«جراحی دماغ فیل»
✍س.غلامرضاپور
توی صف انتظار نشسته ام
باید صبر کنم تا منشی با همه ی سرشلوغی اش از روی کارت ملی صدایم کند.
حواسم به ادمهایی که در حال رفت و آمد هستند ، پرت می شود.
صندلیهای انتظار در دوضلع دیوار روبروی هم چیده شده اند.
پسر بچه ای با مادرش درست روبرویم نشسته و با همه چیز ور میرود.
نمیتواند روی صندلی ارام بگیرد
مدام بالا و پایین میرود
و خودش را برای مادرش که حالا دیگر عکس رادیولوژی دندانهایش را توی کیفش گذاشته و دارد با گوشی اش شماره ای را می گیرد ، لوس می کند.
کنارشان مرد جوان قد بلندی که نشستن روی صندلی هم بلندی قدش را پنهان نمی کند نشسته است . عمیقا توی فکر است . شاید دارد هزینه های درمان دندانهایش را چرتکه می اندازد.
کمی آن طرف تر پیرمرد عینکی و نسبتا چاقی نشسته است که بیشتر حواسش به سمت ماست.
خود خود ما که نه .... کنار ما . پیرزن سفید و خوش برو رویی، رو گرفته و کنارمان نشسته است.
مادرانه های صورتش از پشت قاب چادر هم براحتی دیده می شود.
یک آن خط سیر زندگی پیرمرد از کودکی تا جوانی و پیری از جلوی چشمهایم گذشت.
زندگی چه بازیها که با آدمها نمی کند...
دلم برای پسرک سوخت.
یک روزی قرار است بدون مادرش بیاید و روی صندلیها بنشیند.
خدا کند همسفر زندگی اش به مهربانی پیرزن کناریِمان باشد...
صدای خانم منشی پرده افکار ذهنم را کنار زد.
رفتم تا ببینم قرار است چه نسخه ای برای دندانهایم بپیچند.
مرد جوانی جلوی شیشه ی پیشخوان منشی ایستاده بود و به داخل نگاه میکرد.
تازه چشمم افتاد به منشی دوم ، که پشت مانیتور ایستاده بود
انگار مانتو و شلوار فرمش را دوسایز کوچکتر برداشته بود.
مچ پاهایش به قاعده یک کف دست از پوشش شلوار محروم بود.
جورابهای کوتاهش هم نتوانسته بودند خودشان را از پاشنه ی پا بالاتر بیاورند.
زلم زیمبوهایش از پایین آستینی که تا وسط ساعدش آمده بود خودنمایی میکردند.
با ناخونهای جدیدش که ادم را بیشتر یاد ناخون جادوگرهای افسانه های قدیمی می انداخت ، افتاده بود به جان صفحه کلید و تند تند تایپ میکرد.
نتوانستم چهره اش را از پشت رنگ و لعاب کرم پودر و رژ لب به درستی ببینم .
انگار همین حالا از نوک دماغ فیل افتاده بود.
حتی رنگِ موهایش حواس خیلی ها را پرت می کرد .
مردجوان کلافه از آنهمه جلوه گری رفت در صف انتظار نشست تا نوبتش برسد.
"خانم بفرمایید اتاق ۵ طبقه دوم".
قبض را گرفتم و تا طبقه ی دوم فکر میکردم که برای اختلال از دماغ فیل افتادگی پیش کدام دکتر باید نوبت گرفت؟
#دماغ_فیل
#کشف_حجاب
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ناوگروه ۸۶ مصداق آیهی "وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ"
✍ زینب نجیب
هر کشور و امتی نه فقط برای مقابله با دشمن که برای مقابله با هر تهدیدی باید قوت بازدارندگی داشته باشد. با یک محاسبهی ساده میتوان فهمید، تهدید همیشه وجود دارد. به طور قطع نمیتوان زمانی را فرض کرد که دیگر تهدید وجود نداشته باشد؛ زیرا هستند افرادی که مدام در فکر تجاوز به مرزهای سرزمینهای دیگر را دارند. بنابراین آمادگی تا حد بازدارندگی، ضرورتی دائمی خواهد داشت و اگر دشمن احساس کند ملتی همیشه آماده است هرگز خیال تجاوز و حمله به ذهنش خطور نخواهد کرد.
جمهوری اسلامی ایران نیز همچون دیگر کشورها و شاید بیشتر از دیگر حکومتها باید جهت دفاعی و بازدارندگی خود را قوت بخشد. این را نهتنها عقل حکم میکند بلکه شریعت اسلام بدان امر مینماید. آنجا که در آیه ۶۰ سوره انفال میفرماید:"وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ"
این آمادگی و بازدارندگی است که مقدمه پیشرفت جامعه را فراهم میکند چرا که از یکسو، داشتن قدرت دفاعی، خود پیشرفت است و از سویی دگر، بسیاری از پیشرفتها در سایه امنیت شکل خواهد گرفت. از طرفی، هر توطئهای از سوی دشمن خنثی خواهد شد و در این صورت، نتیجه چیزی نیست جز ایران قوی.
این ایران قویست که موجبات اقتدار ملی را در سطح بینالملل فراهم میکند و آرامش را برای مردم و بستر مناسب را برای مسئولان فراهم مینماید. بنابراین، ایران قوی موجب اقتدار است و اقتدار زاییدهی ایران قوی.
این مبانی اقتدار هرگز بر اساس احساسات و توهمات دنبال نمیشود بلکه یک محاسبه عقلانی ِمتکی بر پایه منطق است. رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: "محاسبهی اقتدار ملّی یک محاسبهی عقلانی است؛ یعنی یک محاسبهِی درست و منطقی. حد و اندازهی قدرت دفاعی، عرض و طول نیروهای مسلّح، چگونگی تقسیم مسئولیّتها میان نیروهای مسلّح و تعیین انواع ابزارهای دفاعی، همه بر اساس محاسبات درست و منطقی است؛ یعنی بر اساس عقلانیّت است. ما اگر بخواهیم عقلانیّت را به کار بگیریم برای مشخّص کردن حد و حدود قدرت دفاعیمان، بایستی تهدید را به شکل واقعی خودش ببینیم. دشمنان گاهی تهدید را مخفی میکنند، پنهان میکنند برای غافلگیری، گاهی تهدید را ده برابر بزرگتر نشان میدهند برای ایجاد ترس و رعب در ملّتهای عالم که این کار دوّم را بیشتر ابرقدرتها میکنند؛ تهدید خودشان را، قدرت خودشان را، خیلیخیلی بیشتر از آنچه هست نشان میدهند برای اینکه دیگران را وادار به تسلیم کنند. اگر چنانچه یک ملّتی، یک کشوری و نیروهای مسلّح او و سردمداران و مدیران نیروهای مسلّح تهدید را در اندازهی واقعی خودش ببینند، از طرفی ظرفیّتهای خودشان و توان و استعداد خودشان را هم به صورت واقعی ببینند و آن را اِعداد کنند، آن را بسیج کنند،... و توان تهدید دشمن را هم ببینند، این قطعاً منافع ملّی را تأمین خواهد کرد و موجودیّت ملّی را حفظ خواهد کرد، هویّت ملّی را محفوظ خواهد داشت. اگر ملّت قدرت دفاعی پدیدآمدهی از یک چنین محاسبهای را داشته باشد، آن وقت مسئولان طمأنینه پیدا میکنند، مردم آرامش پیدا میکنند و با آرامش خیال مشغول کارهای اساسیای که در یک کشور لازم است میشوند. (۲۱ مهر ۱۳۹۹، بیانات در ارتباط تصویری با مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح)
حال این ناو گروه ۸۶ با همت بلند، قدرت اراده، اعتماد به نفس، همراه با دانش نظامی و قدرت طراحی ناب، با مدیریت کارآمد همراه با مهارت و مزین به صفات شجاعت و استقامت و تحمل سختیها، به برافراشتن پرچم "ما میتوانیم" مبادرت ورزیده و مصداق آیه وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شدند. یعنی هم خود پیشرفت کردند و هم زمینههای پیشرفت در ابعاد گوناگون را برای کشور فراهم نمودند.
با حرکت این قهرمانان اعتماد به نفس ملی ارتقا یافت. الگوی پیشرفت تقویت شد. خودکفایی در سختترین شرایط ثابت گشت. درس خداشناس مرور شد. درس "امنیت دریا برای همه"، در دل آبهای آزاد حک شد، پیام انقلاب توسط فرزندان انقلاب اسلامی صادر گشت و در نهایت چهرهی بین المللی ایران برای بار دیگر در اوج، همچون خورشید بر فراز آبهاي آزاد درخشید.
نتایج افتخارات و درسهای این سفر ۲۳۳ روزه با ۳۵۰ نفر بسیار بیش از آن است که در این مجمل بگنجد اما شاید بتوان بزرگترین درس را رسیدن به این نقطه از افتخار در سایه تحمل رنجها و سختیها دانست.
رسیدن به کمالات بزرگ و پیشرفتهای گوناگون همه از دل تلاشها، سختیها و رنجها خلق خواهد شد. درسِ هموار کردن رنجِ حرکت برای پیشرفت، عظیمترین درس این سفر بود. و رسیدن به قدرت و اقتدار رهاورد آن.
آری، تصویر این دریادلان بیادعا در قاب "علم"، "معنویت"، "صبر" و "استقامات" تا همیشه تاریخ خواهد ماند.
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عقلی بر مدار توحید
✍🏻 زهرا کبیری پور
عقلی که بر مدار توحید شکل گرفته باشد به تمام ابعاد زندگی انسان رنگ و معنا میبخشد.
این عقل توحید محور در نهاد انسانها، افقهای بلندی را به وجود میآورد و فقط به ظواهر مادی انسان توجه نمیکند.
آزادیای که در تفکر اُمانیستی یا عقلی که محورش انسان است، شکل گرفته باشد، در تقابل و تضاد با آزادیای است که در عقل توحید محور شکل میگیرد، زیرا از نظر روانی این آزادی، انسانها را از انجام بسیاری از مسائل برحذر داشته و افق دید آنها را کوتاه میکند.
به عنوان مثال یک انسان میتواند به حدی رشد و تعالی داشته باشد که در عالم ماده تأثیرات متافیزیکی بگذارد، اما عقل انسان محور نهایت پیشرفت انسان را تنها در پرورش جسم او محدود میکند و بهقدری حواس او را به این دنیای مادی پرت میکند که او از عالم بالا غافل شود.
این انسانی که در غفلت به سر میبرد، مسائل فرعی را به جای مسائل اصلی در نظر میگیرد و از تمام تمرکز خود برای پیشبرد آنها استفاده میکند.
در عقلی که خدا محور است هر موضوع و مسئلهای امتیاز مخصوص به خودش را دارد؛ مثلا در اسلام بر رعایت بهداشت فردی و جمعی تأکید شده است اما این مسئله یک مسئلهی فرعی بهشمار میرود و اگر شخصی به همین مسئله اهمیتی بیش از حد معمول بدهد و دائما مشغول آن شود و بسیاری از اوقاتِ زندگی خود را صرف آن کند (وسواس) از پرداختن به مسائل اصلی که ارزش بسیار بیشتری دارند دور خواهد ماند؛
اما در همین عقل توحید محور، موضوعات بسیار مهمتری قرار دارد از جمله اهمیت به اقامهی نماز، پرهیز از دروغ، غیبت، توجه به حلالخواری و بسیاری از مسائلی از این قبیل.
در بین این مسائل، حلالخواری و توجه به آن مسئلهای است که بسیاری از شئونات زندگی فردیِ شخص را تحتتأثیر خود قرار میدهد و در نتیجه بر تمام جامعه نیز تأثیر میگذارد.
حال باید دید این حلالخواری اهمیت خود را در چه جایی نشان میدهد؟ مسلما در آنجایی که حرف حق زده میشود و پذیرفته میشود؛ به دلیل اینکه حرامخواران حرف حق را میشنوند اما نمیپذیرند؛ که این همان اتفاقی بود که در واقعهی عاشورا نیز رخ داد.
در این واقعه حرامخواران مقابل امام حسین(ع) ایستادند و هرچقدر امام از حق حرف زد و حرف حق زد آنها نپذیرفتند و با وجود همین حرامخواران و حرامزادگان بود که امام حسین(ع)* شهید شد.
کلام آخر اینکه در ساحت همین آزادی و عقل انسان محور و امانیستی بود که حسین بن علیها بیسر، شیخ فضلاللهها اعدام، نواب صفویها ترور، خمینیها، خامنهایها و زکزاکیها تبعید، حبس و شکنجه شدند.
