دردسر زمین
✍️فاطمه شکیب رخ
ای زمین گاهی بیقراریهایت برای ساکنان دردساز میشود، تو از سنگینی بار عبد خاطی میلرزی و ما از غم مصیبت فریادهای تو به اندوه مینشینیم.
گاهی برای خودمان یکدیگر را به توبه بر درگاه خداوند سفارش کنیم که داغی گناهمان، حال ناخوش را به غیر، ابتلا نکند.
#زلزله
#ماه_رجب
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
زمین بیقرار
✍️نجمه صالحی
بیقراریهایش همه را تکان داد. چه بیخبر آمد اما تکاندهنده و ویران کننده. در سکوت آمد. تیک تاکِ زلزله، تیک تاکِ ساعت را ساکت کرد، آوای لایلای مادران در ویرانهها مدفون شد.
گاهی غافلیم از هم، از خود، کسی چه میداند شاید این غم و محنت از غفلت ما ست!
غفلت، بیقرار کرد زمین را! با صد ریشتر ناباوری، عشق و امید، اصلا تمام آرزوها مدفون شدند زیر خروارها خاک!
استاد شفیعی کدکنی:
«از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شدهای...»
#زلزله
#ماه_رجب
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📌فردا خیلی دیر است...
✍️آمنه عسکری منفرد
آن دختران و زنانی که به «بهانهٔ اعتراض به حجاب اجباری»، امروز شال و روسری از سر برداشتهاند؛ آنان که به نام همدردی، آغوش رایگان تقدیم میکنند، بدانند این پایان کار حجاب در ایران اسلامی نیست. امروز به بهانهٔ اعتراض به حجاب، بی روسری شدید و فردا بیعفت و برهنه و...
بدانید! مادران نجیب، عفیف، صبور و باهویت ایران اسلامی از نسل مادران انقلابند. همانها که دیروز سربازان خمینی را تربیت کردند، تا «نهال انقلاب» را با خونشان آبیاری کنند تا درخت تنومند انقلاب ریشه کند، امروز سربازان امام خامنهای را در گهوارهها میپرورانند، تا «کسی حتی خیالِ کندنِ درخت انقلاب را در سر نپروراند.»
آری! سربازان ایران مقتدر را از گهوارهها درس شجاعت وشهادت آموختند، تا فردا روز که گرگهای طماع و حریص به برهنگی شما؛ شرفتان را نشانه رفتند؛ به دفاع از ناموس وطن، برای ایران مقتدر بایستند.
یقین بدانید! هم اینان که امروز شما را «به بهانهٔ، نه به حجاب اجباری»، بیروسری و بیهویت کرده به خیابانها کشاندند، فردا شما را برهنه و هرزه میکنند تا ...
پس دخترم، خواهرم! برای دفاع از شرف و حفظ هویتت، امروز به هوش باش وخودت را بازیچهٔ دستِ عمالِ فساد قرار نده، که فردا خیلی دیر است!
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖 بلوغ و شکوفایی انقلابی
✍ زهره جهانگرد، با ارسال یادداشتی به نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست.
[۱]. وقتی میخواهیم از دستاوردهای انقلاب اسلامی صحبت کنیم و بخواهیم تکتک دستاوردها را بیان کنیم، کتاب صعود چهلساله که بسیار زیبا دستاوردهای انقلاب اسلامی را در مقابل دستاوردهای زمان رژیم پهلوی بیان کرده و با همدیگر مقایسه کرده کتاب بسیار زیبایی است.
[۲]. بعد از انقلاب اسلامی زن جایگاه اجتماعی و فردی خود را به معنای واقعی پیدا نمود. در زمینهی تحصیل و فعالیت اجتماعی، متناسب با ویژگیهای زن بوجود آمد. زن عفت و حیای خود را رعایت مینمود و هم فعالیت اجتماعی چندینبرابر نسبت به قبل از انقلاب اسلامی داشت.
[۳]. دستاوردها برای زنان بعد از انقلاب اسلامی را میتوان به درصد اشتغال زنان، درصد تحصیل زنان، درصد اساتید زنان در دانشگاهها، درصد زنان پزشک، درصد زنان متخصص و فوق متخصص در زمینههای مختلف و معرفی زنان نخبه در داخل و خارج از کشور را بیان کرد.
[۴]. بعد از انقلاباسلامی برخلاف ارزشهای غربی، زن بهعنوان ستون خانواده نقش اصلی و محوری خود را ایفا نمود. نتیجهی آن تربیت فرزندان درجهت پیشرفت کشور در زمینههای مختلف بود.
[۵]. بعد از انقلاب اسلامی نقش مردان در سازندگی و پیشرفت کشور در همهی زمینهها پررنگ بوده است.(علمی، نظامی، جهادی، اجتماعی و...) که در بسیاری از این موارد زنان هم درآن مشارکت دارند.
[۶]. قبل از انقلاب اسلامی زن و مرد در درجهی اول بردهی استعمار بودند، سپس مشغول ساختن مردم به اموری مانند کابارهها و رقاصخانهها و فعالیتهای بیهوده بود. مردم را سرگرم نمایند و در آن طرف، استعمار کار خود را پیش ببرد. این یکی از سیاستهای اصلی دشمن میباشد.
[۷]. انقلاباسلامی یک تحول فکری در بین مردم ایران بود. (علیرغم تبلیغات دشمن در طول ۲۰۰ - ۳۰۰ سال گذشته که مردم ایران توانایی مدیریت کشور خود را در زمینههای مختلف ندارند) مردم ایران توانستند با رهبری امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، به این بلوغ فکری برسند که با اتحاد و همدلی میتوانند موانع پیشرو را کنار بگذارند و ابزار آن را در تقویت دین و فکر خود پیدا کردند. علیرغم تبلیغات این روزها که میگویند انقلاب ایران مانند اغتشاشات ۱۴۰۱، نوعی جنگ مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی بود هرگز امام خمینی به این راضی نبود و انقلابیها را منع مینمود حضرت امام دنبال تغییر فکر مردم و تقویت خودباوری مردم بود.
[۸]. تقویت ایمان تنها ایمان فردی نیست، ایمان اجتماعی هم هست، به این معنی که ما برای مبارزه نیاز به وحدت داریم و این وحدت حول محور الله و ولایتفقیه میچرخد و ولایت فقیه همان اعتقاد اجتماعی به نقش دین در جامعه بود که در مقابل رژیم دیکتاتوری میایستاد.
[۹]. در این چند سال در کشورهای مصر و تونس دیدیم که انقلاب شد، ولی تحول فکری و ایمانی به معنای واقعی نبود و اعتقاد ضعیف به ولایت فقیه، نتوانست آنها را متحد نماید، و نتوانستند در مقابل کشورهای سلطهگر و عوامل داخلی آنها بایستند. ابتدا پیروز شدند ولی در ادامه موفق نبودند و شکست خوردند.
[۱۰]. تحول فکری و ایمانی در سطح اجتماعی کشور ایران بعد از انقلاب اسلامی باعث شد در اکثر زمینههای فردی و اجتماعی بتوانیم آثار این تحول را ببینیم. رأی به جمهوری اسلامی در نوع خود بینظیر بود که اول انقلاب رخ داد، بعد از آن ایستادگی جمعی مردم ایران در مقابل تجاوز رژیم بعث عراق بود که استعمار غرب و شرق از آن حمایت میکردند.
[۱۱]. از دستاوردهای انقلاب اسلامی، تحول اعتقادی و فکری، فردی و اجتماعی میباشد؛ اینکه ما میتوانیم پیروز شویم و پیشرفت کنیم و انقلاب را به اهداف خود نزدیک نماییم بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی میباشد. (۵/ ۱۱ /۱۴۰۱)
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔸️بچه زرنگهایی که "مرد میدان" شدند❗️
✍️زهراسعادت
بچه های انقلاب را میگویم همانها که در اوج سختیهای حکومت نظامی شاهنشاهی، با دلی دریایی اعلامیههای روشنگرانه معمار کبیر تفکر انقلابی ایران اسلامی را منتشر نموده و به پیروزی افتخار آفرین عقیده مبتنی بر حماسه آفرینی عاشورایی کمک بسزایی نمودند و چه بسا در بهار آزادی شکوهمند میهن اسلامیشان جایشان سبز و پر طراوت بوده است!
