باید تو را از کل این دنیا جدا کرد
یعنی به احساسی که داری اقتدا کرد
این عشق زیبا را بدون لحظه ای مکث
با احترام ویژه ای در سینه جا کرد
دائم به گوشت شاملو یا کدکنی خواند
آن نذرهای کهنه را حالا ادا کرد
گنجشک های کوچه را یکشنبه شب ها
باید که با اشعار نابت آشنا کرد
حتی چنان از منجلاب کینه رد شد
کولاک دل آزردگی را استوا کرد
دور از تجمل، کوچه بازاری، کمی خاص
یک زندگی با سبک شرقی دست و پا کرد
بر عشق دامن می زدی، اما ندیدی
آن چشم های قهوه ای با من چه ها کرد
#پوریا_بیلی
روز نخست، نوبت تقسیم تاب و تب
تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید
بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه
این هم شباهتی که به من از رطب رسید
#عاصی_خراسانی
#خط #احمد_کرمعلی
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
وقت است به پایان برسد صبر و شکیبم
ای وسوسه های سمج وحشت و تردید
ویران تر از آنم که خودم را بفریبم
از برزخ تاریکی و تردید می آیم
آواره ی نفرین شده ی گندم و سیبم
هر بی سر و پایی که رسید از تو خبرداشت
جزمن که برای تو در این شهر غریبم
سرگرمی تیر است پر و بال کبودم
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
#نبی_احمدی
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم
از پنجره ی روی لبت کام بگیرم
بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم
با باز دمی از نفست وام بگیرم
مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را
از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم
من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی
تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم
این بار دلم را به خودم پس نفرستید
تا قلب هوایی شده را رام بگیرم
من آمده ام تا لب این پنجره امشب
یک بوسه ی داغ از تو سرانجام بگیرم
#اسماعیل_زارع
شبی بهانه ی من شو برای بیداری
نگو دوباره برایم بهانه ای داری
تمام فکر منی و نیامدی حتی
به شب نشینی این خوابهای افکاری
خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است
هنوز با همه ی روزهای تکراری
مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد
کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری
چه راه سرد و غریبی است راه من بی تو
شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری
نمی شود بروم ؟ خسته ام ! نمیفهمی ؟
چه لذتی است که اینقدر مردم آزاری؟
و حرف آخر من این که تا ابد ممنون
برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری
#زهرا_هاشمی
پلک بگشا نازنینم ! صبح زیبایت بخیر
دلربا و بهترینم ! صبح زیبایت بخیر
خواب نوشینت گوارا نوش مژگان خمار
خمره ی چله نشینم ! صبح زیبایت بخیر
ناز بالش از پر ِ قو هم برای ِ تو کم است
گلپر ابریشمینم! صبح زیبایت بخیر
تن بلور مو طلایی ! آفتابی کن مرا
روشنی بخش زمینم ! صبح زیبایت بخیر
گونه های نقره ات یاقوت گل انداخته
قرص ماه شرمگینم ! صبح زیبایت بخیر
هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است
خنده کن تا گُل بچینم ، صبح زیبایت بخیر
با چنین عطر تنی از رشک میسوزد بخور
خوشتراش مرمرینم ! صبح زیبایت بخیر
چشم زیتون لب انجیری ! بده صبحانه ام
مریم ِ معبدنشینم! صبح ِ زیبایت بخیر
مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست
سیب فردوس برینم ! صبح زیبایت بخیر
عشقی و عینت عسل ، شینت شکر، قاف تو قند
شور شیرین آفرینم ! صبح زیبایت بخیر
تاب آوردم شب دلتنگی ام را تا سحر
تا تو را از نو ببینم ، صبح زیبایت بخیر
محشر است این شعر و می پرسد خدا او یا بهشت؟
من تو را برمی گزینم ، صبح زیبایت بخیر
#حسین_میدری
ما شاخه ای از ایل شقایق هستیم
با دردسر عشق موافق هستیم
در پرده چرا سخن بگویم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستیم
#بیژن_ارژن
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم
از همین دور ولــی روی تو را می بوسم
گر چــه در سبزترین باغ ولی خاموشم
گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم
خلوت ساکت یک جــوی حقیرم بی تو
با تــــو گستردهگــی پهنـــه اقیانوسم
ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه
من چــــرا این قــدَر از آمدنت مایـــوسم؟
این غزل حامل پیغام خصوصی من است
مهـــربان باشی با قاصدک مخصوصـــم !
