eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿 جرعه جرعه شعر میریزم به فنجان دلَت نیتم عشق است ومهمانے ندارم جز خودَت .ـᬼ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـٰٰ͜͡͡🍃🌹🍃ـᬼ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـٰٰ͜͡͡ 🌹❤
دلم گرفته دوباره برای بعضی ها🚶‍♀️ نمی رود ز سر من هوای بعضی ها به ماه🌙 گفت شبی ، آفتابگردانی🌻 برو که پُر شدنی نیست جای بعضی ها چیم؟ نوار سیاهی🎞 به روی قاب زمان پُر است حافظه ام از صدای بعضی ها شکوه مجلس شادی من نشد احدی منی که کشته شدم در عزای بعضی ها💔 در آغُل منِ چوپان👨‍🦯 ، عزا و عید یکی ست به هر بهانه دلم شد فدای بعضی ها بهای فرش دلم چون فزون شود چه غمی ست اگر لگد بشود زیر پای بعضی ها👣 دلم گرفته🥀 برای گذشته های خودم برای درد و دل و شانه های بعضی ها طبیب شهرم و درمانده از علاج خودم💉 رواست بر دل من ناروای بعضی ها 🌹❤
تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم ‌ مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم... ‌ ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم ‌ امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم ‌ تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ... ❤🌹
تو زعشق خودنپرسی که چه خوب ودلربایی دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی 🌹═‎‌‌‌‌‌‌༅𖠇 ⃟♥️ ⃟ 𖠇═‎‌‌‌‌‌‌༅🌹 ❤🌹
آنقـَدَر شعر نوشتم و نخواندى كه قلم گفت اينقدر عبث قامتِ ما را متراش... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شاعرم ، فهمیدنم سخت است حرفم نیشدار شعر میخواهم بخوانم ، گوشهایت رابگیر ♥️ ‌ 🌺🌺🌺🌺🌺
این عطر تمشک، دل سپردن دارد این لحظه ی عاشقی، شمردن دارد خورشید سرک میکشد و میداند از دست تو چای صبح، خوردن دارد
یقین دارم توهم من راتجسم میکنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم میکنی گاهی هر آن لحظه که پیدا میشوی از دور مثل من به ناگه دست وپای خویش راگم میکنی گاهی چنان دریای ناآرام و توفانی، تو روحم را اسیر موج های پر تلاطم میکنی گاهی دلم پرمیشود ازاشتیاق وخواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم میکنی گاهی همه شعروغزل های پراحساس مرا با شوق تو می خوانی و زیر لب تبسم میکنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی
شاعرم٬ گوهر فروشم٬ مهر یاران میخرم همچو دریا می خروشم ناز جانان میخرم می نویسم تا غزل٬ بر وصف یار مهربان می برم بر منزل اش٬ دل را چه آسان میخرم
منطقت را چون خودت ای دوستم دارم به جان دو به هم زن یا تو هم با من بمان تا پای جان زیر را بالا ببر یا زور را زر کن زبر زرگری شد شعر من دز وز سَزا تز کوزه جان
یعنی تو بگویی که منم دم نستانم ز نگاری؟ این خوب چرایی که به آن بد نگذاری خود شیر مشمار که موشی همه عمرت گر،گربه شوی گریه ندارد به تو کاری
برق رفت بازبی برنامه، بی وقت مقرر برق رفت ناگهان، مانند چندین روز دیگر برق رفت بچه توی حال پای کارتون سرگرم بود ناگهان فریاد زد ای وای مادر برق رفت نیمه کاره کله ای ماند وپس از یک آه سرد مرد سَلمانی به حیرت گفت اصغر برق رفت بازهم مسئول پمپ گاز با لبخند گفت زودتر حرکت کن از اینجا، برادر برق رفت بستنی های حسن بقال، یک یک شُل شدند آب از یخچال دکان شد شناور، برق رفت دید دریخچال خوداسحاق خان ماست بند دوغ داردمی کُند از دبه ها سر، برق رفت تاهزار و چارصد ماندیم با روحانی و درهزار وچارصد تا شهرکشور برق رفت دم به دم از جانب این باغ می آید بری اینهم ازحالا که آمدآخرین بَر برق رفت ازخیانتهای دولت قلبی ازسیمان شکست هسته ای رادادبااهمال خود پَر، برق رفت تاشودپوشیده اهمالات دولت برهمه «آشنا»یی بازگفت اصلا چه بهتر برق رفت رایگانش کرد چون آگاه بود از رفتنش ازسراین لطف درکشور سراسر برق رفت هرچه بی تدبیر باشد رفتن آن حتمی است مثل شر دولت تدبیرگستر برق رفت خواستم در بیت آخر، شاهکاری رو کنم بخت بد هنگام خلق بیت آخر برق رفت احمدرفیعی وردنجانی
به تو ای سرکش ِ مغرورِ دل آزار، سلام✋ رهزن و راهبر و قافله سالار، سلام✋ ای که چشمانِ تو صد فتنه در انداخته، بر مسجد و میکده و خانه و بازار، سلام✋ آهوی مستِ ختن ،نازِ تو چون شعله ی در خرقه و باده و سجاده و دستار، سلام✋ ماهِ منظومه ی دل ، اخترِ زیبای فلک آفتاب سحری ، شمع ِشبِ تار، سلام✋ شاعر و شعر و شعور و ، شرر و شمس و شفا کوه و دریا و زمین، آینه کردار، سلام✋ کفر و دین در نگهت ، خلقت ِشیطان و خدا آیه و وسوسه و ، حجّت و انکار، سلام✋ مکتبِ سِكر؛ لبت ، قصد ِاناالحق؛ رویت بایزیدِ دل و ، حلّاجِ سرِ دار، سلام✋ بی شک ، اسرارِ ازل ، سلسله ی موی تو است مَطلع و مقطع و گنجینه ی اسرار، سلام✋ صنما ! ماه وَشا ! مست نگارا، جانا عشق زیبای من ! ای خوب ترین یار،سلام✋
شیرها موشند و موشان شیر در قاموس عشق بس که منطق در کتاب عشق شد زیر و زبر
آبادی شعر 🇵🇸
موشِ صحرا بهِ بُود از شیرِ در بند قفس فکر کن آن شیر هم عاشق شود خیلی بَدس #_سید_طباطبایی
شیر بودم موش گشتم با نگار عشق بود اول ولی شد بعد زار آنقدَر این سو و آنسویم کشید کردم از دستش به آن دنیا فرار😐
آبادی شعر 🇵🇸
شیر بودم موش گشتم با نگار عشق بود اول ولی شد بعد زار آنقدَر این سو و آنسویم کشید کردم از دستش به آن
منطقت را چون خودت ای دوستم دارم به جان دو به هم زن یا تو هم با من بمان تا پای جان زیر را بالا ببر یا زور را زر کن زبر زرگری شد شعر من دز وز سَزا تز کوزه جان
آبادی شعر 🇵🇸
منطقت را چون خودت ای دوستم دارم به جان دو به هم زن یا تو هم با من بمان تا پای جان زیر را بالا ببر ی
آفرین برجک نشین جان شعر را خوب آمدی عالی و خوب و ردیف و روی اسلوب آمدی حیف شد دیر است و باید راهیِ کارم شوم طرزِ طنزِ شعر را بسیار مطلوب آمدی
آبادی شعر 🇵🇸
آفرین برجک نشین جان شعر را خوب آمدی عالی و خوب و ردیف و روی اسلوب آمدی حیف شد دیر است و باید راهیِ
یعنی تو بگویی که منم دم نستانم ز نگاری؟ این خوب چرایی که به آن بد نگذاری خود شیر مشمار که موشی همه عمرت گر،گربه شوی گریه ندارد به تو کاری پیشی و ملوسی سرِ موشی و عروسی گفتم که نبو۳۰ کرونا را گله داری
آبادی شعر 🇵🇸
یعنی تو بگویی که منم دم نستانم ز نگاری؟ این خوب چرایی که به آن بد نگذاری خود شیر مشمار که موشی همه
شیرم ولی از عشق شدم موشِ ضعیفی مانده ست به من یک دم و دندانِ نحیفی یالم شده پرپر خبری نیست از آن هیچ حالا که شدم موش تو بر بنده حریفی
آبادی شعر 🇵🇸
شیرم ولی از عشق شدم موشِ ضعیفی مانده ست به من یک دم و دندانِ نحیفی یالم شده پرپر خبری نیست از آن هی
الکی شیر شدی چونکه حریف تو منم تو اگر موش شوی جسم نهیف😜تو منم نشود هیچ فراموش که گردی تهِ ظرف تو اگر شیر شوی خب درِ قیف تو منم 🤣🤣🤣
آبادی شعر 🇵🇸
الکی شیر شدی چونکه حریف تو منم تو اگر موش شوی جسم نهیف😜تو منم نشود هیچ فراموش که گردی تهِ ظرف تو اگ
آنچه من آنم تو همان نیستی در دل من سهل و روان نیستی موشم و تو شیر ، ولی شیر جان شیرِ یل و تیز و جوان نیستی ابر منم باد تویی ای عزیز سوی من اما تو وزان نیستی رعیتِ بیچاره ی درویش من بر من بیچاره تو خان نیستی گیر به فقرم شکمم خالی است سنگی و بر من تو چو نان نیستی با همه ی خوب و بدت دوست جان واقعی و نابی و فان نیستی
آبادی شعر 🇵🇸
آنچه من آنم تو همان نیستی در دل من سهل و روان نیستی موشم و تو شیر ، ولی شیر جان شیرِ یل و تیز و جوا
تو همانی که منم در ‌پیِ آنم گل من دلِ نازت بکشم سهل و روانم گل من تو چو شیری که منم معترفم خوب به آن تو چو شیری که خورند آن سر نانم گل من بوزم سوی تو ای دوست چو باد سحری که منم مثل گلی دست فغانم گل من چه بدی از منِ عالی تو بدیدی که عزیز بجز از خوب و نِکویی که ندانم گل من😎
﷽ شاعری و عاشقی ... آداب دارد عشق من... دلربایی با نگاهی ... طعنه از اعجاز دارد عشق من... شب به بیداری گذشت و ... دل، خوش از این همرهی... تو تمام جان من ... تارم برايت ساز دارد عشق من،،،
ای چراغ دل تاریکم ! از این خانه مرو ! آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو ! شمع من باش و بمان! نور ز تو، اشک ز من جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو ! سوختی جان مرا، آه مکن ! اشک مریز ! از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو ! قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت قهر بیهوده مکن! در دل افسانه مرو ! در کلبه ی من، مهر تویی! ماه تویی ! ای چراغ شب تاریکم، از این خانه مرو ! 🕯🌺