بچه زرنگهایی که با اولین تجاوز دشمن بعثی به ناموس وطن،با وجود سن کم و بی تجربگی در جنگ نظامی با کشورهای پشتیبان صدام ،نخبه ترین و مبتکر ترین فرمانده های جنگ را در هشت سال دفاع جانانه از وطن تربیت نمودند تا حتی یک وجب از میراث قهرمانان این مرز و بوم به دست نااهلان و دشمنان نیفتاده و با نثار خونهای پاکشان نهال نورس انقلاب اسلامی را آبیاری نموده و پشتیبان ولایت فقیه بودند!
نسل به فرموده امام راحل (ره) که سربازان در گهواره تعبیر شدند همچنان ادامه یافت تا آنجا که در اولین بی حرمتی به حریم آل الله(علیهم السلام) تاب نیاورده و اراده های پولادین خود را در برابر تفکر پلید داعش صفتان جزم نموده و در جبهه مقاومت عراق و سوریه که شریانهای حیاتی حریم اهل بیت (علیهم السلام) در منطقه به حساب می آیند،با پشتوانه تجربیات موفق دفاع هشت ساله مان در برابر دشمنان تا بن دندان مسلح شرق و غرب،به یاری ملتهای مظلوم در بند داعش شتافته و حرمت دختران و زنان مظلومشان را بر خود لازم دانسته و اجازه کم شدن حتی یک آجر از حرمهای مقدسشان را به دستان آلوده دشمن زاییده تفکر یهودی ندادند!
بچه زرنگهایی که با تلاش فراوان خود را در لشگر مجاهدان زینبیون جا زده و همپای برادران دینی افغانستانی به دفاع عباس وار از حریم عمه سادات پرداختند تا به دنیای توحش زده بفهمانند که اسلام مرز نمیشناسد و هر جا فریاد مظلوم آزاده ای بلند شود،تا پای جان به یاریشان می شتابند!
آری،بچه زرنگهای تربیت یافته در مکتب سلیمانی عزیز،ولایت فقیه را رکن نظام اسلامی فرض نموده و همچنان در هر فتنه ای که با شرارت ایادی دست نشانده آمریکا و اسرائیل در راستای تضعیف پشتوانه ملی و مذهبی به وقوع میپیوندد،همچنان با تاءسی از رفقای شهیدشان بی هیچ تعللی،"آرمان" گونه در دفاع از امنیت این مرزو بوم جان شیرین خود را به کف گرفته و از هیچ تهدیدی نمی هراسند!
اکنون دنیای پوشالی غرب به خوبی می داند که این نسل مجاهد همچون چشمه ای زلال در حال جوشش است و درخت تنومند انقلاب به شکرانه رشد معنوی جوانان غیرتمند ایرانی محکم و پابرجا میماند تا بزودی عَلَم سرخ قیام حسینی را به دست صاحب اصلی دنیا سپرده و سرباز لشگر مخلص موعود منتظر در عصر ظهور باشند!
#مرد_میدان
#ماه_رجب
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#سرهنگ_ثریا
✍️مهتاصانعی
لیلی عاج ( کارگردان فیلم ) میگوید: «ما یک سوژهی ملتهب را به یک سوژهی درام تبدیل کردیم.»
هرگاه اسم مادری منتظر میآید، ناخودآگاه یاد مادران شهید میافتم. همان مادری که به عشق فرزند غواصش لب به ماهی نمیزند یا ترسیم انتظار مادر شهید در فیلم #شیار۱۴۳. این یادآوری خاصیت ما دههی شصتیهاست.
اینجا هم مادری به انتظار فرزندش قهرمان میشود. اما نه از جنس شهید بلکه از جنس فرزندی که در تاریخ و قدمت منافقین رها شده و خبری از نام و یادش نیست. مادر تمام راههای رفته و نرفته را برای فقط یک بار دیگر دیدنِ جگرگوشهاش امتحان کردهاست اما گویا این مسیرها فاقد رهیافتی برای دیدن دوبارهی عشق هست. مادر از تهران تا تیرانا روزگار را ورق زدهاست اما منافقین و پروپاگاندای لَجَنش جز سقوطِ مسیر چیزی نیستند.
دلم دلم دلم سوخت برای نجواهای به یغمارفتهی این مادر، کاش فرجی شود.
بابت تهیهی این فیلم واقعگرا از عوامل فیلم و جشنوارهی فجر بینهایت متشکرم.
تنفیر منافقین هیچوقت مجالی نداده بود برای پیگیری این مادران چشم به انتظارِ بزرگوار.
#انجمن_نجات با مدیریت ابراهیم خدابنده یکی از اعضای جداشدهی منافقین پیگیر امور این عزیزان هست.
#ماه_رجب
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند
✍️زینب رجایی
بعضیها چادرنمازشان را از مدرسه گرفتهاند؛ برخی هم از خانه با خودشان آوردهاند و با بقیه فرق دارند، اما گل وجه اشتراک همه دختران امروز است. دم در ورودی به همه سجاده دادهاند. سجادهای نباتی رنگ با حاشیه سبز و صورتی. توی کیف هر سجاده هم یک ماسک گذاشتهاند، ماسکهای کوچک و صورتی.
مسئول برنامه مدام به بچهها یادآوری میکرد ماسکهایشان را بزنند. دختر بچهای ماسک آبی روی صورتش داشت. مربی سراغش رفت: «مامان جان! ماسکات را بزن». جواب داد: «ماسک دارم که!» دو زانو روبرویش نشست و گفت: «نه! همان ماسک صورتی که همه زدهاند. امروز همه قرار است ماسک صورتی بزنند...» دختربچه که دو ساعتی بود انتظار دیدار را میکشید با جدیت پرسید: «یعنی آقا هم امروز ماسک صورتی میزند؟»
معصومیت سوالش و انتظاری که تمام فکرش را پر کرده بود، مربی مذکور را به خنده انداخت؛ همانطور که ماسک صورتی را پشت گوش دخترک گیر میانداخت، گفت: «نمیدانم؛ شاید ماسکشان صورتی نباشد؛ باید صبر کنیم تا بیایند...»
🔗متن کامل در آدرس لینک
https://www.mehrnews.com/news/5700225
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
.
🌐 به میزبانی خبرگزاری حوزه
✍️ نخستین محفل یادداشتخوانی بانوان حوزوی برگزار میشود
🔗 خبرگزاری حوزه
#نویسندگان_حوزوی
#افکار_بانوان_حوزوی
@HOWZAVIAN
@AFKAREHOWZAVI
دِپرَم
✍🏻 زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین
«شارلی ابدو» این بار با کشیدن کاریکاتوری دربارهی زلزله، به دو کشور مسلمان، هتاکی کرد.
شارلی ابدو در جدیدترین کاریکاتور خود زمینلرزههایی که دهها استان در ترکیه و سوریه را ویران کرده است و در پی آن هزاران نفر جان خود را از دست داده و آواره شدهاند را به سخره گرفته است.
در این کاریکاتور شارلی ابدو دربارهی زلزله در ترکیه و سوریه، ساختمانهای مخروبه را کشیده و روی آن نوشته است: نیازی به ارسال تانک نیست.
ترکها به زلزله دِپرَم (Deprem) میگویند، نمیدانم این واژه بر چه اساسی بر روی این بلای خانمانسوز وضع شده است.
اما هرچه که هست آوای شنیداریاش نوعی استرس و تنگی نَفَس را با خود به بار میآورد.
از روزی که این بلا به جان بعضی از شهرهای ترکیه و سوریه افتاده است، پژواک آوای این کلمه مدام در گوشم زنگ میخورد.
زیر و رو شدن خانه و زندگی انسان در چند لحظه، مسئلهی غیر قابل تحملی است.
اینکه صبح روزی که شبش را در آرامش خوابیدهای، آواره بیدار شوی دل هر دردمندی را به درد میآورد.
اما اینکه همین بلای خانمان سوز دستمایهی مسخره کردن شود، نشان بیشخصیتی و بیفرهنگی است، که فرانسه با حفظ مسئولیت خود در ستون بیفرهنگی اروپا آن را به خوبی انجام میدهد.
