(مقاومت)
پیراهنت را
در کدام کوچه به باد دادی
که امروز
تمامی درختان شهر
آبستن شکوفهاند
سنگ قلّابی که میچرخانی در دستانت
راز گنجشکهای غزّه را میداند
راز قناریان قانا
راز تانک های دشمن را
که انگار
این روزها برایشان عید است
که
به خانهتکانی شهر آمدهاند
تنها
خاطره ی آخرین لبخندت
شوقی بیتاب به سنگها انداخت
چندی است
بی قرار پروازند به تلآویو
برخیز
آواز خلیج را زمزمه کن
تبر در دست بگیر
تا شاخههای هرز متراکم
هر شام
کابوس ابراهیم ببینند
شانهات نلرزد
که ایشان از موسی
تنها چوبدست شعبدهاش را دیدند
نه عصای معجزهاش
که در عوضِ نیل
تنها میتوانست اتحادیهی عرب را بشکافد
اینان
هیچگاه نمیدانند
نسلی که اقیانوس دیده است
هرگز از ارتفاع امواج نمیهراسد
نمیدانند
لبخند تو ادامهای ست
در شریان انسان
درپرواز پرندگان
در سوگند زیتون
و مسیرت
دنبالهی کهکشان راه شیری است
تو ستارهای ...
ممتد و دنبالهدار
که مرگش
هرگز کهکشانی را خاموش نمیکند.
#سیدمجتبی_قلیپور
کرده ایزد به بنیهاشمیان باز نظر
دختری داده به این طائفه زهرامنظر
داده کوثر به همه مردم جنت عیدی
نقل پاشیده سر عالم رضوان حیدر
چتر طوباست گشوده به سرش از بالا
زیر لطف قدمش لاله و سوسن پرپر
مضجع کوچک او فاتح حاجات بزرگ
گرهها باز شده در حرم این دختر
یکشفالسوئیاش از فهم بشر بیرون است
میشود با کرمش راحت راحت مضطر
کربلارفتنمان در گرو تاییدش
از همه واسطهها گوشهنگاهش سرتر
هر که دنبال رسیدن به در ارباب است
سمت آن صحن و سرا سیر کند از این در
#یارقیهبنتالحسین
#میلادشمبارک
#اسماعیلعلیخانی
سرگشته و حیرانم ای چشم اهورایی
حرفی بزن از حالِ این حالت شیدایی
شیرینی و فرهادم، لیلایی و مجنونم
گمگشتهی کنعانم از بس که زلیخایی
بر چینیِ احساسم آرام قدم بردار
هرچند سراغ من عمری است نمیآیی
مهتابِ نگاه تو از پنجرهام پیداست
بر شاخهی چشمانت ماهیست تماشایی
پایان شب پاییز آغاز زمستان نیست
وقتی که تو میخندی، وقتی که تو یلدایی
#آرمین_ضیغمی
باید از جدال با خورشید در شب سیاه بنویسم
از نفس که میشود محبوس در کنار آه بنویسم
باید از فریب بی طعمه؛ یا شکست باورم در شب
از نگاه ماه و ماهیها بعد اشتباه بنویسم
میخورد تعادلم بر هم؛ سمت تو سقوطم از شب بود
با هراس و وحشت و تشویش شعری از گناه بنویسم
لحظه های بی کسی اما از خودم کمی گذر کردم
در مسیر مرگ ناباور؛ از سکوت راه بنویسم
در مسیر مرگ ناباور ؛ از سکوت راه...اما نه
باید از صدای بی رحم عشق نا به گاه بنویسم
#نسیم_سحـــــری
گمانم عاشقی هم مثل من خون جگر خورده
تو سنگی را رها کردی که بر این بال و پر خورده
خودت گفتی جدایی حق ندارد بین ما باشد
کجایی تا ببینی که جدایی هم شکر خورده
نمی دانم کجا باید بیفتم از نفس دیگر
درختی را تجسّم کن که از هر سو تبر خورده
غم انگیزم، دلم چون کودکی ناشی است در بازی
که از لبخندهای تلخ استهزاء سر خورده
شبیه پوشهای در دست مردی گیج و مبهوتم
به خاک افتادهام، در راه او بر صد نفر خورده
هوایم بی تو همچون حال ورزشکار دلخونی است
که در دیدار پایانی به اسرائیل برخورده
#سیدسعید_صاحبعلم
#انتخابات
از خزر تا خلیج نیلی فارس
دست در دست هم گذاشتهایم
از دماوند تا سر سبلان
دل سپردیم و لاله کاشتهایم
انتخاب من و تو راه خدا
انتخاب من و تو ایمان است
انتخاب من و تو ما شدن است
انتخاب من و تو ایران است
من و تو وارث بهارانیم
رأی ما سرنوشت میسازد
از دل کوه چشمه میجوشد
عشق و ایمان بهشت میسازد
ترکمن، فارس، کرد، ترک و بلوچ
لر و کرمانی و خراسانی
لک و مازندرانی و گیلک
من و تو عاشقیم و ایرانی
من و تو رسم ما شدن داریم
یک صداییم و یک وطن داریم
یک خدا، یک بهار، یک لبخند
من و تو وحدتی کهن داریم
از خزر تا خلیج نیلی فارس
کیش مهر است، کشور نور است
نام ایران همیشه جاویدان
دست دشمن ز خاک ما دور است
#نغمه_مستشار_نظامی
بسم الله الرحمن الرحیم
انتخاب
شنیده گوش همه قدرت جواب مرا
همین که دیده جهان حق انتخاب مرا
مگر به دست خود از خواب جهل برخیزم!
