داغی دیگر...
صبحی دوباره با غمی جانکاه سر زد
داغی دگر بر جانمان از نو شرر زد
خط خبرها باز در خون غوطه ور شد
آتش به جان دوستان باز این خبر زد
دل کند مردی دیگر از دلتنگی خاک
با جان قدم در جاده ی سرخ سفر زد
تیر ترور بر قلب پاک عاشقی خورد
ما را دوباره زخمی از غم بر جگر زد
در خاکمان یک باغ سروِ تازه رویید
هر جا ستم برقامت سروی تبر زد
یک لشکر از مردان راه عشق برخاست
هر جا که از ما دشمن ما یک نفر زد
سودِ شهادت را به ما بخشید،دشمن
هرجا به فکر خامِ خود بر ما ضرر زد
در راهِ نصرالله یارِ دیگری رفت..
سیدصفی الدین به سوی دوست پر زد
یک یک اگر ما را به مسلخ سر بِبُرند
کی جان ما از بیمِ اهریمن بلرزد؟
ما مرد میدانیم وعزم ما به میدان
تفسیر شد با آنچه از سنوار سر زد
درگوشه ی مقتل به آهِ خویش فریاد
درگوشهای مردمی از عمد،کَر زد
فریاد زد: وقت است برخیزید از خواب
دیوِ ستم آتش به جانِ برگ و بر زد
تا چند دنبالِ دلیل بی خیالی؟
تا چند باید حرف،با اما،اگر زد؟
آخر به پایان می رسد این شام و آید
این مژده که:آزادگان خورشید سر زد
#آغاز_نصرالله
#شهید_هاشم_صفی_الدین
#شهید_یحیی_سنوار
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@abadiyesher
ما را بکشید...
هر چند به سینه داغِ سنگین داریم
کی بیمِ فدایِ جانِ شیرین داریم
مشتاقِ شهادتیم ما را بکشید
ما اینهمه سیدصفی الدین داریم
#آغاز_نصرالله
#شهید_هاشم_صفی_الدین
#شهید_یحیی_سنوار
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@abadiyesher
عشق آمد تا که از این رو به آن رویم کند
زیر تیغ نفس امّاره خداجویم کند
باد وقتی قصّه ی تنهایی ام را می شنید
گفت: باید شانه اش را نذر گیسویم کند
در هوا پیچید عمری عطر یارب، یاربم
قاصدک مشتاق شد تا دم به دم بویم کند
ای نسیم آرامتر نازم کن و بگذار شب
گونه هایم را ببوسد، دست در مویم کند
هر کسی دنبال خویش و دار دنیا بی وفاست
از خدا میخواهم امشب تا «من او»یم کند
#منیژه_کمالی
#شفق
@abadiyesher
بارانِ گل و ترانه هستی خورشید
زیبایی جاودانه هستی خورشید
چشمان سحر غرق تماشای تواند
تو چشم و چراغ خانه هستی خورشید
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
بدون اینکه کسی را زخود برنجانی
تو با تمام جهان دست در گریبانی
تو سرو خانه ی مایی جناب رخت آویز!
که گفته روح نداری؟ که گفته بیجانی؟
به شاخه شاخه ی تو برگ های رنگین است
به ویژه موسم سرما و فصل بارانی
قبای لیلی و دستار من در آغوشت
تو محرمی به همه، مرد و زن نمی دانی
همیشه چرک نویس سروده های مرا
جلوتر از همه، از جیب من تو می خوانی
کلاه رفته سرت بارها و با این حال
تو هیچگاه مرا از خودت نمی رانی
ندیده هیچکسی یک دقیقه بنشینی
خمی به ابرو و چینی به چهره بنشانی
دمی نشد که تو دست از وظیفه برداری
نشد که کار کسی را کمی بپیچانی
تعجب است چرا کتف تو نمی افتد
چقدر ساکت و سخت و صبور می مانی؟
هر آنچه را که گرفتی به قرض، پس دادی
از این لحاظ، تو سر تا قدم مسلمانی
هنوز هیچ لباسی نکرده پشت به تو
اگر غلط نکنم قبله گاه ایشانی
تمام زحمت من- ای رفیق- گردن توست
چقدر عاطفه داری! چقدر انسانی!
#محسن_رضوانی
@abadiyesher
تو می گذری زمان می گذرد چه کنم؟
با دلی که از تو توان گذشتنش نیست!
#سهراب_سپهری
@abadiyesher
در قانون عشق
صبحی که از محبوبت
صبح بخیر نشنوی
تا اطلاع ثانوی شب باقی است ...
#محمود_درویش
@abadiyesher
من روزم و پاییزم و شعر غزلی که
با مهر نشستی به دل این همه اوصاف
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
صبح است کمی چای و عسل آوردم
با مطلعِ خندهات غزل آوردم
تا سردیِ روح و جسممان گرم شود
همراهِ خودم کمی بغل آوردم.
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
مگر نیروی ایمان را ندیدید؟
مگر بازوی طوفان را ندیدید؟
صبوریم و به فکر انتقامیم
هنوز آن روی ایران را ندیدید
#عاطفه_جوشقانیان
#انتقام
@abadiyesher
من بی تو در غریبترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟!
#غلامرضا_طریقی
@abadiyesher
القدس لنا
ای موسم عشق، فصل روئیدنتان
گل کرده دوباره، لاله روی تنتان
نقش است خطوط مرز ایمان امروز
بر وسعتی از تمام پیراهنتان
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher
بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز
ببین که بی تو چه بر ما گذشته ...، میبینی ؟!
پُریم از غم و از بغضِ بی اراده هنوز
اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و ماندهایم در آغازْ راهِ جاده هنوز
ولی امید به دیوانِ ما نمیمیرد
خوشیم، خوش به همین دولتِ نداده هنوز
چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !
زمان زمانهی نامردمیست، اما ما
نگفتهایم به جز شعرِ صاف و ساده هنوز
#جویا_معروفی
@abadiyesher
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دلِ ما برمدارید آی خنجرها!
رودیم و اشهد گفتنِ ما بر لبِ دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانیِ ما خط به خط، خطِّ مُقدّم بود
ما را سری دادند سرگردان ِسنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت: اسمِ شب «صبح» است!
ناگاه روشن شد دو عالم از مُنوّرها
روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت
از سینهی سوزان برآوردیم اخگرها
مُشتِ اسیرانِ زمین را باز خواهد کرد
سنگی که میافتد به دنبالِ کبوترها
خوابِ غریبی دیدهام، خوابِ ستاره، ماه...
خوابی برایم دیدهاید آیا برادرها؟!...
#محمدمهدی_سیار
@abadiyesher
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 دیگر کسی از تمدن غرب حرف نزند!
✏️ رهبر انقلاب، روز گذشته: دیگر از تمدن غرب کسی حرف نزند، تمدن غرب این است، برایش اهمیت ندارد که پول را از مردم خودش با انواع و اقسام روشها بگیرد و بفرستد برای اینکه خانوادهها نابود بشوند، ده هزار بچه شهید بشوند، چندین هزار بچه یتیم بشوند. ۱۴۰۳/۸/۲
📥 نسخه قابل چاپ
💻 Farsi.Khamenei.ir
شبیه شیشهی عطری که باز مانده درش
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم …
#علی_صفری
@abadiyesher
کاغذ؛ قلم؛ بساط غزل را بیاورید
مفعول و فاعلات و فَعَل را بیاورید
میخواهم این غزل بشود مثل چشم او
جای دَوات، ظرف عـــسل را بــیاوریــد
#گویا_رضا_قاسمی
@abadiyesher
Jom'e.mp3
6.38M
•| #قرآنیات |•
💠 ترتیل سوره مبارکه جمعه
🕰 مدت زمان: ۰۴:۲۳
🎙 قاری: #حبیب (مدیر کانال)
🔰 امام صادق علیهالسلام:
«هر کس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان مابین دو جمعه خواهد بود.»
📚 بحارالانوار، جلد ۸۶، صفحه ۳۸۲
#شب_جمعه
#گوشنوازی
✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ
@KhyaleVasl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیس النفوسی، تو سلطان طوسی
رسیدم به آه و به دستان خالی
کریمی، رحیمی، تو بر ما زعیمی
به خلق دو عالم، تو شمس المعالی
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#معصومه_مشهدیزاده
@abadiyesher
ما بین عشق و ناز زلیخا و وصل او
با بند و حبس و ضربهی شلاق خوشتریم
#محسن_رشیدی
@abadiyesher
قول دادم برود از غزل آتی من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتی من
#سیدتقی_سیدی
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
قول دادم برود از غزل آتی من لطف کن حرف نزن قلب خیالاتی من #سیدتقی_سیدی @abadiyesher
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خستهام خستهتر از آنکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریختهى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطرهاى زد به سرم
مىروم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرم
.
ناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیم
.
قول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر
بخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لبهاى تو انقدر ترکخورده نشد
هیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیست
.
فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشان
به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غمشان
.
پشت وابستگىام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربهى طعم اصیلى که نپرس
حرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروری است که دارى آخر ؟
چشم تو روى من غمزده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
حملهى قرنیهها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟
هر چه من مىکشم از این دل نامرد من است
این غزلها همگى گوشهاى از درد من است
#سیدتقی_سیدی
@abadiyesher