#بسم_الله
#دلنوشته
#نگاه کن...
چگونه شاخه های غرورم با عبور طوفانی تو شکسته می شود.
.
من هنوز #دلگیرم،
چه دنیای #سیاهی ست وقتی آدم هایش جای کلاغ را می گیرند،
.
#دنیا هم ناچارست خود را لابه لای سیاهی شان مخفی کند!
ولی تو نباید #دلگیر باشی،
#دلتنگی سهم نگاه مه آلود ماه است
نه #قناری خوش آوازی چون تو...
.
هیچ کس #تو را نشناخت
لااقل به اندازه ی #من...
.
اگر می دانستند رد پای که را نشانه
می روم
و هر شب خوابم را به بی خوابی
می کشانم
نامه نه،
از تو #کتاب می نوشتند.
.
و عکس تو را بر در و دیوار خاطرشان قاب می کردند!
.
ولی حیف آن ها آن قدر کوچک اند
که #بزرگی تو را در نمی یابند!
تو کجا و دنیای پریشان کلاغ های سیاه کجا؟
.
همان بهتر که درگیر حادثه ای شوم بمانند
وقتی رویای #بارانی نگاهت را
نمی فهمند ...
چون #تو کجای دنیا پیدا می شود؟؟
از تو حتی نمی شود بت ساخت
و پرستش کرد
چه برسد به آدمی که روح دارد
و نفس می کشد....
.
چقدر #دوری فرشته ی لحظه های دلتنگی من!
در مقابل هیچ کس جز تو نمی توان آزار دید
و سکوت کرد،
مرد
و زندگی کرد...
.
از تو چه بنویسم وقتی قله های باورم تسخیر رویای نابت می شوند،
شاهزاده ی رویایی قصر افکار من
برگرد...
.
این کوچه را بدون عبور #طوفانی تو نمی خواهم،
کدامین کوچه های شهر را برای یافتن رد پایت بگردم
که زیر و رو کردن کوچه ها دیوانگی محض است!
.
وقتی فرشته از خود رد پایی
نمی گذارد...
.
#شهید_مدافع_حرم_عباس_کردانی
#شهید_عباس_کردانی
#خواهرانه
.
پ.ن
.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
سابُّ المُؤمِنِ كالمُشرِفِ على الهَلَكَةِ .
ناسزا گوىِ به مؤمن همچون كسى است كه در آستانه هلاكت باشد . ( كنز العمّال : ۸۰۹۳ )
@abbass_kardani✅
فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
°• 💟
هرشهیدی را ڪه دوستش داری
#ڪوچه_دلـت را به نامش ڪن
👌یقین بدان
در ڪوچه پس ڪوچه های
پر پیـچ و خم #دنیـا
#تنهـایـت نمےگذارد.
#شهید_سعید_انصاری
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
🌹 @abbass_kardani✅
#شهادت را همه دوست دارند
اما زحمت ڪشیدن براے #شهادت را چه؟
#شهید شدن
یڪ اتفاق نیست
گلے است ڪه براے شڪوفا شدنش باید خون دل بخورے...
به #بے_دردها
به #بے_غصه_ها
به #عافیت_طلب_ها
#شهادت نمیدهند
به آنڪه یڪ شب بے خوابے براے #اسلام نڪشیده
یڪ روز وقتش را برای تبلیغ #دین نگذاشته،
#شهادت طلب نمیگویند
دغدغه #هیأت
دغدغه #بسیج
دغدغه #ڪار_جهادے
دغدغه دست این و آن را گذاشتن توے دست #شهدا
دغدغه #ترڪ_گناه
دغدغه #آدم_شدن
دغدغه ے #شهادت ،
به حرف ڪه نیست
قلبت را بو میڪنند اگر بوے #دنیا بدهد
رهایت مے ڪنند...
اگر عاشق #شهادتے
اول باید #سرباز خوبے باشے
خوب #مبارزه ڪنے
#مجروح شوے
اما ڪم نیاورے...
درست مثل یاران #عاشورایے #حسین_بن_علے ،
#شهادت را به تماشاچے ها نمے دهند...
#ما_ایستاده_ایم
#باولایت_تاشهادت
هدیه به روح پاک شهدا صلوات
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
"طوری #زندگی و #رفاقت کن که احترامت را داشته باشند.
می گفت:
"این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا #دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره."
