eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
728 دنبال‌کننده
1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «دعوت» زهرا سادات شمس سیدی با ابهت و طمانینه در مه راه می‌رفت. با لبخندی شیرین، روی درختان جنگل دست میکشید و می‌گذشت. چند نفر دیگر هم پشت سرش می آمدند. هماهنگ با هم حتی هماهنگ با درختان و مه و باران. صدای سبحان الله گفتنشان با درختان یکی شده بود. سید بی تفاوت از روی آهن پاره ها گذشت. لبخندش گشاده تر میشد. کمی خم شد و دستش را دراز کرد و با همان صدای خش دار و مهربانش آرام گفت: «ابراهیم... ابراهیم...» طنین صدایش، ابراهیم را به خود آورد. چشمانش را باز کرد. چقدر دلش برای دیدن معلم قدیمی اش تنگ شده بود. سید با خنده گفت: «پاشو ابراهیم. پاشو. دعوت داریم و دیر میرسیم.» ابراهیم با تعجب دستش را دراز کرد و دست سید را گرفت « کجا دعوت داریم؟» سید با همان آرامش همیشگی گفت « امسال تو هم هستی ابراهیم جان. میلاد امام رضاست.» ابراهیم بلند شد و نگاهی به اطراف انداخت. شلوغ بود. دوستان قدیمی هم آمده بودند.حاجی را هم از دور دید و چند نفر دیگر. گل از گلش شکفت. دوستانش هم داشتند آماده میشدند و چقدر هم خوشحال بودند و اثری از خستگی همیشگی در آنها نبود. گرم صحبت و راضی بودند. اما ناگهان متوقف شد و بهت زده و نگران ایستاد. سید که در حال خوش و بش با بقیه بود متوجه حال ابراهیم شد. نگاهش کرد و ابراهیم گویی میخواست از رنجی هزار ساله حرف بزند به سختی گفت: « پس آقا چی؟ آقا خیلی تنهاست» لبخند رو ی لبان همه ماسید. سید گفت: « آقا مثل جدشه. تنهاست و این امتحان بزرگ آقاست.» همگی انگار که حقیقتی بزرگ را درک کرده باشند، راضی و خشنود برای جشنی بزرگ خود را آماده می‌کردند. نگران بودند. نگران زمین. نگران وطن. نگران آقا. چشم امیدشان اما به مردم بود.... @AFKAREHOWZAVI
. همچو شهید رجایی و باهنر ✍زهرا گندمکار مرد میدان در عرصه ی سیاست و خدمت بی منت به محرومان و مستضعفین بود که بحق علم مستضعفین و محرومان جهان اسلام را بر دوش خود حمل میکرد و کژروی های زمانه ،او را از مسیر حق منحرف نکرد. دوستی عمیق رابطه صمیمانه میانه سید ابراهیم رئیسی و حسین امیر عبداللهیان همچون رجایی و باهنر بود که خستگی ناپذیر بودند و پا به پای هم برای آرامش ملت از هیچ تلاش صادقانه ای دست برنداشتند تا مزد واقعی خود را از صاحب حق دریافت نمودند. که به‌حق مزد جهادگران در راه الی الله مهمانی بر سفره ی ویژه‌ی الهی که همان شهادت است میباشد. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. @AFKAREHOWZAVI
. «پدرها و پسرها» ✍زهرا سادات شمس «ایشان با اینکه پسر ما هست اما من ایشان را به خودم پدر میدانم» اینها را در حالی می‌گفت که پسرش کنارش بود و گریه میکرد. اصلا از اول قرار بوده پسران بر پدران نماز بخوانند. یعنی اینطور باشد که هر نسل بر پدرش نماز بخواند و رشد کند و دوباره فرزندش به او نماز بخواند تا آخر. فرزند داغ پدر را تحمل کند و دوباره شروع کند. فرزند بر داغ پدر گریه کند حتی با شنیدن اسم داغ هم گریه کند. آخر در مرام ما مرد همیشه گریه میکند. اصلا مرد هر چه بیشتر گریه کند، مردتر میشود. اما داغ فرزند. داغ فرزند، مردِ مرد میخواهد. عجیب است که خودت را به خاک بسپاری و هنوز زنده باشی! داغ فرزند همان ندای خداوند است که میگوید: «آدم فکر نکنی همه چیز باید روی حساب و کتاب تو بچرخد ! حساب و کتاب مال من و بندگی مال تو!» داغ فرزند کمرشکن است. آن هم فرزندی که مثل پدرت باشد. اشکهای پدر شهید آل هاشم در داغ فرزند، اشک مردِ مرد است. آنطور که دستانش را روی پا میکوبید و اشک میریخت، عین مردانگی بود. در مرام ما مردانگی یعنی فرزندی تربیت کنی و در راه خدا قربانی کنی و در فراقش اشک ها بریزی. انگار مرام شیعه از اول به این داغ ها خو گرفته باشد. مادران و پدران، فرزند تربیت کنند برای خدا و از آنِ خدا. شیعه عادت دارد فرزندانش را برای قربانی شدن تربیت کند و با افتخار بدن پاره پاره شان را در دست بگیرد و فریاد بزند: «اللهم تقبل منا هذا القربان» ۳۱ اردیبهشت @AFKAREHOWZAVI
. زلزله‌ی اخلاقینجمه صالحی مخاطب کانالم بود، به خدا و اهل بیت علیهم‌السلام اعتقاد چندانی نداشت! بعد از آشنایی و ارسال چند پیام، کم کم با او ارتباط گرفتم. درباره‌ی خیلی چیزها پیام رد و بدل شد و حتی صحبت تلفنی هم داشتیم! گاهی حرف‌هایم را قبول می‌کرد اما عمل نه! به دلیل‌ مشغله کاری و ... از او بی‌خبر ماندم تا اینکه یک روز پس از شهادت پیام داد. حال روحی خوبی نداشتم، با دیدن پیامش خوشحال شدم اما در ادامه، جملاتش، خوشحال‌ترم کرد! برایم نوشت: "نمازخوان شده و به معنویات روی آورده و حال روحی خوبی پیدا کرده!" در ادامه نوشت: "شاید اون لحظه گوش نمی‌دادم به حرفت ولی گوشه ذهنم بود حرفات!" و دوباره نوشت:"قبلا وصیت سردار شهید سلیمانی را می‌خوانده و وقتی به این عبارت می‌رسیده" بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله)" با وجود اینکه چندین بار مرور می‌کرده ولی فهمی از آن به دست نمی‌آورده تا روز شهادت! آن روز در وجودش زلزله‌ای به وجود می‌آید و متحول می‌شود انگار حالا این عبارات را با تمام جان درک می‌کند‌. با وقوع این زلزله‌ی اخلاقی درونی، نگاه او نسبت به ارزش‌های دینی و انسانی تغییر کرده بود و به نقطه‌ای از فهم و درک عمیق رسیده بود. معتقدم هنگامی که او به این نکته مهم از وصیت سردار سلیمانی دست یافته و از اهمیت حفظ حرم جمهوری اسلامی آگاه شده است، به واقعیت‌های عمیق‌تری پی خواهد برد. هرقدر انسان در مسیری از تبدیل و رشد قرار بگیرد، می‌تواند به فهم بهتری از ارزش‌های زندگی و انسانیت برسد. هرگاه انسان درِ قلب خود را باز کند و به تغییر و رشد خود اجازه ورود دهد، می‌تواند به درک عمیق‌تری از ارزش‌های زندگی و معنای واقعی آن دست یابد. این نوع ارتقاء روحی، می‌تواند به انسان کمک کند تا با انگیزه و اراده قوی‌تر، به خدمت به دیگران و حفظ ارزش‌های انسانی و دینی بپردازد و همه این‌ها نتیجه خون پاک شهید است و لاغیر... 🍃الحمدلله کما هو اهله🍃 https://eitaa.com/afkarehowzavi
. اندکی حلاوت ✍ فاطمه وجگانی، کاشان بعد از حادثه بالگرد رئیس جمهور و تیم همراهش که حلاوت زندگی را از ما گرفته بود. بعد از شهادت شهید خدمت که بار اندوه و ملال انگیزی روی قلب‌مان نشسته بود. بعد از پروسه‌ی امتحان سخت و مشارکت انتخابات اول، که خواب شب و خوراک روز را از ما گرفته بود. بعد از تزریق دوگانه‌ی انتخاباتی دوم که ما را در هاله‌ای از ابهام چه شود و چه خواهد شد!! قرار داده بود. بعد از ارسال پیام‌های سمی که قدرت تفکر و جهاد تبیین را گرفته و ایجاد وحدت بین جناح‌های اصولگرا و اصلاح طلب را به مخاطره انداخته بود. اینک با دیدن تعویض نام ساختمان مرکزی دانشگاه کاشان به نام شهید خدمت آیت الله دکتر رئیسی، جان‌مان را آسوده، خاطرمان را آرام، حلاوتی همچون حبه‌ی قند، شیر و شِکر، ذائقه‌مان را شیرین کرده است. نان پدر و شیر مادر حلالتان باد، سپاسگزاریم والسابقون السابقون، اولئک المقربون @AFKAREHOWZAVI
. دلم گرفته... ✍بغدادی تا چند ماه پیش یکی از دلخوشی هایم دیدن اخبار بود ...از دست خودم که کار درست و حسابی بر نمی آمد ولی با دیدن کارهای حسابی شهید رییسی ذوق می کردم ... با خنده ی محرومان لبخند بر روی لبانم می نشست و با قدرت گرفتن کارخانه ها من هم جان دوباره ای می گرفتم... اما همه چیز در یک شب بارانی ناتمام ماند هنوز گذاشتن نام شهید کنار اسمت برایم سخت و جانکاه است شهید خدمتم😭 حالا چند وقتی ست نه اخبار را دنبال می کنم نه ذوق میکنم دلم گرفته ...چقدر همه چیز زود تمام شد ...می دانم ایمان باید در مغز استخوان هایم ریشه دوانده باشد و دست غیب الهی را در تک تک حوادث ببینم و آرام باشم زینب وار در حادثه ها استوار باشم و کمر خم نکنم... چشم می دوزم به آینده ای روشن که مرا به سمت خود فرا می خواند... دلخوشی آمدن یوسف زهرا غم هایم را آسان می کند. هر بار سفر اربعین را پا به پای تو زندگی می کنم تا شاید لذت حضورت را بهتر درک کنم تمام سختی هایش را به جان می خرم تا هم جاده شوم با دلدادگانت... می بینی چطور بچه هایمان را با خود راهی کرده ایم تا شاید آسمان دعاهای آنان را بالا ببرد. سلام ما را به عاشقانت برسان ...به سید ابراهیم ... دیدن عکس های او در اربعین کنار حاج قاسم قلبم را به درد می آورد اولین اربعین بی او بود... ولی حضورش، لبخندش در تمام جاده احساس می شد و من مثل پدر از دست داده ها هر جا به دنبال نشانی از حضورش بودم ...سفرت به سلامت همسفر جاده ی عشاق الحسین. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹) @AFKAREHOWZAVI