eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه کن عیبی ندارد ، دل سبکتر میشود در گلو بغضت بماند ، چشم دل تر میشود زندگی بالا و پایین دارد اما چاره چیست گر بخواهی گر نخواهی زندگی سر میشود... 🌾🌹🌾🌹🌾💞
‍ ‍ عزیزم چشم خیس مرد تنها دیدنی نیست اتاقش در میان بغض شبها دیدنی نیست نشد با تو بگیرم لااقل یک عکس ساده که این مجنون بدون عکس لیلا دیدنی نیست تو که جنس لطیفی ،نازکی ، از تو بعید است میان مرغ عشق ما که دعوا دیدنی نیست 🌾🌹🌾🌹🌾💞
•••هی شعر نگو😒 لفظ نیا،😬 حرف نزن مَرد😶 گاهی بغلم کن :)☺️ بغلم کن :)😐 بغلم کن.. 🙃😂
ندانم کان مه نامہربان، یادم کند یا نه؟ فریب انگیز من، با وعده‌اۍ شادم کند یا نه؟ خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمے‌یابم لب گرمے شود پیدا، که آبادم کند یا نه؟ صبا از من پیامے ده، به آن صیاد سنگین دݪ که تا گل در چمن باقے است، آزادم کند یا نه؟ من از یاد عزیزان، یکـ نفس غافݪ نیَم اما نمے‌دانم که بعد از این، کسے یادم کند یا نه؟ رهے، از ناله‌ام خون میچکد اما نمے‌دانم که آن بیدادگر، گوشے به فریادم کند یا نه؟ ..
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
شبیه بوسه ای هستم مردد بینِ دین و دل حلالِ مذهبِ عشقم! حرامِ شرعِ اسلامم
ای بغض گلوی منتظرها برگرد ای مقصد خواهش و تمنا برگرد ما درد کشیده های هجران توایم با مرحمی از جنس معلا برگرد با آمدنت بهار هم می آید با عطر خدا ز عرش اعلا برگرد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌
خبر داری که شهری رویِ لبخند تو شاعر شد؟ چرا این‌گونه، کافر گونه، بی‌رحمانه می‌خندی؟
شُده آیا که نفهمی؛ که چه مرگت شده است؟ من دقیقا به همین حال دچارم امشب..
با من مجنون نزن حرف از عقوبت های عشق هیچ گاه از غم نترسان ، آدم دیوانه را !
دیوانه چرا باز به من سنگ زدی؟ دلدار تو بودم به دلم چنگ زدی|
مـــاهِ مـــن باش ڪه امشب همہ جا تاریڪ است، شبِ بی حوصلڪَی را ٺو، دَمی روشن‌ڪن... ‌ 🦋
شبانه پرسه زدن های من گواهی داد که روزگار پس از او چه سخت می‌گذرد
.مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
سلاااااام به همگی🌹🌹
. عقل نخواهم بَس است... دانش و علمش مرا... شمع رُخ او بس است... در شب بی گاه مرا...
چه روزگارغریبی‌ ست بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگرِ من نیستی تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا..
خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام؟ بی قرارتووچشمان خمارت شده ام؟
دو هواییم ؛ دمی صاف و دمی بارانی ما همانیم ، همانی که خودت می‌دانی پیش‌بینی شدن ِ حال من و تو سخت است دو هواییم ...ولی بیشترش طوفانی آخرین مقصد تو شانه‌ی من بود ؛ نبود ؟ گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید رو به این پنجره‌ی در شُرُف ویرانی... حسنا_محمدزاده
شب به شب می‌آیم و آرام بر در می‌زنم در خیالاتم عزیزم! هی به تو سر می‌زنم کنج تنهایی نشستم، حال و روزم خوب نیست مثل مرغ نیمه‌جانی بی تو پرپر می‌زنم رنگ دنیا سازگاری با دل پاکم نداشت بعد از این بر روی قلبم رنگ دلبر می‌زنم مرغ بی بالم که با او آسمانی می‌شوم طعنه بر پرهای سیمرغ و کبوتر می‌زنم از تمام ذکرها  "نادِ علیاً" مال من خوش به حالم! دست بر دامان حیدر می‌زنم تا امیرالمؤمنین از عشق خود مستم کند بوسه بر لب‌های پاک حوض کوثر می‌زنم دانه‌های اشک و تسبیحم علی‌‌ گویان شدند پشت هر جام شرابم جام دیگر می‌زنم تا شفای دردهایم  را بگیرم یا علی! شب به شب می‌آیم و آرام بر در می‌زنم
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده‌ام ای عشق طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته‌تر گردان! -
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم- می‌نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی بی‌قراری می‌کند در شعر هم رویای تو باعث بی‌تابی چشمان گریانم تویی آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم «ربّنا و آتنا»ی بین دستانم تویی عشق ِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی؟ که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی نه زلیخا هم نمی‌فهمد همین حال مرا تا جهنم می‌روم حالا که شیطانم تویی در غزل‌هایم شکستم، ذره ذره... راضی‌ام منزوی باشم، نباشم،حرف پایانم تویی تا قیامت در میان سینه حبست می‌کنم تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی
نقاش نیستم من ولی، ناز نگاهت میکشم عکس تو را بر لوح دل ،برجسته پنهان میکشم در این اثرمن تو را ،چون آسمان ابی وصاف جای آن شمس و قمر ،برق نگاهت میکشم رنگ چشمان سیاهت ، رابه رنگ عاشقی روی زیبایت سفید ، هم شکل پاکان میکشم می رسد نوبت به پیشانی ، چه کار مشگلی بخت و اقبالت بلند ، چون قله ها ،آن میکشم ابروانت را کمانی ، تیز و بران همچو تیغ قد و قامت همچو سرو،به چه غزلخوان میکشم مهربانیت چو طوفان ، چون گرفت آرامشم عشق تو ای نازنین ، غران غران میکشم هرچه خوبی هست ،در دنیا زمین تا آسمان هر چه بادا باد این بار، من تو را آن میکشم....
غم که از حد بگذرد دل حس پیری می‌کند... سنّ هرکس را غمش اندازه گیری می‌کند...
🌱🖇 سیری زِ دیدن تو ندارد نگاه من چون قحط دیده ای که به نعمت رسیده است...
صد بار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت یک جمله شکایت به نگارم بنگارم
قیامتیست در آن دم که بهرِ زنده شدن ز خاکِ کوی تو خاک مرا جدا سازند..
هركه از عشق تو پرسيد به او گفتم؛ شُكر پيش مردم گله از يار؟ همينم مانده ست...
🌱🖇 با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی ‌