خواهرم!
مادرم!
دخترم!
شمایی که این روزها کامت با اشک مادران و کودکان غزه تلخ شده، نوبت ماست که به جهانیان نشان دهیم مادرانهها مرز و ملیت ندارد و هر آنکس با آن سر جنگ بردارد محکوم به شکست است.
@fatemearabzadeh
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
و اذا الارض مُدّت
✍فاطمه مهدوی
پروردگارا! زمان آن نرسیده که آسمانت بشکافد، زمینت هموار گردد و آنچه در خود فرو خورده و خونِ دل خورده، بیرون ریزد؟
بارالها! ما آدمیان که با عمر کوتاهمان چند صباحی روی این زمین، حوادث آن را مشاهده میکنیم، بغض گلویمان را فشرده، خونمان به جوش آمده و خشم سرتاپای وجودمان را فراگرفته است، چه رسد به حال و روز این زمین.
این زمینی که انبوه خونهای مظلوم بر آن روان گشته و قرنهاست که شاهد ظلم و ستم طاغیان است و چه چیزها که ندیده و تحمل نکرده.
از آن روزی که حضرت آدم داغدار هابیلش گشت، زمین فهمید که قرار است شاهد چه صحنههایی باشد، زمین از همان روز، آماده پذیرایی از اجساد طاهرهای شد که قرار بود خونشان به ستم و ناجوانمردانه روی آن روان گردد.
زمین همان روزی که دختران بیگناه در او زنده دفن میشدند، تبدار شد. همان سحرگاهی که خون پاک امیرالمومنین بر سر و رویش ریخت، خواست از هم بشکافد. آن زمانی که پیکرِ تیرخورده و مسموم حسن بن علی (علیه السلام) را در خود جای داد، میخواست دیگر نباشد.
و دیگر بار، آن روزی که نینوایش، مالامال از خونهای پاک و طاهر شد و پدر بر نئشِ پسر زانو زد و گریست، پسر خردسال روی دست پدر پرپر شد و در تکهای از خود که گودال قتلگاه نام گرفت، خون خدا بر زمین ریخت، آن دقایقی که اسبان با نعلهای نو بر پیکر عزیز زهرا(سلامالله علیها) تاختند، آن گاهی که قدوم نحس حرامیها به سمت خیام اباعبدالله (علیهالسلام) میرسید، خواست منفجر شود، اما اجازه نیافت.
هنوز هم که رژیم کودککش اسرائیل اینگونه وحشیانه بر مردم مظلوم و زنان و کودکان بستری در بیمارستان موشک میبارد، دستور به صبر و سکوت دارد و باید خودداری نماید تا روز وعده داده شده.
خدای بزرگم! معبود قادر و متعالم! شما را قسم به این خونهای مظلوم، به این پیکرهای تکیده و تنیده در خاک خون، شما را به دستهای بریدهی علمدار نینوا، شما به جراحتهای روح و جسم مادر سادات، زمینِ زجرکشیده را با قدوم منتقم آلالله تسکین بخش و برسان آرام روح و جان بشریت را...
اللهم عجّل لولیکالفرج
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
"غم مبهم"
✍ز.علی عسگری
بالاخره کمی حال نوشتن دارم!
آنچه یک هفته تمام دنبالش بودم. میخواستم بنویسم اما موضوع چه بود؟ آهان! اتفاقات روز، فلسطین و حالا غزه پررنگ شده است. زیرنویس قرمز رنگ، شهدای دیشب را هزار و صد تن اعلام می کند؛ در من کسی میگرید!
نمیتوانم چیزی بگویم، زبانم بند آمده، مغزم قفل شدهاست؛ کلمات همیشه برایم حقیر بودهاند، حتی دایره لغات وسیع هم کاری از دستش بر نمی آید. نمیتوانم آنچه درونم میگذرد را ابراز کنم.
کسی درونم میگوید: پس الان داری چه کار میکنی؟ کاری که هیچ درکی از آن ندارم و دیگران احتمالا به آن میگویند "سوز دل".
- احساساتم زیاد قوی نیستند، خیلی راحت میتوانم کاری کنم مهم ترین چیزها، حتی به چشمم نیاید! -
حال، قلبم نه، ذهنم درگیر است. تمام شب را خواب بد دیدهام، حس خوبی ندارم.
به آن چه میگویند؟ ترس نه! استیصال پاسخ درست است و من بنابر اسم مفعول، مستاصَل هستم، درمانده شده ام...
از اینکه آن طرف دنیا آتش است و من چه کاری میتوانم برایشان انجام دهم؟
نمیفهمم چرا درونم آشوب است. با فاکتور گرفتن عقیده هم، این ظلم بهنظر میرسد. آیا این تلاطم برای "برطرف کردن" حال بد من است؟ آنجا عده ای به گناهی که نکرده اند، مجازات میشوند، برای صبر و امیدشان ویران میشوند و شهید میدهند ولی همچنان ایستاده اند!
اینجا هوا ابر است و من درماندهام...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
کربلای امروز
✍🏻 فاطمه نقوی
بنویسم؟ چه بنویسم؟ کافی نیست که بگویم امروز فلسطین کربلا شده. همین بس است.