#زلزله
#ترکیه
#سوریه
##پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
حاشیه نگاری مراسم رونمایی کتاب شهید مصطفی نبیلو
✍️سمیه رستمی
رونمایی کتابی بود که قبل از انتشار افتخار داشتم خوانده باشمش. اصلاً یک حال چخوفی خاصی داشتم، وقتی دوستم فایل کتابش را برایم فرستاد و گفت نظرت برایم مهم است. حتی جوری شده بود که دلم میخواست بنشینم آثار چارلز دیکنز و سایر دوستان را هم نقد کنم. البته من غربزده بدبخت نیستم که فقط آثار آنها را قبول داشته باشم و نویسندههای وطنی را نقد نکنم. نخیر ابتدا خدمت یَک یَک نویسنده وطنی رسیدهام؛ پنبه نادر و چوبک و هدایت سایر رفقا را جوری زدهام که پشمی به کلاه هیچکدامش نماند. البته این هم از خاصیت چند جلسه شرکت توی کارگاه مجازی داستاننویسی است و دانستن توفیر میان صحنه و توصیف.
مریم پیام داد که دعوت هستم برای رونمایی کتابش. البته تا قبل از این دعوت، خانم دوست محمدیان مینامیدمش؛ اما حالا قضیه فرق داشت و کتابش چاپ شده بود. باید نشان میدادم رفیق فابیم با هم. پس دیگر اسم کوچکش را صدا میکنم. برای کتاب دومش میگویم مری فقط ماندهام برای کتاب سومش چیکار کنم که نشان بدهم ته رفاقتیم البته تا آن موقع خدا بزرگ است.
چهارشنبه هر جور بود از زیر دست و پای بچهها و کارهایم خودم را بیرون کشیدم و راهی شدم. سعی کردم اصلاً به ساعت نگاه نکنم که از ده و نیم صبح گذشته بود و مراسم شروع شده بود. به محل مراسم رسیدم نشر جمکران. در بسته بود. فکر کردم مراسم تمام شده. مریم گفته بود پذیرایی دارند ولی آن لحظه تنها حسرتی که داشتم برای جاماندن از آن جمع فرهیخته بود نه پذیرایی که اصلاً در وادی علم کیک و نسکافه مجانی ارزشی ندارد. هوس کردم از حرص تمام زنگها را فشار بدهم و فرار کنم؛ اما امان از شخصیت فرهیختهام که اجازه نداد. پس کلاً چهارتا زنگ زدم و دیدم که در به اذن خداوند باز است من الکی جلوی در ایستادهام در را محترمانه هل دادم و وارد شدم. کفشی آنجا نبود پس حدسم درست بود مراسم تمام شده بود خانمی از پایین پلهها سلامم کرد و دعوتم کرد بروم پایین. کفشها را همانجا جلوی در کندم و رفتم.
به محض ورود مریم را دیدم عذرخواهی کردم که دیر شده ولی گفت به موقع آمدهام. سالن تقریبا پر بود به زور صندلی پیدا کردم و نشستم دیدم خانم بغل دستیام پذیرایی دارد. گفتم: مثل بچه آدم برایم پذیرایی میآورند؟ که گفت نه خودت از جلوی در بردار! من هم که نمیخواستم دست مریم را رد کنم، رفتم سراغ میز. اصلاً از قدیم گفتهاند نسکافه مراسم رونمایی کتاب حاجت فرهنگی میدهد. تا سرجایم برگردم مراسم هم شروع شده بود. ابتدا خانم شریعتی درباره سختی کار نویسندگی زندگینامه شهدا و حرف و حدیثهای مردم گفت و بعد درباره فانتزی صورتی و کتابنخوانی آقایان صحبت میکردند که از ایشان پرسیدم: این حرفها به مناسبت روز مرد است؟ خانم شریعتی تایید و تحسین کردند که آفرین بله. البته بعید میدانم با توجه به بُعد فاصله اصلاً شنیده باشند من چه گفتم. فقط از خنده حضار متوجه شد و خواستند از تکوتا نیوفتند.
اواسط جلسه چشمم افتاد به حیاطی که به سالن راه داشت. از خانم بغل دستیام پرسیدم: اینجا چیه؟ گفت: خودت برو ببین! بنده هم بیتعارف رفتم تا سرکی کشیده باشم. محوطه سر پوشیدهای بود که دیوارهایش با گلدانهای متنوع تزیین شده بود. یک سمت کامل پتوس بود با شاخههای آویزان و سمت مقابل گلدانهای دیوارکوب شفلرا و گلهایی که امروزه خیلی تو گلفروشیها میبینم. کف هم چمن مصنوعی کرده بودند. وجود یک پنکه پایه بلند آن گوشه خیلی تو ذوق میزد. سرویس بهداشتی هم آنجا بود.
برگشتم به سالن دیگر نوبت مریم بود درباره کتابش صحبت کند. به نظرم خیلی مسلط و آرام صحبت میکرد. صحبتهای مریم درباره شخصیت بینظیر شهید نبیلو که تمام شد، آمد و ردیف جلوی ما نشست. اشاره کرد بیا پیشم بشین. دستهایش از هیجان یخ کرده بود. متوجه حرفهای همسر شهید شدم. اینکه گفت شهادت دعای مستجاب ۲۷ساله خانه ما بود. یک لحظه خودم را در برابر عظمت عجیبی حس کردم. اینکه آدم چطور از عزیزترینش دل بکند.
اشکم سرازیر شد از بهت این عظمت. بعداز صحبتهای همسر شهید نوبت به امضا و هدایا رسید. بسته هدیه مریم را گرفتم و به باقی دوستانش که آنها هم مریم را مریم خطاب میکردند؛ خواستم نشان بدهم درست که همه رفیق جینگ مریم هستند اما جینگیَّت من در رفاقت با او بیشتر است.
گفتم: اینا رو برا مریم «جون» نگه میدارم. سبد و دسته گلی هم آورده بودند. به مریم جون گفتم: اینها را کمکت، میبرم خانه خودمان که دیدم مریم جون چون ما را از قبل میشناخته، پسرش را همراه کرده. برای حاشیهنگاری از پسرش، ایمان خواستم عکس بگیرم. ایمان جوری فیگور گرفت که یعنی من حواسم نیست. بالاخره بعد از چند عکس راضی شد که کاملاً مشخص است، حواسش نیست.
میخواستم حاشیهای برای این مراسم بنویسم؛ علاوه بر جینگیت رفاقت من و مریم جون؛ فرهیختگیام هم ازش چکه کند.
#کتاب
@AFKAREHOWZAVI
«فقط بیاور»
✍️زهرا نجاتی، عضو تحریریه مجتهده امین
پیرزن دوباره با مهربانی خیره شده به من و دخترانم. با حالتی شرمسار می پرسد؛ به مادرت کشیدهای که دخترزا شدهای؟
برای بار هزارم میگویم:_ نه عزیزم. پسرهای مادرم سقط میشدند من اصلا باردار نشدم برای پسر. فرق میکند. هربار که از اینکه بستگی به مرد دارد که پسر بیاوری یا دختر، برایش میگویم، باز بر میگردد، به همین نقطه.
دلم خوش است که بدجنس نیست که نمی خواهدطعنه بزند. که مهربان است و سوالی که از ذهنش روی زبانش آمده میپرسد.
این بار اما وقتی این حرف را میزند و بعد میگوید؛_ دیگر باردار نشو.اگربازهم دختر آوردی، چه؟ لبخند میزنم؛ در دلم میگویم؛_ یعنی بد است که خودتان هفت دختر دارید؟!اما نمیگویم.
به جایش میگویم؛_ میدانید اوضاع جمعیت کشورما خیلی خراب است. ده سال است رهبری هرجا نشسته و در جلساتش مداوم تاکید کرده اما اخیرا گلایه کرده که به جز چند. بچه هیاتی کسی حرف مارا گوش نکرده!
میگویم: _میدانید اینقدر اوضاع خراب است که دیگر کاری نداریم ولایی یا غیر ولایی. الان دیگر باید هرکس هر ایرانی، هرکس که به وجب وجب این خاک، علاقه دارد، فرزند بیاورد بدون ترس از اینکه باز دختر باشد یا باز پسر. بدون ترس حرف دیگران یا گلایه های اقتصادی. حتی امروز دانستم که بدون اینکه دغدغهی تربیت موفق داشته باشد. دیدهاید مادرهایی که میگویند:_ میترسیم نتوانیم تربیت کنیم؟
حواستان بوده به سخن پیامبر که در قیامت به تعدادشان تفاخر میکنم؟ یعنی خود ازدیاد نسل برایم مهم است. یعنی تو فرزندت را بیاور، اگر سقط شد، که شفیعت خواهد بود و تو کارخودت را کردهای.
اگر به دنیا آمد و تو نوح بودی و او کنعان شد، بازهم ثوابت تربیت را بردهای!
