با حسرت و غم میگذرد هر روزم
دلتنگم و چشم بر حرم میدوزم
هر هفته شب جمعه شبیه آتش
از داغ فراقِ کربلا میسوزم!
#مرضیه_عاطفی
#شب_جمعه
@abadiyesher
زندگی، دنیای تاریکی برایم ساخته
بی سبب، در کارهایم، هی گره انداخته
زد لگد بر بخت من، افسار خود را پاره کرد
اسب مغروری که «او» بر روزگارم تاخته
صبر کردم مَحرمی پیدا شود، اما نشد
پیر/مَردم که همیشه، با «نشد»ها ساخته
خواهرم میگفت: دیشب توی کیف پول خود
مادرم عکس مرا دیده، ولی نشناخته
جُرم او چشم سیاه و جُرم من این بود که
دختری را دیدم و یک دم به او دلباختم!
.
بعد شعرِ آخرش، دیوان خود را پاره کرد
شاعری که بیت آخر، قافیه را باخته.
#حسن_رحمانینکو
@abadiyesher
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینهی من هست و در آغوشم نیست
#اصغر_معاذی
@abadiyesher
من جهنم زده ام، حسرت سیبی دارم
باز نسبت به شما، حس غریبی دارم
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
ﻭﻩ ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺷﺒﯽ؟ ﺑﺮ ﻟﺐِ ﻣﻦ ﻧﻬﯽ ﻟﺒﯽ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻟﺐِ ﺗﻮ ﺑﺴﭙﺮﻡ، ﺟﺎﻥ به لب ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺭﺍ..!!
#ﻋﻄﺎﺭ
@abadiyesher
دوست داشتن که تمام نمیشود!
فی المثل تا هر موقع که شعر هست
من دوستت دارم…
#یزدان_عظیمى
@abadiyesher
عمری کشیده نازِ نگاه تو را غزل
برخاسته به حرمت عشقت بهپا غزل
این قابها برای نگاه تو کوچکاند
باید سرود عشق تو را در فراغزل
وقتی که در هوای تو درد و دوا یکی است
هم درد من غزل شده و هم دوا غزل!
من قول داده بودم عزیزم که بعد از این
دیگر مزاحمت نشوم گرچه با غزل
من را ببخش -اگرچه مقصر نبودهام-
پای تو را کشیده به این ماجرا غزل!
گفتند ابتدا تو غزل را سرودهای
اما سروده است گمانم تو را غزل
اینبار هم نشد بشود شاعری کنم؛
از من چقدر فاصله افتاده تا غزل
تسلیم آیه آیهٔ قرآنِ چشمهات
در پیشگاه عشق تو ما هیچ، ما غزل!
#رؤیا_باقری
با خنده دل دوست تصرف بکنید
در کوچه ی همدلی توقف بکنید
شور و شعف و نشاط و آرامش را
هر صبح به یکدگر تعارف بکنید
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
گفتند که ای امید جان! میآیی
یک روز برای نصرمان میآیی
امروز بیا مقدمه لازم نیست
داریم خبر که؛ ناگهان میآیی
#اللهمعجللولیکالفرج
#اسماعیلعلیخانی
@abadiyesher
ای زلیخای محبّت تا گذشتی از دلم
یوسفِ عقلم دو دستِ احتیاطش را بُرید...
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
در یاد منی! حاجت باغ و چَمنم نیست
جایی که تو باشی، خَبر از خویشتنم نیست
#شفیعی_کدکنی
@abadiyesher
اوایل عاشق هم بودیم، بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم، حالا به هم احترام میگذاریم.
📚 پری فراموشی
#فرشته_احمدی
@abadiyesher
جمعه را با غزلی، چای و کتابِ شعری
میشود بود، اگر تنگیِ دل بگذارد ...!
#فاطمه_معصومی
@abadiyesher
بخوان دعبل
بخوان قصیده، بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد
بچرخ تا به سماع آیند، کبوتران حرم در باد
بخوان نفس نفس اینجا تا گلاب گریه بیفشانم
که بر ضریح تماشایت، ستاره دست تکان می داد
بخوان «مدارس آیاتت» که قطعه قطعه دراندازد
هزار ولوله در مشهد، هزار زلزله در بغداد
پر از جراحت تاریخی، به خون حادثه گل پوشی
دلت شقایق آتش نوش، بهار حنجره ات فریاد
بخوان بخوان که نفس هایت، غزل کند کلماتم را
در اقتدای گلوی تو، به سبک لهجۀ توفان زاد
بچرخ، همهمه برپاکن وَ رقص نور تماشا کن
بخوان قصیده بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
@abadiyesher
محبوب من،
شما تنها گلِ من در این عالمید
شما نباشید، دنیا یک گلدان خالی است...