*«لمّا عَبَّأَ عُمَرُبنُ سَعدٍ أصحابَهُ لِمُحارَبَتِهِ علیه السلام و أحاطُوا بهِ مِن کُلِّ جانِبٍ حتّى جَعَلُوهُ فی مِثلِ الحَلْقَةِ فَخَرَجَ علیه السلام حتّى أتى الناسَ فَاستَنصَتَهُم فَأبَوا أن یُنصِتُوا حتّى قالَ لَهُم ـ : وَیلَکُم! ما علَیکُم أن تُنصِتوا إلَیَّ فَتَسمَعوا قَولی؟! و إنّما أدعُوکُم إلى سَبیلِ الرَّشادِ ... و کُلُّکُم عاصٍ لِأمری غیرُ مُستَمِعٍ قَولی فقد مُلِئَت بُطونُکُم مِن الحَرامِ و طُبِعَ على قُلوبِکُم.
(بحارالأنوار، ج۴۵)
🔗لینک یادداشت در روزنامه سراسری سراج
https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/18456
#نهضت_حسینی
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«رژیم »
✍ ·•شـــــــآهْـــــــرآ•·
حواسمان باشد شکممان را با چه غذایی پر میکنیم!
برای ترک قهوهی روزانه به چه مصیبتی خواهیم افتاد؟
اصلا قهوه هم نه!
رژیم غذایی، برای سلامتی و حتی برای لاغری چقدر اوایل سخت است!
جانِ آدم به لب میرسد...
بارها رژیم را همان اولِ کاری رها میکنیم؛ اما نتیجهاش شیرین است اگر تداوم داشته باشد!
خداوند هزار مثال دیگر میتوانست؛ ولی میان اینهمه مثال،چرا گوشتِ برادرِ مرده؟
برایتان سوال نشده؟!
خدا به زبان خودمانی میگوید: آدم حسابی،این روح را کمی جدی بگیر! دنیا فقط رژیم غذایی برای لاغری نیست!
یک روح ماورای جسم توست.
تمام حواست را دادهای به این تن!
او همیشه با توست،بیشتر از جسمت به غذا نیاز دارد!
بیشتر گرسنهاش میشود،بیشتر به تفریح نیاز دارد،بیشتر دلش میگیرد،بیشتر پشیمان میشود، بیشتر در باتلاق فرو میرود.
اوست که سند خوشبختی یا بدبختی تو را امضا میکند.
اصلیترین و مهمترین رژیم زندگی تو باید برای روحت باشد.
ببین!
من که هشدار دادهام تو را ای مخلوق...
گفتهام غذاهایی که میتوانی داخل بطنِ جسمت کنی؛
نان گندم،نمک و خرما
شراب و گوشت خوک و مردار
سه تای اول حلالِ تو باد و سه تای دوم حرام...
نخور عزیزِمن، این آخریها
برای خودت خوب نیست، به مرور هزار بلا بر سرت میآورد!
حالا فکر میکنی من حواسم به بطنِ جسم تو باشد و به بطنِ روح تو نه؟!
من خالق روح توأم،میدانم چه خلق کردهام،میدانم چه چیز آسیبش میزند.
غیبت نکن! چون شکمِ روحت از گوشتِ برادرِ مرده که سیر بشود، هر روز طلب میکند، مثل شراب است؛
دائم الخمر میشوی،حرام است و اعتیاد آور...
خرابَش میکند، روح تو نمیتواند گوشت مردار برادرت را هضم کند؛ چرخ دندههایش میشکند، یکهو میسوزد، خرابیاش میزند به قلب و عقلت و
همه روحت را از کار میاندازد.
من این هشدار را روی برگهی توضیحات روحت نوشتهام...
چطور ندیده ای؟
میدانم،حالا غصه نخور،هنوز هم دیر نشده...
گرچه کمی برای روح دست کشیدن از مردار سخت است؛
اما میشود، هیچ چیز نشد ندارد.
من اگر غذای اعتیادآور برای تو قراردادهام، از آن طرف یک روح قوی و مصمم هم به تو دادهام، نمیخواهم تو کم بیاوری!
تلاش کن، پیروز میدان شو!
رژیم بگیر جانم، باید این روح که با غیبت، فَربِهاش کردهای را آبش کنی کمی!
این اصلیترین رژیم تو باید باشد...
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«به بهانه ششم آگوست»
✍فاطمه شکیب رخ
آموزههای دینی در تمام ادیان شکل دهندهی بینش، باور و حتی شخصیت پیروان آن میباشد، اینکه به کرات دیده شده که برعلیه مبانی و آموزههای اسلام و به خصوص تشیع هجمه تخریب بسیار بالاتر از سایر ادیان است، برآمده از ویژگی و ساختار آموزشی حق محوری و حق طلبی اسلام ناب متصور است.
از جمله مهمترین این آموزهها که از تشعشع قیام عاشورا باقی مانده، حماسهسازی و حماسه پروری و به تبع آن نهادینهسازی فرهنگ ظلمناپذیری و شهادت طلبی در راه احقاق حق است که در پیروان مکتب حسینی پرورانده میشود.
به جدیت باید گفت که تنها همین یک ویژگی، سبب تفاوت مردم ایران اسلامی با دیگر اقوام شده که در برگ برگ وقایع تاریخ اسلامی قابل مشاهده است.
با گذشت از ماندگارترین وقایع تاریخ جهان که بدون تردید انقلاب اسلامی ایران در شمار آنست، در خرده حوادث دوران معاصر نیز قابل تشخیص است.
برای مثال زمانی که «ناو آمریکاییِ وینسس» هواپیمای ایرباس ایرانی را با موشک هدف قرار داد و همه ۲۹۰ سرنشین هواپیما جان باختند و به دریا افتادند، پس از حادثه مردم بندرعباس تا یک سال ماهی از دریایی که به خون عزیزانشان رنگین شده بود، نخوردند!
در واقع هموطنهای ما با این اقدام خشم از ظلم و جنایت ظالم را با دست خالی نشان دادند!
حال آنکه مانند این حادثه که البته به شکل فجیع در ژاپن اتفاق افتاد با صورت بندی دیگری از طرف مردم و دولت ژاپن روبرو شد؛ چنانچه در کتاب کاهن معبدجینجا در ماجرای ششم اگوست (بمباران هیروشیما) نوشته شده است که پس از وقوع بمباران هیروشیما توسط آمریکا آنچنان این حادثه به فراموشی سپرده شد که گویی، حرفی از هواپیمای آمریکایی نیست و بمب خود به خود منفجر شده است، با اینکه از زمان انفجار بمب تا به کنون بیش از ۳۰۳ هزار نفر در اثر این جنایت جان باختهاند..
آقای یامین پور نویسنده کتاب از قول کاهن معبد، آورده است که ما به سه دلیل از آمریکاییها کینه نداریم و دشمنی نمیکنیم. یک اینکه آمریکاییها بعد از انفجار بمب به ما کمک کردند تا افراد مجروح را مداوا کنیم. هر چند که پول کمک هایشان را از ما گرفتند!
دوم اینکه ما ژاپنیها معتقدیم باید گذشته را به رودخانه ریخت و فراموشش کرد!
سوم اینکه ما بودایی هستیم و بوداییها به تقدیر اعتقاد دارند. بنابراین با خود پنداشتیم که این تقدیر برای ما ثبت شده بود که در چنین روزی به این وسیله کشته شویم! از این رو، دلیلی ندارد که کینه آمریکاییها را در دل داشته باشیم.
شاید با درک مصداقی همین مقایسه کوچک بین دو ملت ایران و ژاپن، امکان فهم علت تلاشهای بیوقفه و بیشمار غربیها برای تغییر فرهنگ دینی ایرانیان در دوران معاصر مشخص شود!
آنچه سالها همچون گنجی مستور ملت ایران را از اشغال و سرخم نمودن در برابر ظلم بر حذر داشته، تربیت دینی مردم ما در مکتب حسین علیهالسلام بوده است، همان ظرفیتی که توانایی بسیار بالایی در حل مشکلات فرهنگی و اعتقادی کنونی کشور ما نیز خواهد داشت، درحالی که حق آن آنچنان که باید باشد ادا نمیشود!
ایکاش که به الگوی ترسیمی و اعتقادی آن پیر فرزانه که در حفظ اسلام بیان نمود، دل و جان را بسپاریم و در صدد استفاده از ظرفیت این ارزش بزرگ برخیزیم، او که روح خدا بود فرمود: «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«دلبسته»
✍زهرا نجاتی
قدیم، نه خیلی وقت پیش، حدودا ده سال پیش، این روزها، جان و دل همه ما با تصویری در تلویزیون، آتش گرفت. چشمانی نافذ، دستانی در بند، هیبتی حیدری و خبر سربریده شهیدحججی، که بعدها فهمیدیم خیلی بیش از اینها بوده.
آن وقتها مثل حالا نبود که از هرکوی و برزن، کسی شهید مدافع حرم باشد. آن وقتها بعضی شهدا به مظلومانهترین حالت تشییع و تدفین میشدندـ گاهی وقتها کسی نمیدانست سوریه چه خبر است!
همسران شهدا و رزمندگان از نیش و گزند بعضی، خانهنشین بودند و ترجیح میدادند در مجامع حاضر نشوند تا کمتر بشنوند که؛ خب حالا شوهرت را چند فروختی؟ میارزید چهل روز، دوماه، بیهمسری؟
حق زن و بچه چه میشود؟!! باید به زندگی دلگرمش میکردی والا آدم خانه و زندگیش را نمیگذارد که برود!
یکبار که توفیق شد و به دیدن یکی از این خانوادهها رفتیم که نزدیک دوسال بعد ازشهادت همسرش، هنوز حتی پاره جسدی هم برنگشته بود، تازه فهمیدیم چقدر کارشان سخت بوده. زن وبچهها جوان، زیبا، خوشرو، خوشاخلاق و دخترانی مثل فرشته داشت. اما خب دل داده بود به حضرت بیبی و برادرش. و مطمئن بود آنها خیلی بهتر و بیشتر از او بلدند تربیت و یتیمنوازی کنند.
درست مثل همان حرفی که شهید ِامروز، توی آخرین صدایش برای پسر دوسالهاش ضبط کرده بود؛_یک وقتایی آدم برای بدست آوردن چیزای مهمتر، مجبوره ازچیزایی که خیلی دوسشون داره، بگذره.
حججی که با آن نگاه درخشان و چشمان نافذ و هیبت حیدریاش، شد حجت خدا برهمه و تشییعش، آبروی خیلیهایمان را خرید، اما هنوز هم دلم برای زن و بچه شهدای چند ماه ویکی دوسال اول میسوزد، کسانی که بعضا تشییع هم نشدند یا غریبانه به خاک سپرده شدند. کسانی بودند که هم موقع رفتن به سوریه حرف میشنیدند هم بعد شهادت عزیزانشان.
و کافی است فقط زن باشی و دلبسته باشی به همسرت و دل نگران چندفرزندت از او باشی و مگر خودت چقدر توان داری؟
مگر یک زن جوان غالبا کم سن و سال چقدر توان مقاومت دارد که هم، تاب بیهمسری، هم یتیمنوازی، هم نقش پدری و مادری، هم لابد همنشینی و دلگرمی برای پدر و مادر همسر و هم تاب شنیدن حرفهایی را داشته باشد که حالا هم مو به تن انسان سیخ میکند: یک میلیارد میدهند! خوش به حالشان؛ ما هم حاضریم. از خانههایشان خبر دارید؟ اولین بار که فهمیدم چند ماه یکبار مبلغی حدود یک میلیون به کسی که چهل و پنج روز همسرش در سوریه رفته، میدهند؛ مغز و قلبم باهم سوخت. با هم سوت کشید. در نگاه منِ زن، در نگاه منِ مادر، در نگاه منِ همسر، هیچچیز هیچوقت ارزش جان همسر و بابای فرزندانم را ندارد! الا عشق به ساحت خواهر ابی عبدلله!
و سخت است اعتراف کنیم تا قبل از نعره حیدری حاج قاسم که داعش را سه ماهه، حذف میکنیم، حتی تا قبل از رسانهای شدن تنها آپارتمانش، خیلیها اینها را باور نمیکردند!
امروز سالگرد عروج شهید حججی است، حجت الله علینا و علیکم... الهی که جوانهایمان، مثل او، اوج بگیرند.
بزرگترین آرزوی مادران کربلایی، تربیت جوانی مثل اوست، که تمام قد و با تمام روح و جسمش، دردی از اسلام دوا کند.
الهی قسمتتان و قسمتمان.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مصلحت خانواده و ایران، در دیدن مصلحت است»
✍زهرا نجاتی
خیلیوقتها موقع انتخاب فیلم، ناچاریم برای پیداکردن محتوای بهتر و آرایش کمتر زنان، به فیلمهای خارجی، رو بیاوریم.
و طعم تلخ انتخاب ازسرناچاری، زیر دندانمان است مگر به ندرت. مثل امروز که بعد از مدتها مصلحت خانواده را در تماشای «مصلحت» در پردیس سینمایی اطلس مشهد، باقیمت۲۴هزارتومان دیدیم.(کمتر از نصف قیمت سهشنبهها)
حسین دارابی کارگردان، را نمیشناختم، نویسنده را هم، اما باحضور فرهاد قایمیان، وحیدرهبانی و مجیدنوروزی، امیدزیادی به لذت از فیلم داشتیم. امیدی که اصلا واهی نبود. داستان از یک متینگ همراه با درگیری سال 60 شروع میشود و داستان آقازادهای در دهه 60، آقازادهای که پدرش بالاترین مقام قضایی بعد از(شهیدبهشتی، ره) را دارد و از قضا آیتالله است.
انقدر فیلم جذاب و عالی کارشده و داستان پخته، پرمحتوا و عالیای دارد، که به نظرم هرگونه توضیح بیشتر از جذابیت آن میکاهد.
اما ذکر چندنکته خالی از لطف نیست، اول اینکه تعلیق و کشش داستان تمام مدت تماشاچیان را میخکوب کرده بود و شاید نزدیک یک ساعت، تماشاچی را غرق استرس، نگه میداشت که کمتر در فیلم ایرانی وجود دارد.
دوم اینکه بازیگران حتی غیرمعروفها، در نقششان عالی بودند.
سوم اینکه ضربه نهایی جایی بود که مادرمقتول، دیالوگی گفت که کاش این دیالوگ تیزر میشد و همه کشور از آن پر میشد:«تا قبل از اینکه پایم به چهارپایه بخورد، فکرمیکردم همه چیز در این حکومت دست خودتان است اما حالا فهمیدم پسرم اشتباه میکرد»،
تعلیق و پیچیدگی داستان به قدری بود که امثال ماهم برای دقایقی در خیلی چیزها دچار تشکیک شدیم اما نویسنده داستان، به نحو هنرمندانهای ماجراها را چیده بود که نتیجه نهایی، اعتقاد بیینده به عزم راسخ انقلابیون حقیقی، برای برقراری عدالت و مراقبت از ارزشهای انقلاب وسختی کارسربازان گمنام امام زمان،باشد.
در یک کلام باید گفت داستان، بازی و کارگردانی همهچیز عالی و جذاب، ساخته و پرداخته شده.
نکته آخر؛ رهبرانقلاب حوالی سال هفتاد و دو به حضور بسیجیان، درهنرهای تجسمی تاکید میکنند تاکیدی که تنها تلاش برای آن، همان جشنواره عمار است و هنوز هم، خیلیها، عکسش را گمان میکنند.
ضمن تشکر ازعوامل سازنده فیلم مذکور، نگارنده معتقد است معرفی، تبلیغ و حمایت از این فیلم به عنوان اثری جذاب و هنری که ارزشها یانقلاب را بهدتصویر کشیده و آثار مشابه آن، گامی موثر درجهت فریضه جهادتبیین است.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«رویشهای معجزه آفرین انقلاب»
🖋آمنه عسکری منفرد
امروز ایران اسلامی در یک پیچ تاریخی مهم قرار گرفته است و تنها با رجوع به اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی و عمل به فرامین امامین انقلاب که وظیفه راهبری در عصر غیبت معصوم را به عهده دارند، میتواند به تبیین حقایق نائل آید. در این میان، انسانهای مومن انقلابی کنشگر نقش مهمی را به عهده دارند و باید «انقلابیگری» را جزء هویت خود بدانند؛ چرا که اهمیت و لزوم تربیت انقلابیگری امری ضروری و حیاتی به شمار میرود.
حال اگر اقلیت مومن انقلابی روزبهروز افزون شوند، میتوانند پیشران تاریخ شوند تا جایی که صدای قدمهایشان در گوش تاریخ شنیده شود، درست شبیه سربازان جان برکف مدافع حرم که با انتخاب و کنش بههنگام در مقابل داعش جنایتکار ، خود را به صف کاروانیان عاشورا رساندند و تاریخساز شدند. نکته قابل توجه این است که براساس «قانون سینرژی»/ «هم افزایی»، حضور تعداد کم همین افراد میتواند زمینهساز تحقق ظهور باشد، افرادی چون «شهید محسن حججی» که در طول زمان حرکت کردند، صدای«هل من ناصر» حسین زمان را شنیدند، جوفها و گسلها را درنوردیدند و راه صدساله را یک شبه پیمودند و چون ستاره های درخشان، روشنگر مسیر تمدن سازی انقلاب شدند. این همان رویشهایی است که باید آن را «معجزهی انقلاب» دانست؛ چرا که میتواند همان روحیهی پرتلاش و قوی اول انقلاب را «بازآفرینی» کند و همچون «شهید بهشتی» که به فرمودهی امام خمینی «رحمةالله علیه» خود یک امت بود، دلها را مجذوب کرده و پروندهی تاریخی خود را جاودانه سازد. نکته اینجاست که با وجود چنین بارقههایی در شکل گیری بیداری اسلامی، هنوز جامعهی اسلامی به تمدن اسلامی دست پیدا نکرده است. آیا این ارادههای راسخ، نتوانستند در شکلگیری بیداری اسلامی موثر شوند؟ آنجا که «ارادهی خداوند به بیداری ملتها تعلق گرفته است و قرن اسلام و عصر ملتها فرا رسیده و در آینده سرنوشت کل بشریت را تحت تاثیر قرار خواهد داد.» (بیانات رهبر انقلاب،۱۴ دی ۹۰).
نگارنده معتقد است برای رسیدن به مقصود، باید این «ارادههای موثر» در تاریخ را از حیث عمق، جهت و قوت اثرگذاری مورد بررسی قرار داد، همانطور که انسانهای تاریخ سازی چون شهدای مدافع حرم از جمله «شهید محسن حججی» که نائب الامام، او را حجت خدا و سخنگوی شهدای مظلوم و سرجدا نامید و «شهید سلیمانی» که با حرکت تمدن ساز خود، دلهای تمام آزادگان جهان را از هر مسلک و مرامی، زیر یک بیرق قرارداد و پایهگذار «مکتب سلیمانی» شد. امروز «تمدن اسلامی میتواند با شاخصههای ایمان، علم، اخلاق و مجاهدت مداوم، اندیشهی پیشرفته و اخلاق والا را به امت اسلامی و به همهی بشریت هدیه دهد و نقطهیرهایی از جهانبینی مادی و ظالمانه اخلاق به لجن کشیدهای که از ارکان تمدن امروزی غربند، باشد.»( بیانات رهبری،۹ اردیبهشت ۹۲). زیرا تحقق کامل وعدهی الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت قرآن و تمدن نوین اسلامی در راه است و آینده متعلق به ملت بیدار و بصیری است که بزنگاههای تاریخ خود را بشناسد و با سلاح تبیین مجاهدانه وارد میدان شود و زمینهساز تمدن اسلامی شود.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖کادرسازی شیعه، محور حیات اسلام
✍آمنه عسکری منفرد
سازوکار بقای حقایق در تاریخ این بوده و هست که همواره راویانی که اهل حق و حقیقت باشند و از اصل وقایع بهدرستی مطلع باشند، با بیان روایت و خاطرهگویی به تدوین و انتشار حقایق تاریخی بپردازند تا جایگاه واقعی آن حوادث، جاودان بماند. این در حالی است که ارزشگذاری این حقایق و تعیین میزان تاثیرگذاری آنها در سیر تکوینی و تشریعی عالم، اهمیت روایت و حضور راوی امین در ماندگاری آن حقیقت را معین میکند. از آنجا که واقعه عاشورا در سال ۶۱هجری قمری، بزرگترین و مهمترین حادثهی ماندگار، در تاریخ اسلام است و نقش مهمی در سیر تکامل تشریعی بشریت دارد؛ تنها با روایتی حقیقی، انقلابی، به هنگام، هنرمندانه، جامع و بدون تحریف ماندگار میگشت. «بنیانگذار بنای حفظ حوادث با ادبیات و هنر، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) هستند. اگر حرکت و اقدام ایشان نمیبود و بعد از آن بزرگوار هم بقیهی اهلبیت (علیهم السلام)_ حضرت سجاد (علیه السلام) و دیگران_ نمیبودند، حادثهی عاشورا در تاریخ نمیماند. سنت الهی این است که اینگونه حوادث در تاریخ ماندگار شود.» (بیانات رهبر انقلاب،۳ شهریور ۸۴). خطبههای رسا و بلیغ و شگفتآور مسجد شام از بیان امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) همچون «تیر برنده و تیغی تیز» پردهی دروغ و فریبکاری یزید و یزیدیان را در پیش چشم همگان درید. این حرکت برای احیای اسلام ناب محمدی و آن هدفی که امام حسین (علیهالسلام) و یارانشان برای آن شهید شدهاند، امری ضروری و حیاتی بود.
بنابراین اگر چه امام سجاد (علیه السلام) به طور موقت و بنابر مصلحت الهی_ از بین نرفتن سلسلهی امامت بعد از واقعهیعاشورا_به طور موقتی در صحرای کربلا به شدت بیمار بودند، اما در وقایع بعد از آن و در دوران اسارت در تبیین حقایق و رسوا ساختن چهرهی پلید دشمنان اسلام نقشی اساسی و محوری داشتند. ایشان در ادامهی راه امامت و در جهت تحقق هدف کلی و استراتژی امامان معصوم یعنی «تشکیل حکومت الهی بر روی زمین» و «عینیت بخشیدن به تعالیم اسلام» با سیاست و درایت، شجاعت، دقت و لطافت به «کادرسازی» پرداختند. در همین مسیر در برههای از زمان_ بعد از عاشورا و اسارت_ با ایراد خطبههای بلیغ، انقلابی و صریح و در دوران نفاق و رعب شدید دنیای اسلام_ بعداز حادثه عاشورا_با زبان موعظه و ادعیه _که در قالب کتاب «صحیفه سجادیه» گردآوری شده_ به ایجاد تشکیلات منسجم شیعی پرداختند تا با دنبال کردن سه هدف اصلی، محور مهم و تعیینکنندهی حرکتهای سیاسی آینده را پایهریزی کنند. این اهداف سه گانه عبارتند از: اول) تدوین اندیشه اسلامی بهصورت صحیح و بر طبق آموزههای الهی، پساز دوران تحریف و فراموشی این اندیشه
دوم) اثبات حقانیت اهلبیت و استحقاق آنها نسبتبه خلافت، ولایت و امامت، سوم) ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان شیعی.
نکته قابلتوجه در زمینه این است که این امام همام برای انتقال مواضع و مفاهیم مورد نظرشان در دوران خفقان، هیچگاه از پای ننشستند و روش خردمندانه و حکیمانهی «بیان موعظه و نصیحت» را درپیش گرفتند و به بهترین نحو به «انتقال و القای ایدئولوژی و افکار امامت» پرداختند، تا انگیزههای زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده کنند تا اصلاح جامعه محقق شود.
امام سجاد (علیهالسلام) طی ۳۴ سال دوران امامتشان، نقش مهمی در ایجاد «تشکیلات» و «کادرسازی» شیعیان داشتند، چنانکه وقتى در سال ۹۵هجرى وفات کردند، امام باقر(علیه السلام) در میان جمع کثیرى از شیعیان و محبان اهلبیت قرار گرفت، و این از برکات امامت و جهاد و تلاش آن بزرگوار بود. در حقیقت «حضرت یک مجموعهى مؤمن صالحى که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده به وجود آورد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۴شهریور ۶۷).
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
فرصت طلایی
✍خالقی
[۱] در غدیرخم پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستان مبارک علی (علیهالسلام) را به سوی آسمان برد و گفت هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ به بیان دیگر روز اعلان نبرد نهایی جبهه حق در مقابل جبهه شیطان است که با فرمانروایی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آغاز میشود. از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده است این واقعهی عظیم آنچنان بر ابلیس گران آمد که در میان سپاهیانش نعره برآورد و هیچ یک از آنها چه در خشکى و چه دریا به جاى نماند مگر آنکه در پى نعره او به سویش دویدند و گفتند: اى آقا و مولا چه بر سر تو آمده؟ ما هرگز از تو نعرهاى دهشتناکتر از این نعره نشنیده بودیم. ابلیس به آنها گفت: این پیامبر کارى کرد که اگر براستى این کار تحقق یابد دیگر کسى هرگز خدا را نافرمانى نکند.
[۲] اما دیری نپایید که پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) از این جهان رخت بربست و مردم به جاى على (علیه السلام) دیگرى را به خلافت نشاندند. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند در این روز شیطان تاج شاهى بر سر گذاشت و منبرى نهاد و روى بالش نشست و پیادگان و سوارگان خود را گرد آورد و به آنها گفت: شادى کنید که تا روز قیام امام، خداوند فرمان برده نشود. غصب ولایت چنان ابلیس را برگُرده مردم سوار کرد؛ که برگرداندن مردم به سمت هدایت و شناساندن امام حق و از بین نرفتن دین؛ خون عظیمی طلب میکرد. آنچنانکه عظمت این خون تا آخر دنیا شاخص بین صف حق و باطل شود.