ولی فرزند بیاور. میگویم؛ متاسفم که عدهای زن را مصرف کننده میدانند، اما دورهی این حرف گذشته، همانطور که باید دورهی این بگذرد که پسرآوری هنر است و دخترآوری ذلت.
میگویم: _وقتی مرد نزد امام صادق گلایه کرد از دختر دار شدنش، امام به او فرمود:_ به جای غلامی که در سورهی کهف، قصهی کشته شدنش به دست خضر آمده، خداوند به آن پدر ومادر، دختری داد که هفتاد پیامبر از نسلش پدید آمدند.
میگویم؛_وقتی اوضاع جمعیت این است، آوردن دختر، نه تنها رحمت خداست، بلکه وظیفه ایست که از تربیت چندنسل خدا روی دوش ما میگذارد چون هر دختر میتواند چندین فرزند بیاورد و تربیت کند، ظرفیتی که به این وضوح، در پسرها نیست. پیرزن به نقطهای دور دست خیره میشود، بعد انگار تسلیم شده باشد، میگوید:__خیرببینی مادر. لبخند میزنم و هزارباره خدا را برای داشتن چهاردختر شکر میکنم!
#فرزندآوری
#دخترزایی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☘مادرانه های من☘
✍️زهره ابراهیمی، عضو تحریریه مجتهده امین
⭕️بی بی سی خبیث که سالها از سیاستهای وزارت بهداشت درباره #کنترل_جمعیت حمایت میکرد از اینکه سخنان رهبری دربارهی ازدیاد جمعیت مورد توجه قرار نگرفته است ذوق زده است.⭕️
«امیدوارانه» ای ...که نیمه تمام در گلویت رسوب شد! دشمن به «تو» بخاطر«امیدواری» ات به «ما»، پوزخند میزند. از شرم بر کدام خاک حسرت فرو روم.بغضی شدیم که از چشمت افتادیم. بارها و بارها این کلیپ را پلی کردم.
برای بارداری پنجم به شدت منع شده بودم اما آتش پوزخند دشمن به تو، تمام وجودم را میسوزاند. میدان نبردی بود که ترس از جان مرا به کناره میکشید. ناخودآگاه به یاد همه کسانی میافتادم که در طول تاریخ با توجیهتراشی حرف امام خود را بر زمین نهاده و سرخوش راه خود رفتهاند و زمین خوردند. عاجزانه از خدا خواستم خودش مرا در مسیری که مصلحت میداند قرار دهد.
دوهفته بعد، میهمان بدن من شد و من عاشقانه با تمام وجودم پذیرایش شدم.از اولین روزها محک امتحان شروع شد و من دلنگران روسیاهی. تهوع خیلی شدید و مشکلات عجیب و غریب بارداری که یک دقیقه هم به من امان نمیداد.گویا گام های ضعیفم باید استواری یک ادعای سنگین را ثابت میکرد. در اوج لحظاتی که جسم ناتوانم مرکب امتحان بود اشک میریختم و از خدا میخواستم این را از حقیر بپذیرد. سرزنش تیز و بران اطرافیان آخرین قطرات رمق را هم از من میربود و تنها دلخوشی من امید به «امیدواری» تو بود.
بارها و بارها با خودم درس ولایت پذیری را تکرار میکردم و مشق عشقی مبهم را با خون دل مینوشتم. روزهای سختی بدنم میزبانش بود و ناتوانی و ضعف شرمگینم میکرد.
هنگامی که طفلم بعد از نه ماه پر تلاطم در آغوشم آرام گرفت، لمس گونههای لطیفش خستگی نبردی سخت را از تنم خارج کرد و صدای تسبیح گریهاش آرام جانم شد.
#دانشجوی_دکتری
#فرزندآوری
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
لحظه بیداری
✍️طیبه فرید
غالب درگذشتنهای پیرامونم ناگهانی و غافلگیرانه بود و انگشتشماری از سالمندان و مریضهای لاعلاج بودند که مدتی زمینگیر شدند و بعد درگذشتند! و تجربه نشان میدهد احتمالا من نیز به یکی از این دو شیوه بدرود حیات خواهم گفت.
حلقهی ازدواجم، کتاب هایم، بوفه ی ظرفهای عتیقه ی گلسرخیام، اتاقم، میز کارم، کشوی نوشت افزارم و آن شکلاتی که همسرم با عشق برایم خریده بود و من به یادگار نگه داشته بودم، آلبوم خاطرههایم، همه و همه را وارثان میان خودشان تقسیم خواهند کرد حتی آن پنجره ی بزرگ اتاقم که رو به نمای پایانی سلسله جبال زاگرس باز می شود و شاید آسمان را و شاید پرواز آن پرندگان مهاجری را که از پشت پنجره نظاره کرده بودم؛ آن ها را هم میان خودشان تقسیم کنند والبته بسیاری از تعلقاتم بهدرد کسی نخواهد خورد! چون تعلقات من بودند نه دیگران! مثل نوشتهجات و خاطرهها و نامههای مملو از دوستت دارم عزیزانم.
تنها چیزهایی که برایم میماند خانه ی خیلی کوچکِ همیشه مرطوبیاست که بوی نم خاک میدهد و پیراهنی سفید و سکوت و تنهایی و بیداری مدام* و فرصت بسیار برای نوشتن!
نوشتن برای توئی که تا اینجای داستان ساکت بودی و حالا قاب سنگی قبرم میان من و تو فاصله انداخته! میان صدایِ من و گوشهای همیشه شنوایت. میان چشمهایمان و میان واژهها، میان دوستدارت فلانی و دلتنگ روی ماهت بهمانی.
و روزهای بارانی وقتی قطرات باران از منفذ خاک به خانه ی ابدی ام می رسد و دست نوشته های خاکیام خیس می خورد و پس از باران با گرم شدن زمین تبخیر می شود و از کنار قاب سنگی قبرم گیاهی میشود و سر بر می آورد! تو با یک بغل فاتحه و چند شاخه گل السلام علی اهل لا اله الا الله از راه می رسی و موقع خواندن فراز کیف وجدتم قول لا اله الا الله، چشمهایت می افتد به گیاه جدیدی که از شیارهای قبر من روییده و چشم هایت نم می شود!
میچینیشان و با خودت می بری و می گذاری وسط صفحات کتابت! و شب تا بخوابی ده بار نگاهش می کنی.
چون تو به حیات پس از مرگ ایمان داری! و به خانه ی پس از مرگ، و به زندگی در بیداری پس از مرگ و به تمام زیبایی های پس از آن بیداری!
*قال علی علیه السلام:« الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»/مردمان در خوابند و زمانی که می میرند بیدار میشوند.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مرگ یک زندگی
✍️آمنه خالقی فرد
قلب زمین برای لحظاتی به تپش افتاد، و قلب هایی در سینه از تپیدن افتاد و لحظاتی حیرت و حیرانی بر زمین و زمان سایه افکند. مردم دو دسته شدند، عدهایی زیر آوارها جا ماندند و عدهایی بنا بر مشیت الهی زنده ماندند.
غم و اندوهی عظیم بر سینه ها نشست. هر کس به دنبال عزیزی به جان آوارها افتاده و با زاری و فریاد عزیزش را صدا می زند.
در یک لحظه زندگیهایی زیر و رو میشود که، تا دیروز گرم بوده به گرمای وجود پدر و مادری مهربان و شیطنتهای فرزندانی پر شور .
دیگر نه از آن خانه خبریاست و نه از ساکنان خانه. از آن همه شور و حرارت، تنها تلی از خاک مانده و نگاههایی تر بر روی این آوارها ثابت مانده، برای دیدن مرگ یک زندگی.
🍃فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ🍃
#زلزله
#عبرت_اندیشه
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
پرواز رازهای زمین
✍️زهره قاسمی
باران اتصال آسمان و زمین است. فرصتی است برای صحبت و سکوت.برای گریه و خنده و برای عشق بازی. در دل سیاهی شب، سر به سجده میگذارم و راز های مگو را نجوا میکنم. میدانم که باران، امین و پیغامبرِ خوبی ست.
پیشانیام را بر تربت حسین علیه السلام میسایم و شکر میکنم خدای بزرگم را به عدد تمام قطرههای رحمتش.خاک که گونهی راستم را نوازش میکند، بیاختیار میخواهم پروانهوار دور حضرت دوست طواف کنم. خدای عزیزم را دوست دارم به عدد تمام قطرههای رحمتش. گونه ی گُر گرفته سمت چپم با خنکیِ خاک آرام میگردد و زبانم رخصت استغفار میگیرد. طلب بخشش دارم از خدای مهربانم به عدد تمام قطرههای رحمتش. شبهای بارانی خلوتکده عشاق است.
