eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
705 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
200 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 به‌مناسبت نهال نشاندن حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه در روز درخت‌کاری ای نازنین سَلیلِ حسین و کمال مهر بنشانده‌ای به جان و دل ما نهال مهر ای یادگار فاطمه و پور مرتضی رویت جمال مهر و خصالت کمال مهر این چفیه‌ای که زینت دوش تو می‌شود در چشم ما نشانۀ مجد است و شال مهر ای رهبر حسینی و سردار فاطمی ای روح اقتدار و حماسه، جلال مهر دنیا اگرچه پر شده از جنگ و دشمنی با تو همیشه خرّم و خوب است حال مهر با تو به اوج قلۀ عزت رسیده‌ایم با پای علم، با پَر ایمان و بال مهر تا پلک می‌زنی دل ما تازه می‌شود هر بار می‌زنیم ز چشم تو فال مهر لطف خدات یار، که از برکت تو شد هر روز، روز رأفت و هر سال، سال مهر 💠 @shaeranehowzavi
بانوان پل ارتباطی امام و شیعیان ✍️نجمه صالحی ، مدرس حوزه، عضو تحریریه مجتهده امین مسئله غیبت و تأثیر آمادگی برای زمینه‌سازی پذیرش غیبت امام عصر (عج) یکی از مباحث مهم مهدویت است. مراد از زمینه سازی، فراهم آوردن شرایط پذیرش است زیرا آمادگى و پذیرش جامعه‏ى جهانى و فراهم بودن زمینه‌هاى مناسب در جهت پشتیبانى از انقلاب جهانی مهدوی و تعداد کافى یاوران آگاه از عوامل دخیل در فرج هستند. امید به آینده روشن و نجات، نقطه مشترک همه ادیان الهی است که در عصر حاضر و با توجه به اقبال عمومی نسبت به یک اندیشه نجات بخش و آینده‌ساز، ضرورت بسط اندیشه ظهور منجی موعود بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود، هويت شيعه پيوندى حياتى با انديشه ظهور دارد. در زمان حیات معصومین (ع)، مسئله غیبت و عدم دسترسی مستقیم به امام عصر و مسئله مهدویت بارها تکرار شده بود و تا حدودی شیعیان برای پذیرش این موضوع آمادگی یافته بودند، اما پذیرش این دوران تحیر برای شیعیانی که بیش از دوقرن با معصوم ارتباط نزدیک داشتند در ابتدا سخت به نظر می‌رسید. غیبت غیرمنتظره امام می توانست تبعات بسیار نامطلوبی بر اعتقادات شیعیان و گمراهی آنان داشته باشد. ازاین‌روی با نزدیک شدن به زمان غیبت، نیاز به بسترسازی برای این مسئله سرنوشت‌ساز بیشتر احساس می‌شد. در دوران امامت ابناء الرضا (ع) به دلیل نظارت شدید بر روی اعمال و رفتار ایشان و یاران نزدیک‌شان لازم بود افرادی وارد عرصه شوند که از نظر فعالیت و آگاه‌سازی جامعه فرصت و موقعیت مناسب‌تری داشته باشند و این مهم توسط بانوان راوی محقق شد. این گروه از بانوان با فهم دقیق شرایط و آگاهی کامل نسبت به وظیفه خویش اقدامات مهمی انجام داده‌اند در میان نمایندگان ائمه(ع)، به‌مثابه پل ارتباطی امام و شیعیان در ایجاد این پیوندها تلاش کردند و بانوانی نظیر بانوحُمَیده و ام فروه در زمان امام صادق (ع) و بانوحُدیَث در زمان امام عسکری(ع) و امام غایب (عج) گره‌گشای مسائل مختلف شیعیان بودند. گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد حکیمه خاتون پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) رابط مردم با امام غایب و پاسخگوی مسائل آن دوران بودند. بانوان محدث شیعه برای جلوگیری از قطع ارتباط با امام غایب در برابر فرقه‌های درون شیعی که رقیبانی برای جانشین بعد از امام عسکری‌(ع) بودند به معرفی جانشین حقیقی پرداختند و نقش روشنگری در جامعه تشیع ایفا نمودند. اندیشه مهدویت موضوعی کلامی است که با رویکردهای تبلیغی، تربیتی و نظایر آن می توان به آن پرداخت. دشمنان اهل بیت(ع) پس از مأیوس شدن از شناسایی و دستگیری امام آخر(عج) به اختلافات مذهبی مسلمانان دامن زدند و فرقه‌های جدید و منحرف و مدعیان دروغین مهدویت را تقویت نمودند. در این میان آنچه ایجاب می کند که در این مسئله دقت بیشتری صورت گیرد، توجه به این امر است که امامان شیعه(ع) در تبیین مهدویت و آگاهی‌بخشی صحیح به مردم درباره آن، از هیچ کوششی فروگذار نکرده و از ویژگی‌های مهدی (عج)و نشانه‌های زمان ظهور او به‌تفصیل سخن گفته‌اند. قسمت عمده‌ای از سیره و سبک زندگی ائمه(ع) توسط بانوان گزارش ‌شده است. احادیث متعددی از بانوان ذکر‌ شده که حاکی از ارزش و اعتبار ایشان در رهنمود و راهنمایی شیعیان و تبلیغ معارف دین و امر مهدویت است. بانوان افزون بر کسب معرفت و اصلاح فردی، با هوشمندی، امر تبلیغ دین را در دست گرفتند و در جهت ترویج فرهنگ مهدویت و پذیرش دوران غیبت امام آخر(عج) گام‌های مؤثری را برداشتند و با درک درست از شرایط موجود، برای جلوگیری از انحرافات دینی و عقیدتی تلاش نمودند. با کنار هم گذاشتن گزارش‌های تاریخی به خوبی روشن است که زنان شیعه به‌عنوان افراد تأثیرگذار جامعه بوده‌اند و افزون بر تربیت نسل علوی، خانواده و به تبع آن جامعه را آماده پذیرش عصر غیبت نموده‌اند و با درک درست از موقعیت، تهدیدها را به فرصت تبدیل کرده و الگوی عملی برای زنان معاصر شده‌اند. @HOWZAVIAN