نمیتوانم سرم را دور همه اینها بپیچم. چنین روزگار وحشتناکی! من دیگر نمی دانم چه احساسی دارم. شاید حالا فهمیدم چگونه کربلا، کرب و بلا شده. چگونه می توان این را در قالب کلمات بیان کرد یا واکنش نشان داد یا همبستگی نشان داد؟ من تا هسته احساس بی حسی می کنم. افکارم دیگر به من اجازه نمی دهند که قلم بزنم. خشم و در عین حال درماندگی در اعماق وجودم، وجود دارد. انجام وظایف روزانه تبدیل به یک چالش شدهاند.
گرفتن فلش بک از آن تصاویر در رویاهای من. ترس از دست دادن عزیزانی که دور نشسته اند. عدم امکان حضور برای کمک به آنها. مقصرِ نشستن در خانه ام با تمام راحتی ممکن. گناهِ داشتن غذا، محیط آرام و چه نه! من نمی توانم تصور کنم که اگر فقط با دیدن تصاویر و ویدیوها اینقدر بر ذهن و بدن ما تأثیر گذاشته است، افرادی که در آن شرایط دارن زندگی می کنند باید چه تجربه ای داشته باشند. کودکان بی گناه، سالخوردگان، زنان و کارکنان بهداشت و درمان که هنوز در تلاشند تا سقوط نکنند تا بتوانند کارهای بیشتری انجام دهند. اون هم شاید اگر از حمله بعدی جان سالم به در ببرند!؟
افسوس! آیا ما به عنوان 'انسان' شکست نخورده ایم؟ چقدر باید بیشتر بدانیم؟ دعا کنید، دعا کنید و برای ظهور آخرین چراغ امید و نور دعا کنید.
العجل یا بقیة الله فی الارض
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
صدای موعود
✍راحله پتخ آذر
کاش میان این همه جنگ و ناآرامی ناگهان صدایی بیاید "ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم" آه از مظلومیت فلسطین باید با خون گریست! برای کودکانی که به جای خنده گونههایشان خیس از اشک است. کودکانی که در گوشهای نشستهاند از ترس زانوهایشان را بغل کردند و میلرزند و پدر و مادرانی که داغ فرزند و خانواده در دلشان است.
ای کودکان غزه که به مظلومیت، شهید شدید! آرام بخوابید! دیگر صدای توپو تانک دشمن را نمیشنوید! دیگر از ترس نمیلرزید! خونهای ریخته شدهای شما آخرش پیروزیاست! آری، ای کودکان فلسطین پیروزی نزدیک است!
طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب:رژیم صهیونیستی ریشه کن خواهدشد! ۱۴۰۲/۷/۱۱
فلسطین کلید رمز ظهور حضرت موعود عجل الله فرجه است! روزی خواهد رسید که مسلمین خبر آزادی قدس را به هم دیگر تهنیت میگویند ای کودکان مظلوم غزه قدس آزاد میشود!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
شکوه مقاومت
✍مریم اکبری
در برگریزان روزهای پائیز 1402،برگهای زرد و خشک درختان، مرگِ باشکوهِ خود را آغاز کرده بودند. در خنکای نسیم اولین روزهای پاییزی، در گوشهی دیگر از این جهان، طوفانی سهمگین، جوانهها و شکوفهها را با خود میبرد. خبر بهت آور و تلخی به گوشمان رسید! «بمباران بیمارستانی در فلسطین با کودکان و تمام زخمیهایش!»
هفتاد سال است مردمان فلسطین برسر خاک و وطن به یغما رفتهشان میجنگند، آنان زخمها ورنجها و آزمونهای بزرگی از سر گذراندهاند. جایی که دشمن، انسانیت و شرافت را لگدمال میکند! تحریم آب و غذا میکند و به کودک و زن و زخمی رحم نمیکند! آنجا میدان نبرد میان حق و باطل است!
مصیبتهای ناگفتهی این جنگ نابرابر را توان نوشتن نیست! گویی بار دیگر ندای «کلُّ یومٍ عاشورا کلُّ ارض ٍکربلا» طنین انداز شده است!
غربال بزرگ تاریخ آغاز شده است! مرز میان مردانگی و نامردی باریک است؛ گاه سکوت است و گاه فریاد...
مردمان فلسطین تصمیم تاریخی خود را گرفتهاند، آنها مقاومت شرافتمندانه را برگزیدهاند و دراین روزها هزینهی گزافی برای آن، میپردازند.
همه در حال آزمون هستیم و روزی هم آزمون من فرا میرسد، بهراستی من میان مرگ با عزت و زندگی با ذلت، کدام را برمیگزینم؟!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#پویش_نویسندگان برای #غزه_خونین
✍️ ✍️ ✍️حماسه روایت...
🔻همنویسی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی در پی جنایتها و اقدام ضدانسانی رژیم غاصب صهیونیستی
قالب:
✔️ روایت
✔️ یادداشت
✔️کوتاهنوشت
✔️ نثر ادبی
✔️شعر نو و کلاسیک
ارسال به نشانی «جهاد روایت» 👈 @Jahaderevayat
📌 انتشار همه آثار در صفحه «همنویسان @hamnevisan » و پس از دستهبندی، در صفحات مدرسه فکرت، روزنامه سراج، انجمن سواد رسانه طلاب، نویسندگان تربیتی، نویسندگان حوزوی و شبکههای تعاملی دیگر منتشر میشود.
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#المستشفی_المعمدانی
#جهاد_روایت #پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
خنجر فرعونیان
✍ایرانپور
حادثه در پی حادثه...
انفجار پشت انفجار...
آوارگی و مجروحیت و حسرت، لالایی کودکانی است که پیش از چشیدن طعم زندگی، مرگ در کامشان مزمزه میشود.
سالهاست که مردم این دیار، مرگ را زندگی میکنند.
هنوز مادرانی هراسان کودکانشان را به خدای موسی میسپارند و دل آرام میدارند به وعده الهی که انتنصرو الله ینصرکم...
هنوز هم خنجر فرعونیان حنجرههای کوچک سربازان خفته در قنداقه را نشانه میرود و قطره قطره خونهایی که بی امان سیلی خواهد شد و بنیان ظلم را به هم خواهد ریخت...
قدمهای آخر را محکمتر بردار...
قله نزدیک است...
مسلح شوید...
قلمهایتان را از خشاب کلمات پر کنید و بر سر استکبار بریزید...
دستهایتان را به سلاح دعا و تضرع بالا بیاورید...
قدمها... جانها و مالها... بغضها، همه و همه را خرج کنید از هیچ چیز دریغ نکنید ساعتهای غربت سر میآید و شکوفههای انتظار به بار خواهد نشست.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مگر میشود؟
س.غلامرضاپور
هی میگویند " نگاه نکن
به این فیلمها و عکسها نگاه نکن
خبرها را نخوان
روحیه ات خراب می شود
همه میدانند که اسرائیل یک حیوان وحشیست
دیگر دیدن این صحنهها چیزی را ثابت نمیکند
فقط حال خودت خراب میشود."
اما مگر میشود ندید؟
مگر میشود خبرها را دنبال نکرد؟
اصلا میخواهم قلبم درد بگیرد.
میخواهم از شدت بغض سرم را محکم به دیوار بکوبم.
میخواهم کودکم را محکم در آغوش بگیرم و برایش از کودکان غزه بگویم.
نمی توانم خودم را جای آن مادری بگذارم که برای جسم بی جان کودکش لالایی می خواند.
این روزها تند تند دلم برای بچهها تنگ میشود.
برای پدرو مادرم.
برای دوستانم.
برای همسایگانم.
حتی برای فامیلهای ندیدهام.
حال نشستن و دعا خواندن ندارم .
حتی حال گریه کردن.
حسی در وجودم به جوشش افتاده.
قلبم می خواهد بیرون بپرد.
دلم می خواهد قدمی بردارم.
#یک_و_بیست
#بیمارستان_المعمدانی
#شمارش_معکوس_نابودی_اسراییل
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
تقدیم به مادران فلسطین
✍فاطمه نوروزی
صدای قلبت در اتاق معاینه پیچیده بود و من با هیجانی وصف ناپذیر نمیدانم به چه سویی نگاه میکردم که تو را با همهٔ وجودم میدیدم!
چندماه همین طور گذشت تا تو را در آغوش گرفتم و قاب چشمانم صورت ماهت را در خود جای داد و جانی تازه گرفت.
هرروز که خورشید طلوع می کرد به قد و بالای تو و دستان تو نگاه میکردم تا ببینم چقدر بزرگ شدهای! آیا وقت آن رسیده که سنگ در دست بگیری و در میدان جنگ، قد علم کنی و دوشادوش مردان، جنگآوری کنی؟!
روزها وسالها گذشت و امروز کنار پنجره، نشستهام و میشنوم که اسامی شهدا را اعلام میکنند... از این پس، من مادر شهید هستم...
#رژیم_غاصب_کودککش_رفتنی_است
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
ضعف اسرائیل
✍حیدریان منش
ما خوب درد کودک کشی را میفهمیم
نه اینکه فقط مادر باشیم، نه! نه اینکه در کشورمان هشت سال جنگ بوده! نه!
اینقدر، در مجالس امام حسین علیهالسلام شنیدیم، گریه کردیم، حس و درک کردیم که عمق مصیبت را خوب میفهمیم و میفهمیم که این از ضعف اسرائیل است!
إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ.
و كسى نياز به ستم پيدا مى كند كه ناتوان است.(دعای ۴۸)
او ضعیف است که تحمل قدرت و حضور کودکان را هم ندارد، چون خوب میداند
هر کودکی یک ملت است و اسرائیل جنایتکار است که "مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا"/ هر کس نفسی را بدون حق و یا بیآنکه فساد و فتنهای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته است. (۳۲مائده)
پس منتظر باشید، قصاص سختی در پیش است و در این قصاص حیاتی ابدی برای اسلام "وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ"
و براى شما در قصاص حيات و زندگى است (۱۷۸ بقره)
#القدس_لنا
#فلسطین_پیروز_است
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
بوی ظهور میآید
✍اشرف پهلوانی قمی
مدام به این فکر میکنم که چه کنیم اگر روزی مثل همان پانزدهم مهر بیاید و یکهو شما در آن طرف عالم ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر دهید و «انا المهدی» و ما اینطرف مشغول اثبات آزادیمان باشیم با برداشتن تکهای روسری؟
فقط لاف میزنیم. مدام دم از سربازی و زمینهسازی ظهور میزنیم؛ ولی هنوز در چم و خم همان هفده رکعت نماز شبانهروزمان ماندهایم. کنار گود نشستهایم و مدام برای میانگودیان سلام وصلوات میفرستیم.
