eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم ... هی بگویم که توو را دوست ندارم اما یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم ... بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم ... بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی .. رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم ... بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ‌... غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم ...
بر لبش لبخند نابی صبح ها گل می‌کند چایی از این قند پهلو تر کجا پیدا کنم؟!
غلط بوده قیاس خنده اش با پسته ی خندان و یا تشبیه موهایش به شب های بلوچستان غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و خوش رنگ است لبانش طعنه ها می زد به طعم چای لاهیجان ! و فهمیدم که آن"اخم"و "لب"و "موی" ِفرَش یعنی ""الف ها"لام" ها و"میم"های اول "قرآن "! گلم با چادرش در"جمعه ای"سمت "مصلا"رفت "غزل"گو شد از آن موقع"خطیب جمعه ی تهران" صدای تق تق کفشش به جانم لرزه ای افکند که در کرمان صدای نعره ی آقا محمد خان ...
دیدم رسیدنم به تو هی سخت می‌شود در "گیرودار " این همه غم شاعرت شدم...
به هر روزي كه برميگردم از آغاز دلتنگم به قدر جمعه ي يك پادگان سرباز دلتنگم
حالا که سیل غم بنا دارد بیاید کشتی نوحی لاجرم باید بیاید دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم باز است این در هرکه میخواهد بیاید فریاد ایمان سر برآوردیم و با شک گفتیم منجی جمعه ای شاید بیاید شاید برای کوفیان عصر غیبت بد نیست گاهی استخاره بد بیاید بیراهه رفتیم و گمان کردیم کافی است روی ولا الضالین مومن `مد” بیاید در غیبتیم و ظاهرا فکر ظهوریم قبل از نود آخر چگونه صد بیاید؟ هی درد پشت درد ما دنبال درمان آخر نفهمیدیم او باید بیاید از دست ما گم کرد قافیه خودش را حق دارد اینکه ظرف صبرش سر بیاید
جمعه یعنی یکسره دلتنگ تو قافیه در قافیه در جنگ تو
دست در دستِ تو باشم و کمی باران هم جمعه ها شاد ترین روزِ خدا خواهد شد...
من و دلتنگی "جمعه" ،مزاحی تلخ و تکراری که هر روزم بدون تو پر از آواز دلتنگی ست..
تو نباشی و ببافم دو سه رج خاطره را جمعه یعنی سرِ من گرم شود با یادت ...
جمعه و غصه و تنهایی و بی‌حوصلگی تازه این اول صبح است و غروبش در پیش...
جمعه بازاری است بی تو، دردرونِ سینه ام؛ غرفه های قلبِ من، دڪانِ دلتنڪَی شده...
غم هست به اندازه و جا نیست برایت ای جمعه نمی شد که تو این هفته نیایی
بی نهایت دوستت_دارم ولی در جمعه ها حس دلتنگی ڪمی از بی نهایت سرتر است!
جمعه احوال عجيبي دارد هر كس از عشق نصيبي دارد در دلم حس غريبي جاري است و جهان منتظر بيداري است جمعه، با نام تو آغاز شود يابن ياسين همه جا ساز شود جمعه يعني غزل ناب حضور جمعه ميعاد گه سبز حضور جمعه هر ثانيه اش يكسال است جمعه از دلهره مالامال است... ابر چشمان همه باراني است عشق در مرحله پاياني است كاش اين مرحله هم سر مي شد چشم ناقابل ما تر مي شد...
جمعه یعنی دلم از غصه بگیرد اما به همین بودنت از دور قناعت بکنم!
را از دفتــــــــر تقویم ها خط می زنم اما چه سود؟ می نشینم پای تقویمی که می دانم تمـــــامش جمعه است
جمعه های غزلم باب دلم بود ولی... سر هر قافیه با یاد تو بی تاب شدم
تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟ در عطر سیب و مزّه‌ی گندم ببينمت من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو يک جمعه در هزاره‌ی چندم ببينمت؟ در كوچه‌های يافتنت پرسه می‌زنم شاید كه در میانه‌ی مردم ببينمت! در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه با يک سبد امید و تبسم ببينمت امشب دوباره گريه‌ی من در غزل تنيد شاید میان بغض و ترنم ببينمت باید دوباره باشی و معنا كنی مرا تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟
آخر هفته دلم تنگ‌تر از هرروز است جمعه‌ها پای دلم لَنگ‌تر از هرروز است ابر چشمم پُرِ از بغض و دلم بارانی‌ست سوز این حنجره خوش‌زنگ‌تر از هرروز است سر به دیوارزدن چاره‌ی ناچار من است به گمانم که دلت سنگ‌تر از هرروز است جمعه‌ها روز نجات دل عاشق گر هست پس چرا این همه دل تنگ‌تر از هرروز است؟ من و یادت چه غزل‌ها که تغزّل کردیم این تغزّل که خوش‌آهنگ‌تر از هرروز است می‌رود جمعه ولی یاد تو از دل هرگز در دلم عشق تو پررنگ‌تر از هرروز است
ڪاش تمامِ جمعه ها را بردارند از ثانیه هاے انتظار فقط آن جمعه بماند ڪه ٺُ خواهے آمد
سُنّت شکنی کن که در این جمعه پردرد، با وصل تو این شعر شود مرهم این شهر.
جمعـه را بایـد برای تــو چراغـانی کنم جمعه ها بی‌یادتــو،دنیــایـی‌ازغـم می‌شــود
جمعه روزی ست که آدم ز خودش می پرسد ؛ چند چند است میانِ دل و دنیای خودش ؟ تا کجا آمده ، اصلا به کجا خواهد رفت ؟! هدفش چیست از این کوچ به فردای خودش..؟
ما هم بخدا مثل شما تنهاییم از شاعرکان خسته ی دنیاییم لطفا به زبان خوش بیا این جمعه مجبور نکن وگرنه ما می آییم!!!