شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تأکید به عشقی ازلی داشته باشد-
این شعر که با نام #علی میشود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عرش، خدا نیز
چون #حیدر کرّار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکر تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یکذره به دل حُبّ علی داشته باشد...
#محسن_زعفرانیه
دو چشمت از عسل لبریز و لب هایت شکر دارد
بیا هرچند می گویند شیرینی ضرر دارد
زدم دل را به حافظ دیدم او امشب برای من
«لبش می بوسم و در می کشم می» در نظر دارد
اگر چه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کمر چون مو ندارد او ولی مو تا کمر دارد
لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد
به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم
شروع عشق آسان است بعدش دردسر دارد...
#بهمنصباغزاده
بین شیرین دهنان، شهره به آفاق تویی
بین خوبان جهان، منفرد و طاق تویی
مستمندیم و گدا! روزی مان یک بوسه
تا خداوند تویی، صاحب انفاق تویی
لطف کردی و هوا سمت دلم آبی شد
سردی و سوز دلم ، راحت و ییلاق تویی
می و مشروب لبت ، ساقی سیمین ، بدنت
با خماران همین بادیه ، تریاق تویی
گاه قندان دو لبت ، گاه نمکدان نمک
وین عجب از هنرت ، خالق و خلاق تویی
#کمال_قربانی
چون طفل سِرتقی که کِشد مادرش به خاک
دل خواسته "تو" را و برایم نمیخرند
#محمدرضا_ایرایی
چهره اش دایم پریشان و نژند
قد او کوتاه طبع او بلند
پر ز وصله کفش و جورابش بود
جیب او سوراخ همچون یک سرند
هست مستاجر ز بعد بیست سال
با چنین اوصاف باشد مستمند
چون حقوقش را به خانه می برد
همسرش بر او زند بس نیشخند
با حقوق کل ماهش می خرد
یک حلب روغن دوتا هم کله قند
هم اضافه کارها کم گشته و
کارت های هدیه دیگر نیستند
نیست دیگر حق ماموریتی
تا رود رشت وخراسان وسهند
بس که نسیه برده او از سوپری
کاسبان شهر هم با او بدند
وام هایش بی شمار و سوددار
می زند بر فیش او هرماه گند
بعد عمری کار باشد روزمزد
کس نپرسیده خرت اما به چند
آرتروز دیسک کمر اعصاب خرد
صد مرض بر جسم او زد پوزخند
هست ارباب رجوعش بس زیاد
می رسد آسیب و گاهی هم گزند
بعد عمری قسط دادن این بشر
یک لگن بگرفته نام آن سپند
تا که استخدام گردد خوانده است
بز بیاری در چرای گوسفند
چونکه پرسیدم ز شغل و حرفه اش
خنده ای کرد و بگفتا کارمند
#علیرضا_تیموری
40.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اگه با شنیدن اسم خانم رقیه (س) یاد محرم و روضه و مصیبت می افتی این نماهنگ مخصوص توئه🫵
✍کم کاری های ما در حوزه تولیدات رسانه ای و فرهنگی از اهل بیت اونقدری بوده که بچهامون حضرت رقیه رو اگر بشناسن فقط به روضه و مصیبت میشناسن و این خوب نیست چون ممکنه با حضرت اُنس نگیرن
یکسری بچهای سوریه و ایران در حرم حضرت رقیه (س) برای دردانه اباعبدالله یه جشن تولد با کیک و بادکنک آرایی ضریح گرفتن
پیشنهاد میکنم سیده رقیه رو حتما ببینید👌
صفحه این تیم تو ایتا رو براتون میذارم شما هم دنبالشون کنین و محتواهاشونو برای بچهاتون بذارین تا با اهل بیت اُنس بگیرن👇
https://eitaa.com/zaamir_media
آنکه آسودهی خواب است به بازوی رقیب
بالشِ نَمزده از گریه، چه میداند چیست؟
#مسیح_مسیحا
با آنکه رفتهای و مرا بردهای ز یاد
میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود میفشارمت
#فروغ_فرخزاد
یک مکث، یک درنگ، جهانی که ایستاد
ساعت جلو نرفت، زمانی که ایستاد
یک صندلی که جیغ کشید و عقب نشست
یک زن بلند شد، چمدانی که ایستاد
یک مردِ بغض کرده به سختی نفس کشید-
-با اضطراب، با نگرانی که ایستاد
گفت: از مَ... من نَ... نباید جدا شوی!
مردی فرونشست -زبانی که ایستاد-
ناگفته ماند حرف نگاهی که اشک شد
در خود فروشکست همانی که ایستاد
زن رفته بود و سایهی مردی معلق است
در بهتِ کافه، در جریانی که ایستاد
در انجمادِ یک شبِ برفی به خواب رفت
دستی که سرد شد، ضربانی که ایستاد...
#احسان_نصری
«مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت»
میان این همه آدم منم مسحور جادویت
همان یک لحظه کافی بود و من گشتم اسیر تو
تو هستی آسمانِ منْ و منْ هستم پرستویت
رها کن جسم و جانت را میان بازوان من
که من بی تاب می گردم از آن عطر و از آن بویت
ندارم جز تو یاری و نیابی چون منی عاشق
به قربان دو چشم تو به قربان دو ابرویت
ولی افسوس و صد افسوس، دارد اختیارت را
کَسی دیگر به غیر از من کَسی دور از بر و رویت
شبی دیگر “شکیبا” را به رویای خوشت دریاب
که من آرامشی یابم از آن چشمان آهویت
#آیدین_شیخ«شکیبا»
عشق را در خلوت احساس می جویم هنوز
قصه ی جانسوز دل با خویش می گویم هنوز
وقت شب می چینم از تاک نگاهم خوشه ای
تا برافروزد فضای تیره ی کویم هنوز
قطره قطره می فشانم اشک از مینای چشم
نرم نرمک دامن مهتاب می شویم هنوز
بی تو حتی چلچراغ آرزوهایم شکست
تا برافروزم چراغی در تکاپویم هنوز
لاله سان داغی به دل در خارزار آرزو
دیده در امواج خون لب تشنه می رویم هنوز
می گشاید چشم در من خفته ای دیر آشنا
می گریزم گرچه اما بنده ی اویم هنوز
در ستاره آسمان سینه ام را شسته اند
تا بیابم کهکشانی راه می پویم هنوز
گرچه سنگین است بر دل کوه غم ای دوست لیک
من به این شادم که آری شعر می گویم هنوز
#معصومه_حیدرپور
مُهم نیست که شانه هایَت تجسم است
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهَت..
صدایَت..
خنده هایَت..
دیگر چه میخواهَم..؟
#علی_قاضی_نظام