[۳] و این بذل خون در کارزار میان دو صف در روز عاشورا به منصه ظهور رسید. برخلاف گمان شیاطین، این خونخواهی تا ابد، دمادم و پیدرپی انسانهای اسیر شیطان و در منجلاب دنیا و حقارت را آگاهی میدهد تا آنها را از شر شیاطین انسی و جنی رهایی دهد. آن روز خونین و آن واقعه و حرکت تاریخی به ظاهر شکستخوردهی جبهه حق سبب شد تا دستگاه شیطان کاروان شادی به راه اندازد. اما امام سجاد (علیه السلام) در مقابل، این شکست ظاهری را به فرصتی طلایی بدل کرد و یک عزاداری تاریخی برای عاشورائیان و امام عاشورا بنا گذاشت تا بساط عیش و لهو و لعبِ دنیایی ابلیس را بر هم زند.
[۴] و اینگونه امام زینالعابدین (علیهالسلام) در طول سی و چهار سال بعد از عاشورا غلغلهای تا آخر جهان در هستی به پا کرد. تدابیر امام چهارم برای نجات بشریت در پرتوی اشک و دعا _که انسان را به اوج طهارت روح و معنویت میرساند_ تبدیل به مبارزهای تمام عیار بر علیه دستگاه ظلم و بیداد و شیطان و شیطانپرستان شد و پایههای سلطنت بنی امیه را لرزان و در حال فرو ریختن کرد. آری امام سجاد( علیهالسلام) در آن مهلکهی بزرگی که میرفت تا ستمگران به خیال خام خود، مسیر هدایت را به گمراهی محض تبدیل کنند؛ با طرحی نو نه تنها مردم آن عصر را بلکه تمام بشریت را با پیوند زدن انسان با دعا و زلال اشک به مسیر الهی، هدایت کرد.
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💠الگوی زن تمدنساز
✍زينب نجیب
تمدن اسلامی آخرین گام برای تحقق آرمانهای اسلام است همان که نویدبخش رشد و بالندگی انسانها و خلق جامعه انسانی در اوج بندگی است. بهطور قطع برای رسیدن به این نقطه، همهی آحاد انسان از مرد و زن، پیر و جوان نقش خواهند داشت. این نقش آفرینی با توجه به ظرفیتها، استعدادها و خصلتهای زنانه، حول محور خانواده مطرح میشود و چه بسا این نقش از نقش مردان ریشهایتر باشد. چراکه نرمافزار تمدن، فرهنگ است و زنان نقشی کلیدی در تولید فرهنگ و هویت دارند و این بازمیگردد به سهم تربیتی آنها در خانواده به عنوان هستهٔ اصلی جامعه.
بنابراین میتوان باور داشت اگر اقدام، جهاد و انقلابی حتی از سوی مردان صورت گیرد اما زنان آن را حفظ نکنند و تداوم نبخشند؛ ابتر خواهد ماند. شاهد این ادعا در اثرگذاری حرکتها، الگوهای ناب بندگی در عرصههای اجتماعی در قرآن است که در آن از دو زن به نامهای آسیا و مریم یاد میکند.
آنانی که در عصر خود روح تازهای به سفر معنوی انسان به سوی حق بخشیدند و از نسل آنان زنانی به خط شدند که هر یک به تنهایی قطعات پازل تمدن اسلامی را به شایستگی جا دادهاند. یکی از این بانوان نمونه در محرم سال ۶۱ هجری قمری ظهور کرد و نقش خود را در نقشهی ولی، به زیبایی ایفا نمود. دیلم دختر عمرو، همسر زهیربن قین من قیس انصاری.
وقتی قاصدِ امام به سوی خیمهی آنها آمد و زهیر را به ملاقات با امام حسین(علیهالسلام) دعوت نمود، زهیر نپذیرفت. این دیلم بود که با هنر زنانگی خود همسرش را مشتاق دیدار اباعبدالله (علیه السلام) کرد و دیری نپایید که زهیر از ملاقات با مولایش بازگشت و برای جانبازی در راه حسین(علیه السّلام) لحظهای آرام و قرار نداشت. دیلم پس از دیدن شوق همسر برای جها در راه خدا، تنها از زهیر شفاعت روز قیامت را طلب کرد. این بانوی بزرگوار با بصیرت و فداکاری باعث شد تا همسرش در مهمترین بزنگاه حیات عمرش، شایستهترین و سعادتبخشترین تصمیم را اتخاذ کند.
او نهتنها راهیکنندهی همسر خود به سوی قافله حسین شد بلکه خود نیز به قافلهی زینب کبری(سلاماللهعلیها) پیوست.
او همانطور که شوهرش را برای یاری به پسر علیبنابیطالب تشویق کرد، خود نیز دختر علیبنابیطالب را تنها نگذاشت. چنین بانویی نمیتواند در لحظه، منقلب شود. او باید همیشه انقلابی زیسته باشد و در همه مراحل زندگی، خانوادهاش را حول محور انقلابیگری حفظ کند تا بتواند در نقطهی عطف زندگی خود باعث نجات همسرش شود و عالیترین درجات بهشت را برای خانوادهاش رقم زند. قطعاً سبک زندگی او همیشه چنین بوده است. فرقی نمیکند از چه مذهب و کیش و قوم و قبیلهای باشی اگر مبانی دینت را با عشق به اهلبیت پیغمبر سرلوحهی خود کنی در زمان مناسبی مهرهای خواهی شد در مختصات نقشهی امام زمانت.
حال در زمانه اکنون چه در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، چه در هشت سال دفاع مقدس، چه در جنگ علیه داعش و چه در اغتشاشات داخلی و ناامنی مرزها، ما با مادران و همسران شهدایی مواجهیم که بستر خانواده را برای بهترین انتخابها برای ایفای نقش در نقشهی ولیّ زمان و در یک کلام برای سعادتی همچون شهادت فرزندان و همسران خود فراهم کردهاند.
آنها با صبر و بصیرت و فداکاری همان حالت خودآگاهی و احساس شخصیت اجتماعی که در مردان به وجود میآید را با جَست بیشتری در خود به وجود آوردند. عزیزترین افراد خود را در راه اسلام دادند و خود نیز با ارادهای محکم، عزمی راسخ و صبری زیبا، هر انسانی را در مقابل خودشان خاشع و خاضع کردند."اگر مادران و همسران و شهدا بیصبری نشان میدادند؛ شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها میخشکید. اینگونه نمیجوشید. این گونه به جامعه طراوت نمیداد." (۳۰ شهریور ۱۳۷۹، در دیدار جمعی از بانوان)
آری، اگر خواستار ایجاد تمدن نوین اسلامی در عصر حاضریم راهی نیست جز تقویت خانواده زیر سایهی زنان تراز تمدنساز همچون همسر زهیر.
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«روضهخونهی ممد دیوونه»
✍ مریم فولادزاده
از دور که میدیدمش، میچپیدم زیر چادر مادر و چشم میگرداندم تا از لابهلای تاروپودهای سیاه چادر، او را ببینم. شلوار گلوگشاد پر از لکههای خشکیدهی روغنی را میکشید روی زمین و دکمههای پیراهن جابهجا بسته شدهی چرکمردهاش را تاب میداد. چشمهایش سرخ بود؛ با هیکل درشت و موهای فرفری بلند و ریش و سبیل درهمتندیده. میفهمید ترسیدهام، دستش را میگرفت دور دهانش و صدایش را میانداخت توی شیپور دستیاش. میگفتند: «ممد دیوونه بچهها رو میدزده»، «یه چاقو داره که اگه حالش بد بشه، فرو میکنه تو شکمت»، «یه بچه رو انداخته توی چاه و کشته».
ممد ترسناک، تصویر کجومعوج شکلگرفتهای بود در ذهنم. شادی بچهگانهی ته چهرهاش، گاهی او را نرمتر نشان میداد. روزهایی که از دندهی راست بلند میشد، میپرید جلوی عابرها و ماشینها. شکم قلمبهاش را تکان میداد و دستهایش را نامنظم توی هوا میپراند. روزهای آن دنده، با چوب میدوید دنبال بچهها، صدا بلند میکرد و با شکلک و شیپور، دلهره میانداخت به جانشان. گاهی هم تکیه میداد به دیوار کوچه و رهگذرها را بدرقه میکرد؛ با ناسزا و سنگریزههای توی مشتش. یک لقمه نانش را درمیآورد؛ یا با اسکناسهایی که کف دستش میگذاشتن یا با دعوا و چشم پاییدن. تهماندهاش را هم میبرد برای مادر زمینگیرش.
آن سال، اولین سال جنبیدن سروگوشم برای محرم بود. سمیه روضه داشت برای همکلاسیها. خانهشان دو کوچه آن طرفتر بود، وسط درختهای توت. گچ پای مادر، نمیگذاشت که همراهیام کند. مادر گفت: «برو، سپردمت به خدا».
فکر و خیال اما رهایم نمیکرد. ترسم را از مادر مخفی کردم؛ «اصلاً از کجا معلوم که ممد باشد و با چاقو بدود دنبالم؟»
ترس مثل قلوه سنگ قل خورد ته قلبم. راه افتادم. کوچه را پیچیدم سمت راست. خبری از ممد نبود. نفس حبس شده را دادم بیرون. چهار قدم بعدی را که پیچیدم سمت چپ، پایم سست شد. ممد نشسته بود روی صندلی پلاستیکی آبی، زیر درخت توت کنار نانوایی، با چهار پسربچه و دخترکی که روبرویش روی گونی ولو شده بودند. قفل روی در نانوایی دهنکجی میکرد. فکرها هجوم آوردند: «همهشون رو دزدیده بندازه تو چاه» «داره گولشون میزنه» و…
سرش پایین بود. بدنم میلرزید: «کاشکی بال داشتم، این یک تکه راه رو میپریدم».
«حسین(ع) حسین(ع)». صدای گرفته و بم ممد، کوچه را لرزاند. با مشت میکوبید روی پیراهن مشکی رنگورو رفته و فینفین میکرد.
مرثیه میخواند؛ با کلمات مبهمی که فقط «حسین»ش وضوح داشت. رقیق شده بود؛ مثل اشکهای دانهدرشتی که روی صورت سیاهش میغلتید. از صدای سایش کفشم، گردن صاف کرد. آستین کشید گوشه چشم. خندید؛ یک ردیف دندانهای زردش بیرون آمد.
داد زد: «ممد دیوونه ترس نداره! حسین(ع) رو تشنه کشتن بچه!» نگاهم سرید روی کلوچههای نارگیلی ترکخورده توی سینی فلزی کوچک و سماور زنگزده بدون قوری کنار پایش. اشاره کرد سمت بچهها: «اینجا روضهخونهی ممده! بشین! هر بچهای برای حسین(ع) گریه کنه، کلوچه و چایی بهش میدم، ممد کاری نداره بهش».
یکدفعه گریهای پیچید توی تنم. ترسم پرید. روضه سمیه کمرنگ شد. ولو شدم روی گونی. کلوچه بهانه بود برای گریه بر حسینِ (ع) ممدِ رقیق شدهیِ مهربان!
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا
خدا هیچکس را جز به اندازهی تواناییاش تکلیف نمیکند.
بقره، ٢٨٦
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
الفبـا
✍زهرا نجاتی
اول که خواستیم راه بیفتیم، حرف و حدیث زیاد بود.
خیلیها گفتند هرقدر هم عاشقانه باشد، به هرحال عاقلانه نیست. گفتند:« بچهها را نبر». اما به هرحال راه افتادیم. راه عشق، راه خطر هست و ماهنوز باید الفبای عاشقی را مشق میکردیم و باید به آنها هم، سفرالی الله، را می آموختیم. در این میان بحث اقتصاد هم بود و طلا، اگر ارزشی هم داشته باشد،به کارآمد بودنش است و البته ماشینی که برای خودمان نبود و ناچار از قم تا مهران، ماشین سمند کرایه کردیم تا جای بچهها در مسیر طولانی چندان تنگ نباشد.
در طول مسیر مداحیهای کودکانه اربعین پخش کردیم. یادم هست آنقدر جذابیت بعضیشان راننده را گرفت که شماره واتس اپش را داد تا برایش بفرستیم و فرستادیم.
فاطمه شیر میخورد اما برای بقیه آن قدر خوراکی توی راه بود و از نزدیکیهای ایلام، موکب و هیات و نذری که به جز چند بیسکویت و آبمیوه، کار به خرید خوراکی نرسید. وارد مرز هم که شدیم،همینطور.
البته تمیزی مرز خودمان با عراق قابل مقایسه نبود و البته سیمکارتی که راحت میشد تهیه کرد و بعید است امسال بشود. مگر تمهید جدیدی از دولت که ظاهرا به فکرند.
به نجف که رسیدیم، جز شلوغی و یک زیارت دور از ضریح، عایدی نداشتیم که البته همان هم از لذت نوشیدن شراب ضریح، چیزی کم نداشت و غروب به سمت کربلا به راه افتادیم.
چندسال پیش برای بچه سوم یک کالسکه دست دوم از دیوار پیدا کرده بودم که قیمتش دویست هزارتومان بود، جنس محکمی داشت و زیاد استفاده نشده بود. اما تا به حال چهاربار کربلا رفته و هربار بیشتر کمک کار ما بوده. در این سفر هم یک ساک کوچک برای همه و یک ساک معمولی دستمان گرفته بودیم. رقیه و فاطمه را در کالسکه نشانده بودیم. یک وقتهایی هم که گرما و فشار جمعیت یا اطوارهای دخترانه خدیجه اوج میگرفت، او هم کنارشان مینشست و راه میرفتیم. چون بارمان سبک بود ابدا اذیت نشدیم.
اما اگر امسال توفیق همراهمان شود از پارسال هم سبکتر خواهم رفت، دو چادر، دوشلوار ویکی دو مانتوی بلند اما خنک با روسری کفایت خواهد کرد برای بچهها هم دوسه دست کافیست. چندان جایی برای شست و شوی لباسها نیست و جایی هم برای خرج وسواس. هرچند متاسفانه در بعضی موکبها بودند کسانیکه بیخیال حق الناسی، چادرهای آب چکانشان را از سر و روی بقیه رد میکردند.
بودند کسانی هم که کالسکه یا ولیچری فقط برای حمل بار آورده بودند که به نظرم عاقلانه بودـ.
در مسیر سه روز و سه شب پیادهروی میکردیم، اصولا همه از دو ساعت یا یک ساعت به سحر به راه میافتادند و تا حدود نه صبح پیاده میرفتند. بین نه و ده تا حدود پنج غذا و استراحت و نماز و بعد راه افتادن با طعم شیلنگ آب و بستنی و نوشیدنی خنک که سرشاریشان بهشت را به خاطر میآورد.
ترس از مریضی بود اما توکل، نوددرصد مسائل را حل میکرد. برای اذیت نشدن بچهها از دمپایی و کفشهای پیادهروی با سوراخهای ریز استفاده کردیم. و تقریبا پدیده تاول، مواجه نشدیم. رسیدن هوا به پوست مانع تاول میشد. پوشیدن لباسهای صددرصد پنبه و نخ هم برای من و بچهها که پوست حساسی داریم.
عینک آفتابی و کلاه لبهدار هم برای دو سه تایمان که عینکی نبودیم، ضروری بود.
یکبار که خدیجهسادات خسته شد و بهانه گرفت، قصه پاهای پرتاول و رخمی رقیه و سکینه و راه رفتنشان پشت سر روی نیزه پدر را برایش گفتم. تا آخر سفر، دیگر غر نزد.
غروب جمعه که به کربلا رسیدیم در یک موکب درظاهر بیامکانات مستقر شدیم اما چند دقیقه بعد خبر آوردند که در این حوالی خانه زیاد است. درخانهای را زدیم، خیلی تمیز و مرتب فقط برای نماز و وضو تجهز شده بود. با همان چندکلمه عربی خودم و به لطف تعداد بچهها و شیرینی دخترها با چندنفر از اقوام صاحبخانه گپ زدیم.
بلاخره سراغ مردها که در همان موکب سرکوچه بودند، رفتیم و باز من با اتکا به خدا و همان چندجمله و کلمه نیمبندعراقی، پرس وجو کردم تا بببینم کجا میتوانیم بخوابیم.
خانهای در پس کوچهها بود، پر از ایرانی و تا صبح زنها در پایین و مردها بالا، جای استراحت داشتند و پربود از اصفهانیها و یزدیها که تا نیمهشب کلی گفتیم وشنیدیم و رفیق شدیم.
اما نگویم از به فکر شب جمعه کربلا افتادن و از ورودی کربلا تا حرم حضرت دلبر پیاده وتنها رفتن و به خدای حسین قسم، حتی ذرهای یالحظهای، حس ناامنی یا هرچه دیگر که در غیرآن ایام طبیعی است، سراغم نیامد. مانند زمان پس ازظهور، زنی تنها در مسیری طولانی که همه نگاهشان به کعبه دل است با حجاب از میان میلیونها مرد شاید عبور میکند امن و راحت و بیهمراه رفتم وبرای اولین بار تقوایی دیدم گفتنی و شنیدی. وسط جمعیتی که خودشان را به حرم میرساندند،دستهای مردها پشت سرشان میرفت و هرگز برخوردی نبود. انگارحسین فاطمه، روی سر وقلب و دل همه، دست کشیده بود.
ادامه دارد...
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
خانوادههای انقلابی مجلس و لایحه عفاف و حجاب
✍ اسماء اسدی پور
دعوتم کرد بروم مجلس. خانم یکی از نمایندگان بود. از قبل با هم آشنا بودیم. گفت می خواهیم نگرانی هایمان درباره لایحه عفاف و حجاب را به نمایندگان مجلس اعلام کنیم. گفت تو هم بیا. بچه ها را سپردم به مادر و با دفترچه نکاتم رفتم. با کمیسیونی که لایحه به آن ارجاع شده بود، جلسه ترتیب داده بودند.
سخنان رئیس کمیسیون در واکنش به حضور همسران نماینده ها ناراحت کننده بود. انتظار حضور خانواده ها را نداشت. گفت عفاف مهم تر از حجاب است. گفت شما تهییج شده از سمت دشمن هستید. گفت این لایحه تصمیم سران قوا است. گفت چطور ممکن است لایحه مشکل مبنایی داشته باشد و سران قوا متوجه نشده باشند و چهارنفر انقلابی نما در فضای مجازی متوجه شده باشند؟ اما اشتباه کرده بود. مجلس انقلابی یعنی همین که از درون خانواده چینش انقلابی داشته باشد. مجلس انقلابی یعنی اگر همسر نماینده احساس کرد تعلل یا تسامحی بوجود آمده، دست به کار می شود. مجلس انقلابی یعنی همین زنانی که با سخنان منطقی و مستدل خود آمده بودند تا بگویند اگر راه شهدا را ادامه بدهید ما پشتتان هستیم. از هیاهوی باطل نترسید که ان الباطل کان زهوقا. زنانی که گفتند حجاب صورت ظاهری عفاف است و کیست که نداند اگر حجاب نماند، عفاف هم نمی ماند.
خانم ها برایش از ولایت گفتند که سه بُعد دارد. بُعد اول پیوستگی شدید درونی جبهه است. یعنی خانواده ها را مقابل خود نبینید. جوانان انقلابی معترض به لایحه را بدون پیش فرض بشنوید. شاید شما بازی خورده اید و دوست و دشمن را اشتباه گرفته ایید. بُعد دوم ولایت بر عدم پیوستگی و انفصال از جبهه های دیگر است. یعنی برای تصویب قوانین الهی به دنبال جویا شدن نظر رقاصان بر محل شهادت شهید علی وردی نباشید. جبهه ی باطل به اندازه کافی رسانه دارد که صدایش را به همه جا برساند.
بُعد سوم ولایت که اتصال همه به نقطه کانونی جامعه است. هوشیار باشید که حضرت آقا در دیدار با سازمان تبلیغات می فرمایند کار فرهنگی کنید، در دیدار با بانوان می فرمایند اگر کسی ضعیف الحجاب بود از دایره انقلاب خارج ندانید، اما در دیدار با مسئولین نظام می فرمایند کشف حجاب حرام شرعی و حرام سیاسی است. اگر مخاطب بیانات را حذف کنیم تمام تدابیری که ایشان برای هدایت جامعه چیده اند به هم می خورد. مسئول جمهوری اسلامی باید با قاطعیت و بازدارندگی با حرام سیاسی و شرعی برخورد کند.
خانم ها گفتند وقتی جنگ ترکیبی است لایحه متناسب با جنگ ترکیبی تصویب کنید. برای هر دستگاهی مسئولیتش را معلوم کنید. وزارت صنعت در حوزه پوشاک. وزارت ارشاد و صدا و سیما و ساترا در تولیدات تصویری و فیلم ، وزارت بهداشت در حقوق بیمار در رعایت محرم و نامحرم ، محیط های علمی، نسبت دانشگاه و مدرسه با عناصری که در اغتشاشات به دانشجویان و دانش آموزان خط دهی کردند، خانم ها گفتند فرهنگ کشور را رویدادهای فرهنگی می سازد، وقتی رویدادهای فرهنگی کنسرت های کذاست نمی توان نگران نبود. وقتی علوم انسانی غربی در دانشگاه به عنوان علم بی بدیل تدریس می شود، نمی توان انتظاری غیر از این از کف خیابان داشت...
نمی دانم رئیس کمیسیون و دیگر نماینده های حاضر در جمع چقدر از پیام خانواده ها را قلبا دریافت کردند اما من معنای اینکه حضرت آقا فرمودند این مجلس انقلابی ترین مجلس بعد از انقلاب است را از زاویه ای دیگر درک کردم، از زاویه خانواده ها که فکر نمی کنم تا پیش از این چنین حرکت هایی از سوی خانواده های هیچ مجلسی به سمت اهداف بلند انقلاب دیده شده باشد.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#شاهچراغ
✍زهره قاسمی
داغ آمده روی داغ و دل گریان است
از کوچ ستاره، سینهها طوفان است
ای دشمن سست و رذل و دیوانه بدان
خون دادن ما نشانهی ایمان است...
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مُهر و مِهر»
✍زهرا نجاتی
مُهر را از سبد کنار ورودی حسینیه بر میدارم و بدو خودم را به صف میرسانم. موقع سجده لبم نردیک به قالی است، اعتنا نمیکنم اما با اللهاکبر پایانی نماز، یکدفعه یاد او و جانماز همیشه در کیفش میافتم. از همان جوانی تا روزهای بعد فوتش همیشه چندقلم توی کیفهایش بود. مینشست با حوصله و سلیقه، با گلدوزی و تکهدوزی جانمازهای کوچکی میدوخت و همیشه توی کیفش یکی از آنها داشت با یك مهر و گاهی دو تسبیح.
ما که کمکم قد میکشیدیم و باید پابه اجتماع میگذاشتیم، هردفعه برایمان، چند نکته را گوشزد میکرد، از بلندبلند نخندیدن در روضه و صدا به خنده بلند نشدن در کوچه تا اینکه همیشه یک کیف کوچک همراهتان باشد که در آن مُهر باشد و یک خودکار و دفترچه، یک دستمال، شانه و آینه.
وقتی بهشتی شد، توی کیفهایش هم مُهربود، هم دستمال، هم چند دانه شکلات. این اواخر دیابت داشت و گاه به گاه قندش را با یک شکلات، تنظیم میکرد.
گوشی همراهش هم بود اما به سبک کودکیهایمان شماره دوستانش را در دفترچه داشت با یک خودکار. کیفش هنوز هم در کمد است باهمان شکلاتها، برس، دفترچهاش را دیگری به یادگار برداشته...
پُر بود از تجربه و مادرانگیهایش را میریخت در صورت مهربانش و میگفت:_خوب است دختر این چیزها را مراعات کند. از روزهای خوش جوانیاش خاطرات ساعت سیکوپنجش به یادگار، مانده بود و بااینکه هیچوقت در زندگیش اهل تجمل نبود، اما همیشه سر و وضع مرتبی داشت. اگر حوصله داشت، کرم مرطوب کننده میزد و ساعتش در مهمانیها دستش بود. خدایش بیامرزد.
...
امروز روانشناسان باور دارند مادرهای خانه دار، قریب ۱۲۰مهارت دارند که باید در تعاملات مادرانهشان، به دخترانشان منتقل کنند. همانطور که باوردارند قریب ۷۰درصد فرزندان امروز، مهارت آموخته نیستند و همانطور که اعتقاد دارند مهارت به اضافهی دانایی است که توانایی میآفریند نه زیبایی، نه شانس، نه ثروت، نه مال و منال پدر و مادر و نه خیلی چیزهای دیگر که به اشتباه برای ما خیلی مهمتر شده.
...
قبلترها دخترانگی رنگ و لعاب آرایش و اطوار نداشت اما وقار و رفتار توام با متانت، سبکی از سلام و علیک و معاشرت، چیزهایی بودند که مادرها به دختران میآموختند، برخلاف حالا که اغلب دخترها، برای ورود به دنیای نوجوانی و جوانی، اول با عشوهگری و آرایش و رنگ لاک آشنا میشوند، بعد قد شلوارهایشان آب میرود، بعد فاصله دو دسته شالشان از گردنشان بیشتر میشود، بعد روسری وشال، کمی عقبتر میرود، بعد...