#محمد_صالح_علاء
@abadiyesher
"
نور، از چشم من افتاده ست، در چشم شبت
خیره کرده، کهکشان را، برق هردو کوکبت
با زبان بیزبانی، ساده نیشم میزنی
طالعم افتاده در برج قمر در عقربت
در کنارم مینشینی، قندپهلو می شوم
دوست میدارم، بنوشم چای با قند لبت
کافرم کردی به پرهیز از خطوط قرمزت!
مؤمنم کردی به موی مشکی لامذهبت
« إِنَّ » با هر « عُسْرِ يُسْرًا » حکمت درد من است
قسمت این بوده، بسوزم مدتی را در تَبت
#حسن_رحمانینکو
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم قدم زنم باتو
زیر باران نمنم پاییز
هم قدم با تو باشم و گوییم
سخن ازعشقهای شورانگیز
در هوای قشنگ پاییزی
بکشی تنگتر در آغوشم
و منِ تشنهی محبت را
کنی از شور عاشقی لبریز
خشخش برگها درآمیزند
به ترنم به حرف درگوشی
و بخوانی برای من از عشق
یار زیبای تا همیشه عزیز
خوانی احساس و عشق بانو را
از نگاهی که فاش میگوید
دوستت دارم ای بهار امید
تا ابد تا به روز رستاخیز
#_اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
@abadiyesher
صفوف "مژه" کشیدی به شرق و غرب نگاهت
برای کشتن یک دل کشیدهای چه سپاهی
#مقداد_اصفهانی
@abadiyesher
🚩 قمارباز
پرچم فتح و نصرتیم بیا
سند استقامتیم بیا
عاشق دیپلماسی و میدان
اهل دین و سیاستیم بیا
آن زمانی که شاه ْنوکر بود
رفت، ما شاه عزّتیم بیا!
با تو از بیست و هشتم مرداد
تا کنون در عداوتیم بیا
نه ببخشید! از ازل با تو
تا ابد در خصومتیم بیا
قلدرِ یاغیِ جنایتکار!
بیقرار عدالتیم بیا
جمعهی نصر را که یادت هست
در نماز جماعتیم بیا،
در فلان روز، در فلان ساعت
در فلان موقعیّتیم بیا!
چفیه بر گردن و عصا در دست
روی این مبل، راحتیم بیا!
ای درخت خبیث! کاری کن
ما برای تو آفتیم، بیا
ای حریف قمارباز! بجُنب
کهنهکار شجاعتیم بیا
مرحبا ملت امام حسین
ما از این دستْ ملّتیم... بیا
#مهدی_جهاندار
#آمریکا
#ترامپ
@abadiyesher
هنوز میشود این رشته را گره زد و برگشت
شبیه زلفت اگر دور برنداشته باشی
#علیرضا_نورعلیپور
@abadiyesher
..جمعه برای غربت من روز دیگری است
با من عجیب دغدغۀ گریهآوری است
جمعه به مهربانی تو فکر میکنم
به عهد باستانی تو فکر میکنم...
بیصبرم آنچنان که به آخر نمیرسم
حس میکنم به جمعۀ دیگر نمیرسم...
::
گفتند: دزد آمده باز از هزارهها
خالی شده است کاسۀ چشم ستارهها
گفتند: آب چشمۀ خورشید کم شده است
پاییز حکم داده و گل مُتَّهم شده است
شب، شکل دو مثلّث درهم رسیده است
اضلاع ناگزیر جهنّم رسیده است...
آواز بادهای حرامی رسیده است
پاییز، با دو کفش نظامی رسیده است
در روزنامهها خبر مرگ برگهاست
صحبت ز شکل غیر طبیعی مرگهاست
شب در تمام زاویهها پخش میشود
هی صحبت معاویهها پخش میشود...
آنان کتاب حق را تحریف میکنند
هر شعر تازهای را توقیف میکنند
یک شعر مثل اسلحهای آسمانی است
بیاعتنا به «نظم نوین جهانی» است...
شعری که مثل آدم، فریاد میزند
شعری که زخمهای تو را داد میزند...
شعری که مردگان را بیدار میکند
تاریخ آدمی را تکرار میکند
شعری که میتواند توفان بیاورد
نامه ز سرزمین شهیدان بیاورد...