که پای دشمن من میرسد حساب مرا
فقط حماسه و عشق و شکوه و ایثار است
که صفحه صفحه رقم میزند کتاب مرا
سیاهی غم و اندوه را توانی نیست
که کم فروغ کند رنگ آفتاب مرا
مگر به خواب ببیند دوچشم دشمن پست
ترقهبازیاش آشفته کرده خواب مرا
یقین به سختترین شکل ممکن آن است
اگر بناست ببیند کسی عتاب مرا
برنده میشوم آخر، اگر به گوش جهان
رسانهها برسانند بازتاب مرا؛
به نیت شهدا رای میدهم هربار
که خونشان سرپا داشت انقلاب مرا
#مجتبی_خرسندی
#انتخابات
#ما_رای_میدهیم
✔️ #انتخابات
امروز روز ماست، برخیز!
امروز وقت یاری ماست
برخیز! چشم مردِ میدان
حالا به میدانداریِ ماست
از ما چه میماند پس از ما
جز عشق، جز شور و حماسه؟
شرح تمام عاشقیهاست
در این حضور ما خلاصه
یک روز هنگام جهاد و
یک روز هنگام نبرد است
هرکس که باشد مرد میدان
هرجا که باشد مرد مرد است
وقت ستیزِ ماست امروز
با هر دروغ و ناامیدی
آمیخته هر برگۀ رأی
با جوهر خون شهیدی
وقت حضور ماست امروز
امروز، روز انتخاب است
امروز جشن همدلیها
امروز جشن انقلاب است
#یوسف_رحیمی
#انتخابات
#انتخابات
از گردنــههای سخــت کردیم عــبـور
نزدیک شدهست فتحِ آن قلهی دور
شد لشــکرِ فتــنهها ز هر سوی روان
بـایـد بزنیــم دل به دریـــای حضــور
#آمنه_آل_اسحاق
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم
فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند
بگو که من دل خونی از این لقب دارم
... و بی تو اینهمه شعری که هیچ می ارزند
... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
ببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک است
همیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارم
تو چند ساله شدی؟ آه! چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم... چقدر تب دارم!
#نجمه_زارع
جبین پُر ترَک، دل جوان ، دست پیر
عصایت نشان از دل دستگیر
و روزی فلک قامتت خم نمود
ولی هیچ وقت خنده ات نیست دیر
پدر، روزگاری جهانم بُدی
به رویت نگردیده ام از تو سیر
و مادر تو را یاد دارم زعهد صغر
ز تو نوش جان کرده ام سیر شیر
کلامت مرا مصلحت بوده است
مرا افتخارم بُود کرده ای همچو شیر
تو طومار عشقی، به تقویم جان
و قاموس تکرار کرده مرداد و تیر
به تحصیل و ترفیع من سوختی
که از هرکس و ناکسی نی شوم زیر زیر
و مادر تویی آیه در هر قسم
تو گویی بمان مانم و ورنه میر
به طاق ترک های خشکیده ات
فشانم به پایت جواهر نه لیر
تو را سالمندی ننامم که چون گوهری
از ابریشم و قیمتی تر ز جیر
و معصوم تو تجربت یافته
که بوم زمانش شده رنگ قیر
و لالایی اش گردهی با غزل
به خوابش دهی لای دل در حریر
#معصومه_حیدرپور