#سیره_ابراهیم
#گذشت
🌺🌺@abbass_kardani🌺🌺
❣فرازهایی از وصیّت نامه
#شهید_احمد_مشلـب ❣
#حتما_مطالعه_شود👌🏻
ای #برادرانـمــ😊
باید هرکـدام ازشما عنصر فعّالـی باشد💥
بخدا قسم
نمی شود پایان زندگی بجز شهادت باشد💫
#دنیا را همه میتواننـد تصاحب کـنند
اما #آخرت را فقط با اعمال نیک میتوان تصاحـب کـرد😌
من نیز این مسیر راطی کردم✋🏻
بسیاری فکـر میکنند سخـت است😐
اما اگر از دید خدایی به آن بنگریم چیزی بجز آسانی در آن نیـســــت☺️
توصيه ميكنم كه نماز خود را در اول وقت بخوانيد📿
قرآن بخوانيد😇
و مواظب نماز و دين خود باشيد💟
محرم و عاشورا را زنده نگه داريد و زيارت عاشورا را بخوانيد✅
حتى شده روزى يكـــــ بار..📣
و به #دخـتران
🌸 مواظـب حجاب خود باشيد كه اين مهم ترين چـيز است🔉
در اجتـماع ما كسى به فكر رعايت حجاب و اخلاق نيستـــــ❌
ولی شما به فكر باشيد و زينبى برخورد كنــــيد😇
سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيسـت😓
و چيزهايى كه می پوشند واقعا حجاب نيست😞
ممكن است عبـا بپوشند
ولی عبايشان داراى مـُد و زرق و بـرق است..😰
ما داريم به سراغ بـدعــت ها می رويم😓
يا حجـاب مى پوشد ولـی بدن نما..😣
احترام عبايى (چادر) را كه بر سر دارید نگه دارید☝️🏻
ما بايد از فاطمه زهرا (س) #الگو بگــيريم.
💥💥💥 @abbass_kardani 💥💥💥
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیست_یکم
دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری
می کرد.این اخلاق عباس همه جوره شبیه دایه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد.
بله دایه #مرد.
شاید جمله سنگدلانه ای باشد ولی حقیقت داشت.
#دایه سرطان گرفته بود خودش
نمی دانست فقط برادرم و یکی دوتای دیگراز اهالی خانه می دانستند آنها درمانش می کردند هر روز می بردند و می آوردنش و خودش نمی دانست این همه #تقلا برای چیست؟
شاید فکر نمی کرد که بچه هایش همان هایی که خودش بزرگ کرده بود همان هایی که از نادانی کودکی تا عقل و دانایی امروز را پا به پایشان 12 بار بزرگ شده بود حالا چیزی از او پنهان کنند.
دکتر گفته بود خیلی نمی ماند خیلی نماندن اصلا معنیش چه بود دکتر درباره که حرف می زد ؟
شاید در مورد #دایه نبود .
دایه دست هایش بوی نان #گرم
می داد ،دایه که #زنبیل خریدش همیشه پربود ،دایه که مثل یک شیرمرد مقاوم بود این حرف ها این انگ ها به دایه
نمی چسبید او که نمی مرد.اصلا مگر او می میرد؟
او از وقتی من به دنیا آمدم بود با اولین #نفسم بود تا اخرین نفس هم
می ماند.
او مرا شیر داد.
صبح به صبح بوی #نانش بیدارم
می کرد بر سرم فریاد می کشید ولی پشت فریادش #دل نرمش رسوایش
می کرد.
از او می ترسیدیم بیشتر از آقا از او حساب می بردیم وقتی می خوابید فضولیهایمان سربلند می کردند بیدار
می شدند و وقتی بیدار می شد دوباره در یک سوراخ موش پنهان
می شدیم.
دایه که نمی میرد یک محله احترامش می کردند سفره اش همیشه باید پهن بماند اصلا کوچه ها حتما دلشان برای راه رفتن دایه تنگ می شود او همیشه قبل ما بیدار بود و بعد ما می خوابید .
نه دایه نمی میرد مگر #دنیا مسخره است ؟!!
کار دنیا که کشک و پشم نیست ولی کشک و پشم شد دایه مرد....
و ما مردیم و باز مردیم!
عباس به خانه آمد صبریه را از خانه اش آوردند علی و پرویز و محسن همه بودند .در رفت و آمد ما کوچکترها بی پناه شده بودیم ، خیلی بی پناه و اقا که گمان می کردیم از همه قرص تر باشد اگر چه بروز نمی داد اما از همه بی پناه تر بود وقتی دایه را دفن کردند آسمان
می بارید #عباس که سرش همیشه داخل کتاب های دعا بود می دانست نباید تنهایش بگذارد بالای سرش نشست مثل اولین شب #تولدش که دایه برای #عباس بیدار مانده بود عباس #دعا کرد .
تلقین خواند.
بعدها وقتی معصومه دست از گریه و بیگاه به فرار رفتن بر نمی داشت مدام کتاب هایی برای تقویت روحیه و ایمان او می آورد و نصیحتش می کرد
"دایه که از بی بی فاطمه زهرا بهتر نبود و چه چه ...."
#عباس همیشه دعا می کرد دایه مرگش را نبیند حالا دایه نبود و او می توانست راحتر خطر کند.
تا حالا هم محض خاطر عزیز دایه خطر نمی کرد.
به روایت از #خواهر_شهید
✅ادامه_دارد...
@abbass_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیست_یکم
دایه خوب به وظایفش عمل می کرد خوب شوهر داری و بچه داری
می کرد.این اخلاق عباس همه جوره شبیه دایه بود تا انجا که وقتی که خبر رفتن دایه را به او دادند هم، درس را نیمه نگذاشت تمامش کرد و بعدامد.
بله دایه #مرد.
شاید جمله سنگدلانه ای باشد ولی حقیقت داشت.
#دایه سرطان گرفته بود خودش
نمی دانست فقط برادرم و یکی دوتای دیگراز اهالی خانه می دانستند آنها درمانش می کردند هر روز می بردند و می آوردنش و خودش نمی دانست این همه #تقلا برای چیست؟
شاید فکر نمی کرد که بچه هایش همان هایی که خودش بزرگ کرده بود همان هایی که از نادانی کودکی تا عقل و دانایی امروز را پا به پایشان 12 بار بزرگ شده بود حالا چیزی از او پنهان کنند.
دکتر گفته بود خیلی نمی ماند خیلی نماندن اصلا معنیش چه بود دکتر درباره که حرف می زد ؟
شاید در مورد #دایه نبود .
دایه دست هایش بوی نان #گرم
می داد ،دایه که #زنبیل خریدش همیشه پربود ،دایه که مثل یک شیرمرد مقاوم بود این حرف ها این انگ ها به دایه
نمی چسبید او که نمی مرد.اصلا مگر او می میرد؟
او از وقتی من به دنیا آمدم بود با اولین #نفسم بود تا اخرین نفس هم
می ماند.
او مرا شیر داد.
صبح به صبح بوی #نانش بیدارم
می کرد بر سرم فریاد می کشید ولی پشت فریادش #دل نرمش رسوایش
می کرد.
از او می ترسیدیم بیشتر از آقا از او حساب می بردیم وقتی می خوابید فضولیهایمان سربلند می کردند بیدار
می شدند و وقتی بیدار می شد دوباره در یک سوراخ موش پنهان
می شدیم.
دایه که نمی میرد یک محله احترامش می کردند سفره اش همیشه باید پهن بماند اصلا کوچه ها حتما دلشان برای راه رفتن دایه تنگ می شود او همیشه قبل ما بیدار بود و بعد ما می خوابید .
نه دایه نمی میرد مگر #دنیا مسخره است ؟!!
کار دنیا که کشک و پشم نیست ولی کشک و پشم شد دایه مرد....
و ما مردیم و باز مردیم!
عباس به خانه آمد صبریه را از خانه اش آوردند علی و پرویز و محسن همه بودند .در رفت و آمد ما کوچکترها بی پناه شده بودیم ، خیلی بی پناه و اقا که گمان می کردیم از همه قرص تر باشد اگر چه بروز نمی داد اما از همه بی پناه تر بود وقتی دایه را دفن کردند آسمان
می بارید #عباس که سرش همیشه داخل کتاب های دعا بود می دانست نباید تنهایش بگذارد بالای سرش نشست مثل اولین شب #تولدش که دایه برای #عباس بیدار مانده بود عباس #دعا کرد .
تلقین خواند.
بعدها وقتی معصومه دست از گریه و بیگاه به فرار رفتن بر نمی داشت مدام کتاب هایی برای تقویت روحیه و ایمان او می آورد و نصیحتش می کرد
"دایه که از بی بی فاطمه زهرا بهتر نبود و چه چه ...."
#عباس همیشه دعا می کرد دایه مرگش را نبیند حالا دایه نبود و او می توانست راحتر خطر کند.
تا حالا هم محض خاطر عزیز دایه خطر نمی کرد.
به روایت از #خواهر_شهید
✅ادامه_دارد...
@abbass_kardani
💕 #امیرالمؤمنین علی (ع) فرموده:
👈 "#دنیا دو روزه،
یه روزش به سودِت، یه روزش به ضررت.
وقتی به سودِت بود شاد و جَوگیر نشو،
وقتی که به ضررت بود، غمت نباشه."
💞 #امام_علی (ع) می فرمایند:
👈 "تمام زهد و #پارسایی، در دو جمله از قرآن [گرد آمده] است:
💕خداوند سبحان فرموده است: «...بر آنچه از دست شما رفته، افسوس نخوريد و براى آنچه به شما داده است، شادمان نشويد».
👈 كسى كه بر گذشته افسوس نخورد ❌
و براى آنچه به دستش مى رسد، شاد نشود،
هر دو جانب #زهد (زهد كامل) را گرفته است." ❤
📕نهج البلاغة: حکمت 439
@abbass_kardani🌹
#زندگی_به_سبک_شهـیدهمت
به او گفتم: کار درستي نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف میکشى، بیا #شهرضا یک خانه برایت بخرم ...🙂
گفت: نه، حرف این چیزها را نزن دنیا هیچ #ارزشی ندارد، شما هم غصه مرا نخور، خانهی من عقب ماشینم است، باور نمیکنی بیا ببین...😕🙂
همراهش رفتم در عقب ماشین
را باز کرد؛ سه تا کاسه، سه تا بشقاب یک سفره پلاستیکی دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر...😶
گفت: این هم خانه!!! #دنیــا
را گذاشتهام برای دنیا دارها، خانه
هم باشد برای خانه دارها....😇☺️
راوی: مــادر سردار شهیـــد
#شهید_محمدابراهيم_همت🌹
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🦋🍀🦋 @abbass_kardani 🦋🍀🦋
🔻فقط ۱۸+🔻
✍ قرآن کریم میفرماید در #قیامت، جهنّمیها از خدا درخواست میکنند به #دنیا برگردند تا اعمال صالح انجام بدن.
☝️ امّا با یک جملهی سوالی، بهشون پاسخ داده میشه:
🕋 أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ، وَ جٰاءَکُمُ اَلنَّذِیرُ، فَذُوقُوا (فاطر/۳۷)
💢 آیا شما را به اندازهای که انسان در آن متذکّر میشود، #عمر ندادیم؟!
💢 آیا انذار کنندهی الهی به سراغ شما نیامد؟!
💢 پس عذاب الهی را بچشید.
🤔 به این جملات سوالی دقّت کنیم، و یکبار در همین #دنیا از خودمون سوال کنیم:👇
⁉️ «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ»
⁉️ آیا ما به شما عُمر کافی ندادیم؟!
⁉️ آیا انقدری به شما عُمر ندادیم که تذکّر پیدا کنید، و خودتون رو جمع و جور کنید؟!
👈 روایاتی که از اهلبیت، دربارهی این آیه بیان شده، سنّ ۱۸ سال رو سنّی بیان کردند که خدا توبیخ میکنه.🙄
بعضی روایات سنّهای بالاتر هم گفتند.
ولی سنّ ۱۸ سال دیگه مرز حساب میشه.
🔞 یعنی در اسلام و در منطقِ دین، سِنّ ۱۸+ دیگه سِنّی هست که حجّت تمامه.
👈 عملاً آنچه که قرار بوده از #موعظه و #تذکر بیاد، اومده و حجّت تمام شده.
این برعکس سنّ ۱۸+ در فرهنگ غربه.
❗️ در فرهنگ غرب، سنّ ۱۸+ یعنی سنّی که فرد میتونه غرق در کثافات بشه، و میتونه به خودش اجازه بده که هر صحنهی خراب و فاسدی رو نگاه کنه.🔞
☝️ ولی در منطق اسلام، سنّ ۱۸+ سنّی هست که فرد باید صحنههایی رو ببینه که ازشون درس بگیره، تذکّر بگیره و براش #موعظه باشه.🤔
✅️ در اسلام، آغازِ #جوانی یعنی:
☜ آغاز پندپذیری...
☜ آغاز تهذیب نفس..
☜ آغاز موعظهپذیری...
☜ آغاز آگاهی..
☜ آغاز مسئولیتپذیری..
☜ و در یک کلام آغاز خوبیها...
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
@abbass_kardani
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
✅ راه شهید ابراهیم هادی راهیست که باید رفت:
از خیابان شهدا؛آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین ڪوچه به نام شهید ابراهیم هادی بود...هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...ڪم آوردم...
گذشتم...ڪوچه انگار #ڪانال بود!
بله؛شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!هم مدارس!
هم دانشگاه!هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میڪرد!
#ایثارش را دیدم...
از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میڪردند،برایشان...
اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم...
خودم دیدم ڪه با #حالم چه ڪردم!
تمام شد...#تمام
از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت...
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم