.
یک روز، یک تصمیم
✍الهام سادات حجازی
#بخش_پایانی
(۳) یاد حرف معلمش افتاد که گفته بود تنها گناهی که قضا ندارد بیحجابی است.
حالا باید چه میکرد، آیا همین رویه را ادامه می داد و یا به راه سابق بر می گشت؟
آیا حس الانش عذاب وجدان بود؟
به راستی آیا آزادیای که آیلین به دنبال آن بود به همین جا ختم می شد؟!
اصلا معنای آزادی در ذهن او چه می توانست باشد؟
آیا تصمیمش اشتباه بود؟
آیا با این کار خود و هویت زنانگی خود را فروخته بود؟!
آیا سبب به گناه افتادن دیگران شده بود؟
آیا به خاطر این رفتار گرفتار عذاب خواهد شد؟
اینها تعارضاتی بود که در ذهن آیلین به سرعت میگذشت و ابهامات و سؤالهای بیجواب او را بیش از پیش آشفتهتر میکرد.
خانم دکتر صادقی پزشکی که در طبقهی بالای آپارتمان آیلینا زندگی میکنند. آیلین برگشت و خودش را بین شمشادهای پیادهرو پنهان کرد تا خانم صادقی او را نبیند. بعد که خانم صادقی رفت آیلین جلو رفت دید همهی آن عصبانیتهای دختر تبدیل به خنده و قهقهه شده بود برایش سؤال شد چرا این دختر به این سرعت عصبانیتش فروکش کرد؟ بالاخره جلوتر رفت تا پاسخ سؤالاتش را بفهمد:
-سلام میتونم بپرسم چی شده بود؟ اون خانم به شما چی گفته بود؟
-سلام داشتم یواشکی ازش فیلم میگرفتم
-فیلم؟
-آره دیدم موقعیت خوبیه بذارم روی پیچم
-حالا چی گفته بود بهت؟
-بدبخت چیزی نگفت من خودم نقش درآوردم
-چیزی نگفته بود!!
دختر همینطور که به کارش میخندید از آیلین دور شد. اما آیلین چند لحظهای سر جایش میخکوب شده بود.
شب آیلین روی تختش به اتفاقات امروز فکر میکرد. به تصمیمش، به آدمهایی که از کنارشان عبور کرده بود، به آن دختری که بدون تذکر خانم دکتر صادقی، فیلم ساختگی درآورده بود. آیلین چند دقیقهای به خانم دکتر صادقی فکر کرد، خانم دکتری که چادری هست و خیلی هم موفق. آیلین با اتفاقات امروز تا حدودی به جواب سؤالهایش رسیده بود. آزادیای که آیلین به دنبالش بود آزادیای نبود که امروز در خیابان تجربهاش کرده بود. آیلین از روی تختش بلند شد و سری به کمد لباسهایش زد. به روسریهایش نگاهی انداخت و به آنها گفت «همیشه با شما بیرون میروم». از بین آنها استایل فردایش را انتخاب کرد. آیلین فهمیده بود حجاب داشتن با آزادی داشتن تعارضی ندارد. مثل خانم دکتر صادقی که با پوشش چادر به آزادیهای علمیاش که همان موفقیتهای علمیاش بود رسیده بود.
🍃پایان
#حجاب
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
او کیست❓❓❓ ✍زینب نجیب #بخش_دوم 6⃣ هنر مدیریت اقتصادی و مهندسی اجتماعی و روش هوشمند در تجارت را ا
او کیست❓❓❓
✍زینب نجیب
#بخش_پایانی
1⃣1⃣ این دوشیزهی گرانقدر بهخاطر موقعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی والایی که داشت از خواستگاران زیادی برخوردار بود مخصوصاً از بزرگان جامعه و اشراف زادگان. اما به هیچ یک از آنها توجه نداشت، تا اینکه توجه او را جوانی به خودش جلب کرد که بسیار با اخلاق و دارای معنویات بود و صفات ویژهای را به خود اختصاص داده بود بدین ترتیب از او خواست که به منظور تجارت با هم همکاری کنند جوان نیز پذیرفت این بانوی بزرگوار با ذکاوت، دو نفر از افراد امین خود را به سوی او فرستاد تا در تمامی یک سفر تجاری، او را زیر نظر داشته باشند پس از بازگشت از این سفر و تعریف و تمجید آنها از آن جوان برومند و ذکر وقایع قابل توجه، این بانوی بزرگوار به دلیل صداقت، امانت، حسن خلق و درستکاری آن جوان، پیشنهاد ازدواج را مطرح ساخت که البته این نیز از درایت ایشان بود و از سوی آن جوانمرد پذیرفته شد و در روز خواستگاری، عموی داماد صیغهی ازدواج را جاری کرد و بعد جملات زیبایی در وصف این بانوی بزرگوار مطرح کرد که نشان از بارز بودن ایشان در جامعهی خود بود.
