eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شبتون بخیر🌼🌼🌼🌼
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
سلام صبحتون بخیر 🌼🌼🌼🌼
صبح آمد و خوشه‌خوشه نعمت بارید صد پنجره نور و مِهر و رحمت بارید بادی زد و ابر را در آغوش کشید باران زد و قطره‌قطره برکت بارید
نصیب ساغر می شد لب جانانه بوسیدن رهی دامان این دولت به دست ما نمی‌افتد
همیشه دور جهان فکر سنگ اندازی است به بال آنکه به فکر بلند پروازی است... نگاه ساکت من را ببین...چه پر‌حرف است که شعر واقعی این است... شاعری بازی است نگاهِ ول کنِ من با تو اتصالی کرد همین شروع خرابِ شب غزل سازی است اگر خیال تو با استکان شعر آید به قدر قافیه وقت خیال پردازی است به نخورد رنگ چشم خرمایت که بار هر مژه ات باغ نخل اهوازی است به چشم های تو افتاد چشم و گفتم چَشم... نوشته بود جلوی دو چشمه‌ی ناز ایست #شبگرد 1402/11/30
پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کرده‌ای از فرازِ آسمان تا رویِ خاک، خاطراتم را معطر کرده‌ای با لباسِ مخملِ پروانه پوش، با هوایِ تازه یِ نم نم به دوش دامنت رنگین کمانِ گُلفروش، جنگلی را غرقِ شبدر کرده‌ای با شکفتن هایِ یاس و پونه ات، با طلوعِ خنده یِ بابونه ات با دو چالِ نازِ رویِ گونه ات، چهره ات را دلرباتر کرده‌ای حضرتِ لیلایِ واویلایِ ناز! جنگلِ بالابلندِ دلنواز ! گیسوانت بیدِ مجنون است و باز، روسریِ خیسِ مِه سر کرده‌ای سبزه دامن ساقه گندم گُل به دست، باز میرقصی سراپا مستِ مست فارغ از هر بودنی و هرچه هست، لحظه هایم را چه محشر کرده‌ای در خیالم باز مهمانِ توام، چشم در چشم و غزلخانِ توام محوِ زیبایی و حیرانِ توام، بس که خود را ماه و دلبر کرده‌ای دیده بوسی و "سلام، از این طرف"، با خوش‌آمدگویی و شور و شعف شوقِ مروارید و آغوشِ صدف، "عشق" را این گونه باور کرده‌ای کلبه ای با عطرِ قلیانِ دو سیب، دلربا و دلپذیر و دلفریب با اجاق و کتری و هیزم عجیب، چای را قندِ مکرر کرده‌ای با تو خوشبختی شده از آنِ من، اشکِ شوق است و صفِ مژگان من باز در دریاچه یِ چشمانِ من، دسته قویی را شناور کرده‌ای میدهد با بودنت طعمِ عسل، میشود هر بیتِ آن ضرب المثل خوش بحالِ بیت بیتِ این غزل، چون که آن را کامل از بر کرده‌ای
بیا این‌بار بانو جان کمی با من مدارا کن از آن آغوش راز آلود کمی هم قسمت ما کن بیا این‌بار بانو جان ولی آرام و آهسته دلم زخمی‌ است زخمش را بدست خود مداوا کن بیا این‌بار بانو جان، ببین دنیا چه تاریکه کمی از برق چشمانت برای من محیا کن بیا این‌بار بانو جان دگر تاخیر جایز نیست بیا با بوسه ای از نو جهانم را تو زیبا کن بیا این‌بار بانو جان “شکیبا” باش و تمکین کن بدون ذره‌ای تردید مهرت را هویدا کن (شکیبا)
این نگاهی است که بر دامن تو افتاده این گناهی است که بر گردن تو افتاده از حسد رفت لبم زیر فشار دندان گوشه‌ی شال به بوسیدن تو افتاده خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است صد فرشته به تراشیدن تو افتاده چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل کار من بر لب اهریمن تو افتاده توی تو با توی من کار ندارد اما جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها گره ها با نپذیرفتن تو افتاده به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
گفتی ؛ همه جا دنبالت گشتم! شهر به شهر کوه به کوه ندیدمت! تو کجایی ای پر ادعای خموش؟! من ؟ من اینجا گوشه قلبت کنار زنبیل عشقم صف اول نشسته ام هنوز سری هم به قلبِ نازنینت بزن سالها به انتظارت لحظه ها را شماره میکنم تو را صدا می زنم؛ با تمام واژه های عاشقانه سعدی با رندی غزلیات حافظ و با ظرافت مولانا هرگز نامت از زبانم نیفتاده است هرگز خواب به چشمم سلام نداده است هرگز ... تو بیا تو ببین تو بخوان تا بهار با تو برقصد. تا غزل جان بگیرد تا غنچه شکوفا شود چمن قد بکشد باغ گل دهد قناری بخواند. و زندگی دوباره آغاز شود. * تو را من چشم در راهم *
اسم همسر شهید سجاد طاهرنیا "نسیبه" بود. حتما می دونید نسیبه زنی بود در صدر اسلام که در جنگ احد وقتی مردها فرار کردند ایشون ایستاد و از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع کرد و زخمی شد. دیروز شاعر انقلابی کشورمون خانم عاطفه جوشقانیان بعد از خوندن مطالبی که درباره خانم شهید طاهرنیا نوشتیم، این شعر بسیار قشنگ رو سرودند. تقدیم به روح نورانی نسیبه علی پرست همسر شهید مدافع حرم، سجاد طاهرنیا : نسیبه باش دل من، نسیبه ای که خطر کرد همانکه در اُحد از جان و مال خویش گذر کرد همانکه وقت فرار فلانیان و بزرگان طمع نکرد و نترسید و ماند و سینه سپر کرد نسیبه باش همانکه حُنین شاهد او بود همانکه چادر غیرت برای معرکه سر کرد نسیبه را بشِناس و نسیبه‌های زمان را همانکه مانده به دل‌ها، همانکه عزم سفر کرد که بعد رفتن یارش، نبود صبر و قرارش که ذره ذره غمش در دل زمانه اثر کرد تمام دغدغه‌ی او ظهور بود و امامش از آنچه غیر امام و قیام بود حذر کرد نسیبه باش دل من! پر از وقار و پر از نور که در سیاهی دوران به جز نسیبه ضرر کرد