آبادی شعر 🇵🇸
نگاهت مملو از گرما و شرجی است گمـــــانــــم زادهی مـــــرداد بــــــاشــــی #مصعب_یحیایی
مردادیها همشون مهربون و خونگرمن🌸😍☺️
کمی دیگر تحمل کن دل خسته
به پایان میرسد این انتظار آخر
#انتظار
#جواد_محمدی_دهنوی
آبادی شعر 🇵🇸
اینم از اظهار عشق دوتا برج به هم😍😄🌼👌👌👌
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنى روزى از این بند رهایش
#حسین_منزوی
شعرهایی که به حرف آمده و میشنوی
زخمهایی است که یک عمر مداوا نشده
#راضیه_صابریان
قدح پُر کن، هراسی نیست از دوزخ که ما مستان
خدای دیگری داریم با پیغمبری دیگر
#هادی_محمدحسنی
ازتماشای تو هر کس رو به حیرانی رود
اختیار از دست مجنونهای تهرانی رود
باغ رویت را نشان ده تا که از زیبایی اش
آبروی قالی معروف کرمانی رود
سرخی لب هات باعث می شود بسیار زود
اعتبار سیبهای سرخ لبنانی رود
#جواد_مزنگی
وقتی که نباشی آسمان می میرد
پرواز، پرنده، آشیان می میرد
بی تو دلِ عصیان زده ی من هر روز
می میرد و باز همچنان می میرد
#بهزاد_تیزرو
بیجهت، بیهوده، بیخود، بیسبب، بیفایده
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن
#فاضل_نظری
«میگفت: انسانهای خوب وقتی قلبشان میشکند دست از دوست داشتن برنمیدارند،
فقط دیگر نشانش نمیدهند...»
درب و داغانم و ناکوک ،مرا می فهمد
هرکه از عرش زمین خورده و بیچاره شده
یا خیالی به سرش بوده و با حادثه ای
کاخ رویاش فرو ریخته آواره شده
بد بهم ریخته احوال دلم چون مردی
که نظر خورده ی چشمان حسود است ولی
هر بلایی که سرش آمده مردم گفتند
خوردن چوب خطا بوده و کفاره شده
مثل شیخی که شده شهره ی تقوا، به تقی
وا شده قفل دلش ،مانده که یکباره چطور!؟
با وجود همه ی ذکر و دعاهای شبش
غرق و دلبسته ی یک دختر بدکاره شده
مثل آن قطره ی باران که عطش داشته تا
به زمین بوسه زند ،غرق شود در دل آن
شادمان آمده از بخت بدش در حوضی
مهره ی بازی تکراری فواره شده
گیج و نافرم ترین حالت یک انسانم
بعد تفسیر شدن های غلط در جمعی
که به لیچار توهم زده ها مهمانِ
اشک سردی است که منجر به غزلواره شده
#محمدجواد_منوچهری
طفل خودمختار فرمان از پدر کی می برد؟
عقل من می گفت "نه" ، دل می کشاندم سوی تو
#علیرضا_نورعلیپور
میان "خواستنِ تو" و "از تو دل کندن"
کدام شیوه مردن مسیرِ ساده تری است!؟
#سیدمحمد_میرکاظمیان
شیوهی عُشّاق چون اشک است در راهِ نیاز
ابتدا، سرگشتگیها؛ انتها، افتادگی...
#بیدل_دهلوی
عمری برای حضرت دلبر گریستی
بر جسم پاره پاره ی بی سر گریستی
هر لحظه ای که چشم تو افتاد بر رباب
از شرم زخم حنجر اصغر گریستی
وقتی رسید زینب محزون کنار تو
رنگش پریده دیدی و مضطر ، گریستی
هر روز بعد از آن خبر تلخ هولناک
بر روضه های مقتل و معجر گریستی
هر گاه گفت راز دل خود علی به چاه
نالان شدی به غربت حیدر گریستی
طوفان وزید و باغ تو را زیر و رو نمود
با یاد تیر و نیزه و خنجر گریستی
زهرا نبود مجلس ماتم به پا کند
بر بی کفن تو تا دم آخر گریستی
#یا_ام_البنین
#مشهدی_زاده
چاره ی گرما فقط:...
گویند وقتی طاقت از گرما شود طاق
باید سفر کردن به سوی گلشن و باغ
باید که بیرون رفت با اسکندر و سام
یا با نوید و احمد و داوود و اسحاق
باید خریدن یک دوتایی هندوانه
وقت سفر تا باغ با یاران مشتاق
از طالبی هرگز نباید بود غافل
با هندوانه طالبی گردیده سنجاق
تا شربتی یخ بانوان آماده سازند
باید که دستورات لازم گردد ابلاغ
منظور من باشد از این دستور،خواهش
البته یک لبخند هم می گردد الحاق
باید که آب یخ مهیا کرد در پارچ
جوری که حق یخ به خوبی گردد احقاق
آن آب یخ را در درون دبه ای ریخت
زان پس شود در گونیِ نمناک قُنداق
تا پای تا زانو رها سازیم در آب
باید کنار جویِ آبی کرد اُتراق
نه هندوانه ،طالبی ،نه شربت و آب
نه هر چه که بر آن" خنک کُن" گردد اطلاق
ما را نمی سازد خنک هنگامِ گرما
باید که پایان داد بر این بحث و شلتاق
باید فراهم کرد سنگ و خار و هیزم
زان پس اجاقی ساخت با یک آتشِ چاق
چون ما یقین داریم در گرمای بالا
چیزی نمی چسبد به جز یک چاییِ داغ!
#گرما
#چای_آتیشی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
بداهه سرایی شاعران گروه چکاوک
وطنپور:
حرف تورا زدند و غزل اختراع شد
مردم به پات خیر العمل اختراع شد
مهمانخدا:
مانند چشم های تو چیزی ندیده ام
تا اینکه کندوان عسل اختراع شد
اندیشهٔ سبز:
عاشق شد و به چشم و سرش کوفت ناگهان
اینگونه بود کورِ کچل اختراع شد
وطنپور:
ما که کچل شدیم ولی بعد ما بدان
جذاب لعنتی دغل اختراع شد
اندیشهٔ سبز:
تا قلهٔ ملاطفت و معرفت دوید
ظرف مرام پر شد و یل اختراع شد
راهی ===:
آدم سپس سبیل بلندی گذاشت و
بابا به اتفاق شمل اختراع شد
وطنپور:
ضرب المثل شدیم که مردیم بی اجل
با یک نگاه ضرب الاجل اختراع شد
از غیر بس سروده ام و بی محل شدم
دیدم تورا و تاج محل اختراع شد
دنیا رسید به همگان حد اکثرش
ما آمدیم حداقل اختراع شد...
جواد محمدی دهنوی:
خیلی بزرگ بود از اول دماغ من
شکر خدا اتاق عمل اختراع شد
راهی ===:
زخم کنایه های تو از بس به دل نشست
یکباره رخ نمود و دمل اختراع شد
لک العتبی:
با ناز راه رفته که می لرزد این زمین
حال زمین بد است و گسل اختراع شد
راهی ===
ما را ملال آدمیان کرد چون ملول
آنگاه سازمان ملل اختراع شد
مهمان خدا:
ترسیدم از شکار تو با دام عاشقان
هاتف بگفت نترس بدل اختراع شد
جواد محمدی دهنوی:
از بسکه چپ نمود در آغوش دیگران
آیینهای برای بغل اختراع شد
جواد محمدی دهنوی:
بهر کتکزدن به خری چون نتانیاهو
یک چوب نیمسوز و دکل اختراع شد
محمد رحیمی:
بس پای کوه ریزه خور شعر می شویم
برخاست طبع و ذوق قلل اختراع شد
از خمار می گرانی میکند سر بر تنم
تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار!
#صائب_تبریزی
« من دل نفرین ندارم پس دعایت میکنم:
بعد من دلدادهی یاری شوی مثل خودت.. »
#کامروا_ابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هربار زدی طعنه به ویرانی من
مرهم نشدی به چشم بارانی من
از گرمی لبخند خدا میبینی
مرداد شده فصل غزلخوانی من
#پریسا_مصلح
تو سهمِ دیگری بودی و من درگیرِ رویایت
خجالت میکشم از دل، که عمری بازیاش دادم
#پروانه_حسینی
جای دنجی در میانِ آرزوهای مرا
جستجو کن
سر بزن
بنشین
و
تا پایان بمان...
#محسن_شفیعی_فریاد