آمدی در دل من این همه بلوا کردی
بعد یک گوشه نشستی و تماشا کردی
از همان روز دگر آدم سابق نشدم
تو مرا بین همه کوچک و رسوا کردی
اگر امروز دوباره تو خیالم شده ای
خاطرم هست دقیقا که چه با ما کردی
باز با این همه دل یاد تو را میخواهد
ظاهرا عشق و جنون را به من اهدا کردی
بیشتر از تو، دلم از غزلت میگیرد
آن همه عشق چه شد؟ این همه حاشا کردی
بی وفا من که همیشه به کنارت بودم
به چه جرمی تو چنین فاجعه بر پا کردی
تا همین لحظه خدا شاهد بی رحمی توست
رفتی و تازه نگاری به دلت جا کردی
تو که رفتی ولی ای باعث تنهایی من
با نگارت مکن این ظلم که با ما کردی
درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد...
#شهرام_نصیری
مادرم گفت که عاشق نشوی ای پسرم
🚶♂
بی خبر بود که دل برده ای از من قبلا!
باعث راندنم از جنت اعلا بوده...
سیب ممنوعه ی افتاده به دامن قبلا!
شاعر عشقم وُ بی تو به چه دردم می خورد
قافیه، وزن وُ عروض وُ تَ تَ تَن تَن قبلا!
این غزل ها که شده ورد زبان ها در شهر...
بوده شرحِ غمِ بی حاصلِ یک زن قبلا!
عشق در کوره مرا تفت، وگرنه بوده...
دل آیینه ام از سنگ و از آهن قبلا!
ختم مطلب: شده ام آدم دیگر با عشق
آنچه هستم که نبودم به خدا من قبلا!
#طاهره_اباذری_هریس
گرچه ندارمت ولی در همه حال با منی
یاد تو برخلاف تو؛هستوهمیشهماندنی
#الهه_روشنی
عجب کپی هم ک بلدین😅
وقتی دلم برای شما تنگ می شود
خطّ و نشانِ خاطره پُر رنگ می شود
هر چند لهجهٔ تو به گوشم نمی رسد
در خاطرم صدای تو آهنگ می شود
وقتِ وداع هر قدمی را که می زنی
انگار گامِ فاصله فرسنگ می شود
بعد از تو هیچ رهگذری عاشقم نکرد
برگرد نازنین که دلم سنگ می شود
دور از دوبیتیِ لب و چشمانِ چون غزل
حتّی ستونِ شعر و سخن لنگ می شود
باز آ و نظمِ لشکرِ احساس را ببین
سربازِ دل به عشقِ تو سرهنگ می شود
قلبِ مرا اگر به نگاهی ادب کنی
مجموعهٔ وزارتِ فرهنگ می شود
این چند مدّتی که نمی فهمدم کسی
خیلی دلم برای شما تنگ می شود.
#حسینعلی_زارعی
بلدم شعر دو چشمت بِسُرایم به دَمی
معنی واژه ی دل بردن و بستن بلدی ؟
بلدم پل بزنم از دل خود تا به دلت
پای یک شاعر دیوانه نشستن بلدی ؟
#لاادری
خبر دارم برایت دستِ اوّل
که در فکرِ تو بودن هست کارم
مهمتر آن که در صدرِ خبرهاست
" تو را از عمقِ جانم دوست دارم "
#حسینعلی_زارعی
مرا در حسرت دیدار خود سوزاند و می بینم
سرش این روزها گرم است با پروانه ای دیگر! 💔
#محمد_عزیزی
دچار تا نشوی، عشق را نمی فهمی
تو هيچ از من و اين ماجرا نمی فهمی
رفيق، نسبت من می رسد به مجنون، آه...!
وعشق سهم من است و شما نمی فهمی
بدون آن كه بفهمم شدم دچار عشق
تو خنده می كنی اما، مرا نمی فهمی!
خيال می كنی آيا كه من پشيمانم؟
خيال می كنی آيا، و يا نمی فهمي؟!
«منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن»
خيال توبه ندارم، چرا نمی فهمي؟!
زعشق گفته ام و حاضرم به تكرارش
بگو كه حرف مرا تا كجا نمی فهمي؟
و حرف آخر من: عشق اختياری نيست
دُچار تا نشوی، عشق را نمی فهمي ...
#رضا_اسماعیلی
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم ...
هی بگویم که توو را دوست ندارم اما
یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم ...
بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی
مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم ...
بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی ..
رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم ...
بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم
دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ...
غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم ...
بر لبش لبخند نابی صبح ها گل میکند
چایی از این قند پهلو تر کجا پیدا کنم؟!
#طاهره_اباذری_هریس
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان
و یا تشبیه موهایش به شب های بلوچستان
غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان
چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و
خوش رنگ است
لبانش طعنه ها می زد به طعم چای لاهیجان !
و فهمیدم که آن"اخم"و "لب"و "موی" ِفرَش
یعنی
""الف ها"لام" ها و"میم"های اول "قرآن "!
گلم با چادرش در"جمعه ای"سمت "مصلا"رفت
"غزل"گو شد از آن موقع"خطیب جمعه ی تهران"
صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند
که در کرمان صدای نعره ی آقا محمد خان ...
#احمد_جم
#کتاب_رسوایی_انگور