2⃣1⃣ایشان زمان ازدواج، جوانی حدوداً ۲۵ ساله بود. در اوج زیبایی و جوانی و استقلال. اما تمامی اموالش را به همسرش بخشید و مدیریت املاک خود را در اختیار او قرار داد. این عشق و محبت فقط به اندازهی اهدای تمامی اموال مادی یک زن نبود، این عشق و محبت تا جایی پیش رفت که در وصف همسر خود شعرها میسرود، از او اطاعت میکرد، او را حمایت مینمود، با او همکاری میکرد و در پستی و بلندی زندگی یار و غمخوار و مونس او بود. این در حالی بود که بسیاری از بزرگان جامعه و زنان نیز با ازدواج او موافق نبودند و مرد جوان را بهخاطر تهیدستی، مناسب ایشان نمیدانستند اما عشق ایشان زبانزد خاص و عام شد و جالبتر اینکه این شیدایی یک طرفه نبود. در آن ۴۰ شبی که همسر او برای مأموریتی از این بانوی بزرگوار دور بود به هر ترتیبی که میشد برای او پیغام میفرستاد تا هم از حال خود برای او بگوید و هم با گفتگو، موجبات دلگرمی او را فراهم کند.
3⃣1⃣بعد از وفات این بانو، همسر ایشان همواره از خاطرات شیرین و ایثار آن بانوی گرامی به نیکی یاد میکرد و هرگاه به یاد او میافتاد، اشک فراق بر دیدگانش جاری میشد تا آنجا که سال فوت همسرش را سال غم و اندوه نامید.
او هر نشانهای که یادآور همسر متوفایش بود را گرامی میداشت. از آن جمله میتوان به تکریم از پیرزنی که روزگاری فقیر خانه آنها بود اشاره کرد. آن پیره زن یکی از فقرایی بود که همیشه درِ این خانه را میزد و خانم خانه او را بسیار تکریم مینمود. حال پس از فوت آن بانوی یگانه مورد تکریم خانه بود چراکه یادآور مادر خانه میشد و هر نشانهای که یادآور محبوب این خانه باشد شایستهی تکریم و عنایت بود.
4⃣1⃣همسر او وقتی میخواهد مقام محبوبش را وصف کند میگوید: او زمانی مرا یاری کرد که همه من را تکذیب میکردند و او را مسخره. ایمان و باور او به من باعث رفع غم و اندوه از من میشد. حمایت مالی او از من و بخششِ هر آنچه که داشت در راه من، بیهمتا بود.
5⃣1⃣از ویژگیهای بارز او، چهره ادبی و ذوقِ هنری اوست؛ به گونهای که خانه او، مرکز انجمن ادبی و علمی شهر بود. بزرگان جامعه او را در شمار سرایندگان نامدار شمردهاند.
از سوی دیگر او را مادر مومنین مینامند. او پس از اهدای همه سرمایهی مادی و معنوی خود، در سختترین شرایط تحریمِ دشمنان درگذشت در حالی که تنها ۲۵ سال از ازدواجش میگذشت. حاصل ازدواج این دو بزرگوار فرزندانی بود که البته آخرین آنها دختری شد که بعدِها روح آزادی و آزادگی، بخشش و بخشندگی، مدیریت و همسرداری، ظلمستیزی و جهاد...را تمام و کمال از مادر به ارث برده بود.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI