eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 در اگر چه منزل آخر است، تکلیف اول است زیستن... آن کس که شود او را است، اهل و و است. 🍃🌹🍃🌹
🌾 📝 باز دلِ تنگــ💗ــم هوای صحبت دارد با تو که راه حق را پیمودی و از ما خاکیان جدا و به افلاکیان پیوستی🕊 ! من و تو در با هم شریکیم تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من همه چیزم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من خدا را😔 به راستی چقدر زیبا اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خدا خواستی گمنام بمانی ، تا ایشان به جای مادرت بر مزارت پای گذارد چه سعادتی نصیبت شد. کاش بودی...😢 نه!⭕️ همان بهتر که نیستی😔 همان بهتر که نیستی و این همه را به نظاره نمی نشینی ! اینجا  معنا ندارد خیلی از دختران زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله عليها می گوییند اما در ... خیلی از مردان ما از غیرت عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از نمی دانند... آری! ما را گم کرده ایم ما گمنام ترین گمنامان عالم امکانیم پس ای !🌷 برایمان حمدی بخوان که تو زنده ای و ما مُرده... 🌹🍃🌹🍃
دل نوشته ای با شهدا 🌹 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی.... @abbass_kardani
🔴 کن حیا از خون و از سر بند من 🔴 گوش دِه یک لحظه بر من #بدحجاب پوشش تو،بوده مُزد #انقلاب؟ میکنی بر پای خود شلوار #تنگ این،جوابت بوده بر مردان ِ #جنگ؟ موی خود کردی برون از #روسری؟ میکنی با ناز و عشوه #دلبری؟ گشته ای مانند یک #ضرب.المثل؟ میکنی از چه دماغت را #عمل؟ در خیالت دختری #تک.میشوی؟ بهر نامحرم، #عروسک.میشوی؟ داده ام خون، #غرق.آسایش.شوی در خیابان #غرق.آرایش.شوی؟ داده ام خون،دل شود #قاموستان تا بماند در امان، #ناموستان لحظه ای پس گوش کن بر #پند ِ.من کن حیا از #خون و از #سربند.من
🌾 📝 باز دلِ تنگــ💗ــم هوای صحبت دارد با تو که راه حق را پیمودی و از ما خاکیان جدا و به افلاکیان پیوستی🕊 ! من و تو در با هم شریکیم تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من همه چیزم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من خدا را😔 به راستی چقدر زیبا اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خدا خواستی گمنام بمانی ، تا ایشان به جای مادرت بر مزارت پای گذارد چه سعادتی نصیبت شد. کاش بودی...😢 نه!⭕️ همان بهتر که نیستی😔 همان بهتر که نیستی و این همه را به نظاره نمی نشینی ! اینجا  معنا ندارد خیلی از دختران زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله عليها می گوییند اما در ... خیلی از مردان ما از غیرت عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از نمی دانند... آری! ما را گم کرده ایم ما گمنام ترین گمنامان عالم امکانیم پس ای !🌷 برایمان حمدی بخوان که تو زنده ای و ما مُرده...
😍 ❣ازدواج شهدا کجا و ازدواج ما کجا..؟! 🍂گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک تنگـ💔 می شود... 🎉ازدواجی به سبک 🎀که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم 🕌 بود...مراقب بود در مجلسش گناه نشود🔞 آخر مهمان ویژه ی👌 مجلسش بود... 🎉ازدواجے مثل 🎀که شبِ عقد از همسرش💞 مُهر در خواست کرد تا بجا آورد‌... میتوانست مثل خیلی های دیگر مشغول رقص و بی بند و باری باشد ⚡️اما فهمید که نعمت خداست😍 و در قبال نعمت باید کرد نه عصیان🚫 🎉یا مثلا ازدواجی شبیه به 🎀که همسرش گفت نمیخواهم ام بیشتر از یک جلد قرآن📖 و شاخه نبات🌹 باشد...او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه است و حق زن است👌 و ... 🎉یا دلم برای ازدواجی به سبک تنگ شده... 🎀که خرید عقد همسرش یک 💍 و یک جفت کیف👜 و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با نفر مهمون👥 برگزار کرد... 🎉یا شهید 🎀که زندگیشان را در اتاق کوچکی روی شروع کردند! دریغ از یک چراغ خوراک پزی🍲 در ... 🎉یا شهید مهدی_باکری 🎀که اهل و از تجملات بیزار؛ که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری🏡 شروع کردند! همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر بود در یک پیکان🚘 استیشن جا می شد... 🎈آن روز ها مراسم را میگرفتند در به تقوا و دیانت توجه میکردند👌 نه پول و ظواهر😊 ⇜خدایی میکردند ⇜و علوی زندگی میکردند... 🎈این روزها سخت درگیر تجملات و شدیم😔 و معترض هم هستیم که چرا اینقدر و بدبختی زیاد است... 🎈ما بجای به👈 "شعائر" الهی به👈 "ظواهر" دنیوی توجه مکنیم.... 🎈به راستے که همه ی ما میدانیم راه و چیست. و وای به حال ما که و اینگونه عمل می کنیم😔 🌹🍃🌹🍃
