eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
907 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
با عرض سلام با توجه به درخواست مکرربسیاری از دوستان،با مدد حضرت زهرا سلام الله علیها،دوباره به فعالیت کانال ادامه میدهیم **از همراهان عزیز خواهش مندم که در تبلیغ کانال و رساندن اشعار به همه عاشقان اباعبدالله علیه السلام دریغ نفرمایند
دستِ ما گیر كه در ورطه‌ی غم می‌اُفتیم یادِ ما باش كه ما یادِ تو كم می‌اُفتیم باید این‌جا بنشینیم كه ما را بخرند گریه كن، گریه وگرنه ز قلم می‌اُفتیم لطفِ چشمانِ ترِ مادرمان بود اگر كه درِ خانه‌ی اربابِ كَرَم می‌اُفتیم ریشه‌ی ما همه در خاكِ حسینیه‌ی توست دستِ ما نیست كه در پایِ عَلَم می‌اُفتیم می‌زنیم آنقدر از عشق بر این سینه كه باز مثلِ گیسویِ تو بر شانه‌ی هم می‌اُفتیم تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین حق بده پیشِ تو هر نیم‌قدم می‌اُفتیم مادر افتاد زمین تا كه نیوفتیم از پا تا بگوئیم فقط بینِ حرم می‌اُفتیم تا شنیدیم كه بر رویِ كمر دست گذاشت در ورودیِ حرم با قدِ خم می‌اُفتیم @aleyasein
هوای کهنه‌ی این شهر تازه دم کرده گناهکاریمان «تُنزل النِقم» کرده «ظلمتُ نَفسی» ما را شنید دلبر و گفت : امان ز نفس کسی که به خود ستم کرده به شوق یوسف اگر چشم‌مان چو یعقوب است هنوز گریه به درد فراق کم کرده چه می‌شود سحری دیده بارد و بیند کریم، بارش باران به ما کرم کرده ای آسمان ز چه گشتی بخیل؟ پر وا کن گناه کرده اگر شیعه، توبه هم کرده به توبه‌های محرم قسم که شوق ظهور فدائیان تو را با تو هم‌قسم کرده محرم آمد و غم شد فزون‌تر و دیدم کتیبه‌ای هوس شعر محتشم کرده دوباره چادر مشکی وصله‌دارش را زنی برای پسربچه‌اش علم کرده هوای کرب و بلا جان تازه‌ام داده دل حزین مرا راهی حرم کرده امام عشق و محبت! خدا کند بینم نسیم کرب و بلا آسمانی‌ام کرده @aleyasein
بر وادی وصال بر این دل نوا دهید با اشک دیده سینه‌ی ما را جلا دهید یک‌بار هم ز لطف قدم‌رنجه‌ای کنید بر نوکران بی‌سر و پا هم بها دهید سر بر کنیم و منتظر مقدم شما منت دهید و کلبه‌ی ما را صفا دهید از بس کرم به روی کرم دارد این حرم لب وا نکرده حاجت هر بی‌نوا دهید یک گوشه‌ی نگاه شما کیمیا کند بر خاک پای خویش عیار طلا دهید خواهید اگر که روسیهان معتبر شوند فیض غلامی حرم خود به ما دهید قدری گناه حائل ما و خدا شده راضی شوید و آشتیمان با خدا دهید تا آنکه روضه‌خوان حریم شما شویم بر ما ز سوز فاطمه حزن صدا دهید حیف است آرزو به دل از این جهان رویم لطفی کنید و تذکره‌ی کربلا دهید @aleyasein
ماه عزا آمد دل عالم گرفته زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته هرکس به هر نحوی عزادار شما هست حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته کوچه به کوچه تا ابد شرمنده‌ی توست در "مُلک ری" هر خانه رنگ غم گرفته دیدم که از عشق شما لات محله رفته برای روضه‌ات پرچم گرفته راه نجات ما گنه‌کاران شمائید با گریه بر تو، توبه‌ی آدم گرفته حتما پشیمان می‌شود در روز محشر لطف تو را هر کس که دست کم گرفته شاهان عالم ریزه‌خواران تو هستند دست گدایی، سوی تو حاتم گرفته بالا سرت هرکس که آمد دست پُر رفت این "پیروهن" ، آن دیگری "خاتم" گرفته برخیز دور خیمه‌ی زینب شلوغ است دور و برش را چند نامحرم گرفته اهل و عیالت بعد تو آقا اسیرند برخیز تا در خیمه‌ها آتش نگیرند @aleyasein
