نيست غیر از نرمگفتاری درشتی را علاج
کوه را زآهستهگویی از جواب انداختیم
#سليم_طهرانی
هر بار به یک رنگ زدم صورت خود را
بی فایده هی چنگ زدم صورت خود را
وقتی نشدم آنچه که می خواستم از قهر
در آینه با سنگ زدم صورت خود را
#سمیه_پرویزی
این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست
دیگر قَدَم، خمیده تر از پیرمردهاست
قلبی شکسته ، قامت خسته ، تمامِ من؛
این شهر بازماندهی بعد از نبردهاست
#حسین_دهلوی
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 تقدیم به سردار سرافراز
شهید #حاج_صادق و همراهان ایشان
اینان که به راه حفظ دین هَمقَسَماند
در بین زمین و آسمان محترماند
در دست، شرفنامهی غیرت دارند
مردان خدا مدافعان حرماند
#سیدهاشم_وفایی
🌷 تقدیم به سردار سرافراز
شهید #حاج_صادق (معاون اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه)
در راه امید و عشق، صادق شد و رفت
در گلشن سبز دین، شقایق شد و رفت
او نیز به حاجقاسم و یارانش
با پیکر خونگرفته لاحق شد و رفت
#محمدتقی_عارفیان
بر روح عبادت و نیایش صلوات
بر قطب نمای علم و دانش صلوات
در روز ولادت جواد بن رضا
بر مظهر جود و فضل و بخشش صلوات
مهدی شریفی
#میلاد_امام_جواد #امام_جواد #مهدی_شریفی
کاش میشد دوباره اسمم رو
بشنوم از لبِ اناریِ تو
کاش من رو دوباره غرق کنه
موج موهای آبشاریِ تو
کاش دلتنگ من بشی یک بار
که بشم نشئه از خماری تو
#امیرحسین_پورعزیز
بسم الله الرحمین الرحیم
ترکیببند ولادت امامجواد علیهالسلام
جواد
ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت
جانی دوباره بر تن بیجان عشق ریخت
جبریل با بشارتی از نور سر رسید
آیات محکمات به قرآن عشق ریخت
"لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد
در پایههای سست و پریشان عشق ریخت
دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش
نظمی به حال بیسر و سامان عشق ریخت
با تیشه، ریشهی غم هجران زد و سپس
"شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت
مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد
صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت
قفل شکستهی دل ما را کلید شد
آزادی دوباره به زندان عشق ریخت
بوی بهشت از نفس اوست شمّهای
هرکس گرفته ذکر جوادالائمهای
آئینهی کرامت بیانتها جواد
جای کرم نوشتهام از ابتدا جواد
آن شاهِ شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هرکس که گفته بین گوهرشاد یا جواد
بعد از سلام وقت تشرف به صحنها
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف اباجواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
یکجا زدهست دست توسل، ائمه را
هرکس که برده نام جوادالائمه را
وقتی که میرسید گدا در حوالیاش
پر میشد از کرامت او دست خالیاش
شهری که میزبان جوادالائمه است
هرگز نرفته فقر به سمت اهالیاش
حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود
یکگوشه از مقام کرامات عالیاش
باشند اگر تمام جهان میهمان او
پایان ندارد این کرم لایزالیاش
عالِم شدهست هرکه به این خانه آمده
دنبال پاسخ جملات سوالیاش
دنیا برای دشمن او چون جهنّم است
اما بهشت بوده برای موالیاش
هرکس که ناامید به لبخند او رسید
مرهم گذاشت بر غم آشفتهحالیاش
لبخند توست داروی هر درد یاجواد
جانم فدای ابنرضا و اباجواد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
در آستان مرحمت عشق محرم است
هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است
#مجتبی_خرسندی
#امام_جواد_علیهالسلام
#امام_زمان
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
تو در کنار خودت نیستی نمیدانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
#فرامرز_عربعامری
به ساحت مقدس شهیدصادق امیدزاده و یاران شهیدش
ما تن به تن صلابت سبز ارادهایم
سرویم و سربلند به پا ایستادهایم
له شد هراس در کفِ پوتین عزم ما
آغوشِ مهر سویِ شهادت گشادهایم
ما و خیالِ خامِ سر از پا شناختن؟!
وقتی خمار خلسهی جانبخش بادهایم
ما سر کشیدهایم پیِ سرکشیدنش
در فکر آن پیاله پیاده به جادهایم
ما از شهید درس رشادت گرفتهایم
چیزی در این مُعادله از کف ندادهایم
اصلا برای زنده شدن در مسیرِ عشق
پا را فرایِ وادیِ مُردن نهادهایم
با شوقِ صبحِ (صادقِ)دیدار زندهایم
ما زندهایم ،ملتی (اُمّید زادهایم)
#شهید
#احمد_رفیعی_وردنجانی
کاشکی حتی مرا از روی رودرباستی
نصفِ آنقدری که من میخواهمت، میخواستی
با دروغی دلخوشم کن، من به این هم راضیام
عشق میگوید: کسی خیری ندید از راستی
من نمیدانم چه بر حالِ دل آیینه رفت
روبهرویش آنزمان خود را که میآراستی
خواستی فرقِ زمین و آسمان روشن شود
چون کنارت آمدم، از پیش من برخاستی
بغض جای حرف را هرگز نمیگیرد، ولی
کاش قدری مهربان بودی، مرا میخواستی
#سید_مهدی_طباطبایی