آنجا که ظلم را همه واگویه میکنند
وقتی زنان افغانی مویه میکنند...
وقتی هراس مرگ به هر ثانیه بهجاست
داغ زنان کُرد «سُلیمانیه» بهجاست
آنجا که هست شهر درختان واژگون
آنجا که پر شده دل «سارایِوو» ز خون
آنجا که کودکانش محکوم مردنند
با چشمهای آبی، لبخند میزنند
بمب است بمب! بارش بمب است از آسمان
این هدیهها برای شماهاست، کودکان!...
آنجا که کودکان فلسطین نه کودکاند
حتّی تمام دخترکان بیعروسکاند
آنجا که گاز اشکآور، حرف تازه نیست
حتّی برای رد شدن از شب، اجازه نیست
هر کوچه پر شدهست ز فرمان ایستها
هر لحظه میرسد صفی از صهیونیستها
::
در سرزمین شعله، به رسوایی آمدید
همراه تانکهای مقوّایی آمدید
سربازهایتان همه مرد مجازیاند
توپ و تفنگتان همه اسباببازیاند
ما حمله میبریم به امنیت شما
باطل شده است برگۀ رسمیت شما...
ما شکل مرگتان را ترسیم میکنیم
ما ساعت جهان را تنظیم میکنیم
در خاک ما به جز علف هرزه نیستند
آیا در انتظار زمینلرزه نیستند؟...
ما از کتاب کهنۀ تاریخ، پر زدیم
و روی نامهای شما ضربدر زدیم
ما بر دروغهای زمان خط کشیدهایم
بر پیشفرضهای جهان خط کشیدهایم
بیهوده صلحنامه، ارسال کردهاند
آنان که خاک ما را اشغال کردهاند
ما هیچ صلحنامهای امضا نمیکنیم
ما اعتنا به نقشۀ دنیا نمیکنیم
ما نقشۀ جهان را ترسیم میکنیم
ما ساعت جهان را تنظیم میکنیم
::
یک برگ از کتاب خدا میخورد ورق
هر بار اسامی شهدا میخورد ورق
اسم شهید، مثل کلید است در جهان
تنها کلید، اسم شهید است در جهان...
خون شهید میجوشد، گرم و آتشین
آنجا که دستهایش، روییده از زمین...
این دستها چهقدر به ما پند میدهند
ما را به آسمانها پیوند میدهند
یک دست توی مشت فشرده است سنگ را
یعنی که من نیاز ندارم، تفنگ را...
امروز هر درخت، چریکی است خشمناک
که گرچه تیر خورده، نیفتاده روی خاک...
دنیا به فکر کشتن ابنزیادهاست
هر ابر، چفیهای است که بر دوش بادهاست...
آن سوی تپّه، پشت همین سیم خاردار
مانده در انتظار درختان خود، بهار...
::
موعود من! به رغم تمام مورّخان
تاریخ باستانی این قوم را بخوان
در مصحف بهاری تو، گل مقدّس است
چون مرکز بهار تو بیتالمقدّس است
امروز، شورش کلمات از صدای توست
در روزنامههای جهان، ردّ پای توست...
تقویم پارهپارۀ دنیا، ورقورق
نزدیک میشود به قیام بزرگ حق
او را هزار نام بخوانند اگر، یکی است
با صد گزارش متفاوت، خبر یکی است
آغاز شد نماز جهان با طلوع دین
دنیا رسیده است به «ایّاک نستعین»...
باید به ذات حق متمسّک شویم باز
گرم دعای «کن لولیّک» شویم باز...
با هر غزل نگاه سوی عرش میکنم
موعود! خاک راه تو را فرش میکنم
#محمدسعید_میرزایی
@abadiyesher
هدایت شده از کانال اشعار ناهید خلفیان
به لحن دل و التماسی بخوانم
میان شب بیحواسی بخوانم
تو را باید از بوی آیات قرآن
درون غزل، اقتباسی بخوانم
تو را با لباس غمم نه، تو را با
همین روسریهای یاسی بخوانم
تو را مثل آن پاکی کودکیها
نه مثل زمانی که عاصی... بخوانم
رمانهای عشقی تمام است باید
کمی اعتقادی_سیاسی بخوانم
شبی با نگاهی که لیلاترین است
کمی درس مجنونشناسی بخوانم
دو واحد تبِ اختیاری بگیرم
دو ترم انتظار اساسی بخوانم
غزلهای صبح خرامیدنت را
حماسی بگویم حماسی بخوانم
#امام_زمان
#ناهید_خلفیان
@andisheysabz