بسم‌الکریم... مَن هوَ إحسانُه قَدیم ما را نگار، کرد به میخانه‌اش مقیم بوی لباس خونی ارباب می‌رسد صوت حزین مادر سادات... بگذریم من آمدم که با همه‌ی روسیاهی‌ام راهم دهید با همه‌ی پُرگناهی‌ام اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم؟! یک روز اگر برانی و من را نخواهی‌ام اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد نام حسین شغل مرا هم شریف کرد غفلت‌زده به ماه عزا آمدم ولی... ... زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد از سوی فاطمه که به سائل نظر شود چشمش میان روضه‌ی ارباب تر شود عاشق اگر که گشنه بخوابد عجیب نیست هیهات بی‌حسین شب ما سحر شود از خاک قتلگاه برایم بیاورید در روضه اشک و آه برایم بیاورید پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید پیراهن سیاه برایم بیاورید من ماتِ ماتَم تو بمانم مرا بس است در راه محکم تو بمانم مرا بس است ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم در زیر پرچم تو بمانم مرا بس است فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین استاد درس ماست فقط زینب حسین با لعن بر یزید فقط آب می‌خوریم لب‌تشنه می‌شویم به یاد لب حسین آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم سوی خدای خویش طریقی نداشتیم "نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم بی‌نام یار، نار گلستان نمی‌شود بی‌کربلا بهشت که رضوان نمی‌شود صد بار گفته‌ایم که ذکری برای ما مثل حسین موجب غفران نمی‌شود @aleyasein
عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرند دل به پاى روضه می‌ریزند ماتم می‌خرند باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه‌ها دارند از بازار پرچم می‌خرند مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم* باز درهم آمدیم و باز درهم می‌خرند ماه‌ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بیشتر از ماه‌ها ماه محرم می‌خرند اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می‌خرند تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم بچه‌هاى ما در این خانه حاتم می‌خرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى‌ست که در هر دو عالم می‌خرند گریه بر مظلوم تکوینا تقرب‌آور است در حسینیه مرا، حتى نخواهم، می‌خرند مطمئنا روضه‌اى یا گریه‌اى در کار هست هر کجا عصیانى از فرزند آدم می‌خرند عده‌اى دم می‌دهند و عده‌اى دم می‌زنند پنج تن هم این وسط دارند از دم می‌خرند گریه‌کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکل گریه را هم می‌خرند اولین گریه‌کن مسلم رسول الله بود گریه بر دندان مسلم را مسلم می‌خرند *مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم (علامه طباطبایى.ره.) @aleyasein
اشعار سرخ دل‌شکنش را بیاورید دم‌نوحه‌های سینه‌زنش را بیاورید دارد صدای قافله از دور می‌رسد اسفند وقت آمدنش را بیاورید بعد از کتیبه‌های حسینیه زودتر سینیِ چای‌ریختنش را بیاورید دادم لباس مشکی خود را به مادرم آری بساط دوختنش را بیاورید دلشوره‌های خواهر او بیشتر شده اسباب غم‌نداشتنش را بیاورید سر نیزه‌های کوفه صدا می‌زدند تو را: «ما تشنه‌ایم؛ پس بدنش را بیاورید» دارد به قتلگاه چه نزدیک می‌شود زینب! رباب! پیرهنش را بیاورید حالا رسیده عصر دهم، گفت خواهرش: اموال غارتیِ تنش را بیاورید @aleyasein
