در منحنی قلبم عشق تو فقط پیداست
تقسیم نخواهی شد این حرف دل تنهاست
ضرب دل دیوانه در عشق فقط صبر است
وصلم به تو نزدیک و در دایرهٔ فرداست
#مستان
@bareshe_ghalam
عاقبت بعد از هزاران زنگ و پیغام آمدی
خانه ام را موزه کردند و سرانجام آمدی
آمدی تشریف بردی بی سلام و بوسه ای
مثل ماموران تشریفات اعدام آمدی
احتمال سکته ام را پیش بینی کرده ای
یا که از ناز تو بود آرام آرام آمدی
ماه را دیدم لبش لرزید حرف اما نزد
چارده شب بعد از آن شب که لب بام آمدی
دل به دستت دادم و گفتی که سیرم، می روم
روزی ات بوده بیا بنشین سرشام آمدی
ریسمانها دور دست و پای من پیچیده بود
آمدی اما برای دیدن دام آمدی
در خودم پیچیده بودم ناگهان برخاستم
با دوای قطعی درمان سرسام آمدی
#آرش_شفاعی
حق با تو بود این آسمان ها مال ما نیست
وقتی توان پر زدن در بال ما نیست
حق با تو بود آیینه ها مشکوک هستند
بیخود نگاه سنگ ها دنبال ما نیست
پشت در این قلعه ی متروک جز مرگ
آغوش کس بی تاب استقبال ما نیست
تاروت،قهوه،شمع یا...فرقی ندارد
جز مرگ چیز دیگری در فال ما نیست
از روی ناچاری است می تابد وگرنه
خورشید فکر میوه های کال ما نیست
آه ای بهار مرده روی دست تقویم
امسال هم از تو چه پنهان سال ما نیست...
#سیدجعفر_عزیزی
من طلوع خورشید را با همین چشم ها دیدم
با همین چشم ها که تو را دیده بودم
چقدر این دایره سرخ که از دل خاکستری ها بیرون می آمد
شبیه به چشمان تو بود
نه از جهت رنگ
از این این جهت که
نمی شد مدام زل زد و تماشایش کرد
تحکمی داشت در شرم گین بودن و سر به زیر انداختن من
درست مثل چشمانت
درست مثل چشمانت...
#سیدتقی_سیدی
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
#فاضل_نظری
دل می ستاند از من و جان می دهد به من
آرام جان و کام جهان می دهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را
هر اتّفاق تازه و دور از فراق را
امروز در پیاله ی رنگین كمان بریز
باران نوبهاری این اشتیاق را
با چشم خود به قهوه ی تلخم شكر بریز
روشن كن از شرار محبّت اجاق را
ای روشنای سبزه و مهتاب، می شود
خاموش كرد با تو چراغ نفاق را
جاری شو ای صلابت هفت آسمان عشق
بشكن غرور بی سبب باتلاق را
تا از خیال عشق گذشت این «قصیده»ها
عطر «غزل» گرفت هوای اتاق را
ای ساده تر ز حادثه ی «دوست داشتن»
می جویم از نگاه تو هر اتّفاق را
#مصطفی_مهیمنی
سرگرم شدم تمام عمرم با هیچ
پر کرد تمام لحظههایم را هیچ
سرمایۀ عمر رفته از دستم؛ آه!
جایش چه به دست آمده؟ تنها هیچ
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
گر قفس تنگ است از بیرحمیِ صیاد نیست
صید از ذوقِ گرفتاری به خود بالیده است
#کلیم_همدانی
در قفس انداختم عشق و اسیرم کرد عشق
بلبلی گنگم، مرا او قافیه پرداز کرد...
#شبگرد
ماندهام در حسرت دیدار، امّا بگذریم
بار دیگر میکنم تکرار امّا بگذریم
این مسافر را گمانم بردهای دیگر ز یاد
گرچه دارم میشوم انکار امّا بگذریم
دیگر از دوریِ تو کمکم،کم آوردم عزیز
گرچه دارم میکنم اقرار امّا بگذریم
بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود
گشتهای همصحبت اغیار امّا بگذریم
گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم
عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم
رفتهای امّا برایت بیقراری میکنم
گفتهای دست از سرم بردار امّا بگذریم
این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفتهام
گرچه گویی میکنم اصرار امّا بگذریم
ختم قرآن کردهام شاید که برگردی، ولی
عشقت آخر شد عذابالنّار امّا بگذریم
کار من پیش ستمهایت سکوت و گریه بود
میکنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم
اخمهایت هم به جانم مینشیند بیوفا
گرچه دائم میدهیم آزار امّا بگذریم
با صدایت میشدم در خواب، لیکن بعدِ تو
میشوم با گریهام بیدار اما بگذریم
گفته بودی مؤمنی بر عشق من اما دریغ
کردهی از عشقم استغفار اما بگذریم
این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود
دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم
#مرتضی_شاکری
رسـم عشـق این اسـت
ناغافل دچارت میکند
#صـرافـان