📝 💢دیشب حال خوشی نداشتم😞 گذرم افتاد به ♦️از خیابان شهدا🌷 آرام آرام در حال گذر بودم. خیابان هر قدمش ایی داشت 🌾 ، به نام محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین😌نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی⁉️⁉️ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم😔 🌾 دومین کوچه شهید پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی💖 رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد👤 صدایم زد! گفت: سفارشم بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی⁉️ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم😔 🌾 به سومین کوچه رسیدم! شهید به صدایی ملایم💥اما محکم مرا خواند! گفت: البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد⁉️ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد😢 سر به گریبان؛ گذشتم. 🌾 چهارمین کوچه! شهید آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی⁉️ برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ⁉️ همچنان که دستانم در دستان بود! از او جدا شدم💕 و حرفی برای گفتن نداشتم. 🌾 پنجمین کوچه و شهید صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله😭 در درگاه پروردگار را متوجه اش نکردم🚫 شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم😔 🌾 ششمین کوچه و شهید هیبت خاصی داشت. مشغول بود! مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل💝 کم آوردم...گذشتم... 🌾 هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله شهید انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر⚠️ لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم😔 🌾 هشتمین کوچه؛ رسیدم به انگار شهید پازوکی هم کنارش👥 بود! پرونده های را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا📜 بودند شهید محمودوند پرونده شان را به می سپرد! برای ارسال نزد 😢 🌾پرونده های باقیمانده روی زمین🗞 دیدم وساطت میکردند، برایشان. هم بود!😭 وساطت فایده نداشت❌ ⇜از حرف ⇜تا ! فاصله زیاد بود. دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!😭😭 تمام شد...تمام⛔️ از پس کوچه های دنیا! ❌نمی توان گذشت❌ ❣ 😔 🌷شهدا همه را صدا میزنند 💥اما نمیشنود🚫 🌹🍃🌹
✅ راه شهید ابراهیم هادی راهیست که باید رفت: از خیابان شهدا؛آرام آرام در حال گذر بودم! اولین ڪوچه به نام شهید ابراهیم هادی بود...هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ...ڪم آوردم... گذشتم...ڪوچه انگار بود! بله؛شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!هم مدارس! هم دانشگاه!هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از تا ! فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت...
All the knowledge in the world is useless without action. همه‌ى دانش دنيا رو هم داشته باشى اگه عمل نكنى هيچ فايده‌اى نداره. 🌹 زندگیتون سرشار از و @abbass_kardani
🔻خشمِ بزرگِ خدا🔻 ✍ بعضی از کارهایِ ما خشمِ خدا رو به همراه داره، و خدا بر ما غضب میکنه. ⁉️امّا فکر می‌کنید بیشترین خشم‌ و غضبِ خدا برای چه موضوعی است؟!🤔 جواب در ابتدای سوره صف اومده: 🕋 یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا، لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ؟! کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ (صف/۲و۳) 💢ای کسانی که آورده‌اید! 💢چرا سخنی را می‌گوئید که خودتان نمی‌کنید؟! 💢 این امر بسیار موجبِ خشم و غضبِ خداست که سخنی بگوئید، که خودتان نمی‌کنید!! کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللهِ... مَقْت👈 یعنی بغضِ شدید، نسبت به کسی که کار قبیحی انجام داده. 👈 در زمانِ عرب جاهلی، اگر کسی با زن بابای خودش ازدواج می‌کرد، به این ازدواج می‌گفتند "نِکاح مَقْت". یعنی ازدواجی که بسیار زشت و ناپسند است.