تمام زندگی نوکرت فدای سرت سرم فدای پدر مادرت فدای سرت اگر گدای تو با کاسه‌ی گداییِ خود هنوز، مانده به پشت درت؛ فدای سرت سلام‌های مرا پاسخی نبوده اگر؛ فدای کفترِ نامه‌برت؛ فدای سرت قلم به دست گرفتی و نام زشت مرا دوباره خط زدی از دفترت؛ فدای سرت اگر که لطمه زدم زخمِ صورتم گل کرد برای زخمِ سر دخترت؛ فدای سرت اگر که پیر شدم پای روضه‌های رباب فدای سنّ علی‌اصغرت؛ فدای سرت تمام خواهشم این است، تا جوان هستم شوم فدای علی‌اکبرت؛ فدای سرت تمام عمر من و هر چه نوکر است ارباب فدای یک نفس آخرت؛ فدای سرت شاعر: @aleyasein
اقامه عزای دهه اول محرم ▪️سخنران:استاد نخاولی ▪️مداح:احمدواعظی ▪️از دوشنبه ۱۹ شهریور، ساعت ۲۰:۴۵ ▪️چهارراه شهدا، نرسیده به حرم مطهر ،نبش شیرازی ۹،حسینیه آیت الله العظمی شیرازی @maktab_alreza1001
ناله هایت می رسد تا مشقِ زینب می‌کنم اشکهایت می چکد تا گریه هرشب می‌کنم دستمالِ گریه ات را رویِ چشمم می کشی؟ تا ببینی چشم خود از خون لبالب می‌کنم عشق هم از جانبِ لیلاست مجنون شهره شد دوست می‌میرد برایم من فقط تب می‌کنم می‌زنی رویِ سرت تا یاد آن سَر می‌کنی می‌زنم روی لبم تا یاد آن لب می‌کنم بر کفن هِی می نویسم دوستت دارم حسین این لباسِ عشق را غرق مُرَکَب می‌کنم می‌رسم در روضه ها و چای می‌ریزم فقط گرچه بی چیزم خودم را اهلِ منصب می‌کنم مجلسِ روضه گره از زندگی وا می کند بچه هایم را در این روضه مودب می‌کنم بر گلو شام غریبان دست دارد می کشد گفت رگهای گلویت را مرتب می‌کنم @aleyasein
در هوای کربلایش آهِ حسرت می‌کشیم ناز اگر دارد، خریداریم، منت می‌کشیم چارده قرن است بارِ نوکری بر دوش ماست از ازل تا به ابد، بارِ امانت می‌کشیم زندگی معنا ندارد بی حسین بن علی ما نَفَس از لطفِ ثارالله، راحت می‌کشیم گریه در روضه به ما احساسِ عزت می‌دهد زیر "این" پرچم کرامت، ورنه ذلت می‌کشیم مزدِ هیأت‌داریِ عشاق، دست فاطمه‌ست با هزار امّید در یک گوشه زحمت می‌کشیم گریه بر مظلومِ عالم، تشنه‌کامِ کربلا باطناً نور است، در ظاهر مصیبت می‌کشیم @aleyasein
سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما باز گم كردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم می چكد از دستمالِ گریه ات خون آبه تا مادرت از هوش رفت از های هایت سوختیم چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هایت خاكیند یك دهه شرمنده از حالِ عزایت سوختیم كربلا یك روز ما را قسمتِ خود می كند كربلا دیدی كه از طفلی به پایت سوختیم دست هامان را گرفته دست های یك یتیم باز هم با روضه های مجتبایت سوختیم @aleyasein
كاش سردیِ زمستان بگذرد تلخیِ شب‌هایِ هجران بگذرد دستِ ما كوتاه و خرما بر نخیل وای اگر آن سبز دامان بگذرد دیدمش در روضه خاک‌آلود‌روی با همان زلفِ پریشان بگذرد اشک‌هایم را ز چشمم می‌برد باد وقتی از خراسان بگذرد می‌شود ای مردِ صحرا گردِ من؟ محملت از این بیابان بگذرد عید ما، جان‌دادنِ ما، جان بگیر پیش از آنكه عید قربان بگذرد كاش می‌مُردیم در این چند شب تا مگر شامِ غریبان بگذرد می‌كشی از سینه وقتی یا حسین كارم از چاک ِ گریبان بگذرد می‌روی و گریه می‌آید مرا اندكی بنشین كه باران بگذرد مادرت می‌آید امشب باز هم از لبم تا یک حسن‌جان بگذرد @aleyasein
شبیهِ زُلفِ شما روز و حالِ ما شده است ببین چقدر پریشان خیال ما شده است خراب بی تو شدیم و نشد که برخیزیم خراب تر چقدر ماه و سال ما شده است پرِ پریدنِ ما را دوباره پس بدهید عجیب شانه ی خالی وَبالِ ما شده است بیا به خیمه یِ ما با شما نفس بکشیم بس است اینکه"کجایی"سوال ما شده است مریض بودم و از چای روضه نوشیدم که چایِ روضه شرابِ حلالِ ما شده است فقط برای شفاعت به حال ما کافی است کتیبه های سیاهی که شال ما شده است بخوان به سنگ مزارم حسین زنده شوم حسین راه خدا تا کمالِ ما شده است خدا کند در این خانه زندگی بکنیم نه اینکه نام شما قیل و قال ما شده است گَهی به سمتِ حسین و گَهی به سمتِ حسن هوایِ این دو حرم رزقِ بالِ ما شده است @aleyasein
دیدم که زمین خورده ای و ترسیدم تنهایی و غربت تو را فهمیدم از تل که به گودال سرازیر شدم دعوا به سرِ عمامه ات را دیدم دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده موی سرت از خون سرت رنگ شده یک عده می آمدند و می دیدم که دامانِ لباسشان پر از سنگ شده دیدم که چطور پشت پا میخوردی تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود انگار سرِ کشتن تو دعوا بود یک لحظه به پشت سر نگاهم افتاد ای وای که عمه زینبم تنها بود قربان نگاه تو که حُر را حُر کرد سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد دستم که عمو به پوست آویزان شد بوی حسنت کرببلا را پُر کرد در راهِ تو سر به تیغ بُرّان بدهم مانند تو جان با لب عطشان بدهم مانند علیِ اصغرت قسمت شد من هم به روی سینۀ تو جان بدهم @aleyasein
نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود ازاینهمه غم و اندوه بی تو خسته شود چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا جلوی چشم ترم دست عمه بسته شود @aleyasein
علیه‌السلام 🔹جهان من!🔹 دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد @aleyasein
دارد این ماه محرم سفره داری بی نظیر که شده روز و شب ما روزگاری بی نظیر ما امام مجتبی داریم یاری بی نظیر قافله دارد از او دو یادگاری بی نظیر امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود دست ما بر دامن شاخه نباتش میرود نامش عبدلله ست یعنی هم حسین و هم حسن گشته یک عالم حسینو گشته یک عالم حسن میشود با یاحسینِ او دلش محکم حسن هرچه میگویم حسینو هرچه میگویم حسن... در وجود نوجوان خیمه ها معنا شده سن و سالش را نبین آقای آقاها شده موقع ظهر است یعنی لحظه های آخر است کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است باز انگاری حسن دستش به دست مادر است کوچه ای اینجا ندارد باشد اما تل که هست باز هم انسیه ای درگیر یک معضل که هست دید از بالا عمو جان را به نیزه میزنند عده ای سیراب، عطشان را به نیزه میزنند بی وضو آیات قران را به نیزه میزنند یوسفِ افتاده بی جان را به نیزه میزنند چشمها را بست مشغول دویدن شد سریع بیخیال نیزه و شمشیر و جوشن شد سریع وارد گودال شد که داستان را خوب دید جسم آقا را ندید اما سنان را خوب دید ازدحام خنجر و خنجر زنان را خوب دید چکمه های خورده بر روی دهان را خوب دید دید یک عده عجب مهمان نوازی میکنند روی پهلوی عمویش نیزه بازی میکند دست خود آورد دستش را زدند و گفت آه پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت آه تیرها را بر تنش یکجا زدند و گفت آه هرچه را که داشت با دعوا زدند و گفت آه خواست تا لب وا کند اما لب آیینه سوخت تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت @aleyasein
شب پنجم که می رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می گوییم روضه ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامده است اما روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کنده است حسنی زاده می زند پر و بال لحظۀ آخر است و این میدان گرچه مردِ نَبَرد می خواهد حسنی زاده ! کاش می ماندی بعد از این ، خیمه مَرد می خواهد حیف از آن دست، حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو علم و مشک را تو برداری @aleyasein
، صدای مادرم همواره در ذهن است صدای مادری دلواپس فرزند: ای فرزند! اگر داری برادر- خواهرت را می بری در کوچه و بازار محکم دست او را در میان دست بگذاری مبادا آشنایی را ببیند بی هوا از تو جدا گردد به سمت حادثه ... آری همیشه فکر می کردم چرا از ذهن من این توصیه از او فراموشم نشد تا که شبی در مقتل ابن مقرم دست طفلی را میان دست های مهربان عمه اش دیدم. به روی تل کنار کودک و عمه زدم زانو چه دیدم قتلگاهی را، سپاهی را و شاهی را، حسین بن علی در گودی گودال افتاده دورش نیزه و شمشیر افتاده. یکی تیری به روی تیر می زد دیگری شمشیر جای ضربه ی شمشیر و یک نامرد با نیزه به پهلو دیگری با سنگ بر روی و ..‌. توان عمه زینب، عمه ی سادات، کوه صبر از دیدن این صحنه از کف رفت و از کف رفت عبدالله. رها شد از کفِ عمه به سمت حادثه- سمت عموی خود- عمو تنها نه او را این عمو مثل پدر بوده یتیم مجتبی خود را در آغوش حسین افکند و هی فریاد می زد بر سر دشمن"نزن دیگر عموی مهربانم را و جانم‌ را ببین که عمه ام بالای تل جان داد." بمیرم طفل معصوم حسن می دید مردی آمده بالاسر ارباب ما شمشیر را آورده بالا تا بکوبد ضربه ای بر پیکرش، فریاد زد عبدالله : ای ابن خبیثه! از چه داری می کُشی آخر عمویم را؟ بمیرم دست های کوچک خود را سپر چون کرد شمشیر آمد و از تن جدا شد دست عبدالله و ناله از غریب مجتبی برخواست یاعَمّاه و اُمّاه و یااُمّاه یعنی فاطمه! مادر! ببین دست مرا هم مثل دست تو ... امان از روضه های دست دستی بسته ی کینه و دست همسری مجروح دستِ تازیانه، دردمند بازو و سینه و دست دیگری در علقمه شرمنده ی قولی که داده بر سکینه امان از روضه های دست همواره صدای مادرم در ذهن خواهد ماند: ای فرزند! مبادا طفل از دستت رها گردد به سمت حادثه از تو جدا گردد. رقیّه... ای رقیّه... ای رقیّه... @aleyasein
ای در غمت هلال محرم گریسته خورشید و ماه نه ، همه عالم گریسته صاحب عزای توست خداوند ذوالجلال جبریل روضه خوانده و آدم گریسته از لحظه ای که چشم به عالم کشوده ای درماتمت پیمبر اکرم گریسته در کوه طور موسی عمران فشانده اشک بربام چرخ عیسی مریم گریسته آب از خجالت لب خشک تو گشته آب شمشیر و تیر و سنگ و سنان هم گریسته گرآسمان به اشک شود غرق در غمت سوگند می خورم به خدا کم گریسته طول زمان به یاد تو ماه محرم است تنها نه برتو ماه محرم گریسته روی خدا تویی که زخون گشته ای خضاب چشم خدا علی ست کز این غم گریسته هرماه نو که سرزده از بام آسمان دیدم هلال با کمر خم گریسته فردا حضور حضرت زهرا گواه باش یک عمر از برای تو میثم گریسته @aleyasein
پای درس ولی فهیم شده مثل بابای خود کریم شده سیزده ساله ی امام حسین چه کسی گفته که یتیم شده؟! در رکاب عموی خود عباس از دلیران این حریم شده حال، میل عسل به سر دارد کاسه ی طاقتش دو نیم شده چه کند تا عمو اجازه دهد کار جنگیدنش وخیم شده تا که او هم شود فدای حسین بوسه می زد به دست و پای حسین وسط خیمه سخت حیران بود بر لبش آیه های قرآن بود غبطه می خورد بر علی اکبر شوق جان دادنش فراوان بود زانوی غم گرفت در بغلش چشم هایش عجیب گریان بود یادش آمد وصیت پدرش آن سفارش که عهد و پیمان بود گفت: این نامه را بده به عمو هر زمان که دلت پریشان بود بس عمو بر حسن ارادت داشت نامه را خواند و روی دیده گذاشت بستن صورتش سبب دارد چهره ای هاشمی نسب دارد بیشتر بوسه زد به دست عمو بیشتر از همه ادب دارد بند نعلین خود نبسته دوید در پریدن عجب طرب دارد جملی نو دوباره راه انداخت فَأنا بن الحسن به لب دارد ابن سعد از هراس می لرزد بس که در نعره اش غضب دارد ازرق از هیبت نظرهایش به درک رفت با پسرهایش لشگری پست را خبر کردند حلقه را تنگ و تنگ تر کردند تنگ چشمان لشکر کوفه عاقبت بر رخش نظر کردند سنگ باران شد از چهار طرف ضربه ها بر تنش اثر کردند در شلوغی و گرد و خاک نبرد اسب ها از تنش گذر کردند داغی نعل های مرکب ها بدنش را چه شعله ور کردند به روی خاک دست و پا میزد عمویش را فقط صدا می زد باید ارباب با غمش چه کند؟! با بلاهای اعظمش چه کند؟! بغلش کرد و مانده حیران با لب و دندان درهمش چه کند کاکلش دست قاتلش جا ماند مانده با گیسوی کمش چه کند؟! خس خس سینه اش بلند شده با نواهای مبهمش چه کند؟! آه حالا چگونه خیمه رود؟! با تن نامنظمش چه کند؟ قدکشیده رساندنش سخت است تا به خیمه کشاندنش سخت است @aleyasein
حجت الااسلام به دست باد ....نه !صیاد افتاده است موی تو فدای زلف بی تابت پسر های عموی تو لب تو آب را می زد صدا اما نمی دانم به جای آن چه شدکه سنگ می آمدبه سوی تو به دیدار لب تو سنگ آمد شد عقیق سرخ زبانزد شد میان سنگـ دلها خلق و خوی تو لبالب شد وجودت از حسن خون لبت شاهد حسن لبریز شد وقت شهادت از سبوی تو ز داغت آینه از طاقچه افتاد و قاسم شد میان سینه اش وقتی نشد حک عکس روی تو شبیه گوشواره گم شدی در کوچه ی نیزه بگو بابا بیاید از مدینه جست و جوی تو بلای سخت در کام کریمان بازشیرین است عسل در کام نیزه ریخته خون گلوی تو @aleyasein
دارد به رویِ چشم خود اَبروی حسن را جانم،چقدر می‌دهد او بویِ حسن را اینقدر عقیله بر سری شانه نمی‌‌زد بر شانه ی خود ریخته گیسویِ حسن را ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش ای کاش نشانی بدهد روی حسن را ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده او آمده تا گرم کند کوی حسن را بند آمده این راه شبیه پدرش باز آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را هر روز عسل می‌چکد از کنج لبانش دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را ای ارزق شامی چه بلایی سرت آورد دیدی به تنت ضربه ی بازوی حسن را باید قدمی چرخ زند پیش عمویش تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را سوگند که خون نه به رگش غیرت زهراست ابن‌الحسن است این نوه ی حضرت زهراست مانند حسن هرکه پدر داشته باشد مانند علمدار جگر داشته باشد خوب است گشایند کمی بند نقابش تا اینکه عشیره دو قمر داشته باشد اصلا به زره فکر نکرده است محال است قاسم به زره نیز نظر داشته باشد با دست تُهی رفت و رجز خواند و به هم ریخت ای وای اگر تیغِ دوسَر داشته باشد با این هنرِ رزم عمو زیرِ لبی گفت بایدعَلَم؛این،شیر پسر داشته باشد دل می‌بَرَد از خیمه و دل می‌دَرَد از خصم فرزند علی چند هنر داشته باشد باید که کَرَم خانه بسازند برایش باید که چنین خانه،دو در داشته باشد حق بود بسازند ضریحش،حسنی بود اما حرمی کاش پدر داشته باشد.... تصمیم حسین است:هر آنچه حسنش گفت در نامه اش از روضه‌ی کوچه،حسنش گفت... انگار خودت حلقه ی ماتم شده ای تو دورت چه شلوغ است چرا کم شده ای تو یکریز پُر از روضه ی بازی پسر من مانند علی مثل مُحَرَم شده ای تو رفتی نگفتی به منِ سوخته بابا رفتی و نگفتی که چرا خم شده ای تو بستم به سرت شالِ خودم را که نریزی ای کاش نبینند مُعَمم شده ای تو من هیچ تو فکر جگر نجمه نکردی اینقدر پر از زخم مجسم شده ای تو باید که تو را بِکَنَم از خاک عزیزم در خون و شن و تیر چه محکم شده ای تو صد سنگ چه کردند که این خنده عوض شد صد نعل چه کردند که دَرهم شده ای تو خون می زند از پیرهن از هر طرفت وای بدجور پُر از چشمه ی زمزم شده ای تو امید من این است که نجمه نشناسد ای جان ،چه سرت آمده مبهم شده ای تو گفتند یتیمی سر گیسوت کشیدند تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدند @aleyasein
دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده همه با چکمه جنگی ز تنت رد شده اند بس که امروز تنت بین گذر افتاده پشت لبهای تو دیگر پسرم سبز شده روی خشکی لبت خون جگر افتاده چشمهای حسنی تو نه بسته ست نه باز هرکسی دیده تورا یاد پدر افتاده آستین پاره ی تو در بغلش خونی شد حق بده تازه عروس تو اگر افتاده باز انگار علی رفته احد برگشته باز انگار روی فاطمه در افتاده آسمانی شده ای که پر ماه است عمو برویت سم فرسها چقدر افتاده مشتری های تو با سنگ خریدند تورا عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده... @aleyasein
علیه‌السلام 🔸حسن و حماسه🔸 در نگاهت فروغ توحید است چشم‌هایت دو چشمه خورشید است هر نگاه پر از صلابت تو در حرم روشنای امید است کوه عزم و اراده‌ای قاسم! در دلت شور عشق، جاوید است نورِ حُسن و حماسهٔ مولا بر قد و قامت تو تابیده‌ست با تماشای قامت تو حسین پدرت را کنار خود دیده‌ست صلوات و سلام اهل سما بر تو، ای مجتبای کرببلا مشق کردی خروش ایمان را این شکوه بدون پایان را آفریدی میانهٔ میدان رزم مولایی نمایان را پسر تکسوار صبح جمل زیر و رو کرده‌ای تو میدان را صد چو أزرق غبار یک قدمت بنگر این لشکر گریزان را تیغ اگر بر کشی شبیه عمو به لجام آوری تو طوفان را قامت تو اگر چه بی‌زره است تیغت آن ابروان پر گره است کام خشکت پر از عسل شده است چشم تو چشمهٔ غزل شده است شیوه‌های نبرد حیدری‌ات طرحی از عرصهٔ جمل شده است مادرت «إن یکاد» می‌خواند پسر مجتبی چه یل شده است شوق پرواز را همه دیدند در نگاهی که بی‌بدل شده است در هوای امام لب تشنه جان‌فشانی تو مثل شده است از ازل با خدات یکدله‌ای تا وصالش نمانده فاصله‌ای راوی داغ تو نسیم شده پیکرت دشت یا کریم شده بی‌کران است وسعت قلبت داغ‌هایت اگر عظیم شده چیزی از پیکرت نمانده دگر بسکه دلجویی از یتیم شده همه با اسب‌های تازه نفس! چقَدَر دشمنت رحیم شده! اتفاقات تازه‌ای افتاد نعل هم آمده سهیم شده پیکرت گرچه ارباً اربا بود چشم‌هایت هنوز هم وا بود @aleyasein
حجت الاسلام شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین داغ سرخ تو مبادا جگرش را بدرد آه ای اکبر و ای اصغر و سجاد حسین نیزه ها هلهله کردند به روی بدنت تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند تا شود سینه ی تو پنجره ی فولاد حسین دست و پا می زنی افتاده عمو یاد حسین زخم پهلوی تو آورد که را یاد حسین مجمع کوچه و گودال شده روضه ی تو هم حسن پیش تو جان داده هم افتاده حسین @aleyasein
کسی که آمده در خانه اش پشیمان نیست کریم چون حسن مجتبی به قرآن نیست به غیر سفره ی او پای سفره ای منشین که هر طعام لذیذی به نفع مهمان نیست کریم منت مسکین خویش را بکشد هر انکه لطف کند حتما از کریمان نیست در ان میانه که پای حسن وسط باشد برای حاتم طایی مجال جولان نیست همین که راه دهد نزد خود مرا کافی ست همیشه سائل این در که حاجتش نان نیست حساب امشب مان با کریم ال الله ست ضرر کند بخدا هرکسی که گریان نیست برای روضه سرم درد میکند امشب چرا که درد مرا غیر گریه درمان نیست کریم زاده کریم ست ، روح "کَرَّمنا"ست کریم میشود ان کس که مادرش زهراست به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت ندیده بود مدینه شبیه او پسری علاوه بر "جگر" مجتبی, "سخاوت" داشت حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند به دوست نه به بیگانه هم محبت داشت جزامیان مدینه دعاش میکردند به همنشینی با هرکدام عادت داشت رسید کرببلا و نشان عالم داد حسین با حسنش دائما شراکت داشت ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت عمو عمامه ی خود را بر او کفن کرده مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت! نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت تمام لشکر کفار را ز پا انداخت گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود چقدر ولوله در این برو بیا انداخت زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید چه رعشه ای به اراضی کربلا انداخت به سبک و شیوه ی جنگ عمو ابوالفضلش چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت علی علی به لبش بود و یک تنه تنها چهار تک یل سردار شام را انداخت شکار بعدی ان شیربیشه , ازرق بود سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت نگاهی از حسد ان قوم بی حیا انداخت به یک اشاره رسیدند و دوره اش کردند یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت نفس میان دو پهلوی او به تنگ امد به چشم تر نظری سوی خیمه ها انداخت چه شد در ان وسط معرکه نفهمیدند که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد و با دهان شکسته عمو عمو سر داد میان دشت گل نجمه بود پرپر شد ز بوی یاس تنش کربلا معطر شد عبا نبود به داد دل عمو برسد دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد کبود شد همه ی پیکرش سپس سبب گریز دیگر من سوی روضه ی "در" شد چه سینه ها نشکستند در طی تاریخ چه ظلم ها که به این خاندان مکرر شد به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله دو سایه ی سر از اخر نصیب مادر شد چه بر سر حسن بن الحسن مگر امد صدای ناله ی زهرا بلند تر امد @aleyasein
پیراهنت از بهار عطرآگین‌تر داغت ز تمام داغ‌ها سنگین‌تر کام همه تلخ شد ز داغت امّا در کام تو مرگ از عسل شیرین‌تر #سعید_بیابانکی @aleyasein