گـــر چــــه تکرار نبـــاید بکنـم قافیــــه را
به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم
بـار دیگــر مـی گویـــــم تا یادت نرود
مهربان باشی با قاصدک مخصوصم
#بهروز_یاسمی
هیچوقت نفهمیدی چقد دیوونه هستم
هیچوقت ندیدی التماس چشمهامو
هیچوقت نشد با مرهم چشمت عزیزم!
تسکین بدی قدری هراس چشمهامو
آره! من از این فاصله دارم میترسم
از بچگی، از فاصله بیزار بودم
از بچگی دور تو میگشتم عزیزم
تو مرکز مهر و منم پرگار بودم
من شعلهام میسوزم از آتیش عشقت
اما تو چی جونم؟ تو سردی مثل برفی
توی نگاهت هیچ عشقی نیست افسوس
با من نداری هیچ حرفی؛ هیچ حرفی!
من غرق احساسم، تو احساسی نداری
آخه مگه میشه که آدم سنگ باشه؟
حقّه یکی دائم بره دنبال کارش؟
اما یکی دیگه همهاش دلتنگ باشه
دوسِت دارم آروم دل! نامهربونم!
اما چه فایده؟ مهربونیم بیجوابه
توی کویر بیکسی آبم کجا بود؟
دریایی نیست دوروبرم،؛ مهرت سرابه
میگن چقدر زشته که آدم توی پیری
دلداده و دیوونه و عاشق بمونه
اما عزیزم من که این حرفا حالیم نیست
مهر تو داره قلبمو باز میسوزونه
#زینب_نجفی
جز تو کسی در قصهیِ تقدیرِ من نیست
دیوانه ات هستم و این تقصیرِ من نیست...
#مریم_حیدر_زاده
۴ دی ماه روز بزرگداشت رودکی
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل
#رودکی
هدایت شده از نبض قلم
وصل در موی تو بودم، پیچ و تابی داشتم
گرم لبخند تو بودم،آفتابی داشتم
مثل خورشیدی درخشیدی به گوش پنجره
در هوای دیدنت،احساس نابی داشتم
سردی دی ماه را گرمای مهرت می ربود
بی تو در فصل زمستان انقلابی داشتم
در کلیسای وجودم با دمِ عیسایی ات
زنده میماندم،عجب حال خرابی داشتم
تو مقدس بودی و اسطوره ی پاکی، منم
مریم احساس بودم اضطرابی داشتم
حال درویشان عالم را به یغما میبری
مات در کیش تو بودم ، ماهتابی داشتم
#صفيه_قومنجانی
🎄❄️
۹۶/۱۰
@nabzeghalam
ای حضرت روح الله، عیسی پسر مریم
میلاد همایونت، مسعود و مبارک باد
تنها نه که ترسایان دلخوش به وجود تو
ما امت احمد هم زین عید، خوش و دلشاد
ای معجزه گر حتی، در کودکی و خُردی
وقتی که سخن گفتی بر منبر گهواره
هرگز نشود کهنه این قصه اگر گویند
هر جا و به هر مذهب، هر ساله و صد باره
پیغام بزرگ تو، صلح است و امید و عشق
بهر همه انسان ها، آزادی و خرسندی
افسوی که دینداران، پیغام تو نشنیدند
رنگ دگری گردید؛ این دین خداوندی
#محسن_مردانی
روز میلاد حضرت عیسیبنمریم علیهالسلام مبارک 👏🌼🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
کریم
گرچه در دنیا فراوان میشود پیدا کریم
نیست مانند حسن اما در این دنیا کریم
آنقدر پیش خدا بالاست شان و رتبهاش
پس به عشق او لقب دادهست قرآن را "کریم"
ما اگر از عرضحاجتها خجالت میکشیم
غافلیم از این که میآید به سمت ما کریم
اینچنین امروز اگر روزی ما را میدهد
بیگمان از ما شفاعت میکند فردا کریم
روزی همسایهها چندین برابر میشود
تا که بین کوچهی ما میگذارد پا کریم
یکنفر میگفت؛ "انسانها حریص ذاتیاند"
گفتم؛ آری ای رفیق! الّاکریم، الّاکریم...
از کرامات حسن ضربالمثلها ساختند
سخت آسان است مشکلهای دنیا با کریم
ذکر ما شد مثل قمریهای صحن خاکیاش؛
" یاکریم و، یاکریم و، یاکریم و، یاکریم... "
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
از دل دیوانهام دیوانهتر دانی که کیست؟
من که دائم در عَلاج این دل دیوانهام ...
#سحاب_اصفهانی
آبادی شعر 🇵🇸
کادوهاتونو آماده کنید🧐
حالا کو تا ۱۳ دی.
در ضمن اون شب شب سالگرد حاج قاسم عزیزه
وقتی به درد عشق گرفتار می شوم
احساس می کنم که سبک بار می شوم
آیینه وار من ! تو چه کردی که این چنین
هر روز در زلال تو تکرار می شوم ؟
این گونه آهوانه نگاهم مکن که من
با آتش نگاه تو تب دار می شوم
می آیی و چو زلزله می ریزی ام به هم
آن گاه پیش چشم تو آوار می شوم
امشب برای چشم تو شعری سروده ام
فردا به جرم عشق تو بر دار می شوم
#نبی_احمدی
بزن باران بهاری کن فضا را
بزن باران و تر کن قصه ها را
بزن باران که از عهد اساطیر
کسی خواب زمین را کرده تعبیر
بشارت داده این آغاز راه است
نباریدن دلیل یک گناه است
بزن باران به سقف دل که خون است
کمی آنسوتر از مرز جنون است
بزن باران که گویی در کویرم
به زنجیر سکوت خود اسیرم
بزن باران سکوتم را به هم زن
و فردا را به کام ما رقم زن
بزن باران به شعرم تا نمیرد
در آغوش طبیعت جان بگیرد
بزن باران،بزن بر پیکر شب
بر ایمانی که می سوزد در این تب
به روی شانه های خسته ی درد
به فصل واژه های تلخ این مرد
بزن باران یقین دارم صبوری
و شاید قاصدی از فصل نوری
بزن باران،بزن عاشق ترم کن
مرا تا بی نهایت باورم کن
#پوریا_بیلی
فنجان واژگون شده قهوه مرا
بر روی میز باز تکان داد با ادا
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام
آرام و سرد گفت که در طالع شما
قلبم تپید باز عرق روی صورتم
گفتم بگو مسافر من می رسد و یا …
با چشم های خیره به فنجان نگاه کرد
گفتم چه شد؟ …سکوت و تکرار لحظه ها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من
با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دوخط موازی نشسته است
یعنی دو فرد دلشده تا ابد جدا
انگار بی امان به سرم ضربه می زدند
یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا ؟
گفتم درست نیست از اول نگاه کن
فریاد زد: بفهم ! رها کرده او تو را
#شایسته_ابراهیمی
با خنده از مقابلم آهسته رد شدي
مثل كسي كه عاشق خود مي شود شدي
چيزي نمانده است به پايان شب، بگو
حالا كه با ستاره ی بختم بلد شدي
من هر دقيقه بحر غمم در تلاطم است
اما نه آنقدر كه تو در جذر و مد شدي
در جذر و مد آن كه تو ماهي من آدمم
در اضطراب اين كه دچار رصد شدي
باز است جلگه هاي دلت روي ديگران
هنگام پر كشيدن من شد كه سد شدي
من سيب نارسيده ترين و تو سنگدل
مانند كودكي كه مرا مي كند شدي
#عفیف_باختری
تو حشو ملیح شعرهایم بودی
تاکید صحیح شعرهایم بودی
رفـتی و ربـاعـیام نـدارد جانـی
ایکاش مسیح شعرهایم بودی
#رباعی
#پریسا_مصلح
هدایت شده از بارشهای قلم من
بمون خورشید تابانم که دنیا سرد و دلگیره
و باگرمای آغوشت، تنِ غصه به زنجیره
اگه دنیا پر از ترسه شبیه جنگلی تاریک
بدون، مستان به عشق تو نمیترسه مثه شیره
تو اونجا و من اینجاو فلک بد چیده بود جا رو
نمیدونسته قلب من پیشِ قلبت چقد گیره
چقد ما دور بودیم و حالا نزدیک دلهامون
میون قاب چشمونم فقط چشم تو تصویره
پریشون بودم و حالا کنارت خوب و آرومم
عجیب اون حال تبدارم، حالا تو دست تعمیره
مثه ابری که با شادی میباره روی گلبرگا
همیشه از لب من " دوستت دارم" سرازیره
تموم ریشهٔ عمرم تو خاک غصه بود اما
گل لبخند رو لبهات واسم درمونه، اکسیره
آوردی با خودت روح و چکوندی تو تن بی جون
که این لطف خداوند و صفای دست تقدیره
#مستان
@bareshe_ghalam