اما از مهارتهایی مثل آنچه مادران قدیم می آموختند، از آشپزی و هنر و زنانگی، کمترخبر هست.
کاش زنانگی و دخترانگی رابرایمان لوث نکنند، کاش ما مادرها، با کمی حوصله و متانت بیشتر، برای مهارتآموزی در کنارمان به دختر و به پسرمان درکناربابا، اهمیت بدهیم!
کاش مهارتها، جای خودشان را وسط این همه علم لاینفع، پیدا کنند تا بتوانیم نسلی قوی، دانا و تواناتر برای روزهای پس ازظهور، تربیت کنیم!
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
به رضا رشیدپور و امثالهم
✍ کبرا خالقی
نوشتهی شما را خواندم؛ نکاتی راجع به آن
یکی از سرمایههای بزرگ معنوی ما سیمای جمهوری اسلامی ایران است که بنای آن بر پایهی اسلام و مردم است؛ که استقرار آن با خون پاک شهدا و صبوری و استقامت خانوادههای آنها عجین گشته است؛ راستی خانهی شما کجاست؟
گفتید صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران با نام بزرگان و فرهیختگانی عظمت یافته است بله درست است اما با برنامههایی امثال روایت فتحی که از دریچه نگاه نجیب و زلال شهید آوینی بدون هیچ منّتی به آن پرداخته شده است. نگاه شما کجای این شکلگیری معظم است؟
دربارهی پیشنهاداتی که به شما شده است بگویم که ظاهرا مدیران روشنبین در صدا و سیما از این ضربالمثل که مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود؛ غافل شده بودند که به شما پیشنهاد کار دادند.
گفتهاید جامعهی دلیر و شجاع ما خسته است؛ نه تنها خسته نیست بلکه جامعهی مقتدر و مظلومی است که در راه آرمانهای امام حسین (علیهالسلام) جان میدهد. کجا جانبازی با اهل و عیال کار جامعهی خسته است. اتفاقا هرچه شور و نشاط است؛ اینجاست. این طرز تفکر و نگاه شماست که خسته است؛
همان شهدایی که نام بردید و علاوه بر آن دلیر مردان، جوانان امروز _که شما نامی از آنها نبردید چون در کنار نام مهسا نمیتوانستید قرار دهید_بر همان عهد ماندهاند؛ برای اعتلای نام ایران اسلامی و امنیت و منافع ملی در مقابل دشمنان نظام ایستادند و خون، جان، مال و آبرو... دادند. شما در این صحنه چگونهاید؟
ما با شما برای حفظ مرز و بوم اسلامی ایران اختلاف نظر شدید داریم؛ تنوع سلیقه بماند. صدای ملت ایران در عین حالی که متکثر است اما در مبنا همه با هم در یک مسیر هستیم همچنان که این چند صدایی نه در عقیده بلکه در سلیقه در تشییع پیکر پاک شهدا و بهویژه حاج قاسم عزیزمان جلوه کرد.
آرزو دارید در فرصت مناسب بیایید. البته تا زمانی که مردم ایران هشیار باشند؛ فرصت خدمت در زمان مناسب برای شما و امثال تفکر شما حاصل نخواهد شد. الحمدلله به برکت خون روحالله ها و آرمانها، طرز تفکر و جریان سکولار و تساهل و تسامح در منگنه و فشار قرار گرفته و طرد شده است و فعلا مُیّسر نیست.
این اتفاق و دستاورد بزرگ که توفیق آن با یک کار مجازی کوچک حاصل شد را قدردان و شاکر هستیم. حال تصور کنید اگر به میدان بیاییم چه شود. خدا روح حاج قاسم این مرد میدان رو لحظه به لحظه متعالی کند که این مقاومت را به مثابه یک مکتب در چشم همهی مستضعفان جهان نشاند.
گفتید دوقطبی! ما و شما دوقطبی؟! قطب عالم استکبار چهل و پنج سال پیش تاکنون با ملتِ با عظمت ایران درافتاده و به خاک مذلت نشسته است؛ شما که...! ما عادت نداریم که با دشمنان این مرز و بوم رفاقت کنیم؛ زندگی ملت قهرمان سرشار از شور و نشاط است که با شور و شجاعت حسینی جوانش، تنها و بیسلاح برابر تروریست مسلح، میایستد و او را از پای درمیآورد. شور و نشاط و قهرمانی ملت ایران از نوع هالیوودی نیست که پوشالی باشد و قهرمانانش از فرط افسردگی، خبر خودکشی آنان تیتر رسانهها شود.
و آخر اینکه شاید با عرض عذرخواهی در برابر پیشگاه ملت مومن و انقلابی بتوانید فرزند کوچک ایران قوی باشید.
والسلام.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
یک روز، یک تصمیم
✍الهام سادات حجازی
#بخش_اول
(1) دنبال آزادی میگشت. ذهنش پر از سؤال بود. گاهی سؤالهای بیجواب و تردید کلافهاش میکرد و موهایش را چنگ میزد. نمیدانست حسی که دارد اسمش چیست ترس است، تردید است، بیهویتی است، کنجکاوی است، لجبازی است یا حتی عشق و حال. نگران بود اما نگران چه نمیدانست!
سرعت نفسهایش تند میشد اما علتش را نمیدانست بالاخره یک روز با یک تصمیم به همهی تردیدهایش پایان داد و با آنها کنار آمد. دل را به دریا زد. اما همچنان همان حسهای ناشناس به سراغش میآمدند. تصمیم سختی بود اما بر احساسات بدش غلبه کرد یعنی با وجود حس بد یک تصمیم گرفت. در دلش گفت «میروم» آمادهی رفتن شد. جوراب کالج، شلوار اسلش، پیراهن و همین! از خودش پرسید همین؟ و جواب داد همین بله همین. بدون روسری! حتی به کلاههای گپ و مینی اسکارفهای داخل کمدش نیم نگاهی انداخت اما سریع نگاهش را از آنها دزدید. چشمهایش را برای چند ثانیه بست و نفس عمیقی را درونش نگه داشت با خودش گفت اگر کسی هم تذکر داد اهمیت نمیدهم و از کنارشان میگذرم. به سمت جاکفشی رفت تا کتونیهایش را بپوشد. بندهای کتونیاش را محکم گره زد و آخر سر که ایستاد، خودش را در آینهی قدی کنار در دید. در آینه به چشمهایش خیره شد. چشمهایش هنوز تردید داشت، ترس داشت، نمیدانست چه خواهد شد. برای آرام کردن چشمهایش عینک دودی زد و رفت. هوا گرم بود اما عصرها معمولا نسیم ملایمی میوزید. آیلین آن روز موهایش را نبسته بود باد از میان تاروپود موهایش عبور میکرد و در این گرمی هوا، خوشایند بود. از در خانه تا سر کوچه کسی نبود و این کمی از اضطراب آیلین را کاهش داد و کمی اعتماد به نفسش را برای بدون روسری گشتن افزایش داده بود. اما فقط کمی. با اولین برخوردِ نگاه مجدد همهی حسهای بد به سراغش هجوم آوردند. خانم چادریای که در این گرما حتی ساق دست به دست داشت.
آیلین پشت عینک دودی میتوانست به چشمهای آدمها زل بزند. آدمهایی که از اطراف آیلین عبور میکردند چیزی به او نمیگفتند اما نگاهشان برای آیلین پر از حرف بود و آیلین سؤالهای ذهنش بیشتر و بیشتر میشد و روی ذهنش رژه میرفتند.
-یعنی این خانم راجع به من چه فکر میکند؟
-خب من آزادی را انتخاب کردهام.
-من در نوع پوششم آزادم.
-اصلا دیگران چرا باید به پوشش من کار داشته باشند؟
-هر کس آزاد است هر چه میخواهد بپوشد.
-من تصمیم گرفتهام و باید به تصمیمم احترام بگذارم.
-من حتی با کلاه گپ و مینی اسکارف خداحافظی کردهام.
-اصلا من اینطوری دوست دارم و راحت ترم.
آیلین بین چالشهای ذهنش گاهی هم خودش را دلداری میداد و آرام میکرد.
-آیلین به خودت فکر کن.
-اینکه مردم چه میگویند اصلا مهم نیست.
(۲) جملات تسکینبخش آیلین کمی او را آرام میکرد اما لحظات پر تنش وقتی بود که از کنار آقایان و پسرها عبور میکرد. دیروز یکی از دوستهای آیلین در مترو یک تکه کاغذی از یک پسر رهگذر دریافت کرده بود که بر روی آن نوشته بود «ممنون که هستی، شهر را زیبا کردهای»
ظاهر آیلین آرام بود اما در تردد جمعیت قلبش از جا کنده میشد و مجدد سؤالات ذهنش او را اسیر میکردند.
-این آقا راجع به من چه فکر میکند؟
-ظاهر من برایشان جذاب است؟ یا نگاه جنسی دارد؟
آیلین همیشه در این مواقع میگفت او باید چشمش را درویش کند اگر نکند چنین مردانی مریضاند و این نباید مانع از تصمیم من بشود.
آیلین در سطح شهر افراد شبیه به خودش را هم میدید. دخترهایی که روسری نداشتند و حتی لباس-شان خیلی بازتر از چیزی بود که آیلین به تن داشت. دیدن آنها همراه با پلی موزیک «برای» از تردید تصمیمش میکاست. آیلین دوست داشت بی روسری گشتن را در خیابانها تجربه کند که تجربهاش کرد.
🍃ادامه دارد
#حجاب
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
یک روز، یک تصمیم
✍الهام سادات حجازی
#بخش_پایانی
(۳) یاد حرف معلمش افتاد که گفته بود تنها گناهی که قضا ندارد بیحجابی است.
حالا باید چه میکرد، آیا همین رویه را ادامه می داد و یا به راه سابق بر می گشت؟
آیا حس الانش عذاب وجدان بود؟
به راستی آیا آزادیای که آیلین به دنبال آن بود به همین جا ختم می شد؟!
اصلا معنای آزادی در ذهن او چه می توانست باشد؟
آیا تصمیمش اشتباه بود؟
آیا با این کار خود و هویت زنانگی خود را فروخته بود؟!
آیا سبب به گناه افتادن دیگران شده بود؟
آیا به خاطر این رفتار گرفتار عذاب خواهد شد؟
اینها تعارضاتی بود که در ذهن آیلین به سرعت میگذشت و ابهامات و سؤالهای بیجواب او را بیش از پیش آشفتهتر میکرد.
خانم دکتر صادقی پزشکی که در طبقهی بالای آپارتمان آیلینا زندگی میکنند. آیلین برگشت و خودش را بین شمشادهای پیادهرو پنهان کرد تا خانم صادقی او را نبیند. بعد که خانم صادقی رفت آیلین جلو رفت دید همهی آن عصبانیتهای دختر تبدیل به خنده و قهقهه شده بود برایش سؤال شد چرا این دختر به این سرعت عصبانیتش فروکش کرد؟ بالاخره جلوتر رفت تا پاسخ سؤالاتش را بفهمد:
-سلام میتونم بپرسم چی شده بود؟ اون خانم به شما چی گفته بود؟
-سلام داشتم یواشکی ازش فیلم میگرفتم
-فیلم؟
-آره دیدم موقعیت خوبیه بذارم روی پیچم
-حالا چی گفته بود بهت؟
-بدبخت چیزی نگفت من خودم نقش درآوردم
-چیزی نگفته بود!!
دختر همینطور که به کارش میخندید از آیلین دور شد. اما آیلین چند لحظهای سر جایش میخکوب شده بود.
شب آیلین روی تختش به اتفاقات امروز فکر میکرد. به تصمیمش، به آدمهایی که از کنارشان عبور کرده بود، به آن دختری که بدون تذکر خانم دکتر صادقی، فیلم ساختگی درآورده بود. آیلین چند دقیقهای به خانم دکتر صادقی فکر کرد، خانم دکتری که چادری هست و خیلی هم موفق. آیلین با اتفاقات امروز تا حدودی به جواب سؤالهایش رسیده بود. آزادیای که آیلین به دنبالش بود آزادیای نبود که امروز در خیابان تجربهاش کرده بود. آیلین از روی تختش بلند شد و سری به کمد لباسهایش زد. به روسریهایش نگاهی انداخت و به آنها گفت «همیشه با شما بیرون میروم». از بین آنها استایل فردایش را انتخاب کرد. آیلین فهمیده بود حجاب داشتن با آزادی داشتن تعارضی ندارد. مثل خانم دکتر صادقی که با پوشش چادر به آزادیهای علمیاش که همان موفقیتهای علمیاش بود رسیده بود.
🍃پایان
#حجاب
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
لطفا با صدای بلند زندگی نکنید
✍زهرا گندمکار دیل
چرا یک عده حریم خصوصی زندگیشان را مجازی میکنند؟
چرا عشق و محبت به همسرشان را در معرض عموم میگذارند؟
باور کنید چنین عشقهایی زودگذر هستند و آن قشنگیها، ماندگاریشان را از دست میدهند..
عشقی ماندگار است که در چارچوب خانه همراه با "خلق و خوی اسلامی" باشد و چشم در چشم منتقل شود.
همین فضای مجازی باعث شده که افرادی ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودشان مقایسه کنند.
لطفا خوشیهایتان را فریاد نزنید.
همیشه آن چیزی نیستیم که وانمود میکنیم!
هر چند این ظاهر خوش، پسندیده است ولی نکته قابل تأمل، نیتی است که مسیر ما را به هدف شیطانی یا الهی سوق میدهد.
برای آرامش مردم ، محبت و خدمت به آنها لبخند میزنیم یا برای خودنمایی و پز دادن؟
اگر ذرهای باور کنیم دنیا دایرهوار هر چه کردیم باز میگرداند، باز حاضر میشویم زندگی خود را با چشم زخم و حسد و کینه و .... به آتش نفرت دیگران بکشیم؟
یا فریاد خوشحالیمان، آنقدر اهمیت دارد که به تمام رنجهای بعدش بیارزد؟!
آیات خدا را فراموش نکنیم.
تفاخرکنندگان به نعمت ، در پیشگاه خداوند محبوبیت ندارند.
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ( آیه ۱۰ ،سوره هود)
و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، میگوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت! » و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی میشود.
یکی دیگر از نقطات ضعف انسانهای بیایمان این است که به هنگام ناز و نعمت، چنان خودباختگی و غرور و تکبر بر آنها چیره میشود که همه چیز را فراموش میکنند، چنان که قرآن میگوید: و اگر نعمتهایی بعد از ناراحتیها به این انسان برسد چنان از خود مغرور میشود که میگوید دیگر همه مشکلات و ناراحتیهای من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت، و به همین جهت شادی و سرور بی حساب و فخر فروشی و غرور بیجا سر تا پای او را فرا میگیرد آن چنان که از شکر نعمتهای پروردگار غافل میگردد.
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ(آیه ۲۳,سوره حدید)
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد
فایدهی اینکه حوادث دنیا را مکتوب و مقدر بدانیم برای این است که نه از دست دادن، اندوهگین بشویم و نه از به دست آوردن خوشحال و بیخود شویم.
در میان آیات قرآن مجید،مفسران آیات (51 سوره قلم و 67 سوره یوسف) را دلیل بر وجود چشم زخم دانستهاند، یکی آیه «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون» (آیه۶۷,سوره یوسف)؛ «گفت:ای پسران من، از یک دروازه داخل مشوید از دروازههای مختلف داخل شوید و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هیچ فرمانی جز فرمان خدا نیست. بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند».
پی نوشت:اگر تفاخر به نعمت کنیم،ممکن است دچار چشم زخم شویم.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«ارتش عَیّارها»
✍طیبه فرید
سلطان اعظم و خاقان افخم، شاهنشاه مملکت، مظفر الدین شاه قاجار، رفته بود توی کار واردات وزیر و وکیل! عین نُقل و نبات آدم های خارجکی می آورد سوار گُرده اجداد یک لا قبای من و شما می کرد، مملکت بی صاحب را می گذاشت به امان اجنبیها و خودش با آن شکم گنده و یال و کوپال پشمکی با یک کاروان خدم و حشمی که اموراتشان را از جیب سوراخ ملّت یتیم و یسیر سر هم کرده بود،
میرفت هفت ماه کل ممالک غرب را دور می زد و کیفور بر می گشت. نشئگی اش هم مال رعیت بدبخت بود.
توی آن شلوغی اما کسی نمی دانست پشت آن سیبیل های کت و کلفت جوگندمی و آن درجه های عنتر و منتر روی سینه اش، پسر بچه نحیفی نشسته بود که از فوبیای تاریکی رنج می برد و اعتماد به نفسش از سطح کویر لوت هم پایین تر بود.
قجر زاده ی مریض احوالِ بی حوصله، رفته بود آن مرتیکه دیو صفتِ کج و کوله «مسیو نوز» را از بلژیک وارد کرده بود که بشود رییس گمرکات!
بی اصل و نسبی از چشم هایش میبارید. لباس پیغمبر را می کرد تنش وسط رقص بالماسکه توی دل طهرانِ غریب، قِر و اَطوار میآمد. کم از این فسق وفجورها نداشت، مردم بینوا بارها دیده بودنش دم در کافه میایستد مشروب تعارف طلبه ها می کند. یکی نبود به مظفرشاه بگوید حالا که ملت را یک هِل پوک هم حساب نکردی حداقل چشم بازار را در نمی آوردی! ارواح عمه ات تو پادشاهی، پادشاه پدر رعیت است!
خودش بارها گفته بود:
«ایرانی جماعت آن قدر از قافله پیشرفت عقب افتاده که هیچ راه جبرانی ندارد، برای اداره مملکت ناچاریم از خارجه آدم بیاوریم!»
این بود که از وکیل و وزیر گرفته تاقزاق را وارد می کرد. خدا می داند این دست مملکت داری ها چقدر شرافت و غرور رعیت یتیم را لکه دار کرد. پهلویها هم از قجرها کژ پسندتر وبیذائقه تر بودند. هم از حاکمان کندند هم از گوشت تنمان. بگذریم که سلاطین سر و ته یک کرباسند.
مورخان تاریخ را یکجوری می نویسند که به تریج قبای فاتحان بر نخورد. اما شما یادتان نرود اگر کسی انقلاب پنجاه و هفت را مسخره کرد، سرگذشت رعیت را در عصر سلاطین بکنید توی چشم و چالش! تا فرق مملکتی که پدرشاهش نان از حلق رعیت میکشید و میرفت دور دنیا میچرخید و قزاقها امنیت خاکش را تامین میکردند را با آبادانستانی که امام خمینی ره فهمیده بود جوانهای با غیرتش مشتِ نمونه خروارند و نژاد ایرانی قابلیت ارتش بیست میلیونی شدن را دارند بفهمد!
القصه «فرزاد بادپا» جوانی که عین رستم دستان، دیو سفید را توی حرمِ شاه چراغ جانمان خِفت کرد و قصهاش این روزها نَقل محافل است مشتِ نمونه خروار است.
حکایت قهرمان های دهه شصت، فهمیدهها و بهنام محمدیها و..... قصه هزار و یک شب نسلهای بعد ماست. این قهرمانها و عَیارانی که عددشان به شماره درنمیآید ثمرات انقلاب پدران ما در سال پنجاه و هفت است و ملت ما از همان نژاد ارتش بیست میلیونیاند که امام خمینی گفته بود.
ارتش هشتاد میلیونی برای دفاع از آیین و خاک منتظر کسی نمی ماند.
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«جاده ظهور بدون شک، از شاهراه اربعین میگذرد!»
✍زهرا نجاتی
نه فقط میان هزار و چهارصد ستون کربلا تا نجف، بلکه درتمام مسیر، از همین ایران خودمان گرفته، خانههایی که به قدر وسعشان در خدمت زایرند یا بین راه بی هیچ چشمداشتی نان و چای و غذا به هزاران و شاید میلیونها زایر فراهم می کنند، هرلحظه تبلوری از دنیای بعد از ظهور را برای ذهنهای دود اندود ما، تداعی میکنند.
ذهنهایی که گاهی پرشده از سختیهای آخرالزمان، امتحانات سخت، بیوفایی دنیا، فراگیری گناه و سختی دینداری.
اما مومن، همان مومنی که دشواری حفظ دین مانند شعله میان کف دست را به جان چشیده، وقتی پای در مسیر عشق میگذارد و در کوچه پس کوچههای کردستان و ایلام گرفته تا کوچههای خاکی عراق، به یک باره، گویی از زندان سختی و انتظار، رها میشود و قدم در دنیای پس از ظهور میگذارد.
دقیقا مثل روزهایی که اهل بیت ترسیم میکردند که مومن از برادرش، به قدر نیاز پول بر میدارد و او حتی نمیگوید: «چقدر برداشتی و کی پس میدهی!؟»
خیلی از کسانی که در خانههایشان چیزی جز مقداری آبلیمو یا خاکشیر و آب و شکر یافت نمیشود، یا کسانی که از امکانات خانه، خیلی از آنچه برای ما عادی شده را ندارند و از قضا کمترین بهره از دنیای مادی، را بردهاند، با اشک درچشم، خلوص در عمل، عشق بین خودشان و اباعبدلله در طَبَق اخلاص میگذارند و به کسانی مثل خودشان، تنها به خاطر عشق به امامشان، خدمت میکنند.
آیا این چیزی جز درک صحیح از ولایت امام است؟ آیا تمام توقع اهل بیت از ما و اعتقادمان، چیزی فرای این است که به اماممان عشق بورزیم و دوستانشان را با نهایت خلوص به عشق آنان دوست بدارید و از دشمنانشان به عشق آنان، بیزازی بجوییم؟!
آیا غیر این است که در مکتب ما،«حب فی الله و بغض فی الله»، اصل دین شمرده شده؟
و برای «اعقل مجانین الحسین»، چه تجربهای بهتر از این که اگرچه چون زمان متوکل دست نمیتوانند در راه عشق حسین بدهند، اما تمام طول سال، خرجهای زندگیشان را که خوب میدانند متنعم از اوست، جوری مدیریت کنند که به نقش آفرینی در حادثه اربعین برسند!
و باز تو خود بگو، آیا تمام اینها چیزی فرارتر از درک ولایت، درک معنا و معرفت امام، اخلاص و ازجان و راحتی ولو درگرما گذشتن، به عشق امام است؟
بگذار ساده بگویم؛ آیا تمام اربعین چیزی جز تمرین الفبای دنیای پس از ظهور است؟
پس باید به هر نحو به این حادثه ملحق شد، کسی با مال، کسی با همراهی، کسی با زیارت خانوادگی، کسی با موکبداری!
الان زمان نقشآفرینی مدیران پس از ظهور است مهم است که خودت را چگونه اثبات کنی.
و این است که باید حواسمان باشد، خیلی زود دیر میشود. باید زرنگ بود و چنان جوانمردی که خودش را کشان کشان، به گودی قتلگاه رساند و آخرین شهید پیش از امام شد، باید خود را هرجور که میشود، به امام رساند... یادمان نرفته که:«المومن کیس».
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
قهرمان اوّل کربلا
✍چمنخواه
#بخش_اول
[۱] در آیین اسلام قانون واحدی به نام جنگ و جهاد وجود ندارد. اسلام در شرایط خاص دستور میدهد مسلمانان با دشمنان بجنگند و در جای دیگه دستور داده که اگر نبرد برای پیشبرد هدف مؤثر نیست، صلح کنند. پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در جنگ بدر، احد، احزاب، حنین و ...دست به نبرد زدند و در شرایط دیگری صلح کردند، مثل صلح حدیبیه با اهل مکه. حال این سؤال پیش میآید چه شرایطی برای امام حسن(علیهالسّلام) پیش آمد که تن به صلح دادند؟ به اجمال باید گفت: حضرت مجتبی(علیهالسّلام) در واقع صلح نکردند، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنی اوضاع و شرایط نامساعد داخلی و خارجی کشور اسلامی و دیگر عوامل، وضعی به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل گردید و باعث شد بزرگترین و مهمترین ضربه بر اسلام وارد شده و حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شود.
[۲] پس از شهادت امام علی(علیهالسّلام) در ماه رمضان سال ۴۰ هجری، مسلمانان با فرزند ارشد امام به عنوان رهبر حکومت اسلامی بیعت کردند. این در حالی بود که معاویه در شام مدعی خلافت گردید و حاضر به بیعت با امام حسن(علیهالسّلام) نشد؛ لذا با فراهم نمودن لشکری برای جنگ با امام به سوی عراق حرکت کرد. نفوذ روحیه دنیاگرایی و ضعف ایمان؛ که آثار زیانباری در رفتارهای عوام و خواص از خود به جای گذاشته و سرانجام به ضعف شدید جبهه صالحان انجامید، از یک طرف و حضور خوارج و عدم بصیرت لازم در خواص و بزرگان قبایل و خیانت برخی از سران سپاه که زمینهساز تضعیف روحیه سپاهیان امام شد، از سوی دیگر، موجب از بین رفتن انسجام درونی در جبهه یاران امام حسن (علیهالسّلام) گردید تا آنجا که حتی حاضر به تسلیم یا قتل امام خود بودند. امام حسن(علیهالسّلام) با سنجش دقیق شرایط و اوضاع، معقولترین و خردمندانهترین راهکار را، صلح تشخیص داده و به تکلیف الهی خویش در برقراری معاهده صلح با معاویه اقدام نمودند؛ تا از این طریق اصل دین اسلام و جان شیعیان و مسلمانان را حفظ نمایند.
[۳] به همین جهت در سال ۴۱ هجری قرارداد صلحی میان امام حسن (علیهالسّلام) و معاویه به امضاء رسید که مهمترین بند این توافقنامه سلب حق تعیین خلیفه بعدی برای معاویه و سپردن خلافت پس از او به امام حسن (علیهالسّلام) بود. البته امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر، که حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. در نتیجه حکومت را از امام حسن گرفتند و حکومت از مرکز دینىِ خودش خارج و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد. و معاویه با زیر پا گذاشتن تمامی بندهای معاهده، به جامعه اسلامی و مسلمانان خیانت کرد و حکومت امام حسن(علیهالسّلام) و حکومت علیبن ابیطالب (علیهالسّلام) به سلطنت شام تبدیل شد! البته صلح، برای معاویه حکم شمشیر دو لبه را داشت که هر دو لبه اش به زیان وی بود؛ زیرا اگر او به مفاد صلحنامه عمل میکرد، هدف امام تا حدودی تأمین میشد و اگر آن را نقض می کرد، نتیجه آن ایجاد تنفر عمومی از حکومت اموی بود و پیشوای دوم این مسئله را از نظر دور نداشت.
[۴] بعد از صلح امام حسن مجتبی(علیهالسّلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال خلافت به معنای سلطنت نشود. امام حسن(علیهالسّلام)، جریان اصیل اسلام، که از مکه شروع و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) و زمان خود او رسیده بود، در مجرای دیگری قرار داد تا به شکل نهضت باقی بماند. یعنی در زمان امام حسن (علیهالسّلام)، تفکر انقلابی اسلامی،که دورهای را طی کرده و به قدرت و حکومت رسیده بود، دوباره برگشت. البته کار نهضت در این دوره به مراتب مشکلتر از دورهی خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالیکه مذهبی نبودند. مشکل کار ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، اینجا بود. باید بدانیم، اگر امام مجتبی این صلح را انجام نمیداد، اسلام ارزشی نهضتی از بین میرفت؛ چون معاویه با در اختیار داشتن دستگاه تبلیغاتی بالاخره غلبه پیدا میکرد. چهرهی او در اسلام، چهرهیی نبود که نتوانند موجه کنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(علیهالسّلام) صلح نمیکرد، تمام ارکان خاندان پیامبر(صلیالله علیهوآله) را از بین میبردند و کسی را باقی نمیگذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد.
🍃ادامه دارد
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#ادامه
قهرمان اوّل کربلا
✍چمنخواه
#بخش_دوم
[۵] گاه این سوال در اذهان پیش میآید. چرا امام حسن (علیهالسّلام) با معاویه بیعت نکرد؟ در جواب باید گفت: زمان امام حسن (علیهالسّلام) مسأله بیعت مطرح نبود. بیعت یعنى امضاى خلافت آن شخصی که رأس کار است. در قرارداد آتشبس یا صلحى که بین امام حسن (علیهالسّلام) و معاویه نوشته شد، یکى از شرایط این بود که امام حسن(علیهالسّلام) به معاویه، امیرالمؤمنین نگوید، با او بیعت نکند، معاویه حق تعیین جانشین نداشته باشد. در بعضى از روایات آمده است، معاویه بعد از خودش امام حسن(علیهالسّلام) را به خلافت بگذارد و بعد امام حسین(علیهالسّلام) را.
در زمان امام حسن (علیهالسّلام)، ادعای معاویه، عمل براساس اسلام بود. او در ملأ عام کار خلاف قران و شرع انجام نمیداد؛ که اگر انجام میداد مصداق این روایت میشد.
پیغمبر فرموده بودند: «مَن راىَ سُلطاناً جائراً مُستحلاً لِحرمَ الله ناکثاً لِعهداللهِ یَعملُ فى عِباداللهِ بالجورِ وَ الطُغیانِ وَ لَم یُغیرُ عَلیه بفعلِ و لاقولِ کانَ حَقاً عَلى اللهِ اَن یُدخله مُدخله» یعنى کسى که ببیند یک حاکمى دارد ظلم مىکند، به حقوق مردم تجاوز، حرام خدا را حلال و احکام الهى را دگرگون مىکند بر او واجب است که با این حاکم مقابله کند، این در زمان امام حسین(علیهالسّلام) بطور کامل وجود داشت. ولی در زمان امام مجتبی(علیهالسّلام)، حاکم(معاویه) اینگونه نبود.
[۶] گرچه امام حسن(علیهالسّلام) به علم امامت میدانست که معاویه یک روزی این کارها را خواهد کرد. ولی معاویه ادعا مىکرد که مىخواهد بر طبق احکام الهى عمل کند و امام حسن،(علیهالسّلام) در همان صلحنامه نوشتند: باید براساس حکم خدا و سنت پیغمبر عمل بکنى. او هم قبول کرد که بر طبق این عمل خواهد کرد. حضرت مجتبی(علیه السّلام) حتی پس از انعقاد پیمان صلح؛ که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد. بعد از ورود معاویه به کوفه بر فراز منبر نشست و انگیزههای صلح خود و امتیازات خاندان علی(علیه السّلام) را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد. (کتاب احتجاج، طبرسی)
[۷] امام خامنهای دلایل انتخاب صلح را اینگونه بیان کردند. «من معتقدم امام حسن (علیهالسّلام) شجاعترین چهره تاریخ اسلام است؛ چون شجاعت واقعی این است که انسان بر طبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژی او است اقدام بکند، اگرچه کسی نفهمد. امام حسن(علیهالسّلام) حاضر شد خود و نام خود را در میان دوستان نزدیکش، فدای مصلحت واقعی کند و تن به صلح دهد؛ برای اینکه بتواند کارش را، یعنی دیدبانی اسلام، حفاظت از قرآن و هدایت نسلهای آینده تاریخ را به موقع انجام دهد.» (کتاب دو امام مجاهد سال ۵۱ و ۵۲) با امید به اینکه خداوند به همه ما بصیرت عنایت کند تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و بدانیم که صلح امام حسن (علیه السّلام) همانقدر ارزش دارد که شهادت برادر بزرگوارشان امام حسین (علیه السّلام). این دو سبط پیامبر(صلیالله علیهوآله)با قعود و قیام خود به اسلام خدمات زیادی کردند.
🍃پایان
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«ترندینگ(روند) حجاب استایل ها»
✍سیده ناهید موسوی
📌پوشش و حجاب یک امر، فطری است که تاریخ آن به آدم و حوا میرسد. و از سوی دیگر با نگاهی تحلیلی به تاریخ فرهنگی زنان جامعه ایران که نشان میدهد در طی تاریخ همواره مردم ایران از فرهنگ غنی و استواری در توجه به رعایت پوشش ظاهری و نوع لباس متناسب بافرهنگ و عرف خود میباشد، برخوردار بودند. به نحوی که انتخاب پوشاک مناسب و آراسته منزلت اجتماعی و موازین فرهنگی آنان را نیز نمایانتر مینموده است.
🔖رویش پدیده حجاب استایل؛در چندسال اخیر و با گسترش فضای مجازی در دهه هشتاد به بعد همزمان با دورهای که صنعت پوشاک تقریبا در دهه نود به مرحله اشباع رسیده بود. و دغدغه لباس مناسب برای قشر محجبه جامعه افزایش یافت. با پدیدهای به نام حجاب استایل مواجه شدیم. «مُد حجاب» یا «حجاب استایل» که در فضای مجازی و با تاثیر گذاری فراوان به راحتی در حال جولان است.
گروهی که هدف آنها ترویج و تبلیغ حجاب و سبک زندگی اسلامی بود، و اما حالا آن روی سکه حجاب استایلها چیز دیگری را نشان میدهد. معضل حجاب استایل که هیچ شباهتی با فرهنگ عفیفانه و اصیل ایرانی_ اسلامی ندارد. در واقع حجاب استایل، کلمهای با تعبیری وارونه و در جهت منافع شخصی که هر لحظه این تعبیر در مکان و موقعیت های مختلف تغییر میکند. حجابی که این افراد به اصطلاح حجاب استایل خود را مُبلغ آن میدانند و بر آن مفتخر هستند. حجابی که همراه با «خودنمایی» و نقطهی مقابل حجاب «شرع مقدس» است.
🔖بلاگرها و مخاطبین؛ بلاگرها با نشان دادن جذابیتهای زیاد کاربر را مجذوب کرده و او خواسته یا ناخواسته وادار به همزادپنداری و همانند سازی با عناصر ارائه شده توسط بلاگر میشود. و او برای یافتن جایگاه خود شروع به تقلید از نوع «پوشش»، «آرایش»، «تغذیه» و... میکند. همه این عوامل تاثیر مستقیم در سبک زندگی دارد و به تدریج باعث تغییر ذائقه افراد دنبال کننده میشود.
تأثیرگذاری و شهرت بلاگرها از کجا به اوج رسید؟
تاثیرگذاری بلاگرهای حجاب استایل، به جایی رسید که بسیاری از فروشگاههای نوپا، برای معرفی «برندها» توسط آنها به صف شدند و بابت هر تبلیغ، مبلغ قابل توجهی را به شکل غیر رسمی و غیرقراردادی پرداخت کردند. تا لباسها و محصولاتشان در یکی از استوری ها توسط بلاگر حجاب استایل پوشیده و معرفی شود.
🔖ذائقه و مدل سازی به سبک حجاب؛ حجاب استایلها حجابی را که برای بعضی از افراد دافعه دارد با مدلها و ابزارهای متفاوت جذاب و به اصطلاح امروزی میکنند. به طوری که حتی افرادی که به «اصل حجاب» اعتقادی ندارند، برای بیشتر دیده شدن از این پوشش استفاده «ابزاری» میکنند. این افراد اصطلاح «مُد اسلامی» را به حجاب ایجاد کردند وحجاب را به شکل یک صنعت و برند درآوردند تابرای مخاطب «مدل سازی» کنند. آنها برای مخاطب مهرههایی میسازند که با هر عقیدهای میتواند در این زمین بازی کند و برای جذب مخاطب از هر روشی اما با پوشش دین و حجاب استفاده میکنند.
🔖بلاگری ابزاری برای شهرت و دیده شدن؛ اصل کار بلاگرها بر جذاب دیده شدن است. هرچقدر بیشتر دیده بشوند موفقتر خواهند بود و اساس حجاب بر پوشش زیباییها و جذابیت ها است. بلاگر حجاب یک تناقض است که تنها با تغییر مفهوم بنیادین حجاب دست یافتی است.
بی شک،دستورات و توصیه های دینی به عنوان یک عامل تاثیرگذار در اصلاح سبک زندگی فعلی مسلمانان وجود دارد.شاید مشکل اصلی در شیوه ارائه آن است که به روز وجدید، و البته نیازها و تغییرات روانی که در نسلهای جدید ایجاد شده در آنلحاظ نگردیده است. پس لازم است مواردی همچون، اقتدار بخشی به خانواده و احترام به پدر و مادر و همسر، به سبک نوینی آموزش داده شود. نهادهای مرتبط با آموزش و تولید محتواهای آموزشی و البته متنوع در آموزش باعث کمک در جهت مهارت آموزی و توانمند کردن فرزندان در جامعه برای ایفای نقش در خانواده و اجتماع و از جهتی دیگر ترغیب و تشویق به استفاده از معارف اسلامی نمایند.
📌و در آخر؛ حجاب استایلها «مروج حجاب» نیستند بلکه، «مانکن لباس» و دست نشانده «کمپانی های لباس» هستند و با قرارگیری در رده محجبه ها، سطح توقعات پوشش یک خانم را به راحتی دستخوش تغییر میدهند. و هر روز با یک نسخه جدیدی متناسب با اقتضائات ،فضای جامعه، و افکار عمومی پیاده سازی میکنند. و این درحالیست که حجاب استایل با فلسفه حجاب در اسلام در تعارض است.اما امروزه شاهد هستیم کهمافیای ضد دینی عفاف و حجاب و البته چادر همانند بختک بر فرهنگ جامعه رخنه کرده است. در اینصورت وظیفه گروههای مُد و لباس کشور، نهادهای امنیتی و قضایی برای ساماندهی و حذف صفحات مجازی و عدم حضور حجاب استایل ها را در صحنه میطلبد. تا بیش از این هزینههای جبران ناپذیری برای متولیان امر عفاف و حجاب به بار نیاورد.
نصرٌ من الله و فتحٌ قریب
#امام_حسین
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI