eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کافیست صبح که چشمانت را باز می کنی لبخندی بزنی جانم صبح که جای خودش را دارد ظهر و عصر و شب هم بخیر می شود
به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود آن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منم آنقدر داغ به جانم که دماوند منم علیرضا آذر
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
این سینه پرمشغله از مکتب اوست و امروز که بیمار شدم از تب اوست پرهیز کنم ز هرچه فرمود طبیب جز از می و شکری که آن از لب اوست
ز یاد بردنت ای آشنای من ، سخت است ببخش مثل تو بودن برای من سخت است مرا رها کن از این شهر غرق دود برو نفس کشیدن تو در هوای من سخت است بدون اینکه بخواهم دلیل درد تو ام خدا کند که نباشی بجای من ، سخت است برای آنکه مرا هیچوقت دوست نداشت چقدر شعر سرودن خدای من سخت است برای تو که خدایی ، خدای من تو بگو که استجاب کدامین دعای من سخت است؟
برخیز که غیر از تو مرا دادرَسی نیست گویی همه خوابند،کسی را به‌کسی نیست... آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنجِ سفر از قفسی تا قفسی نیست... این قافله از قافله‌ سالار خراب است اینجا خبر از پیش‌رو و بازپَسی نیست... تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که‌در آن آینه‌هم جزتو کسی نیست... من در پیِ خویشم،به‌تو بر می‌خورم امّا آن‌سان شده‌ام گم که‌به‌من دسترسی نیست... آن کهنه‌درختم که تنم زخمیِ برف است حیثیّتِ این باغ منم،خار و خسی نیست... امروز که‌محتاج تواَم،جای تو خالی‌ست فردا که‌می‌آیی به‌سراغم نفسی نیست... در عشق خوشا مرگ که‌این بودنِ ناب است وقتی همه‌ٔ بودنِ ما جز هوسی نیست...
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود، تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش!
هم دیدن لب‌های خندان تو تلخ است هم بی‌وفاجان! قند قندان تو تلخ است تو دوستم داری مگر که غیر از این است؟ اما نمی‌گویی و کتمان تو تلخ است با من دم از دوری نزن ای عشق شیرین! باید بگویم باز؟ هجران تو تلخ است در عشق و رد عشق دنبال دلیلی در منطق عشاق برهان تو تلخ است زهر است شهد زندگی وقتی نباشی شیرین‌ترین جام عسل جان تو تلخ است قدر تمام چای‌های تلخ دنیا دنیای من بی چای چشمان تو تلخ است
همین که حوصله شعر خواندنی داریم غنیمت است در این روزگار بی‌برکت ...
گویند که در سینه غم عشق نهان کن در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم؟
هم در هوای ابری آبان دلم گرفت... هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت! هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید هرجا گرفت نم‌نم باران، دلم گرفت‌... با خنده گفتمش: به سلامت!سفر بخیر…! وقتی که رفت، از تو چه پنهان، دلم گرفت... بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود از بس شلوغ بود خیابان، دلم گرفت... امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعه‌ی تهران دلم گرفت...!
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز…
بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست بنشین و جاودانه به آزار من مکوش یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست. بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین امشب چراغ عشق در این خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است.
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق، به امضا شدنش می ارزد گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظه برپا شدنش می ارزد دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
باران معشوقه ی پاییز است وقتی این همه زیباست نغمه ی رسیدنش … دلبری کردنش.. جانا من پاییز باشم تو باران می شوی؟
اینجا براي گریه درست است شانه نیست اما هرآن قدر که بخواهي بهانه هست!
هر شب به یاد خاطره ها گریه می کنم اصلا تمام روز ِخدا گریه می کنم همزاد صبـر بوده ام ودر پناه «اشک» بر گریه های خویش جُدا گریه می کنم «اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود» ای عشق! از فراق شما گریه می کنم در هر قنوت نام تو را جـار می زنم همـراه ربّنای دعــا گـریه می کنم هـرگز دلیل اشک مـرا بازگو مکن پنهان بمان! به رسم وفا گریه می کنم موسیقی صدای سکوتم ترانه شد بارید غم بدون صدا گریه می کنم در لابه لای دفتــر شعرم نوشته ام شعری به نام شعــر «چــــرا گریه می کنم؟!» منیژه_کمالی
بعد از تو گمان مَبر که حالم خوب است در کاسه ی چشمهای من آشوب است در کلبه ی احزان دلم تنهایم بعد از تو تمام قصه ام یعقوب است
آه ای دل ِصاف و ساده یک لحظه بایست! درعمق ِنگاه ِسرد ِاو عاطفه نیست این آینه را مقابل ِاو مگذار سنگ است دلش عشق نمی داندچیست!
سلام صبحتون بخیر 🌼
خون من هست حلال تو خیالت راحت نروم جز به خیال تو خیالت راحت چشمهایت به افق خیره شد و با شعری شد جوابم به سوال تو خیالت راحت شعر من قافیه در قافیه با حسرت تو تا ابد هست وبال تو خیالت راحت
رفتم فراموشت کنم اما کمین خوردم فهمیده شهری بی توام از بس زمین خوردم
ای که افسانه ی زیبای غزل های   منی ای که شیرین تر از امثال و مثل های منی خواندن از روی مهت کار شب و روز من است ای  که  معلول به  هرکار  و علل های  منی شده  هرشب دل من در طلبت غرق به خون تو خودت عامل  هر جنگ و جدل های منی موی  توطره  و  قدت  به بلندای  غزل چه بگویم  که خودت شهد و عسل های منی ذهن من  در  همه حالات  به  فکرت مشغول بفدایت که  تو افکار  و عمل های   منی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه جز گوهرِ عشق است درین بحر، کف است هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است