مولای من! این روزها دل هر انسانی دردمند است و دل شما حتماً دریایی از خون. مسلمان شیعه و سنی ندارد. همه با هم شهادت دادهاند به یگانگی خدا و رسالت رسولش. شما رحمت محضید. همانند جدّتان رحمةٌللعالمیناید. طاقت خیلیها طاق شد. شما را نمیدانم. اهل قم، همان نیمهشب پناه بردند به محل امن شهر. همانجایی که تجربه چند قرن دارد در آرام کردن دلها؛ دلی که طغیان کرده و آرام و قرار ندارد. هر روز یک خبر، یک عکس، یک فیلم. هر کدام فجیعتر از دیگری و منِ مادر، مدام ذهن کنکاشگرم مقایسه میکند بین آنچه در دور و بر میبینم با آنچه که کمی دورتر در حال وقوع است. نمیدانم لحظهای که شیربچهای برای برادرش شهادتین میخواند چطور تحمل کردید؟ یا دیدن مادری که «فی قَرارٍ مَکین»ش نیم وجب انسان آرمیده است و منتظر اذن است برای رهاشدن؛ اما نه به این زودی، نه با گلوله، نه با دریده شدن رحم مادرش.
عجب صبری خدا دارد!
یا کودکی که سر بر گریبان غرق به خون مادرش گذاشته و از او طلب مهر میکند را چطور دیدید و تاب آوردید؟ مادری که چنددقیقهای است فرزندش را به خدا سپرده و دست بر دست فرشتهای به آسمانها میرود.
یا چطور شنیدید و صبر کردید بر فریاد مادری که هنوز در نفاس کودکی است که دست بر دست خدا داده و رفته است؟
عجب صبری دارید مولای من! آجرک الله یا صاحبالزمان
برای ظهور ما دعاکن وگرنه تو هستی؛ ماییم که غایبیم. دعا کن به خودآییم. بوی ظهور میآید.
«اللّهمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرَج وَ العافیةَ وَ النَّصر وَاجعَلنا مِن خَیرِ اَعوانِه و اَنصارِه»
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#بیمارستان_المعمدانی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
بغض غریب
✍️نجمه صالحی
شب بود و غزه ناآرام!
و موج نگرانی در چشم مادران و پدران!
کودکی به دنبال مادرش میگشت!
اشک خشکیده در نگاه خواهر!
و بغض غریبی، نشسته در گلوی پدر!
و کودک: "یومااااا(مادر)"
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ(هود/۱۸)
#القدس_أقرب
#رژیم_غاصب_کودککش_رفتنی_است
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بسم الله قاصم الجبارین
«در تاریخ بنویسید»
✍سیده ناهید موسوی
از همان فاجعه بیمارستان معمدانی در غزه چندین بار نوشتم و پاک کرد! نمیدانم دقیقا باید از چه چیزی شروع کنم. از مسلمانان زیر بمباران فسفری غزه فلسطین و تجاوزات وحشیانه صهیونیست ها که به منازل مسکونی، بازارها، مدارس و بیمارستانها رحم نمیکند.
یا از پدر و مادرهایی که با سوز و تاب پیکرهای دردانه خویش را به آغوش کشیده اند تا برای لحظاتی با یکدیگر خداحافظی کنند، پدری که نوزاد شهیدش را جلوی دوربین ها گرفته و میگوید ببینید جنایات رژیم صهیونسیتی را با ما چه کرده است. و تمام آرزوهای خود و فرزندان خود را زیر آوارها مدفون میکنند.
بیمارستان و خیابانهایی که در اصل دیگر بیمارستان و خیابان نیستند و شدهاند کوهی از اجساد زن و کودکانی که تنها به جرم مسلمان و فلسطینی بودن اینگونه سلاخی میشوند. بازماندگان هر بار اما، هم خونی، دوستی و آشنایی را با دستان خود خاک میکنند.
از خروش حماس، مقاومت یا قسام، که با طوفان الاقصی، طوفانی به پا کردند بنویسم. که مردانگی و دلاوری خود را به تاریخ ثابت کردند و هزاران صهیونیستی غاصب را به درک واصل کردند. آری! در تاریخ باید نوشت در عصری که از مدرنیته، آزادی بیان و آزادی عمل سخن میگویند، رژیم سفاک و خون آشام روز و شب به مظلومین فلسطین میتازد. اما سخنی از مدافعان حقوق انسان و بشریت شنیده نمیشود.
دیگر اما، هشتگ زدن، طومار نوشتن ، تجمع و بیانیه صادر کردن کارساز نیست و کارد به استخوان رسیده، و زمان جراحت فوری غده سرطانی «اسرائیل» فرارسیده است. تعلل جایز نیست و نسل کشی در فلسطین باید متوقف گردد. هر انسانی با وجدان بیدار نباید خود را محصور به مرز و دین و مذهب بداند. همگی تا پیروزی و فتح قدس، پای کار بمانیم با قلم هایمان، فریادهایمان و جانهایمان و این خونهای شهداست که قدس را آزاد خواهد کرد. ان شاءلله.
نصرٌ من الله و فتح قریب
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
رشد تاریخی
✍اصفهانی
به صحبتهای رهبر معظم انقلاب گوش میکردم. ایشان در آخر بیاناتشان فرمودند: "اگر جنایت در فلسطین متوقف نشود، گروههای مقاومت بیتاب میشوند. آن وقت کسانی نیایند بگویند به فلانی بگو فلان کار را نکند." و فریاد مرگ بر اسرائیل در حسینیه پیچید و در جان من! اشک در چشمانم حلقه زد، اشک شوق، عزت و اقتدار!
مقایسه کردم با خطبههای امیر المومنین علیهالسلام که با چه جملات پر شور و حرارتی مردم را به جنگ با دشمن اسلام، معاویه فرا میخواند! _مردمان شهری که همه مردان جنگی بودند، مردان یک شهر نظامی_ اما آنها از جنگ خسته شده بودند! سخنان امام بر زمین ماند و آن را عمل نکردند!
پنج سال حکومت امیر المومنین علیهالسلام حکومتی که نگذاشتند عدالتش را عملی کند، تاب نیاوردند و خون به دل مولایمان کردند. تا آن جا که حضرت فرمودند:" يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ..."۱ و آن جا که امام خمینی (ره) فرمودند: "من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله- صلى الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على- صلوات الله و سلامه علیهما- مىباشند"۲ آن بزرگ مرد میدید که مردم ایران بعد از بیش از چهل سال، انواع جنگ نظامی، اقتصادی، فرهنگی پای این انقلاب میمانند.
و امروز لازم نیست علی زمانمان غصههایش را در چاه بگوید.
۱نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
۲آیین انقلاب اسلامی،ج.2.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
《انکار جنایت، شیوه ستمگران تاریخ است》
✍فاطمه شکیب رخ
وقتی کاروان اسرای کربلا به کاخ یزید ملعون رسید و یزید از عمق جنایت و افتضاح خطای محاسباتی شهادت امام حسین علیه السلام, اطلاع یافت؛ به انکار دستور شهادت امام متوسل شد و با لعنت ابن زیاد در اقدام به جنگ با سید الشهداء و یارانش، تلاش کرد، ننگ ریختن خون فرزند رسول خدا (ص) را از دامن خویش تطهیر کند!
تاریخ گواه آن است که جز عده ای سفیه و کاسه لیس او، بی تقصیر بودن یزید را نپذیرفتند! و حتی در سالیان بعد از وی نیز، از مورخان و یا باورمندان اموی، کسانی که در جهت اثبات بی گناهی یزید، قلم می زدند، به شدت توسط گروه های مختلف مسلمانان، مواخذه و محکوم می شدند!
تاریخ درس است، درسی که مولای متقیان امام علی (ع) درباره آن مى فرمايد: «گرچه من به اندازه همه آنانكه پيش از من زيستند عمر نكرده ام؛ اما با نظر در رفتار آنها و تفكر در اخبارشان و سير و سياحت در آثار بجامانده از آنان تا بدانجا رفتم كه مانند يكى از آنها شدم، بلكه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخرشان بوده ام».
آری، خصلت تکرار پذیری وقایع و حوادث تاریخی، آن درس مهمی است که بسیاری از حوادث پیش رو را تبیین و قابل پیش بینی می کند!
سران اسرائیل در جنگی نابرابر، دچار #خطای_محاسباتی شده اند؛ درحالی که دست ناپاک خویش را در جنایت کم سابقه ی بیمارستان المعمدانی، فلج کردند، اکنون با انکار این جنایت دهشتناک، سعی در تطهیر افتضاح به بار آمده، برآمدند!
حاشا و کلا که عقول جهان، هرگز تکنیک های فریب اصحاب شیطان، را نخواهند پذیرفت!
به ویژه آنکه ما ایرانی ها با آن اصطلاح《کار خودشونه》آشنایی دیرینه داریم!
این روزهای غمناک و رنج آور غزه، با تمام لحظه های تلخش از لطف خدا مملو است؛ یک درس تاریخ در همین روزهاست که تدریس می شود؛ ظالم و ستمگر هر کجا که به خباثت عمل خویش احاطه یابد، انکار و نسبت کردار زشت خویش را متوجه دیگران می کند!
یزید زمان ما، همان بی خرد سفاکی ست که چون از زشتی کرده ی خویش آگاهی یافته، با سیه نمایی و مظلوم نمایی اعمال خود، برای ادامه حیات، حتی هم پیمانان خویش را قربانی می کند! و این درس تاریخ، تکرار مکررات است که ستمگر را ستمگران می بلعند!