ای واسطه ی فیض!دست نیاز تشنگان را ببین و تا صبح ببار و دانهدانه رازهای زمین را به آسمان ببر!
✨وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ✨
#ماه_رجب
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هشدار زمانه
✍️بانو آلاله
یکی از چیزهایی که به وقوع می پیوندد زلزله است، زلزله ای که گاه ساختمان هایی را ویران می کند و یا اهالی آن منطقه را از بین می برد. این زلزله های تکان دهنده، بیدار کننده و هشدار دهنده است. تکان دهنده به این که قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست، او می تواند در یک لحظه تمام نقشه ها را خراب کند، او می تواند تمام حالات را دگرگون کند، گاه این زلزله ها به ما هشدار می دهد؛ هشدار اتقاقی بزرگ که در پیش است، هشدار «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (طارق آیه 9) آری قیامت، قیامتی که درآن زلزله ای به بلندای ابدیت به وقوع خواهد پیوست تا سِرهای درونیمان را فاش سازد، کاش ! این زلزله ها قبل از این که سِرمان را فاش سازد، ساختمان درونی و قلبمان را متزلزل و بیدار نماید تا ره به سوی مولا و خدای حقیقی خویش پیش گیریم و از خطاهای خود که دور یا زود بر اثر زلزله قیامت به وقوع خواهد پیوست، توبه نماییم و آن را جبران کنیم.
#زلزله
#هشدار
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مقتدای حواریه ها»
✍️طیبه فرید
گاهی برای آنکه بتوان دلایل احساسی را از مشاهداتی به رشته ی تحریر درآورد کمی زمان لازم است. قصه، قصه ی مسیح بود، ومن از عظمت این قصه نفسم می گرفت و اشک میریختم،چطور می توانستم بنویسم.قصه قصه ی مسیح بود که خداوند اراده کرده بود او را در آینده ای نزدیک با یارانی دل داده تر و عاشق تر همراه کند و قدرت غالبه ی خودش را به رخ عالم و آدم بکشد. او در میان نشسته بود و حواریه های کوچک در اطرافش حلقه زده بودند.حواریه های معصومی که از شدت اشتیاق غنچه های چادرشان داشت می شکفت و می ریخت و دوباره گل می کرد!
یکی از حواریه ها هنوز باور نداشت این مسیح است و به او اقتدا کرده،این را از بغض مدامش می شد فهمید.
وقتی تصاویر مسیحِ عشق با محاسن سپید،در میان سجاده، آن مقتدای حواریه ها در عالم منعکس شد شوق عجیبی در بسیاری از جان ها جوانه زد !شوقی که ناشی از زیبایی بصری و گل های چادر حواریه ها و حتی لبخند مسیح نبود!
حس آن دیدار که حالا تصاویرش همه جا دیده می شد، حس شور انگیز امید بود،حس شورانگیز امید پس از طی کردن روزهای زخمگین التهاب. حالا خود مسیح برای جهاد تبیین به میدان آمده بود. جهاد تبیینی با نقش آفرینی مسیح مهربان انقلاب و حواریه های معصومش.
مسیح مجاهد با محاسن سپید نشسته در میان جنگ روایت ها!
آنروز چیزی که اغیار شکاف می دیدند، دلدادگی بود، وقتی حواریه های کوچک در آن حسینیه از شوق روی خندان مسیح بالا و پپایین می پریدند آن فاصله های خیالی پر شد.
#بهمنماه۱۴٠۱
#ماهرجب
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دختر ، عشق ، پدر
✍️سعیده رحیمی
به قدری از قابهای زیبای این جشن به وجد آمدم که چند روز اول ترجیح دادم چیزی ننویسم و فقط محو تماشای نابترین صحنههای مهر و عطوفت پدرانه و شوق و عشق دخترانههای این دیدار بمانم.
تصاویری که بدون هیچ برنامهریزی و عاری از هر راهکار عملیاتی و سیاست گزاری فرهنگی ، یک تنه شعارهای مزورانه ی زن زندگی آزادی را به محاق برد و دختر عشق پدر را به جایش نشاند.
چقدر بهجای این دختران خوش وقت اشک ریختیم و با حال و هوای غرق صداقتشان هوایی شدیم و با شوق وصف نا شدنی شان غرق شور و اشتیاق گشتیم.
اصلاً چند روز است با نگاه کردن این بی نظیر ترین لحظات انرژی می گیریم ؛ خلق این تصاویر، ظرفیت تمدن سازی دختران ایران زمین را به رخ دنیا کشاند و رزمایشی بی بدیل در طرح و رنگی متفاوت را به نمایش گذارد.
رزمایشی که برد موشکهای آن از تجهیزات زیر زمینی سپاه هم بیشتر بود و در آستانه ی روزهای پرحماسه ی بهمن ماه، بهاری دوباره را به خانه هایمان مهمان کرد.
و حقیقتا باید گفت این زنان بزرگ به ظاهر کوچک امید فرداهای روشن این مرز وبوم هستند.
و یکباره درس بزرگ شدن و دوستی با خدا و مادری را از پدر آموختند.
گوارای وجود پرمهرشان
#ماه_رجب
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ایران و کرمهای تمدنخوار
✍ نسا خلیلی
۱. در طبعیت موجودات بسیاری وجود دارند، حتی موجودات ناشناختهای که شاید نامشان را نشنیدهاید؛ مانند کرمهای تمدنخوار. این موجودات، روزگاری است در بدنۀ ستبر درخت تمدنی ایران، توسط تمدنهای دیگر تعبیه شدهاند. کارکرد این موجودات، خوردن بیوقفه حسِ افتخار، تولید ضایعات خودکمپنداری و ایجاد حسِ حقارت، در بین صدر تا ذیل زیستگاۀ تمدنی خودشان است. بگذارید رازی را که از تمدنخواران شنیدهام، با شما در میان بگذارم. «اگر بخواهید ملت و تمدنی را به زانو درآورید باید مدام این کلمات را برای او تکرار کنید؛ نژادِ تو، فکرِ تو، ژنِ تو حقیر و پست است». شما هم این کلمهها را از بلندگوهای تمدنخواران شنیدهاید؟
۲. این شاهکار تفکرِ تمدنخوار، ایدۀ امروزی نیست بلکه قدمتِ تاریخی دارد ولی با تفاوتهای اندک. فرعون هم از این روش استفاده میکرد اما مدل خشن تمدنخواری را انتخاب کرده بود؛ باور نمیکنید به آیه۴ سورۀ قصص مراجعه کنید. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ؛ همانا فرعون در زمین گردنکشی کرد و میان اهل آن، اختلاف افکند، طایفهای از آنها را سخت ضعیف و ذلیل میکرد، پسرانشان را میکشت و زنانشان را زنده میگذاشت». آیا میخواهید زمان دقیقِ بهوجودآمدن این آفت را بدانید؟ با عرض پوزش باید بگویم که متاسفانه گونهشناسان، تاریخ دقیقی را برای پیداش آنها مشخص نکردند؛ امّا اوج و فرود این کلونی قابل رویت است.
۳. با بررسیِ تاریخ معاصر ایران در چند دوره، ظهورِ خاص این گونۀ زیستی را میتوان دید؛ اواخر دورۀ قاجر، کل دورۀ پهلوی و دهۀ چهارم انقلاب اسلامی. زمانی وزیرِ مملکت متعلق به این گونه، معتقد بود که ایرانیها با قدمتِ تمدنی ۲۰۰۰ و خردهای سال و با فرهنگ ایرانی اسلامی ۱۴۰۰ و خردهای سال، حتی نمیتوانند لولهنگ بسازند؛ که الحمدالله با خیزیش پیر و جوان در سال ۵۷ از زیستگاه تمدنی اخراج شد؛ ولی متاسفانه، با ضایعاتِ مسمومِ کرمهای تمدنخوار بخشی از بدنۀ درخت تمدنی آسیب دید. تفکر تمدنخواری، مرد و زن، پیر و جوان و صغیر و کبیر نمیشناسد؛ اما نقاط مشترک زیادی دارد.
۴. یکی از نقاط مشترک، این است که اگر از تاریخ تمدنی برای آنها گفته شود، میگویند گذشتهها گذشته است؛ در حالی که، هر ملتی به گذشتۀ خوب خود افتخار میکند. حتی اگر تاریخچه و گذشتهای نداشته باشد، برای خود قهرمان میسازد؛ مانند آمریکا که در طول جنگ جهانی برای خود قهرمانان دی سی و ماروال را ساخت مانند؛ «بتمن»، «سوپرمن»، «زن شگفتانگیز»، «جوکر»، «کپتن آمریکا»، «مرد آهنی»، «مرد عنکبوتی»، «هالک» و.. و این اسطورهها را به تمام دنیا تزریق کرد؛ اما تمدنخواران داشتههای خود را حقیر میدانند و حتی با آنها بیگانه هستند.
۵. از نقاط مشترک دیگر تمدنخواران، حسرتخوردن همیشگی آنها از نداشتههای خیالی است. برخی از این گونۀ زیستی ترجیح میدهند سگی در نیویورک باشند و گوسفندی در سوئیس. این بزرگواران، همیشه از امکانات کشور خود بیزارند و اصرار دارند که مقدار خدمات کم است. اوج فعالیتشان در زمان تلخیهاست! چه در زیستگاه تمدنی خود چه در زیستگاهی دیگر و صد البته با رویکرد متفاوت. مدل رفتاری آنها این است که اگر اتفاق ناخوشایندی در زیستگاه خودی بیافتد؛ چنان در بوق و کرنا میکنند و روزگار سیاه را نشان میدهند که انگار فاجعه هیروشیما اتفاق افتاده است؛ ولی اگر فاجعۀ هیروشیما جای دیگری رخ بدهد، آن را به اندازۀ بازشدن در چیپس نشان میدهند!
۶. راه علاج و مواجهه با این موجودات چیست؟ این است که صدایمان را بلندتر از بلندگوهای آنها کنیم. از بلندگوهای پیشرفته و جذاب استفاده کنیم. در لحظه، موقعیتها را شناسایی کنیم. برای این کار، باید دائما ایدهپردازی و نوآوری برای بهترسازی جامعه و ایمنکردن گوشهای نسل نو داشته باشیم. این ممکن نیست مگر با پرورش و استفادۀ بیشتر از نیروهای زبده با چشمان تیزبین و هوشیار و پرهیز از به کارگیری نیروهای بیتفاوت نسبت به آیندۀ تمدنی ایران اسلامی تا آنکه با بیاثرشدن قدرتِ مانور تمدنخواران، در درختِ تمدنی ما ضایعات و سموم باقیمانده از آنها هم ازبین برود.
#ماه_رجب
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
. 🌐 به میزبانی خبرگزاری حوزه ✍️ نخستین محفل یادداشتخوانی بانوان حوزوی برگزار میشود 🔗 خبرگزاری ح
🔰۱۹بهمن ماه۱۴۰۱، نخستین گعده یادداشتخوانی بانوان اعضای تحریریه مجتهده امین در خبرگزاری حوزه برگزار شد.
🔗لینک تصاویر
https://b2n.ir/t90538
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
🔰۱۹بهمن ماه۱۴۰۱، نخستین گعده یادداشتخوانی بانوان اعضای تحریریه مجتهده امین در خبرگزاری حوزه برگزار
1⃣ماجرای گعده و خبرگزاری
✍🏻 زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین
ماجرا از آنجا شروع شد که دو نفر از عزیزان تحریریه در ذیل یادداشتی با محوریت مسجد، تلویحا اشارهای به کافه رفتنِ دو نفرهی خود و گپ و گفتشان کرده بودند... و خوب این موضوع دلِ اعضای تحریریه را قلقلک داده بود لذا در یک عملیات انتحاری از مدیر تحریریه که از قضا یکی از همان دو نفرِ خاطی بود، تقاضا نمودند که آقا پس ما چی؟!
ایشان که مثل همیشه دست به اسلحه بودند، فرمودند: چرا که نه! بفرمایید درخدمت باشیم... یک به یکِ حسرت خورندگان خودی نشان داده و گفتن من من...
آمار که بالا رفت، موضوع جدیتر شد و از ما قول گرفته شد که برای چهارشنبه وقت خود را خالی کنیم... ما نیز خالی نمودیم... اما از کجا و چگونه و چطورش هیچ اطلاعی نداشتیم!
تا اینکه چند روز بعد پیامی ارسال شد با این محتوا که قرار است جمعی از بانوان تحریریهی مجتهده امین در خبرگزاری حوزه به میزبانی آقای صدرایی دور هم جمع شده و گل گفته و گل بشنوند.
خوب اسم خبرگزاری که آمده اولین چیزی که به ذهن متبادر شد، یک جلسهی رسمی و خشک بود، اما از آنجا که هرچه از دوست رسد نیکوست، جمعی از خواهران اعلام حضور کردند و جمعی از خواهران ساکن قم ابراز حسرت کرده و مانند خواهران شهرستانی به دستهی حسرت خورندگان گِرویدند.
روز موعود فرا رسید و از تعداد افرادی که اعلام حضور کرده بودند تنها سه نفر سر وقت و یک نفر با تأخیر شرکت کردند که با مدیر مجموعا شدیم پنج نفر.
ابتدای جلسه که چهارنفری بودیم کمی گل گفته و گل شنیدیم و به یک یادداشت بسیار زیبا گوش جان سپردیم! و در حضور آقای رکوردر قلمیِ مشکی که روی میز جا خوش کرده بود به نقد و بررسی آن پرداختیم و در ادامه گوشِ جان سپردیم به یک نوشتهی طنز بسیار زیبا و وزین که برکت فراوانی در پی داشت. چون در اثنای خوانش آن، نفر پنجم گروه شرفِ حضور یافتن و در اثناتر جناب آقای صدرایی تشریففرما شده و بسی حسرت خوردند که چرا از اول یادداشت را نبودند. البته ما خیالشان را راحت کرده و گفتیم نگران نباشید عصر دود که نیست! فیالفور در ایتا برایتان ارسال میکنیم.
ایشان از این دیدار ابراز خرسندی نموده و بسیار از این گردهمایی استقبال کردند و از حضار خواستند که به معرفی خود بپردازند.
خانم مدیر شروع به معرفی خودشان کردند که در اثنای آن آقای علیزاده نامی نیز به جمع ما پیوستند که ما در ادامه متوجه شدیم، ایشان از یادداشت نویسان تراز هستند...
ادامهی معرفی دوستان با مشایعت آقای عکاس که از زمین و زمان عکس میگرفتند و آقای رکوردر که همه را ضبط میکردند و حضور مدیر عصر زنان ادامه داشت که ناگهان خبر رسید که آقای صدرایی باید این جلسه را ترک کرده و به جلسهی دیگری بروند.
ایشان در پایان اضافه کردند که چون اینجا متعلق به حوزه است خانهی دوم شما خواهران طلبه بوده و شما هر وقت که دوست داشتید میتوانید با هماهنگی قبلی تشریف بیاورید و از محیط اینجا برای گعدههای خود استفاده کنید و در پایانتر نیز به هرکدام از ما دفترچهی یادداشتی با آرم بزرگ خبرگزاری! اهدا کردند.
ولی آیا جلسه در اینجا پایان یافت خیر...
بعداز بدرقهی آقای صدرایی و علیزاده و آقای عکاس، عذر آقای رکوردر را نیز خواسته و به گفتگو و یادداشت خوانی خود ادامه دادیم و خطاب به مدیر محترم فرمودیم آیا آن قراری که شما رفتید و شعلهی این قرار را روشن کرده بود نیز اینگونه بود!!؟
ایشان فرمودند خیر
لذا ما نیز فرمودیم باید ما را به مکان مورد نظر در آن یادداشت که ختم به اینجا شد ببرید... و جای دوستان خالی بعد از اقامهی نماز جماعت در قسمت حسینیهی مسجد (ذکر شده در یادداشت دوستان) که ثواب کمتری داشت! به کافهی مذکور رفته و آنجا را با حضورمان مزین نمودیم و کافه را به خواندن یادداشت و شعر زیبا مهمان کرده و بعد از خالی کردن مقادیری از جیب مدیر عزیز تحریریه مکان را به مقصد خانههایمان ترک کردیم.
خلاصه که جای تمام آنهایی که گفته بودند میآیند اما نیامدند و جای حسرت خورندگان خالی...
اما در پایان ذکر چند نکته را الزامی میدانم:
با حضور آن آقای رکوردر که از ابتدای جلسه با ما بود و آقای عکاسی که ما را همراهی میکرد، منتشر شدن چنین خبر کوتاهی از خبرگزاری بعید مینمود.
آن همه عکس گرفته شد ولی در اطلاعرسانی خبرگزاری اثری از آقای صدرایی وجود ندارد و گویی ما خواهران آنطور که در تصاویر منعکس شده است شیک و اتو کشیده نشسته و با یک فرد خیالی در حال گفتگو هستیم.حضور ایشان در جلسه به قدری کوتاه بود که از عزیزان شش نفرهی حاضر در گروه دو نفر حتی نتوانستند خود را معرفی کنند...!
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
پذیرش خود
✍️مرضیه رمضانقاسم
نه از در اوج بودن مغرور شو
و نه از پائین بودن دلسرد
زندگی پستی و بلندی دارد، در مشکلات زندگی خودت را تنها نگذار با خودت خوب حرف بزن و حرف خوب بزن.
با خودت همانطوری سخن بگو که دلت میخواهد دیگران با تو آنگونه صحبت کنند.
خودت را در هر صورت دوستبدار خواه بالای الاکلنگ زندگی باشی و خواه پائین آن.
گاه در عین بالا بودن باید کوتاه بیایی چون هنر در پائین بودن است و گاه برعکس...در کل باید شرایط را سنجید.
مهم حفظ ارزشهاست به خودت سخت نگیر، بالا و پائینیها گاه نسبیاند و اعتباری...
در هر حال عاشق خودت باش و
این عشق را مشروط به بالا بودن نکن.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«کوچهی آبادانی ها»
✍️طیبه فرید
کوچه ما وسط خیابان شانزده متری اول بود. از اول تا آخر کوچه همه باغچهها پر از درخت نارنج بود، به جز باغچهٔ نادرآقا که بهجای نارنج، پیچ امینالدوله توی باغچه کاشته بود با یک درخت بزرگ انجیر. فصل گل دادن پیچ، باغچهٔ نادرآقا، پاتوق بچههای کوچه بود که شیرهی ته یاسهای زرد و سفید را میمکیدند و کِیف میکردند.
روبروی کوچهٔ ما، کوچهٔ آبادانیها بود، خانوادههای جنگزدهای که آمده بودند شیراز و طی یک قرارداد نانوشته، به خاطر غلبه جمعیتشان بر سایر اهالی کوچه، اسم کوچه شده بود کوچهی آبادانیها!
اول کوچه خانهٔ بزرگی بود که درخت طاووسی بزرگی در باغچهاش داشت، آن زمان درخت قدمتداری بود. زن صاحبخانه آرایشگر بود و دخترهایش وردستش بودند، کوچکترین دخترشان رابی در مدرسهٔ ما درس میخواند، روبروی خانه آرایشگر آبادانی خانهٔ آقا رضا بود، خانهٔ در کرمی در به ساختمانی که دو طرف ورودی خانه دو تا سکو بیرون زده بود که وسط سکوها باغچه بود، آقا رضا مرد کاملِ قد بلندی بود که همیشه شلوار لی میپوشید و آستینهایش را تا زیر آرنج بالا میداد و موهای جو گندمیاش تا کنار گردنش بلند بود با سیبیل پرپشت و عینک کائوچویی قهوهای، عیالوار بود. دو قلوهایش، احترام و محترم هم کلاسیهای خواهرم بودند. آدمهای آرام و خونگرمی که آزارشان به کسی نمیرسید. انتهای کوچه آبادانیها با یک کوچهی باریکتر که از وسطش جوی آبی رد میشد، میرسید به خیابان اصلی و قبلش زمین باز نسبتا بزرگ سرسبزی بود و یک سوپری روبروی زمین که معروف بود به سوپری ننه آیت!
ننه آیت بیشتر دندانهایش ریخته بود، موهای غالبا مشکیاش را فرق وسط میگذاشت و روسریاش را محکم می بست و لُپهایش همیشه آویزان بود،آیت هم پسر بزرگش بود که باخودش مو نمیزد،فقط سیبیل داشت. همان حکایت عین سیبی که از وسط نصف شده باشد.
زنهای آبادانی کوچه عمدتا شالهای مشکی خاصی میپوشیدند و با لباس های بلند و عبا بیرون میآمدند. بخاطر لهجه و لباسشان همیشه برای من که کودکی نوپا بودم جذابیت داشتند. مردمی خونگرم و سازگار که دست تقدیر آنها را از سرزمین مادریشان رانده بود و آورده بود در کوچهٔ آبادانی ها ساکن کرده بود.
گل درشتترین خاطرات کوچه، شبهای محرم بود.آن قدر شیرین بود که یکسال انتظار میکشیدیم محرم بشود و این خاطرات برایمان تکرار شود. وقتی پرچمهای سیاه سر در خانهها را میپوشاند و از دم غروب بساط عزاداری جلو در خانهٔ آقا رضا علم میشد.میکروفون پایه بلند وباند و... بعد از نماز مغرب جوانهای آبادانی بعضا با ظاهری ژیگول جمع میشدند وسط کوچه و شروع میکردند به نواختن سنج و دمام! و این اولین مواجههٔ من با این مجموعهٔ موسیقایی فولکلور بود، دود اسپند کوچه فضای کوچهٔ آبادانیها را سفید میکرد و عطرش کل محل را بر میداشت، و با نوای سنج و دمام، جمعیت در چشم بر هم زدنی جمع میشد و در کوچه جای سوزن انداختن نبود. زن ها غالبا مینشستند جلو در خانهٔ زن آرایشگر که با وجود پُل جلوی در، کمی از سطح کوچه بالاتر بود و به نمای خانه ٔآقا رضا مُشرف بود. وقتی سنج و دمام تمام میشد، آقا رضا با هیبتی مردانه و سیاهپوش پشت میکروفون پایهدار قرار میگرفت و جوانها سریع دورش دایره میزدند و آقا رضا با نفس گرم شروع می کرد به خواندن نوحه:
شیعه زنو شد، زنو شد ماه محرم
زنید و بر سر اندر این عزا به ماتم؛ واویلا عزا و ماتم؛راس شریف شه دین؛ سبط پیمبر؛از این عزا بر سر زنان؛ حیدر صفدر! واویلا حیدر صفدر!کشتند عون و جعفر و عباس و اکبر...جوانها هم همانطور که دور آقا رضا دایرهوار میچرخیدند،خم میشدند و سینه میزدند و انعکاس صدای سینه زدن جوانها باتکرار نوای واویلا عزا و ماتمِ این مجموعهی موسیقایی را تکمیل میکرد.
اشک روی صورت زنها قِل میخورد و پهنای صورت مردها خیس اشک بود و این ماجرا تا شب عاشورا ادامه داشت و ما بچه ها هر غروب منتظر بودیم که بساط کوچهٔ آبادانی ها علم شود و برویم تمام آن اتفاقات تکراری و جذاب را ببینیم.
یادم نمیآید آخرین بار کی بود که در این قاب پر خاطره قرار گرفتم اما یک روز غروب کامیون بزرگی آمد سر کوچهٔ آبادانیها و اسباب و اثاثیهٔ زن آرایشگر را بار زد و رفت، بعد از رفتن آنها همسایهها هم یکی یکی رفتند و آقا رضا آخرین آبادانی کوچه بود که با رفتنش کوچه از ماهیت آبادانی به یک کوچهٔ معمولی با همسایههای ناشناس تقلیل پیدا کرد. خیلی از خانهها با خاک یکسان شدند و بعداز مدتی تبدیل شدند به خانه های نوساز و شیک دو یا سه طبقه.
ننه آیت از دنیا رفت و آیت با آن سیبیل مشکی به جایش نشست پشت دخل!
کمی بعد دیگر شبهای محرم خبری از دار و دستهٔ آقا رضا نبود. همهٔ آبادانی ها رفته بودند. حالا تنها چیزی که از آن روزها مانده درخت انجیر جلوی در خانهٔ نادرآقاست!
@AFKAREHOWZAVI
الگو پذیری از وقایع تاریخی انقلاب اسلامی ایران
✍️فاطمه میری
در دفتر تاریخ، برخی روزها پررنگتر هستند. روزهایی که وقایع مهمی در آن رخ میدهد. رویدادی که زندگی مردمان عصر خود و یا اعصار پیشرو را تحتالشعاع قرار میدهد. وقایعی که نشان گذار از یک پیچ تاریخی است.
انقلابها از این گونه موارد هستند که زندگی اجتماعی و فرهنگی و دینی مردم را با خود همراه میکنند.
کلمه انقلاب در لغت به مفهوم دگرگونی و تغییر اساسی است. فلاسفه معتقدند انقلاب به معنای آن است که ذات و ماهیت یک شی، تغییر بنیادین کند. در واقع تغییر اساسی در محتوا با حفظ فرم را "استحاله" و تغییر ذاتی در فرم و محتوا را "انقلاب" مینامند. در عرصه سیاست نیز انقلاب به مفهوم تغییری پایهای در نهاد حکومت است. این تغییر نهاد حاکمیت، ریزترین مسائل مردمان را به تغیر وا میدارد.
بسیاری از مؤلفههای تغییر حاکمیت بعد از مدتی رنگ کهنهگی به خود میگیرد و در طول زمان به فراموشی سپرده میشود.
این نکته قابل عرض است که تفاوت بنیادین انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابها در ماهیت شکلگیریست. بدین معنا که ماهیت انقلاب ۵۷ که از بطن مردم ایران سر برآورده بود؛ بنمایه دینی داشته و نکته مهم و قابل استناد در این چهل و اندی سال از انقلاب همین است که آموزههای دینی رنگ کهنهگی نمیگیرد؛ بلکه به پویایی میرسد. این مسئله خودش را در احکام فقه شیعی به وضوح نشان میدهد. حال با توجه به اینکه منشا انقلاب اسلامی ایران دینی است؛ اکنون با هجمههای گوناگون دشمن به نظام دینی کشورمان چه باید کرد؟ جواب این سوال را باید همه اقشار جامعه پاسخ دهند چه آنانی که از ابتدا در فرایند انقلاب نقشآفرین بودند؛ چه نسلهای بعد از آن که با مضامین انقلاب آشنا شدهاند.
گاهی انسان در شرایط سخت و تحت فشار بسیار بهتر عمل میکند. همانگونه که جوانان در بحرانیترین شرایط انقلاب، حماسه آفریدند. امروزه با تأسی از فرهنگ دینی خود و با پشتوانه تاریخی کشورمان باید دست به اقدام و عمل زد و جهادگونه به تبیین اصول و اعتقادات مذهبی و حکومت دینی پرداخت.
وقایع سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران، هر کدام درسی در خود نهفته دارد که میتواند در عصر کنونی مورد استفاده قرار گیرد.
یکی از نمونههای عینی این ماجرا حضور گسترده بانوان بود، بانوانی که گروه سنی و شرایط خانوادگی، کمترین اثر را در پیشبرد اهدافشان داشتند. این سخن بدین معناست که با توجه به هدف بزرگتر بانوان هرچه بیشتر احساس وظیفه میکردند.
حلقههای اعتقادی و دینی بانوان در سالهای منتهی به انقلاب، یکی از اثرگذارترین کارهای فرهنگی بود که ثمرات آن حلقهها تا هماکنون نیز قابل مشاهده است. حلقههایی که علاوه بر قرائت قرآن و تفسیر، به روشنگری درباره وقایع روز میپرداختند. هدف خلقت را بیان میکردند، تاریخ صدر اسلام را به بانوان آموزش میدادند. دشمن شناسی نیز از مهمترین مباحث این جلسات بود. همه این مباحث حول محور هیئات مذهبی بانوان شکل میگرفت.
امروزه نیز با حجم هجوم فراوان به انقلاب اسلامی و مبانی دینی نوجوانان و به ویژه بانوان، شکلگیری این حلقات بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود. جمعی صمیمی و عفیفانه، حول محور قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) که میتواند برای بسیاری از معضلات اجتماعی راه حلی مناسب بیابد و دختران و بانوان را از شر کید دشمنان تا حدود زیادی مصون بدارد. با مطالعه موردی و تخصصی در حيطه کار فرهنگی انقلاب، میتوان به بسیاری از موارد برخورد و از آنان الگو گرفت. قطعا انقلاب برخاسته از آموزه های دینی، نیازمند پویایی و تلاش همه جانبه مردم است که مضامین دینی در دنیای بی دینی آخرالزمانی به دست فراموشی سپرده نشود. قطعا تلاش در این مسیر و روشنگری علاوه بر ثمرهدهی مقطعی، میتواند بسیار پیشبرنده برای اهداف متعالی اسلامی باشد. اهدافی که زمینه ظهورحضرتحجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را فراهم میکند.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖انقلابیگری یا انقلابینمایی
✍️آمنه عسکری منفرد
[۱].«کنش انقلابی» یک عمل مداوم است. انسان انقلابی، انسانی است که همواره و هم اینک در«فرایند انقلاب امروز» مشارکت داشته باشد؛ به فرموده رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره): «ملاک حال فعلی افراد است.» این مهم نیست که کسی سابقهی انقلابی داشته باشد، مهم این است که اکنون چه نسبتی با انقلاب دارد. درتحلیل رهبر انقلاب؛« انقلابی گریی یعنی، عادلانه، خردمندانه، دقیق، دلسوزانه، منصفانه، قاطعانه و بدون رودربایستی عمل کردن.»(بیانات ۹تیر۹۵). حال سوال اینجاست که اکنون که چنین تصویرِ جامع و روشنی که از این مفهوم دردسترس قرار گرفته، چگونه «انقلابیگری» دستآویزی برای فرصتطلبان و برای ضربهزدن به انقلاب وانقلابی میشود؟
[۲].«انقلابیگری» یک صفت است که در کنار هرحرفهای میتواند قرار گیرد تا هویت بخشی کند. معلم انقلابی، عالم انقلابی، کارگر انقلابی. اما «انقلابینمایی» خود یک حرفه است، یک شغل تمام وقت که تمام همتش «هزینه کردن انقلاب» برای انقلابینمایی خودش است. «انقلابی» اما، تمام توان اعتبار و آبروی خود را برای دفاع از کیان انقلاب و نظام خرج میکند و خود و همهی داراییاش را وقف اقدام، عمل و خدمت بر اساس آرمانها و ارزشها میکند.
[۳]. «انقلابیگری» یک هویت است که اثر آن «نمود بیرونی» دارد، نتیجه وثمربخش است، «انقلابی نمایی» اما سراسر نمایشگری است، گاه در جبهه باطل به رسم باطل در لباس حق وگاه درجبهه حق و باز به رسم باطل.
[۴].«انقلابی» هر کجا باشد در هر کسوتی، هرجایگاهی، یک عنصر مفید، فعال، تحولگرا و مؤثر است. اما «انقلابینما» به دنبال روزنه برای هوچیگری، تفرقه و نفرت پراکنی و امیدزدایی. «انقلابی» چون «عمار»، چون «میثم تمار» جان میدهد، اما پای انقلاب مردانه میایستد. پای روشنگری، مورد افترا قرار میگیرد، از جان شیرین دست میشوید، اما دست از جانان برنمیدارد، حتی اگر برای انقلاب هزینه شود، اما «انقلابی نما» به هر دری می زند تا «همهی هزینه ها برای او بشود، گاه از نظام، گاه مراجع و گاه ولی» و صیدِ کین میکند از آب گل آلود.
[۵]. «انقلابی» اخلاق و تقوا را شرط صحت و ارزش عمل می کند، بنابراین اگر بیراهه پیداشد مسیر را گم نمیکند که اگر لغزید، چون معیارش حق است به سر چشمهی نور برمیگردد، «انقلابینما» اما اخلاق و تقوا را برای اهداف شخصی و گروهی به مسلخ میکشاند، ذبح میکند. خود را معیار حق دانسته و آنجا که کسانی را بر مدار خویش و اهدافش نبیند، «پیراهن عثمان به دست» حتی بر علی میتازد.
آری! «انقلابی» چشم به دهان ولیّ دوخته، «آتش به اختیار» جهاد میکند، «انقلابینما» گاه هیزم آتش و گاه باد که نه، طوفانی برای به آتش کشیدن انقلاب به راه میاندازد که اگر صحنه خالی شد، « انقلابی نماها»، «انقلابیها» را تا مرز شهادت مورد اتهام و هجوم می کشانند.
در حقیقت مرز بین «انقلابیگری» و «انقلابینمایی» به باریکی و بُرّندگی صراط است. مردِمیدان میخواهد که سپر باشد برای به مسلخنرفتن «انقلابی غیور» که اگر چنین شد، فَرقِ علی در محراب به خون خضاب میشود ، مردِ میدان میخواهد که تاریخ تکرار نشود. انتخاب اما با من و توست «انقلابی» باشیم یا «انقلابینما»…
#انقلابینما
#انقلابیگرا
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI