eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند ره عشق دل شیر پسندد دل دارم و اقبال در این راه ندارم @baresh_haye_ghalamman
. ربّـنـاهـای دلـم سـبـز و شـکـوفا نشده چشم، روشن به رخ یوسف زهرا نشده شد کویر، از غم غیبت دل درماندهٔ ما بـاز هـم مستحقِ فیض و تمـاشـا نشده بی‌سبب نیست‌که شد غیبت او طولانی که هنـوز ایـن دل مـا غـرق تمنـا نشده هـمـهٔ مـدعـیـان در پِـی دنیـای خودند دل، بـرای فـرجـش هـیـچ مُـهـیّـا نشده خـواسـتم تا بشـوم منتـظر و یاور او این‌همه سـعـی و دعـا می‌کنم امـا، نشده @abadiyesher
دوباره جمعه... دوباره جمعه و ما و هوای آمدنت دوباره دم زدن از ماجرایِ آمدنت دوباره ندبه و اشکی که می چکد آرام دوباره ناله ی ما و دعایِ آمدنت دوباره ما که بیان کرده ایم با احساس تمام هستیِ ماها فدایِ آمدنت دوباره ما که به گوشیم جمعه ها،شاید ز سمت کعبه بیاید نوایِ آمدنت همیشه منتظریم آن دقیقه را که جهان شود سرایِ صفا از صفایِ آمدنت چقدر در دلمان شوق و آرزو داریم شویم ماهمه حاجت روایِ آمدنت ولی همیشه به جز ندبه و دعا،کاری نکرده ایم ،دریغا ،برای آمدنت @abadiyesher
در جنونی که مجال گفتگو از دست رفت پیش چشمم لحظه لحظه آرزو از دست رفت مانده‌ام در ابتدای جاده‌ی تنهایی‌ام در دل تاریکیِ شب جستجو از دست رفت بغض بی فریاد من راه نفس را بسته است بازتاب ناله‌هایم در گلو از دست رفت تشنه‌ام یک جرعه‌ی آب عطشناکم دهید آن شراب هفت ساله در سبو از دست رفت نقش داغ تهمتی خورده‌ست بر پیشانی‌ام در هوای یوسف دل ، آبرو از دست رفت حضرت چشمم وضو با اشک های من گرفت صبر و ایمانم به هنگام وضو از دست رفت تا که یحیایی بر آید جانب تعمید من یک مسیحا بر صلیب پیش رو از دست رفت در سماع آخرینم تا که دست افشان شدم رقص مولانایی‌ام بی های‌و‌هو از دست رفت @abadiyesher
جمعه‌ها با ندبه‌ها، شد سهم قلب بینوا در غیاب روی ماهت ای گل خیرالنسا باد سوزان فراقت سوخته بستان عشق نیست آثاری ز شادی در دل گلبرگ‌ها اینهمه درد و مصیبت، اینهمه عرض نیاز نیست در ' امن یجیب ' ما، اجابت یا شفا؟ پیکر دین شد نحیف از غصه‌های قلب تو زرد روی آیه‌های غربت و غیبت جدا 'آرزوی قلبی هر مومنیُّ و مومنه روز و شبهامان گذشته در ' عویل و البکا ' شاخه‌ی صبر رفیقان بی بر و بی‌برگ شد در غیاب روی ماهت ای گل باغ خدا @abadiyesher
محمدعلی بهمنی درگذشت 🔹عباس سجادی سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال استاد محمدعلی بهمنی دقایقی قبل خبر درگذشت این شاعر بزرگ را داد. 🔹به گفته او علی رغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند اما پس از دوبار احیای قلبی این مهم میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی حوالی ساعت ۲۳ امروز جمعه نهم شهریور ماه آسمانی شد. 🔹زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر  در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید.
هدایت شده از آوای سکوت
مرگ هم آرامش خوبی‌ست می‌فهمم ولی این که تا کِی در صفِ این انتظارم خوب نیست! روحش شاد... 🍁🍃
در جهان لطف خداوند بوَد یار کسی کز ره لطف گشاید گره از کار کسی خواهی ار پرده‌ی اسرار تو را کس ندرد پَرده زنهار مکن پاره ز اسرار کسی مدعی تا ننهد بر سر دیوار تو پای پای زنهار منه بر سر دیوار کسی نکشد هیچ کس‌اش بار غم و محنت و درد آنکه در مِحنت و سختی نکشد بار کسی طاعتی نیست پسندیده تر از خدمت خلق دل به دست آر و مزن دست به آزار کسی زرد رویی نکشد آنکه کند پاک ز مهر گَرد ناکامی ایام، ز رخسار کسی شد طرب دور چنان از دل افسرده‌ی ما که دل کس نشود شاد ز دیدار کسی آنچنان دور، حقیقت شده از گفته‌ی ما که دگر کس ندهد گوش به گفتار کسی بس‌که آلوده به تزویر بوَد کرده‌ی ما تکیه دیگر نتَوان کرد به کردار کسی گهر فضل مکن عرضه‌ی بر بی‌خردان که ندانند در این جامعه مقدار کسی کس نپرسد ز کرم حال دل زار تو را تا نپرسی ز کرم حال دل زار کسی نکنم بندگی خلق که با عزت نفس نیستم چون دگران بنده‌ی دینار کسی چون (رسا) خرّم از آنم که درین باغ چو گل خون دل خوردم و هرگز نشدم خار کسی @abadiyesher
سلام ای چشمهای قهوه‌ای! رؤیای دیرینم! شما خواب مرا دیدید...یا من خواب می بینم؟ غریبم...خسته‌ام...خانم شما حتماً جوان هستید! برایم قهوه می ریزید؟ می بینید: غمگینم... غریبم خسته‌ام...آنقدرها که خوب می دانم نخواهد داد غیر از این دو فنجان قهوه تسکینم غریبم عاشقم...آری اگر صد بار دیگر هم به این دنیا بیایم کار من عشق است...من اینم! درون کوره‌ی قلبم بریز اندوه هایت را خدای آتشم با داغ باید کرد تزئینم خدای آتشم...در خود تمام بندگانم را شکستم...برمَینگیزان مرا از خواب سنگینم... به فکر فتح قلبت بودم اما انتظار تو کشید از قلعه‌ی تاریک رؤیای تو، پایینم من این یک دانه برف امشب در این صحرا چرا باید به روی سنگچینِ آتش عشق تو بنشینم؟   @abadiyesher
شنیدید : هر چه کنید به خود کنید. هر عملی که انجام بدیم و هرحرفی وهر انتقادی در نظام‌هستی به خود ما باز می گردد وقتی دروغ بگوییم، وقتی‌‌که غیبت کنیم. وقتی‌ زحمت‌دیگران را نادیده بگیریم. این انرژی های‌ بد میچرخد و به خود ما باز می گردد در نتیجه: خیر و برکت از زندگی ما بیرون میرود. و میگیم ‌چرا دعاهای ما مستجاب نمیشه ... اما وقتی بر روند کل هستی حرکت می‌کنیم، یعنی‌کار خیر و نیکو انجام می دهیم ، وقتی به خوبی همه توجه می‌کنیم. این‌انرژی نیز در کل‌هستی میچرخد و به خود ما باز می گردد. در نتیجه: خیر و برکت وارد زندگی ما می شود ... @abadiyesher
وقتی که تو نیستی  دنیاچیزی کم دارد... من فکر می‌کنم در غیاب تو همه‌ی خانه‌های جهان خالی است، همه ی پنجره‌ها بسته است، اصلا کسی حوصله آمدن به ایوان را ندارد... وقتی که تو نیستی، من هم تنهاترین اتفاق بی‌دلیل زمینم... @abadiyesher
از عاشقی‌ات نشانه دستم دادی با دست خودت بهانه دستم دادی من شاخه‌گلی به تو تعارف کردم تو نامهٔ عاشقانه دستم دادی @abadiyesher
روزها کار دلم لحظه شماری شده بود طفلک از دست تو هر شب متواری شده بود جایگاهی که به زیبایی اسمت سوگند با تو از روز ازل نامگذاری شده بود نیمه شب  ها من و تنهایی و بغضی که شکست اشک هایی که به دنبال تو جاری شده بود روزهایی که نبودی دل بابونه شکست کار مریم پس از آن گریه و زاری شده بود نرگس از رفتن تو پای به بیراهه گذاشت یاسمین از شب آغاز فراری شده بود در حیاط از غم فقدان تو محبوبه ی شب مست در باغچه ام خاکسپاری شده بود تو که یکرنگ نبودی و دلت تنگ نبود من همانم که دلم دانه اناری شده بود بی تو هرشب من و تنهایی و لالایی شب شاه غم در شب من تاجگذاری شده بود @abadiyesher
من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم ‏باور نمی‌کنید؟ همین شعر شاهد است‏ @abadiyesher
خسته‌تر از صدای من، گریهٔ بی صدای تو حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو @abadiyesher
حدّ مدحِ تو برتر از قلم است قلم از عجزِ خویش گشته خجل که خدا مدح کرده است تو را شده قرآن به مدح تو نازل تو زلالی، زلال‌تر از آب تو لطیفی، لطیف‌تر از گُل نیست فرشی مناسب قدمت زیر پایت مگر بریزم دل تویی آن بنده‌ی خدای نما تویی آن جلوه‌ی نخستین‌اش که رسیدی به قاب قوسین و نیست بین تو و خدا حائل ابتدای رسالتت "اقرا" انتها و کمال آن "بلّغ" که بدون ولایت حیدر نرسد بارِ دین به سرمنزل @abadiyesher
یک سحر با شوق دیدارت مسافر می شوم می گشایم بال را مرغ مهاجرمی شوم هرچه دارم می‌فروشم، می‌خرم مهرتو را با همین سرمایه، رشک هرچه تاجر می شوم مصرعی از چشمهایت را به رویم باز کن با همین اعجاز می‌بینی که شاعر می‌شوم تا مگر یک لحظه از پیش خیالم بگذری روزو شب در کوچه ی دیدار عابر مي شوم در اتاقم یادگاری مانده عکسی از ضریح تا نگاهش می کنم هرلحظه زائر می‌شوم بیقرارم بیقرارم بیقرارم بیقرار رهسپار مشهدت در بیت آخر می‌شوم @abadiyesher
هدایت شده از بارش‌های قلم من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم... شعرخوانی مرحوم محمدعلی بهمنی در نجوا با امام رضا(ع)
دلتنگــیِ مـن چـاره‌ی بیچـارگـی‌ام نیست وقتی که کسی باید و در زندگی‌ام نیست @abadiyesher