《فااعتبروا یا اولی الابصار》
#بیمارستان_المعمدانی
#اسرائیل_رفتنی_ست
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
صدای مظلوم
✍سیده فاطمه موسوی باردئی
همینطور که تلویزیون داشت بمباران بیمارستان المعمدانی را نشان می داد.برای فرزندانم سفره ی غذا را پهن کردم،پسر کوچکم را با مهربانی تمام کنارم نشاندم،دستی بر سرش کشیدم و ظرف غذا را جلویش گذاشتم.
در همین حین پسرم با همان زبان کودکانه اش گفت؛((مامان پس بچه هایی که در اون بیمارستان بمباران شدند الان چی
می خورند؟ اگه مامان باباهاشون از دنیا رفته باشه پیش کی زندگی می کنند؟ الان دنیای اون سیاه رنگه؟؟))
بغضم را قورت دادم .لقمه ای که دستم بود روی سفره افتاد.با خودم گفتم الان وظیفه ی ما چیه؟
مگر پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نفرمودند: «هرکس فریاد دادخواهی مظلومی را که از مسلمانان یاری میطلبد بشنود، اما به یـاری آن مظلـوم برنخیزد، مسلمان نیست.»
ما که ادعایمان می شود شیعه ی مولا علی (علیه السلام) هستیم و صدای مظلوم را
می شنویم.الان برای تسکین دل مظلومان غزه چه کرده ایم؟
همین که دلمان بسوزد و گریه کنیم کافیست؟
قطعا روا نیست که دست روی دست بگذاریم و شاهد این همه ظلم و جور باشیم.
هر کسی به هر طریقی که می تواند باید مظلوم را یاری کند.
یکی با حضور در جبهه جنگ
یکی هم در پشت خاکریز ها
یکی با ارسال کمک های مالی
یکی هم با پاسخگویی به شبهاتی که این روزها در کانال ها و گروه ها موج می زند
شبهه هایی که چنگ زده به گلوی جوانان و آهسته آهسته ایمان را از دلشان بیرون
می کشد.
دیگر هرچه بیانیه صادر شد کافیست.وقت عمل است.دیگر وقت آن رسیده اسرائیل را از صفحه ی روزگار محو کنیم.
انزجار خودمان را در عمل نشان بدهیم.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«مثل عبود»
✍زهرا نجاتی
ابوعبود همسایهمان بود. پیرمردی خردمند و روشن روان که فرزند شهیدش عبود، شب قبل شهادت به او گفته بود؛ پدرجان هم خدا من را میخواند و هم شما. به نظرتان کدام را انتخاب کنم و پدرش گفته بود:« چه بگویم، در امان خدا..» عبود رفته بود و بیست و چهار ساعت بعد، خبرشهادتش رسیده بود.
به محمد شش ماهه ام نگاه میکنم. دوست دارم مرد شود مثل عبود قدبلند و رشید و عاقل باشد و بتواند بین من و خدا، بین پدرش و خدا بین دنیا و خدا، خدا را انتخاب کند اما محمدشش ماهه د آسم داشته و این چند وقت به خاطر هوای جنگ زده، دو روز است نمیتواند نفس بکشد.باید او را به بیمارستان ببرم. بهترین و بزرگترین بیمارستان که صلیب سرخ برای فلسطین ساخته. از حق نگذریم بیمارستان بزرگ و مجهزی است.
روی دستهایم است و هرروز بیشتر زرد و زار میشود. این چندوقت خود فلسطین هم نفس ندارد و همه دارند دود و بوی فسفر و آتش و باروت، توی ریه میکشند اما ریههای محمد من، این قدرکشش ندارد که بتواند از حجم زیاد دود، اکسیژنش را جدا کند و توی ریههای چند سانتیاش بکشد.
این را دکترش گفت وقتی بالاخره میان دستهای سپید و تپل و بد رگش توانست، رگش را پیدا کند و انژیوکت کودکانه را در آن فرو کند. این را گفت و توی صورت محمد لبخند زد. ماسک اکسیژن را که روی دماغش گذاشت، محمد اول بی قراری کرد اما خدا خیر بدهد دکتر را. با صبر و بازی، بالاخره محمد من را که بعد چند روز نفسی داشت برای گریه، آرام کرد. ساعتی گذشت و محمد بعد چند شب، به خواب راحتی فرو رفت. آن قدر که ترسیدم. زل زدم به ماسک و قطرههای میعان که از تلفیق نفس گرم محمد و اکسیژن توی ماسک جمع شده بود. اما باز هم دلم ارام نشد. ماسک را ارام و با احتیاط برداشتم. قفسه سینه کوچکش را نگاه کردم که آرام بالا و پایین میرود و بالاخره خیالم کمی راحت شد.
باید سری به خانه میزدم و از سلیما و حلما و پدرشان خبر میگرفتم. همه در خانه پدربزرگ من جمع بودیم، میان این جنگ و خون، گوشیام دیروز موقع فرار روی زمین افتاده و صفحهاش شکسته بود. روی صورت محمد بوسهای کاشتم و دستهای تپل گرمش را لای دستهایم فشردم. کمی رنگ و رو به صورتش برگشته بود. اگر ازخانه میتوانستم پلیور آبیاش را بردارم و تنش کنم، حتما خیلی به چهرهاش می آمد...
راهی شدم و از میان خرابهها خانه پدربزرگ را تشخیص دادم. موقع شام رسیدم و مادربزرگ همزمان با برگرداندن مقلوبه توی سینی، گفت:«الهی به زودی جشن آزادی قدس را بگیریم». همه با هم آمین گفتیم و مادر بزرگ برای هرچند نفرمان توی یک سینی، غذا ریخت. تندتند چندلقمه خوردم. صورت سلیما و حلما را بوسیدم و توی صورت محوود خیره شدم:_دعاکن حالش زود خوب شود دکتر گفته ممکن است فردا مرخصش کنند. محمود خندید و گفت: ان شا الله.
هنوز در را نبسته بودم که صدای وحشتناکی تمام فلسطین را لرزاند. صدای هواپیماهای امریکایی بود. به سمت بیمارستان دویدم.
اما بیمارستان شده بود آورستان. دنبال دکتر بودم اما نه دکتری در کار بود نه تختی نه اتاقی نه سالنی... میان اوار بیمارستان فرو ریختم. هرکس به طرفی میدوید. هرکس دنبال تکههای بدنش م میگشت. بوی دود و مو و پوست سوخته، امانم را برید. باید آن طرف باشد، کمی سمت شرق میشد، اما.. وای خدای من! اتاق محمد من کجا بود. دکتر کجا بود. ایستگاه پرستاری چه؟؟؟
میان آوارها دنبال محمد میگشتم که دستهای تپل و انژیکوکت ابی میان دستش را دیدم. آوارهای گچ و سنگ را کنار زدم. پایین تنهاش سوخته بود اما تا صورت قشنگ و سفیدش تا شکمش سالم بود.
آه! محمد من! قشنگ من! فرشته من! من نمیخواستم از حالا شبیه عبود شوی. برای بیست سالگیات، آرزوی شهادت داشتم. برای اینکه یک روزی، نه به این زودیها، شبیه او شوی!
نیمه محمد را به آغوش کشیدم و به سمت خانه پدربزرگ دویدم اما از سرخیابان،خانه را پیدا نمیکنم همهاش دود است و فریاد. سیاهی است که ازشهر بالا میرود.سیاهی هایی که به صورت بنی بشر نشسته و با هیچ پاک نمیشود.
پس خانه پدر بزرگ کجا است؟شاید کجا بود؟!!! نه نه. نبایدفریاد بزدم. اینجا هزاران نفر مثل من،دنبال عزیزاتشان هستند. از همین جمعیتی که حالا روی آوارها ریختهاند معلوم است. همه مثل من هستند و هیچکس توی این عالم سیر نمیکند. چند وقت است ما دیگر روی زمین نیستیم، روی بال ملایکی که برای بردن این همه جنازه شهید، حتما به زمین هبوط میکنند، قدم میگذاریم.
#بیمارستان_المعمدانی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔰بسته دیجیتال ۵۵
▫️فلسطین
🔻این بسته شامل:
• مجموعه گرافیکی (فضاسازی، پوستر، استوری، پروفایل و... )
• مجموعه گرافیکی ویژه هیأت کودک و نوجوان
• مجموعه تحلیل متنی و صوتی
• مجموعه نشریه و منشورات
• مجموعه مستند و فیلم
• مجموعه کلیپ و صوت
• مجموعه کتاب و جزوه
• مجموعه فیش منبر
• مجموعه اشعار
و... میباشد.
👇🏻مشاهده و دریافت از طریق پایگاه جامع محتوایی هیأت:
▫️heyat_co_felestin_1402
❗️این بسته در حال بهروزرسانی است.
|#بسته_دیجیتال
|#طوفان_الاقصی
|#فلسطین
💠 پایگاه جامع محتوایی هیأت
▫️@heyat_co
.
طوفان الاقصی و وعده پیروزی
✍صادق پور
صدای خشخش برگهای پاییزی، صدای چک چک آب و صدای گنجشکها، هرروز در غزه میپیچید...
و صدای زوزه باد به گوش میرسید، کمکم شب از راه میرسد و هوا روبه تاریکی میرود، مردم غزه پس از ادای نماز مغرب وعشا، صرف شام و...بهخوابی سنگین میروند، خوابی شیرین کودکان را فرا میگیرد، نیمههای شب، صدای غرشی سهمگین و دلخراش سکوت غزه را برهم میزند!
صدا، صدای هواپیماهای جنگی است که بمبباران شهر را تمام میکنند و به آشيانه خود بر میگردند...
آنها به خیال خود تلافی کردند زیرا روز قبل، "حماس" ضربات سنگینی به ارتش اسرائیل وارد کرده بود اما فقط به نظامیان اسرائیلی نه کودکان نه زنان نه بیدفاعان...
اسرائیل است که این شکست مفتضحانه و این طوفان الاقصی را میخواهد با انتقام گرفتن از کودکان و زنان و مردان غیر نظامی جبران کند اما وعده پیروزی جبهه حق از جانب خدا آمده است و ما پیروز خواهیم شد.
كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرين.بقره/۲۴۹
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مهر مادری
✍ راضیه کاظمی زاده
فنجان مورد علاقهام را از چای پر میکنم و برای رفع خستگی، به سمت پنجره میروم، جای دنجی مینشینم، فنجان را روی میز میگذارم و سرم را به تاج مبل تک نفره تکیه میدهم و به آسمان پشت پنجره، خیره میشوم. از صبح که چشمانم را باز کردم، بغضی گلویم را فشار میداد، غمی بر دلم سنگینی میکرد! حواسم به آسمان جمع شد، گویا امشب او هم، مانند هر شب نیست! جز چند ستاره با نور کم، دیده نمیشود، شاید حال دل من و آسمان با هم یکی شده!
با صدای گریه دخترم از طوفان افکار مختلف، بیرون میآیم، به جبران دلخوریاش، او را در آغوش میکشم، قربان صدقهاش میروم و بوسه بارانش میکنم تا بالاخره آرام میگیرد! خسته است و نیاز به خواب دارد! او را از زمین بلند میکنم، در آغوشم میگیرم و نوازشش میکنم: «قشنگِ مادر چشمانت را ببند و آرام بخواب! من در کنار تو هستم »، او نیز سرش را در بغلم فرو میکند و به آرامی و ناز، همان حالتی که لوس میشود، چشمانش را میبندد و به خواب فرو میرود و من این بار، غرق در سفیدی صورت معصومانهاش میشوم! سفر میکنم به «غزه»، «فلسطین»، مادرانی را میبینم که در پی یافتن فرزندانشان با حالت ترس و اضطراب از این طرف به آن طرف میروند، مادری را میبینم که فرزند زخمیاش را در آغوش کشیده و به سمت بیمارستان میدود.
صدای نامفهومی از حنجرهام بیرون میآید « نه، بیمارستان نه.. » اما صدا به قدری ضعیف است که به گوشش نمیرسد و او راهش را ادامه میدهد، به بیمارستان میرسد ، دنبال دکتر میدود تا لحظهای کودک زخمیاش را ببیند و حالش را خوب کند. دکتر بالای سر کودک میآید، دارویی تجویز میکند و میرود. کودک که تا به حال بیتاب بود از درد، کمی آرام میگیرد، دوباره آغوش مادر را طلب میکند، مادر بیدرنگ او را به آغوش میکشد! صدای مهیبی بلند میشود، از شدت ترس ناخودآگاه چشمانم را میبندم! وقتی چشمانم را باز کردم، دیگر خبری از بیمارستان، کودک، مادر و دکتر نبود! جز آتش چیزی در برابر چشمانم دیده نمیشد! بوی دود و خون با هم آمیخته شده بود! از شدت دود چشمانم میسوخت و گلویم گز گز میکرد ، به زحمت چشمانم را دقیق کردم تا دنبال آن مادر و فرزندش بگردم، هر چه این طرف و آن طرف نگاه کردم چیزی جز دود و آتش نمیدیدم! ناامید و دل نگران شدم، پاهایم از زیر شکست و با صورت به زمین خوردم و صدای نالهام بلند شد، چرا من جلوی آن مادر را نگرفته بودم تا به بیمارستان نرود؟!
اما چگونه میتوانستم مادری را قانع کنم که از درمان کودکش دست بردارد؟! چرا که مادر تاب ندارد جگر گوشهاش را بیمار و رنجور ببیند، حتی اگر به قیمت از دست دادن جانش باشد!
باصدای سرفهی دخترم به خود آمدم، چشمانم خیس از اشک بود و لباس دخترم نمدار از اشک! نگاهی به صورت معصومش میکنم و خندهای تلخ بر لبانم نقش میبندد، دوست دارم او را محکم در آغوش بگیرم، اما ...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«قبلهگاه عشق»
✍سیده ناهید موسوی
تو قبله عشقی و من ساکن سرزمینت نشده، عاشقت شدم. و وطن محبوب من شدی. ای سرزمین خوبان و قدمگاه انبیاء و اولیای الهی. ای سرزمین درختان زیتون و مردمان مظلوم.
تو قبله اولین شدی، و تا ابد اولین میمانی، پایداری به عشق مسلمانانی که دلهایشان در اقصی نقاط جهان بی ریا برای تو میتپد. و همه مردمانی که با جان و مال خود برای تو تنها، سینه سپر میکنند.
دردها میکشند و جانهای عزیزان خود را میدهند، از دیدگانشان خون جاریست نه اشک. تن هایشان از غم و غصه نحیف شده اما سر خم نمیکنند و چون سروی پایدار از تو دفاع و دفاع و دفاع میکنند.
عشق تو بی شک، مقدس است. و پاک و خالص که اینگونه جهانیان را به تکاپو وا داشتهای. و همگی در تقلا و جوشش برای آزادی حرم شریف تو هستند.
تا ابد، مقدس و خط قرمز آزادگان جهان میمانی، این عشق با خون، پوست و گوشت عجین شده است. در رگها جاریست و میجوشد و این برای جریان عشق تو کافیست. به امیدِ نزدیکِ فتح قدس که فاتح قلوب مسلمین است.
و محمود درویشی که در وصف وطن میفرماید:
بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است.
بر این سرزمین، بانوی سرزمین ها
آغاز آغازها
پایان پایانها
که فلسطیناش نام بود
که فلسطیناش از این پس نام گشت
بانوی من!
مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است.
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI