورده
صبحانه ی داغ عنقریب آورده
تابیده و آفتاب ِخوشبختی را
با نغمه ی شادِ عندلیب آورده
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق...
#فاضل_نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز زیر خاک نهان می شوی ولی
#عاصی_خراسانی
#شعر
کوهی است غم عشق تو مویی است تن من
هرگز نتوان کوه به یک موی کشیدن...
#سنایی
جوانه میزند از نو درخت صبر و امیدم
دوباره شاخه زیتون دوباره باغ جدیدم...
نبین غبار گرفته نگاه کودک من را
نخواه چشم ببندی به روزگار شهیدم
چگونه ساکتی و از جنون فتنه ندیدی
شکسته شد غم لیلا شبیه قامت بیدم
قرارمان نرسیده ؟جهان منتظران کو؟
کجاست غیرت و ایمان؟ چقدر آه کشیدم
به بند بند وجودم نوشته شاعر تنها
تو سرزمین خدایی ،غمی قریب و بعیدم
یکی نشسته قنوتش ،قیامت است قعودش
درون سجده آخر بخواب سرو رشیدم
بخواب فصل گلوله ،بخواب سردی آوار
بخواب سنگر ساده ،بخواب بخت سپیدم
من از نگاه تو پرپر، من از نگاه تو زخمی
درون آتش خشمم ولی نسوخت امیدم
#پریسا_مصلح
.
حوالی رهاییام، به آخرین نفس قسم
به کمترین اشارهات، اسیر میشوم بیا!
#حضرت_باران
.
بگو کجا دلِ تنگم به راه افتادی؟
جواب داد حرم، کنجِ صحن آزادی
دوباره خسته و تنها رسیده ام اینجا
دوباره پای برهنه، به رسم اجدادی
دوباره آمده ام خاکبوسی ات با دل
دوباره سر به روی پنجره ی فولادی
دوباره مثل همیشه به گوشه ی بامت_
_به من شبیه کبوتر تو دانه می دادی
دوباره آمده ام تا قرار من باشی
به گوشِ دل بنوازی ترانه ی شادی
#نگین_نقیبی
۲۳ آبان ۱۴۰۲
زیر قولم زدم و عهد شکستم اما
باز هم مثل همیشه تو گرفتی دستم
#مستان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⚜⚜⚜⚜
چه بنویسم، چه ننویسم، چه بسرایم چه نسرایم
تویی تو، گفته و ناگفته، بانوی غزلهایم
تمام عشقها، پیش از تو مثل رودها بودند
که باید میرساندندم به تو، آری به دریایم
به بام انس تو خو کردهام چون کفتر جلدی
که از هر گوشهای پر وا کنم، سوی تو میآیم
پس از فرزند مریم اینک این من: عیسی دیگر!
که شد بالای عشق و بازوی شعرم چلیپایم
خوشم میآید از شادی، ولی هر بار میخوانم
همین تحریر محنت میتراود از غمآوایم
به سختی خستهام از زندگی، وز خود، کجایی تا
به قدر یک نفس در سایه سروت بیاسایم؟
کلیدی دارم از شعر، این فلزّ ترد سحرآمیز
که قفل بوسه از لبهای شیرین تو بگشایم
دوباره میکشد سر، آتش از خاکستر شعرم
که من هم در غزل از جوجه ققنوسان "نیما"یم
#حسین_منزوی
تا که می آیی به ذهن من تبسم می کنم
با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم
چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل
با زبان عشق با چشمت تکلم می کنم
شعر می پاشم درون خاک حاصلخیز دل
واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم
گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش است
گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم
با نت و موسیقی لمس تو شاعر می شوم
خستگی را لابلای طعم تو گم می کنم
با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم
دانه ی اسفند دود از چشم مردم می کنم
مثل آدم باب میل تو هوایی می شوم
شوکت فردوس قربانی گندم می کنم
#یزدان_صالحی
من فقط خواب عشق را دیدم
حس سرخورده ای که نفرین شد
هر کسی تا رسید چیزی گفت
هر پدر مُرده ابن سیرین شد
#علیرضا_آذر
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست!؟
#شهریار
پیچیدهترین سادهٔ دنیا شعر است
یک پای تمام عاشقیها شعر است
وقتی که دلـی تنـگ دلی دیگر شد
توضیح دقیق ماجرا با شعر است!
#رباعی
#ناهید_خلفیان
ما مست مِیِ جام الستِ غزلیم
همواره خمار چشم مست غزلیم
هرکس برود بهسوی دلدار خودش
ما دلشدهی بادهبهدست غزلیم
#رباعی_اشتراکی
#خلفیان_دهنوی
دفتر به مقابل و قلم در دستیم
با "حول و لا قوّة الا..." مستیم
از صبح علی الطلوع تا نیمهٔ شب
در حال سرودن رباعی هستیم
#رباعی
#حضرت_باران
ای اشک! به روی گونه با ناز برقص!
از چشـم درآمـدی بـه پرواز، برقص!
در نیمهشب و کنـار سجاده و مـهـر
خوش آمدهای برای اعجاز، برقص!
#الهام_زارع[کویر]
🇵🇸مسابقه #رباعی_غزه
✨اشعار ارسالی باید در قالب رباعی بوده و حداکثر تعداد ارسالی نیز سه رباعی میباشد.
✨موضوع رباعی: فلسطین، غزه، مقاومت
مهلت ارسال آثار: تا ۲۷ آبان
🌱به نفرات برتر جوایزی اهدا خواهد شد.
اشعار خود را به آیدی زیر ارسال کنید و ذیل اشعار ارسالیتون بنویسید رباعی غزه:
@Kaviiir
@heydar18mn
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید…
#سعدی
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند
من کافر همه شب با تو به آغوش کشم
#خواجوی_کرمانی
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می شوی
خانه خراب گشته ام، بس که سکوت کرده ام …
#صائب_تبریزی
شراب جان بچشانم،شرابی از خم چشم
خمار خیرگی ام کشت با تجسّم چشم
نظر به ماه رخان موج گریه بنشاند
اگر نه سیل بلا خیزد از تلاطم چشم
به سوگ حلقه ی اشکی سیاه پوشان اند
ببین یکایک مژگان به گرد مردم چشم
بهشت من تویی و رانده ای مرا از خویش
که خیره ماندم و خوردم فریب گندم چشم
به روشنای نگاهت غبار قهری نیست
که برق چشم نشان دارد از تبسّم چشم
#سیدمحمد_تولیت
اے ڪـہ مے دانے تـویے صبر و قرارم شب بخیر
گـر نـبـاشـے در ڪـنـارم ، بـیقـرارم شب بخیر
آسـمـانـم بے تـو تـاریڪ است مے دانے گلـم
اے ڪہ مهتابے تـو در شب هاے تارم شب بخیر
بـا تـو عاشق گشتہ ام تـا حـال من بهتر شود
چـون نبـاشے در بـرم حـالے نـدارم شب بخیر
غصہ مے آید بـہ قـلـبـم چون نباشے یار من
اے ڪہ آرامش دهے بـر قـلـب زارم شب بخیر
بـاش تـا شـاعـر شـوم شـعـرے بگویم از دلت
اے ڪـہ در دنیـا تـویـے دار و نـدارم شب بخیر
#پدیده_احمدے