😱 کلمه "کَبُرَ" هم قبلش اومده، که به معنی کبیر و بزرگ است. پس: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَلله👈 یعنی کاری که نزد بسیار بسیار زشت و ناپسند است. کاری که غضبِ خیلی خیلی شدیدِ رو به همراه داره. 🔥️ این غضبِ خیلی خیلی شدیدِ برای کسی است که بزنه، ولی خودش نکنه. 👌 زدن آسونه، امّا کردن دشوار. یه جمله معروف هست که میگن: 👈"زبان، ترجمان دل است"👉 ☝️ اگه راهِ این دو تا از هم جدا بشه، یعنی زبان یه چیز بگه و دل یه چیز دیگه، یه چیز باشه و یه چیز دیگه، این نشانه‌ی است. 📣 از طرف هر کسی اتّفاق بیفته بد است، امّا کجا بدتر است؟! ❌ اگر برای مسئولینِ یک جامعه‌ی اسلامی و اتّفاق بیفته بدتر و زشت‌تر است. ☜ یعنی کسانی که امورِ مسلمین رو بدست می‌گیرند، اگه خودشون اهل‌ِ نباشند و فقط بزنند، این خیلی بدتره. لذا امام علی (ع) این آیه رو در فرمانِ خود به مالک اشتر یادآوری میکنه و می‌فرماید: 👈 "از اینکه به مردم وعده بدهی، و تخلّف کنی سخت بپرهیز، زیرا این کار موجبِ خشمِ عظیم در نزد خدا و مردم خواهد شد، چنان که قرآن می‌گوید: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ". 📚 نهج البلاغه، نامه ۵۳. 👆👆👆 قابل توجّه اونایی که بلدند فقط برای ما بزنند، و نکنند.😐 وعده بدن، بزنن زیر قولشون.. اونایی که خیلی خوب برای ما صحبت می‌کنند، ولی وقتی میری زندگی‌هاشون، خونه‌هاشون، ویلاهاشون، ماشین‌هاشون، زن و بچه‌هاشون، و... رو میبینی، حالت ازشون بهم می‌خوره.🤢🤮
انسان شناسی ۲۳۶.mp3
11.18M
۲۳۶ ♨️ عمل‌ها ممکن است خالص باشند، قبول هم شوند! اما ماندگار نباشند! ☜ سه مهارت در وجود انسان، لازم است، که باعث ماندگاری او می‌شود! بدون این سه مهارت، عمل‌ها نمی‌مانند. استاد_شجاعی حجه‌الاسلام_ماندگاری 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
انسان شناسی ۲۳۸.mp3
11.5M
۲۳۸ 💢عمل‌ها ممکن است خالص باشند، قبول هم شوند! اما ماندگار نباشند! سه مهارت در وجود انسان، لازم است، که باعث ماندگاری او می‌شود! بدون این سه مهارت، عمل‌ها نمی‌مانند. ※ در این پادکست دومین و سومین مهارت را می‌آموزیم. استاد_شجاعی حجه‌الاسلام_فرحزاد 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🌦... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... وصیت_شهدا یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
✨﷽✨ 💠 ایمانِ صاعد 🔹 فرمود ما جامعه انسانی مخصوصاً مسلمان را عزیز و کریم خلق کردیم. ساختار درونی او این چنین نیست که نسبت به ذلّت و عزّت یکسان باشد؛ او است، او است: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَم﴾. فرمود این ساختار، است، ساختار است؛ من انسان را با دو دست قدرت و عزت خلق کردم: ﴿خَلَقْتُ بِیدَی‏﴾. 🔹 راه‌ هایی که در قرآن و نهج البلاغه آمده، چند هدف دارد: 1️⃣ یکی اینکه ما این ساختار اوّلی را بشناسیم که آیا ما عزیز خلق شدیم یا بی ‌تفاوت، آیا کریم خلق شدیم یا بی ‌تفاوت و اگر راهی برای حفظ این هست چیست. 2️⃣ بعد از شناخت این عزت و کرامت ساختاری، آنچه باعث رشد این عزّت و کرامت است را به ما نشان دادند و آنچه مانع پیشرفت این عزّت و کرامت است را به ما نشان دادند. 3️⃣ بعد فرمود اگر شما اینها را یکی پس از دیگری شناختید و کردید، کم ‌کم ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾؛ این یک بخش از قرآن است که می فرماید اینها بیشتر می‌ شود. 4️⃣ آن‌گاه دو آیه، یکی در سوره «انفال» یکی در سوره «آل عمران» هست که درجه ‌بندی را روشن می ‌کند. ـ فرمود اگر این ایمان، یکی پس از دیگری بالا آمد، ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾؛ کم‌کم صاحب درجات برتر می ‌شوید. ـ وقتی صاحب درجات برتر شدید، ، آن گاه این «لام» را باید برداشت، لذا در سوره «آل عمران» دیگر «لام» نیست، فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾. ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا! 👈 در هم همین طور است؛ اگر عده ‌ای «لهم درکات» است، بعد «هُم درکات» می ‌شوند. 📚 درس اخلاق تاریخ: 1396/11/26 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