بیا تا با آمدنت زندگی معنا بگیرد ✍️بانو آلاله مولا ی من! سلام به روز تولدت نزدیک می شویم؛ روزی که قدم های پر از خیر و آرامشت را به عرصه گیتی نهادی تا خورشید به روی تو لبخند زند و ستاره و مهتاب به سجده‌ات بیفتند. تو بدون نشانه‌ای به این عرصه پا نهادی تا نشانه‌های بزر گ را آشکار سازی و اتفاقات بلندی برای تاریخ بشر رقم بزنی. تو بدون نشانه آمدی تا نشانه‌های فراموش شده دین را آشکار سازی در روزگاری که هیچ نشانی باقی نخواهد ماند. تو آمدی تا زندگی معنا بگیرد و کوچه پس کوچه‌های خاکی و تاریکی قلب‌مان را روشنایی بخشی و با باران رحمت و امیدت آب و جارو نمایی. تو آمدی تا منتظران را بی‌قرار ظهورت نمایی. @AFKAREHOWZAVI
وقتی فضای مجازی، صحنه نمایش پروپاگاندا می‌شود ✍️فاطمه شکیب رخ، عضو تحریریه مجتهده امین پروپاگاندا اصطلاحی است که برای ارسال اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار به منظور تهییج افکار عمومی، پشتیبانی از یک مسئله یا عقیده خاص، دستکاری یا تأثیرگذاری بر عقاید گروه‌ها استفاده می‌شود. این روش ارتباطی به اشکال هنری، فیلم ، گفتار و موسیقی بیشتر مطرح است و توسط قدرت‌های سلطه‌جوی جهانی همواره در شمار مهمترین ابزار استعمار نوین به‌کار گرفته شده است.* با در نظر داشتن تعریف مذکور اهمیت دغدغه رهبری در خصوص ولنگاری و افسار گسیختگی فضای مجازی بهتر درک می‌شود، ایشان در سخنرانی‌های گوناگون در طی بیست سال اخیر بر اهمیت کنترل و هدایت فجازی به‌منظور بهره‌مندی بهینه تاکید داشتند و در بیانات خویش با گفتمان‌های مؤاخده‌آمیز، نسبت به متصدیان کنترل این فضا سخن رانده‌اند؛ نقمت بزرگ در عین چاقوی خطرناک بودن اینترنت (۱)، ترغیب و فراخوان جوانان برای شکستن محاصره تبلیغاتی دشمن و برهم زدن کانون‌های ضدمعنویت و ضداخلاق مجازی (۲)، تصریح بر اداره فضای مجازی توسط تجاوزگران فرهنگی و مطالبه مدیریت به همت مدیران داخلی و انتقاد بر رهایی فعلی آن (۳)، آرایش جنگی دشمن در این فضا در مقابل ملت ایران که به محل لغزش‌گاه و بزرگ‌تر از زندگی روزمره مردم تبدیل شده است و در آخر قتله‌گاهی برای نوجوانان و جوانان ایرانی که منطقه عظیمی از آن اکنون در دست دشمن می باشد (۴) تنها شماری از سخنان دغدغه‌آمیز سکان‌دار انقلاب است که به شکل مطلوب مورد توجه مسئولان مربوطه نبوده و نیست. ایشان در گفتاری دیگر مبنی بر هشدار در عواقب عدم نظارت بر فجازی تاکید داشتند: نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و علیه ملت توطئه کند (۵) در همین راستا مطالبه جدی از دستگاه‌های مسئول یعنی وزارت ارتباطات و شورای‌عالی مجازی (۶) بازگو شد چرا که در حالی قوی‌ترینِ کشورهای جهان، در فضای مجازی خطّ قرمز دارند و کنترل می کنند‌ ما نیز باید کنترل داشته باشیم (۷). در اینجا این مسئله فهم می‌گردد که سخنان مقام معظم رهبری مربوط به فضای گسسته‌ی مجازی در این سال ها مخاطبانی مهمی بنام ملت ایران دارد، همان ملتی که آتش به اختیار شد تا با آنچه در توان می‌یابد به خط مقدم دشمن هجوم آورد، شاید اولین گام برای مطالبه دغدغه های رهبری،‍ فراخوان مردمی مسئولانی باشد که نسبت به این موضوع تغافل ورزیده اند و در دومین قدم حضور مستمر و پر توان من و شمای مخاطب در فضای مجازی باشد تا این مکان محل امنی برای دشمنان قسم خورده‌ی ملت قرار نگیرد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ * برای اطلاعات بیشتر ر.ک: برنیز ادوارد، صنعت پروپاگاندا، افکار عمومی چگونه تولید و تحریک می‌شوند؛ ترجمه مجتبی عزیزی. (1) بیانات 26 /۰۹/1381. (2) بیانیه گام دوم انقلاب 22/۱۱/ 1397. (3) بیانات 22 /۰۴/ 1399؛ ۲/۰۶/ 1399؛ ۱/۱/ 1400. (4) بیانات 11 /۰۲/ 1398؛ 19 /۰۸/ 1395. (5) بیانات ۱/۱/ 1400. (6) بیانات 13 /۰۲/ 1395. (7) بیانات ۲۲/۰۳/۱۳۹۶. @HOWZAVIAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳روز شمار جشن نیمه شعبان ... ⚜ألسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَاُ وَ تُبَیِّن 🎊 ۱ روز مانده به جشن تولد امام زمان کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
نسل امام ندیده ✍🏻مریم زارعی هم غریب است هم لذت بخش و هم حسرت برانگیز! اینکه تولد امامی زنده هست؛ خیلی غریب است برایمان، آخر باید بدون حضور امام برای‌شان تولد بگیریم. اینکه تولد امامی زنده است؛ خیلی لذت‌بخش است، چون شاهد تولد امامی هستیم که زنده هست، در بین ماست و نفس می‌کشد. اینکه تولد امامی زنده است؛ حسرت برانگیز است، حسرتِ نداشتنِ چشمِ مهدی بین! چشمانی که توانایی دیدار روی ماهش را ندارد. ما نسل امام ندیده‌هاییم! همان‌هایی که پیامبر(ص) فرمود: ایمان‌شان قوی‌تر از مردمان صدر اسلام است. مایی که از پس ابرهای سنگین و غبار گرفته‌ی غیبت دل خوش به حضور امامی هستیم که روزی می‌آید و زمین و زمان را جای بهتری برای زندگی‌کردن می‌کند. مایی که هر جمعه یادمان می‌آید کسی باید باشد که نیست! کسی که اثرات حضورش هست ولی حاضر نیست. مایی که در پس همه‌ی گرفتاری‌ها و ناامیدی هایمان چون لیاقت حضور محضر امام نداریم تا برایشان درد و دل کنیم؛ باید چشم‌هایمان را ببندیم و عصر ظهور را تصور کنیم و صدای «انا المهدی» را از دور آبادِ عمق جان‌مان متصور شویم. مایی که فریادهای «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا»یمان بلند است. مایی که اگر چه خسته‌ایم از مبارزه اما امیدواریم به ظهورش و به نفس‌کشیدن در زمان حضورش. پروردگارا ما غریبانِ امام ندیده را به وصال امامِ غایب‌مان برسان! 🍃و تقرعینه غدا برؤیتکم🍃 پ.ن: عکس نوشت اثر فائزه گلشاهی، نفر دوم تصویرسازی جشنواره انسان تمام @AFKAREHOWZAVI
. گمشده شهر شلوغ ✍️مخدره چمن‌خواه مولای من! آقای مهربانم! در کوچه باغ های دلم به دنبال ردپایت بودم نگاهم را به هر سو انداختم کجایی آقاجان؟ دارم از هجر تو می سوزم به فریادم برس ضربان قلبم، کند شده بیا با نامت جان بگیرم. مهدی جان کودک که بودم پدرم صبح‌های جمعه، درب خانه را آب و جارو می‌کرد تا اگر از اون حوالی عبور کردی... و حالا عمریست، با اشک چشمم، دلم را صفا می‌دهم برای عبورت مولا جان! مهربان پدر! در شلوغی شهر به‌دنبالت بودم اما؛ در خلوتی دل، منتظرم بودی مرا ببخش و اسم مرا گوشه قلبت حک کن @AFKAREHOWZAVI
هم میزی ✍️فاطمه وجگانی در زمان بچگی گاهی اوقات مادران لقمه‌ای برای هم‌میزی بچه‌شان توی کیف او می‌گذاشتند. هم‌میزی‌ها همدیگر را خیلی دوست داشتند. دنیای بچه‌ها کلاس و مدرسه بود. هم میزی‌ها، باهم می‌رفتند و باهم می‌آمدندو خلاصه جیک و پیکشون یکی بود. حتی اگر هم‌مسیر خانه همدیگر نبودند مقداری از راه را همراهی می‌کردند باکلی با شوخی‌ها و بازی‌های بچگانه. با دست تکان دادن به معنای خداحافظی از هم جدا می‌شدند تا صبح روز بعد. گاهی وقت‌ها مخصوصا عصر روز قبل امتحان، به خانه هم‌میزی می‌رفتند و زیر درخت توت سفید حصیری پهن می‌کردند و درس می‌خواندند. خستگی بین درس را با لی لی و خاله‌بازی و قایم باشک و خوراکی‌های خوشمزه‌ی مامانی؛ لواشک، انجیرخشکه، آش جو و گاهی شبدر سرکه پر می‌کردند. صدای خنده‌های بچگی و بازی بالا بلندی و وسطی، هنوز گوش‌مان را نوازش می‌دهد و دل‌مان را آب می‌کند. غم هم‌میزی غمِ ما بود. مراقب بودیم تا دیگران او را اذیت نکنند حتی حواس‌مان بود که کسی در مورد پدر دوست‌مان که از دنیا رفته بود، نپرسد تا مبادا دلش بلرزد. بعد از هم‌میزی، با دوستان هم‌کلاسی جلو میزی و پشتی ارتباط گرفتیم. پاک کن، مدادتراش و مداد قرمز کوچولوی هم‌کلاسی که گم می‌شد از زیر میزمان پیدا می‌کردیم و به او می‌دادیم. هم‌کلاسی‌ها در زنگ تفریح با قرارهای قبلی، زیر درخت انار مدرسه، سفره می‌انداختند و صبحانه می‌خوردند. نان و پنیر و خیار محلی و گوجه‌ی بومی دل معلمان را نیز هوایی می‌کرد. کنار هم میزی، همکلاسی، هم مدرسه‌ای ها، خاطرات خوشِ مسجد و شبهای قدر رمضان و بیداری تا صبح... این دوستی ها را مضاعف کرده بود. حالا هم‌هایمان زیاد شده بودند، هم ها که زیاد میشوند غم ها نیز زیادتر.غم دوستی که صورتش را پشه ی سالک زده بود، غم دست‌های آنی که درسش را خوب نمی‌خواند و برگ دفتری بود برای خوردن خط کش‌های چوبی معلم! آن یکی برای خرید کیف و کفش و لباس عیدش مشکل داشت و دیگری رنج جدایی پدر و مادرش را. هم ها از میز و کلاس و مدرسه به دایره ی بزرگتری رسید، در واقع ما رشد اجتماعی پیدا کردیم. همسر گزینی و ازدواج و نه تنها غم های همسر و فرزند و خانواده ی هسته ای بلکه خانواده گسترده شد و رنجِ آنان رنج ما شد. خانه‌داری، همسایه‌داری، هم محله‌ای، همشهری، هم نوع و هم وطن همه و همه.. حتی غمِ هم های ما شاید غم هم های آنها نبود. غم ما جدای از غم خیلی‌ها بود. غم دخترانی که از نماز فرار می‌کنند، پوشش مناسب ندارند، مورد آسیب‌های اجتماعی قرار می‌گیرند و در جنگ روانی مسمومیت وارد شده‌اند. هم میزی همان هم میزی است فقط تغییر زمان و مکان و گاهی تغییر هویت داده است. رنج کوچک شدن سفره اش، غم تربیت فرزند، رنج بیماری والدین و از دست دادن عزیزانش، را دارد. مراقب هم‌میزی هایمان باشیم. @AFKAREHOWZAVI
برگی از دلنوشته با پدرجان سه شنبه 16 اسفند1401. شب نیمه شعبان ✍️اشرف پهلوانی قمی سلام بابایی امروز خیلی خوشحالم. خیلی‌ها مثل من روزشماری کرده‌اند تا چنین روزی را ببینند. چشمان آسمان شهرمان هم از ذوق، بارانی است و همه شهر چراغانی. گُله گُله سربازانت دست به دست هم داده‌اند تا وفای به عهد و پیمانت را ثابت کنند و بگویند: «آقاجان تا تو نیایی گره از کار این دنیا باز نشود». بیا و دست این خیل عاشقانت را بگیر. بیا و عیدی‌مان را آمدنت قرار بده. چقدر دلتنگتم! دلم می‌خواهد روبرویت بنشینم و یک دل سیر از روزگار و سختی‌ها و بی‌وفایی‌هایش بگویم. دلم می‌خواهد از نامردی بعضی آدم‌ها، از بی‌حجابی بگویم؛ از این‌که چقدر دلمان خون است؛ از این که چقدر ناراحت می‌شوم وقتی می‌بینم بی‌نمازی همه جا را پر کرده و هرکسی روزگارش را بدون امام و دینش می‌گذراند و اصلا هم ناراحت نیست. اما امروز عید است و زمان گِله و شکایت نیست. عید میلاد صاحب زمین و زمان است. کسی که همه منتظر آمدنش هستند؛ اما تو بابای منی. با تو درددلم را نگویم، با که بگویم؟ پیش کدام نامحرمی اعتراف کنم که چقدر شرمنده‌ام که هیچ قدمی برنداشته‌ام. مگر قرار نشد که خودت هدایتم کنی؟ مگر قرار نشد تنهایم نگذاری؟ مگر قرار نشد تو مولایم باشی و من سربازت. نمی‌دانی چقدر پشتمان خالی است! بیا بابا! بیا تا به همه ثابت کنیم آن‌چه گفتیم و سالها ادعایش کردیم حقیقت بود. بیا و بگو که صاحبمان هستی. بیا و زخم دلمان را مرهمی نِه. بیا و خزان دلمان را بهاری کن. بابایی می‌دانم که توان ما محدود و زمینی است و تو به قدرت بینهایت پروردگار متصلی. دستمان را بگیر. هدایتمان کن تا سربازت باشیم جان‌برکف و آماده جهاد. اللهم عجّل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر اعوانه و انصاره. @AFKAREHOWZAVI
عید بیعت ✍️فاطمه شکیب رخ تا کی در انتظار تو شب را سحر کنم شب تا سحر به یاد رخت ندبه سر کنم ای غایب از نظر نظری کن به حال ما تا چند سیل، اشک روان از بصر کنم ای آنکه دلم به یاد تو پرسه می زند هر دم به یاد غربتت صیحه می زند جانی که به جان من است ارزانی شما بازآی که غم از ندیدنت ناله می زند بر منتظران حضرت بقیة الله اعظم عج الله تعالی فرجه تبریک و تنهیت باد @AFKAREHOWZAVI
چشم انتظار، عمری به انتظارنشستم ،نیامدی ✍️فاطمه حسینی پناه چشم از همه به غیر تو بستم ،نیامدی ای مایه ی امید بشر، رشته ی امید از هر کسی به غیر تو بستم ،نیامدی ای خضر راه گمشدگان ،در مسیر عشق چشم انتظار ،هرچه نشستم ،نیامدی با حلقه های موی تو گفتم شبی به راز ای حلقه ی امید به دستم، نیامدی عمرم به آرزوی تو آخر شد و هنوز در آرزوی تو هستم ، نیامدی "اللهم عجل لولیک الفرج " "والعافیه و النصر" "وجعلنا من اعوانه و انصاره" "والمستشهدین بین یدیه" " آمین یا رب العالمین" @AFKAREHOWZAVI
"متفاوت" ✍️زهرا سبحانی، عضو تحریریه مجتهده امین برای من این نیمه شعبان متفاوت‌ترین نیمه‌ی شعبان عمرم خواهد بود. سال‌های قبل دور وبری‌هایم را از چند روز قبل، کچل می‌کردم اما این بار آخرین لحظه‌های آمدنت را می‌گذرانم اما هنوز که هنوز است نمی‌دانم التماس آمدنت را در کدام کوچه پس کوچه‌های خواسته‌هایم، جا گذاشته‌ام؟ اصلا نمی‌دانم التماس آمدنت را چگونه جار بزنم؟ با قسم دادن به باران نشسته بر گونه‌های مادرانی که می‌خواهند مادری کنند اما نمی‌توانند؟ یا به طول بیراهه‌ی زنانی که با دنیا در افتاده‌اند تا هویت خود را ثابت کنند؟! یا به دخترانی که دیگر از حس‌های قشنگ وجودشان که بهشت را زیر پایشان می‌کرد، دست کشیده‌اند؟! یا به دلهره‌های مادرانی که نمی‌دانند در این دنیای با دشمن‌های نامرئی، چگونه جگرگوشه‌هایشان را آماده.ی تو کنند؟! و یا اینکه به روزهایی که دل‌مان بخاطر خون شهدا، خون است و حرف‌های فلان مُحلل بی تحلیل و فلان کانال دار مجازی، نشسته ایم که آن ارگان نیاز به اصلاح، امور ما را اصلاح کند... به آن برچسب‌زن‌هایی که هنوز کلمه بر روی کاغذ ننشسته به صرافت توجیه می افتند؛ زحمت نمی دهم و از این هم می گذرم؛ اگرچه می دانم که می‌دانی، استدلال های محضِ نیمه شعبان متفاوت عمرم را! این بار فقط با دیدن ماه روی‌ات شادی می کنم چون «یُفرج به عن المومنین» را برای تو خوانده اند و مگر بهتر از این می توان یافت برای کسی مثل من که به انتظار منت خدا نشسته است تا با تو، منِ مستضعف را برهاند از این اما و اگرها؛ از این باید و نبایدهایی که مثل موریانه مرا می خورد و دم نمی آورم تا مبادا در زمره ی دشمن شادکن‌ها باشم! برای نسل دخترکانم؛ آه را به قهر خدا گره زده ام تا در پهنای مدتی که بزرگ مردی از سلاله ی اجدادت، مرا از آن اسفناکی پهلوی نجات داد؛ دامن گیر کسانی شود که مرا از مادری گرفتند تا با تیغ عدل خودت، به سزایشان برسانی؛که قصه ی تاریخ برای دومین بار از تنهایی علی زمان نگوید و برای دلم هر روز سندی به سدیدی قرآن کریم می‌آورم که ضعف نکنم، که کم نیاورم، که این بار برای آمدنت؛ دیگر عزیزم را به قربانگاه راه خدا، بدرقه نکنم چون خود به میدان آمده ام. سلاحی هم ندارم جز همین حس مادری، حس زنانگی و انگشت های ظریفی که گره های خناسان شارلاتان را باز می‌کند.. کمکم می کنی منجی من؟! @AFKAREHOWZAVI
دیدیم در پیاله‌ی خود عکس یار را ✍️مهتا صانعی، عضو تحریریه مجتهده امین از ما‌ نگیر مستیِ چشم‌ خمار را دیدیم در پیاله‌ی خود عکس یار را پوشانده روی آینه را تلّی از غبار کِی می‌تکانی از دل ما این غبار را من دورم از نگاه تو که سبز و روشن است ترسیم‌ کن دوباره برایم بهار را تنها به شوق دیدن روی تو بود اگر جانم خریده سختی این‌ روز گار را مردن برای تو همه‌ی حسرت من است کِی می‌کنی نصیب من این افتخار را یاقوت می‌شود دل هر سنگریزه‌ای این‌جاده‌ها ببیند اگر آن سوار را کوتاهی از دل من و از  دیده‌ی من است خوانده‌ست غایبش اگر آن آشکار را! عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان پایان ببخش سختی این‌انتظار را... 💠 @shaeranehowzavi
مثلا تو می آیی ✍م.حیدریان‌منش مثلا تو می آیی و من دوباره برای تو می نویسم. برای چندمین بار رقعه‌ات به شیخ مفید را می خوانم و برای چندمین بار بلکه بارها و بارها قند در دلم آب می شود. مثلا خودم را جای آن جوان خراسانی می گذارم و شما را جای امام رضا (ع) و چقدر تضمین هایش به دلم می نشیند. یعنی می شنوم. یعنی زنده می مانم برای دیدنت. مثلا امشب جامعه می خوانم شاید هم عدیله بخوانم بهتر باشد بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء فروغ تابان بخوانمت یا شعله فروزان، زمین تو را می خواهد بلکه می خواند. بکم ینزل الغیث باران هم به برکت تو می آید قربان دل دریایی‌ات خشکسالی را چاره ای کن. َبِکمْ یجْبَرُ الْمَهِیضُ وَ یشْفَی الْمَرِیضُ مریض‌ها هم بواسطه تو شفا می گیرند مریض‌ها و باز دلی که راهی پنجره فولاد می شود، کجا گره قلبم را به پنجره فولاد دلت برسانم. یعنی دلم به دلت می رسد تو که از حالم و حرفم باخبری امروز با جمعیت زیادی من هم جمکرانم عجیب به آمدن تو فکر می کنم به اینکه علم ۲۷ حرف دارد و تا قبل از آمدن تو تنها دو حرف از آن را بشر یافته است، این همه وسیله و شکافتن اتم و سفر به کرات و ... تنها دو حرف است! چه خبر می شود آن روز؟ مثلا لبخند می زنم که خودم را در کوچه هایی که دوران حکومت توست تصور می کنم حتی رنگ شهرها هم، ابزارها، مصالح ساختمانی ... حتی عقل‌ها اینجا عجیب‌تر، شیرین‌تر، شادتر از تصور من است. از تو چه پنهان، البته پنهان که نیست به محوریت تو در آخرت هم می اندیشم آن زمانی که خداوند انسانها را فراخوان می دهد که يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ با تو رنگ قیامت و بهشت هم فرق می کند. کاش بیایی @AFKAREHOWZAVI
«وصال» ✍سیده الهام موسوی کی و کجا ساعت وصال این جهان به ظاهر منتظر است؟ کمی از امید بگویم، از آن روز‌های قشنگ که تو می‌آیی و جهان پر از نور الهی می‌شود. درختان پر شکوفه‌ بهشتی می شوند. جاده‌ها خزان زده که منتظر گذر مسافر زمان بودنده‌اند، مژده آمدنت را به تمام شهرها خواهند داد. از آسمان دسته دسته ستاره نازل می‌شوند و حکایت رجعت را برای همه منکران حقیقت معنا می‌کنند. صدای طنین اندازه منادی چه زیبا رساست. «یاایهاالعالم...» هر چه کلمه، جمله، مصرع، بیت بنویسم قادر به وصف زیبایی آمدنت نیستم. هر چه قلم‌ها از آن روز نوشتند اما تا به معرفت و حقیقت زیبایی آن روز خجسته نرسیدند،  قادر به وصف این روز مبارک نیستند. بیا و پرده بردار از این همه حجم روایت‌ها راست و دروغ! خود بیا نشان بده حقیقت صادق کجاست؟ @AFKAREHOWZAVI
"قصه‌ی من و تو" ✍️زهرا نجاتی ازمن؟ همان همیشگی، دوست قدیم و نمی‌دانم خداکند غیر دشمن حالا! به تو؟ سبب اتصال زمین و آسمان؛ دلیل بارش باران و روزی خوری ما! خورشیدپشت ابرکه ازنورش خلائق بهره‌مند می‌شوند.دلیل حفظ ما از عذاب... ازمن؛ کسی که دوستت داشت؛ به نظر خودش خیلی.. فکرمی‌کرد کمی دیگر مانده تا رسیدن به تو! اما نشدکه بشود! به تو؛ همان که به علی بن مهزیار که بعد بیست حج؛ به تو رسید؛ گفتی:" چقدر دیر آمدی؛ خیلی وقت است منتظرت هستم!" ازمن؛ همانی که همه‌ی داشته‌اش: دلی است که لااقل خیال می‌کند به تو داده است؛ و امید به قدری که بتواند سرکند! به تو؛ همانی که فرمودی:"انا غیرمهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم: فراموشتان نمی‌کنیم؛ به یادتان هستیم" ازمن؛ روح وجسمی پرازگناه؛ پرازدرد؛ پراز سیاهی؛ با دلی که دوست داشتم تو حرف اول را بزنی؛ اما نه...خیلی مانده تا آنجاها! به تو:"همان امام مهربانی که ازخورشید؛ عالم‌تاب‌تر است و به قول جدت امام رضا علیه السلام؛ ازمادر به فرزندشیرخواره؛ مهربان‌تر" ازمن: کوهی پراز آرزوهایی که به خاک گناه نشسته؛ و بگذار نگویم دیگر از آبروی برباد رفته‌ام... من همانی‌‌ام که لیست قول‌های زیرپاگذاشته‌ام؛ گردنم را پایین انداخته... به تو: "نواده‌ی همان حسین فاطمه که حر را؛ با همه‌ی گذشته‌اش؛ به خیمه راه داد" نامه:"می‌شود برای من هم بگذرد! می‌شود حرت باشم؟" 🍃تولدت به همه‌ی ذرات عالم مبارک🍃 @AFKAREHOWZAVI
🔷 ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده ✍فاطمه ابن‌علی 🔹وقتی بهش فکر می‌کنم یه چیزی از جنس ابهت مانع حرف زدن یا نوشتنم میشه! اول بغض می‌کنم؛ بعد جلوی چشم‌هامو می‌گیرم و گوشه‌‌اش رو یواشکی پاک می‌کنم و باز فکر می‌کنم... دقیق که میشم می‌بینم از بچگی متوجه «هل من ناصر» اهلبیت(ع) بودم و دوست داشتم روی من حساب کنند و منم کاری انجام بدم. حالا هم مدام به این می‌اندیشم که منِ زنِ ایرانیِ شیعه کجای راه ایستادم؟! نکنه توی بیابون برهوتی باشم که راه و بی‌راهش مشخص نیست؟ یا توی جنگلی که ظاهر زیبایی داره اما تو در توی درخت‌ها و شاخه‌هاش مخوف و خطرناکه! دلهره‌ها مثل سیل ویران‌گر از ذهن به قلبم سرازیر میشن و آشوب میشم. اما مثل همیشه پژواک یه ندایی توی قلبم آرومم می‌کنه. دستم رو روی سینه می‌ذارم و میگم:«ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان»؛ ذهن تاریکم روشن میشه . حالا دیگه از اون برهوت و جنگل مخوف خبری نیست. انگار دارم توی «سبل السلام» و «صراط مستقیم» قدم می‌زنم. حس حضور توی دلم می‌جوشه. دوباره بغض میاد اما این دفعه رهاش می‌کنم تا بباره... 🔖طراح: آزاده حسین‌زاده @AFKAREHOWZAVI
اگر به جای او بودم... ✍️نجمه صالحی اگر به جای او بودم غربت تنهایی و دوری از وطن و بی هم‌زبانی را تحمل می‌کردم؟ اگر به جای او بودم به دنیای پر زرق و برق، به خاطر عقیده‌ام پشت می‌کردم؟ اگر به جای او بودم، حاضر می‌شدم از لباس فاخر شاهزادگان در آیم و لباس اسارت بپوشم؟ شاهزادگی، قصر، ملکه شدن، کنار خانواده بودن، خدم و حشم داشتن و....یک مورد از اینها کافیست تا دست و پای دل بلرزد که نکند از دست داده شود، مرد میدان می‌خواهد تا بتوانی از این امتیازات چشمگیر، چشم بپوشانی! اما قرن‌ها پیش یک نفر بود که توانست! زن بود اما مردانه وارد میدان شد! از رفاه زندگی، ناز و نعمت دنیایی خود را خارج کرد تا به آرامش و آسایش واقعی وارد شود و لبخند بزند به آخرتی تضمین‌شده. خود را به لباس کنیزان در آورد و در بین آنان پنهان شد و پس از اسارت به بازار برده فروشان سپرده شد، تحمل کرد تا برسد به او که بارها خوابش را دیده بود؛ همو که در خواب به او معرفی شده بود. دل به بهترین دلدار سپرد تا پله‌های بندگی را در کنار او بالا رود و عزت یابد. در خواب بود که مادرش فاطمه سلام الله علیها از او خواستگاری کرد، بعد از این خواب‌ها آشفته شد، فکر کرد و تصمیم گرفت. حالا در میان اسیران منتظر دیدار یار است و لحظهٔ دیدار برایش بهترین زمان! تحت تعلیم بانو حکیمه قرار گرفت تا بشود آنچه که یارش می‌خواهد و شد بهترین بانو‌! بانوی بهترین همسر جهان و مادر خاص‌ترین پسر زمان! بانوی روم در دیار خود با زمانه پیش نرفت و هم‌رنگ جماعت هم کیش خود نشد، دل کَند از دیار خود تا شود همسر بهترین خلق زمان و مادر منتظرترین‌خلق جهان. شاگردی کرد در محضر حکیمه خاتون، آموخت معارف دین را تا شود مادر آخرین حجت! عبادات بانو در شب ولادتِ‌معجزه‌وارفرزندش، حضور بانو حکیمه در کنارش و پذیرش دور شدن از فرزندش پس از ولادت، امتحان بود پشت امتحان! حتی تصورش سخت است به جای او بودن... @AFKAREHOWZAVI
🔖عهد آخر با لیلا... ✍️آمنه عسکری منفرد  🔹سالی گذشت از نیمه شعبان تا نیمه شعبان دیگر و مجنون همچنان از دیدار لیلی محروم است. به عقب که نگاه می‌کنم از خود جز ادعا و ادعا هیچ نمی‌یابم، که اگر جز این بود امروز همچنان به فراق مبتلا نبودیم. از کودکی آموختیم که بگوییم «اللهم عجل لولیک الفرج»، اما چرا نفهمیدیم که اگر در طلب لیلی به اندازه‌ی طلب جرعه‌ای آب برای رفع تشنگی حقیقی حرکت‌کرده بودیم، یقیناً تا امروز فرج حاصل شده بود و مجنون به وصال لیلا رسیده بود.  🔹و اکنون منِ مجنون به دنبال لیلای هستی در این اندیشه‌ام »که چه شده ما را که با این همه ادعا در غفلت غرق شده‌ایم؟ بارِ کدامین گناه این همه ما را در خود فرو برده که حتی هر شب برای چند دقیقه هم که شده حال خود را به شما عرضه نمی‌کنیم ؟ اگرچه به ما رسیده است که حضرتش چون جد بزرگوارشان به حال شیعیان آگاه‌تر از خودشان هستند و در حقشان دعا می‌کنند. مولای من این بار خجالت میکشم بگویم «عجل لولیک الفرج» چرا که خود را آلوده‌تر و تهی‌تر از همیشه یافتم، وقتی حتی سراسر وجودم را خالی از اطاعت نائبت یافتم، چه رسد به این که خالی‌تر از هیچ، که اگر جز این بود امشب دست ارادت به‌سینه‌ی ادب در محضرتان حاضر بودیم.» اگر او را لبیک گفته بودم به یقین امروز اینک این چنین در کارِ خود و دنیایم نمانده بودم. آری! یقین دارم که اطاعت از ولی فقیه زمینه‌‌ساز ظهور توست و من به اندازه‌ی کوتاهی و نافرمانی در تأخیر ظهورت مقصرم. پس چگونه از خود ننالم که هرچه کردم، خود کردم.  اکنون دیری است نائبت، ندای «أین عمار»  سر داده و من؟!  🔹آقای من، مهدی جان! پدری کن و این شبِ قدرم را  قدری‌ده که چون دلدادگان کویت، گوهر وجودم خریدنی شود. لیلای من! دیری نگذشته که غافله‌ای از عشاق مجنون به آسمان راه یافتند. لیلای من تو خود آگاهی و می‌بینی چون منی که طلب شهادت ذکر لبانم گشته است، چون آنان سبکبال نگشتم، چرا که به قول حاج قاسم شهید اگر طالب شهادتیم باید شهادت را زیست کنیم و من تا کنون این چنین نزیسته‌ام. و امشب با این همه آه و حسرت، چون مجنون آمده‌ام تا با لیلا عهد ببندم. عهدی به قیمت جان و مال و آبرو و به ارزش تمام دارایی دنیایم «بأبی انت و امی و اولادی». عهد می‌بندم که این‌بار چون زهیر آزاده شوم، به اشاره‌ی ابرویت و مطیع شوم نائب برحقت را تا رها گردم از حب و بغض آنچه غیر خداست، تا این‌بار با گوشه‌ی چشمت وجودم صیقل‌خورده و خریدنی شود. «آنان‌که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشه‌ی چشمی به ما کنند» @AFKAREHOWZAVI
به یمن قدومت ✍️لیلی زهدی(اوج) آب‌پاشی کرده‌اند کوی و برزن را به یمن قدومت دود اسپند راهی کشیده است به آسمان منتظرانت شمیم گل‌های نرگس چه خوب شامه‌نوازند و چه زیبایند طاق نصرت‌های به گل آراسته این‌ها ترجمان قلب‌های موافق با توست روایت عاشقی است مهدی‌جان! روایت جویندگانی؛ هریک به بضاعت... به امید آنکه تو ستاره محفل‌شان باشی کم‌لطفی‌مان بسیار است آقاجان... قبول! اما اگر بگوییم سرشاریم از شوق حضورتان دروغ نگفته‌ایم این را هم خوب می‌دانیم پیش از کوچه‌هامان، باید دل آذین کنیم به دیدارتان آقای محبوبم! ماه، ماه شماست و روز، روز شما به یمن این ماه و این روز نظری؛ نگاهی؛ عنایتی... میلاد نور بر همه عاشقانش مبارک! ...✋ @AFKAREHOWZAVI
چشم‌انتظار حکومت امام معصوم(علیه‌السلام) ✍️فخری مرجانی در سایت «جامع الاحادیث» دنبال این کلام امام معصوم (علیه‌السلام) می‌گشتم که: «زمين هيچ‌گاه از حجت خدا بر خلق، تا روز قيامت خالی نخواهد بود و اگر كسی بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است»؛ که این حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) مسیر نوشته‌ام را مشخص کرد. امام به شاگرد خود، فضل می‌فرماید: «ما هر خوبى هستيم و از ما هر نيكى جوانه می‌زند؛ از جمله خوبی‌ها: توحيد، نماز و روزه، فرو بردن خشم، گذشت از گنهكار، رحم به تهيدست، بررسى از همسايه و اعتراف به شخصيت اشخاص خوب. دشمن ما نيز ريشه هر بدى است و از آن‌ها هر كار زشت و قبيحى جوانه می‌زند از جملۀ آن‌ها دروغگویى، سخن‌چينى، بُخل، قطع خويشاوندى، رباخوارى، خوردن مال يتيم، تجاوز از حدى كه خدا امر كرده، انجام فواحش ظاهر و پنهان، زنا، دزدى و هر كار زشت ديگر. دروغ گفته كسى كه مدعى است به ما محبت می‌ورزد با اينكه به‌ كارهاى دشمنان ما چنگ زده است.» (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۳۰۳) وقتی صحبت از اصل و ریشه می‌شود، ناخودآگاه ذهنم می‌رود به سمت درخت و گل و گیاه. تصورم از کلام امام، من را به فروشگاه گل‌ مصنوعی می‌برد که شاید در ظاهر گل‌های بسیار زیبایی داشته باشد، اما ریشه‌ ندارد، برگ‌ها و ساقه‌ها و گلبرگ‌هایش از جای دیگر به عاریت گرفته شده است، هیچ بو و عطری هم از آن به مشام نمی‌رسد. اما برعکس، وقتی وارد یک مغازۀ کوچک گل‌های طبیعی می‌شوی، بوی انواع گل‌ها، حس طراوت و شادی و شادابی به انسان می‌بخشد؛ زیرا این‌ها مسیر خود را از ریشه شروع کرده‌اند، روزها و ماه‌ها و شاید سال‌ها آبیاری شده‌اند، آفتاب دیده‌اند تا آن ریشه رشد کرده، شاخه و برگ و گلبرگ داده است. دوباره به کلام امام (علیه‌السلام) برمی‌گردم. امام چه می‌خواهد بگوید؟ آیا کسی غیر از امام معصوم می‌تواند چنین شیوا و کامل، امام و دشمنان امام را توصیف کند؟ اگر بخواهیم دنبال خیر باشیم، ریشه‌اش از ولایت معصومین(علیهم‌السلام) است. نمی‌شود منهای ولایت معصومین(علیهم‌السلام)، انسان به خیر برسد و اگر از راه‌های تلقین خودش را توجیه کند، دلش را خوش کند که من به خیر رسیدم، شبیه آن گلی است که اجزای مختلفش از بیرون به هم چسبیده‌اند. حکومت ولایت معصوم (علیه‌السلام) می‌خواهد ما را به اوج نقطه‌های کمال هستی و خیرات دین و دنیا برساند. حکومت ولایی بر اساس خاصیت و ویژگی ذاتی خودش، می‌خواهد این انسان در این حکومت طوری تربیت شود که به اوج آسمان ملکوت؛ یعنی شأن حقیقی انسانی راه پیدا کند. حکومت می‌خواهد موانع این راه را از بین ببرد. الآن آنچه از حدیث اول برداشت می‌کنم کمی متفاوت می‌شود؛ اینکه شناخت امام به تنهایی کافی نیست. آنچه مهم است و می‌تواند انسان را به سعادت برساند، تبعیت، پیروی و پذیرش امام است. و ما در این با امام معصوم خود، دوباره این و پیمان را تجدید می‌کنیم. آقا جان‌مان حضرت (عج) مبارک @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر هست ✍️ مرضیه رمضان‌قاسم یک نفر در این دنیا هست که با وجود حضور همیشگی‌اش گاه به‌یاد داریمش و گاهی به‌یاد نداریمش! آن یک نفر همانی است که همیشه با ماست، ولی بی‌‌نیاز از ماست چون ولی‌نعمت و امام ماست. دوستش داریم، لحظه‌شماری می‌کنیم در کنارمان بیاید اما عملا نمی‌خواهیم در کنارش باشیم زیرا سبد دوست‌داشتن‌های‌مان همیشه خالی از او و پر از دیگران است. ای کاش روزمان را با سلام به او آغاز و شب‌مان را با دعا برای سلامتی‌اش بخیر می‌‌کردیم. آری برخی از ما فقط خواهان دیدار یار هستیم اما تاب تحمل تب کردن برای معشوق را نداریم. @AFKAREHOWZAVI
«درد بی شمائی» ✍️طیبه فرید هرجور حساب می کنم نمک گیرم. نه اینکه فقط نمک گیر، کلا گیرم. می دانم که گاهی رفتم دورهایم را زدم و برگشتم اما.... برگشتم! جانِ عالم! زندگی بدون شما نکبتش دامنگیر است. قربان شکل و شمایلتان بشوم، شب عید باشد وآدم اینقدر بغض دار؟! کاش مادرم مرا سید مهدی بحرالعلوم بدنیا آورده بود، تا چشم هایی داشتم قابل! که شما را می دید!! من از مردم آخرالزمانم، جایی که تمام گناهان امت های قبل یک جا جمع شده. این سال های آخر وقتی علی فانی به« عظم البلای» دعا می رسد ما دیگر با تک تک سلول هایمان معنای عظمت بلا را درک می کنیم! دقیقا آهنگ بلاها همانطور است که فانی می خواند. اضطراب آور و سیاه. دنیا هر جور که توانست، نبودن شما را به رخمان کشید. به عبارتی کار نکرده ندارد! حرف های نزده، جنایت های نکرده... چقدر من بی سلیقه ام که شب عید دارم گلایه می کنم، آقا جان، همه برای آمدنتان خوشحالند، ولی بعضی با تِم بغض و گریه! کارد به استخوانشان رسیده، درد بی شمائی... باز با خودم، آمدنِ شما را مرور می کنم، صبحی که از مکه ظهور می کنید تیک تاک گل های ساعتی کل باغچه را پر می کند و اذان انتظار کاظم زاده توی شریان های خونی آدم های بغض دارِ نیمه ی شعبان پخش می شود!‌‌ این آدم های گریه دار اگر شما را ببینند چون بغض دارند نمی توانند حرف بزنند. حتی سلام کنند و شاید بمیرند.... جانِ عالم! لحظات ما خیلی بدون شما گذشت، الحمدلله که خدا می بیند. دلتنگ رویتان، منتظریم با گل های ساعتی. @AFKAREHOWZAVI
پایان شب ظلمت ✍️زهره قاسمی نفس هایم در این دنیا چه با اکراه می آید میان جمع نامردان، چه بی همراه می آید زمستانی شدم دائم ، دل پژمرده ام زیرِ سکوت سرد عادت‌ها، چرا کوتاه می آید کمی از عطر نرگس شد تمام آرزوی من منم پروانه ی شمعی که با یک آه می آید برای دیدنش خون از جگر با غصه می‌خوردم صدای ناامیدی از درون چاه می آید زمین تشنه ی جانم سوال از آسمان پرسید: بهار سبز ایامم ، چه وقت از راه می آید؟؟!! از این سوسو زدن های ستاره باز فهمیدم که پایان شب ظلمت، میان ماه می آید... رها شد قلبم از درد و گرفتم فال زیبایی: که مژده بر همه عالم، شب دلخواه می آید... 🍃 @AFKAREHOWZAVI