💢عدالت اجتماعی، شرط و قانون تکامل توحیدی انسان💢
🔹شهید مطهری در کتاب وحی و نبوت، درباره رابطه #توحید_فردی با #عدالت_اجتماعی میفرماید:⬇️
1️⃣ نمیتوان ثنویت و دوگانگی را در اهداف انبیاء پذیرفت که این «شرک لایغفر» است.
2️⃣ این دو مورد یعنی شناخت خداوند و تقرب به او (توحید نظری و توحید عملی فردی) و همچنین برقراری عدل و قسط در جامعه (سعادت دنیوی)، به تصریح در قرآن كريم به عنوان اهداف انبیاء شمرده شده است.
3️⃣ هدف اصلى، شناختن خدا و نزديك شدن و رسيدن به اوست و توحيد اجتماعى، مقدّمه و وسيله وصول به اين هدف عالى است. وجه مقدمیت هم این است که انسان مدنی بالطبع است و بخشی از نیازها و استعدادهای آن، #به_وسیله_جامعه و با #در_جامعه_بودن تأمین و متبلور میشود.
4️⃣ ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى با اينكه مقدّمه و وسيله وصول به ارزش اصيل و يگانه انسان يعنى خداشناسى و خداپرستى هستند، فاقد ارزش ذاتى نيستند، چرا که رابطه این مقدمه و ذی المقدمه چنين نيست كه اگر انسان به معرفت كامل حق و پرستش حق رسيد، وجود و عدم راستى، درستى، عدل، كرم، احسان، خير خواهى، جود، عفو علىالسویه باشد، زيرا اخلاق عالى انسان نوعى خدا گونه بودن است (تخلّقوا باخلاق اللّه) و در حقيقت، درجه و مرتبه اى از خداشناسى و خداپرستى است و لو به صورت ناآگاهانه.
(ر.ک مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (وحى و نبوت)، ج2، ص: 169 تا 175)
🔹 هرچند شهید مطهری در جاهای متعددی از جمله در کتاب #عدل_الهی به تعریف «عدل» پرداخته است، ولی بهترین تعریف ایشان از #عدالت_اجتماعی را که مبتنی بر #اصیل_بودن_جامعه و #شخصیت_داشتن_جامعه است، میبایست در کتاب فلسفه تاریخ در ضمن بررسی سوسیالیسم جستجو کرد. ایشان در ذیل عنوان #نظریه_ما میگوید:
1️⃣ جامعه داراى يك شخصيت و يك عينيت است و جامعه در تمام جنبههاى خودش يك حقيقت متحول و متكامل است.
2️⃣ جامعه يك حالت تعادل دارد مثل هر موجود زندهاى كه يك تركيب است. هر تركيبى اگر بخواهد باقى بماند يك حالت تعادل دارد و حالتهاى افراط و تفريط (انحراف) دارد كه تا يك حد معينى انحراف را از اين طرف و تا يك حد معينى انحراف را از آن طرف مىپذيرد و اگر از آن حد معينها بيرون رفت مساوى است با مرگ آن تركيب.
4️⃣ يك اصطلاحى حكماى قديم ما دارند كه كلمه #مزاج از اين اصطلاح پيدا شده. مىگويند اگر عناصر با يكديگر تركيب شوند و امتزاج پيدا كنند و روى يكديگر اثر بگذارند، يك #كيفيت_متوسط پيدا مىشود كه «مزاج» ناميده مىشود. بعد مىگويند اين مزاج يك عرض عريض دارد، يعنى در ميان دو حد نوسان دارد. اگر مزاج از يك حد معين پايينتر بود موجود مرکب مىميرد و اگر از حد معين ديگرى بالاتر بود باز هم موجود مرکب مىميرد.
4️⃣ جامعه يك تركيبى است از افراد. اين ترکیب، يك #حالت_تعادل دارد كه البته خود آن حالت تعادلش باز يك نوسانى دارد. براى اينكه جامعه باقى بماند بايد آن تعادل در جامعه به وجود بيايد. اگر تعادل جامعه چه در جهت افراط و چه در جهت تفريط بهم بخورد اين جامعه #متلاشى مىشود؛ مسئله عدالت در جامعه همين است.
5️⃣ #عدالت_اجتماعى كه میگوييم و مىگويند؛ يعنى جامعه تركيبى است از افراد، بايد در اين تركيبْ تعادلى برقرار بشود. البته اين تعادل جنبههاى روحى و جنبهاى مادى دارد. مثلًا استثمار فرد فرد ديگر را، جامعه را از تعادل میاندازد. اين استثمارها اگر زياد بشود اصلًا جامعه را به نابودى مىکشاند. اينكه مىگويند كه #ظلم، جامعه را به فنا میکشاند: «الْمُلْكُ يَبْقى مَعَ الْكُفْرِ وَ #لايَبْقى_مَعَ_الظُّلْمِ». چرا لا يَبْقى مَعَ الظُّلْمِ؟ براى اينكه ظلم، تركيب جامعه را از اعتدال خارج كردن است و اين خارج كردن از اعتدال اگر به يك حد معينى برسد منجر به انفجار جامعه میشود.
6️⃣ بر این اساس، عدالت اجتماعی، همان #اصل_وحدت_اجتماعی است که برخلاف سوسیالیسم که آن را منوط به مرحلهای از مراحل تکامل جامعه میداند، اصلی است که از بدو تشکیل جامعه تا نهایت تکامل جامعه، با آن #همراه است و اساساٌ میتوان ادعا کرد که وحدت و عدالت، #شرط_تكامل_جامعه و قانون_تکامل_جامعه است؛ نه مرحله مشخصى از تاريخ جامعه.
(ر.ک همان، ص742 تا 748)
🔹🔹🔹جمع بندی اینکه: ⬇️
عدالت اجتماعی، شرط و قانون وحدت یافتن و تشکیل جامعه است که با توجه به مدنی بالطبع بودن و لزوم در جامعه بودن انسان، در صورت عدم وجود آن، اساساً جامعهای تشکیل نخواهد شد که انسان بتواند به ارزشهای اخلاقی و کمالات معنوی نائل بیاید. و این است #سرِّ_مقدمیتِ عدالت اجتماعی نسبت به توحید فردی.
#یادداشت_هشتم_شهید_مطهری
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
#عدالت_اجتماعی
#پرستش_و_کمال_انسانی
#شهید_مرتضی_مطهری
❇️تاریخ نگارش:1399/2/13
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
💢فلسفه تاریخ، تحولات جوامع و منطق تاریخ💢 صفحه 1 از 2
🔹 یکی از دغدغه های مهم شهید مطهری، #فلسفه_تاریخ است. حجم زیادی از کتابها و همچنین یادداشت های ایشان که - نشان دهنده دغدغه فکری ایشان است - ، اختصاص به مسئله «فلسفه تاریخ» و «تکامل تاریخ» دارد.
🔹 اهمیت این موضوع برمیگردد هم به مواجههای که ایشان با نگاه سوسیالیسم و کاپیتالیسم دارد و هم حساسیت و دغدغهای که در خصوص انقلاب اسلامی و آینده آن دارد. وی در یکی از فهرستهای یادداشتهایش نوشته است:⬇️
". فايده فلسفه تاريخ ... : امكان پيشبينى." (يادداشتهاى استاد مطهرى، ج12، ص: 326)
🔹در این یادداشت برخی مدعیات ایشان در خصوص فلسفه تاریخ را فهرست وار تقدیم می کنم:🔽
1️⃣ ایشان در تفاوت #فلسفه_تاریخ و #جامعهشناسی میفرماید:⬇
"زمانى ما جامعه را در حال ثبات مطالعه مىكنيم. مثلًا كسى كه مىخواهد اطلاعات جامعهشناسى درباره جامعه ما داشته باشد جامعه امروز ايران را از جنبههاى مختلف مطالعه مىكند و اطلاعاتى در اختيار افراد مىگذارد. اين يك مطالعه جامعهشناسى است. ولى يكوقت جامعه امروز را در ارتباط با گذشته، و گذشته را با گذشته خودش ـ يعنى حاضر را با گذشته و آينده ـ مجموعا يك واحد در حال جريان در نظر مىگيريم، بعد مىخواهيم بدانيم قانون اين جريان چه قانونى است. فرق «فلسفه تاريخ» با «جامعهشناسى» اين است كه جامعهشناسى، #قانون_موجود_جامعه را بيان مىكند، ولى فلسفه تاريخ، #قانون_تحولات_جامعه را بيان مىكند؛ اينجاست كه #عامل_زمان در كار مىآيد." (مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج13 ؛ ص383)
2️⃣ایشان، #تاریخمندی را مختص به انسان میداند و معتقد است که حیوانات هرچند برخی زندگی جمعی و منسجم دارند، لکن همگی #بیتاریخاند:⬇
"تاريخ را اگر صرف گذشت زمان بگيريم، هم انسان تاريخ دارد و هم حيوان، چون بر همه، زمان گذشته است، اما در فلسفه تاريخ نظر به اين مطلب نيست، بلكه مقصود تحولات تاريخ است، آن هم از نظر اجتماعى؛ مقصود تحولات جامعه انسان است كه فرع بر وجود عينى جامعه است؛ يعنى انسان در ميان حيوانات اين امتياز را دارد كه يك تاريخ متحول و متطورى دارد. اين تحول وراى تحول زيستشناسى داروينى است. انسان از غير جنبه زيستشناسى يعنى انسان از نظر تحولات اجتماعى، تاريخ مخصوص به خودش دارد ... كه اين تحولات، تحولات زيستى نيست ... به هر حال انسان در ميان همه موجودات يك خصوصيت ويژهاى دارد و آن اينكه داراى تاريخ اجتماعى متحول است. نظامات زندگى اجتماعى انسان متغير است، اما نظامات زندگى حيوانات مثل زنبور عسل از چندين هزار سال پيش تا به امروز فرقى نكرده است. (همان (نقدى بر ماركسيسم)، ج13، ص: 613)
3️⃣ ایشان سرّ تاریخ داشتن انسان را برخورداری انسان از #عقل و #اراده و #آزادی می داند، چرا که موجودی که محکوم غریزه است، جبراً بر یک مسیر مستقیم باید حرکت کند، ولی انسان به واسطه برخورداری از عقل و اراده و آزادی، #امکانِ_تکامل و #امکانِ_انحطاط دارد:⬇
"ما اين مطلب را به اين نحو توجيه مىكنيم كه انسان چون به مرحله عقل و اراده رسيده و يك موجود مختار و آزاد است، صرفا تحت حكم غريزه نيست و وضعش چنين است.
انسان تا وقتى محكوم غريزه است تحول تكاملى نوعى ندارد، تكاملش فردى است و تكامل نوعىاش محتمل است كه از جنبه زيستى به حكم قوانين ديگرى غير از غريزه رخ داده است. غريزه حيوان جلو نمىبرد، حكم يك سرپرست و قيّم را دارد كه از طرف طبيعت قيموميّت مىكند و فقط فرد را پيش مىبرد. انسان به مرحله عقل و اراده كه رسيده، به منزله فرزند بالغ عالم طبيعت است ... که نيازى به سرپرستى غريزه ندارد، كارهايش را با عقل و اختيار خود انجام مىدهد؛ و به دليل آزاد و مختار بودن و از همين مجراى آزادى و اختيار، برايش امكان نوع خاصى از تكامل هست كه تكامل اجتماعى تاريخى است، همچنان كه نوعى تكامل فردى اختيارى هم دارد؛ و به همين دليل هم برايش امكان رجعت و انحطاط و انحراف به چپ و راست هست، در صورتى كه حيوانات جبراً روى يك خط مستقيم سير مىكنند. (همان ص:614)
ادامه دارد ... 👇
#ادامه از
«فلسفه تاریخ، تحولات جوامع و منطق تاریخ»
2 از 2 👆
4️⃣ یکی از مدعیات مهم ایشان این است که اگر کسی میخواهد از #فلسفه_تاریخ و #سنت_تاریخ گفتگو کند، باید #اصالت_جامعه را به رسمیت شناخته باشد. ⬇️
"ما حالا در اين دوره به اين ترتيب كه وارد شديم يعنى اول وارد بحث جامعه شديم خيلى بهتر مىتوانيم مسائل را حل كنيم. تا مسئله جامعه حل نشود بحث درباره فلسفه تاريخ #بيهوده است. اگر جامعه شخصيت و طبيعت داشته باشد و اراده داشته باشد و شعور داشته باشد و حيات داشته باشد و سرنوشت مشترك داشته باشد آن وقت است كه تاريخ اقوام مىتواند فلسفه داشته باشد و الّا اگر جامعه يك امر اعتبارى باشد هيچ شخصيت و طبيعتى ندارد و هيچ قانون و سنتى ندارد و هيچ حياتى ندارد، هرچه هست مجموع افراد هستند، آن وقت فقط فرد مىتواند مايه عبرت فرد باشد. قوم، ديگر از خودش حكمى ندارد، هرچه هست #مال_افراد است." (همان (فلسفه تاريخ(1 - 4))، ج15، ص: 785)
5️⃣ مرحوم شهید مطهری در اواخر عمر و در ذیل مباحث #سیرهشناسی خود، در کنار #فلسفه_تاریخ بحثی را طرح میکنند تحت عنوان #منطق_تاریخ و خود را #مبتکر چنین #فنی بر میشمارند. ایشان اهم این #پروژه_فکری_مهم را در ذیل بررسی سیره معصومین علیهم السلام دنبال میکردند. مع الاسف با شهادت ایشان این پروژه بسیار مهم ایشان #ناتمام ماند، هرچند برخی از آن در سیرهشناسی و یادداشتهای ایشان قابل اصطیاد است. ⬇
"1ـ فلاسفه، حكمت را به نظرى و عملى تقسيم كردهاند ولى منطق را چنين تقسيم نكردهاند. ولى به عقيده ما همچنان كه دو نوع فلسفه داريم، #دو_نوع_منطق داريم .
2ـ همچنان كه در منطق نظرى همه مردم اهل منطق نيستند، مادون منطق قرار دارند، هيچ معيار و ميزانى بر انديشهشان حكمفرما نيست، در منطق عملى نيز بعضى از مردم اساساً اهل منطق و معيار نيستند، سبك و روش و اسلوب ندارند. اين است كه ما مىگوييم همه مردم سير دارند ولى همه سيره ندارند، زيرا سيره منطق است و متد و اسلوب. و اين است كه باز ما مدعى هستيم كه سيره ابن اسحاق و ابن هشام و سيره حلبيه همه سير رسول اكرم است نه سيره آن حضرت، تاريخ زندگى آن حضرت است نه منطق زندگى آن حضرت .
3ـ همان طورى كه در انديشههاى نظرى، #فلسفه غير از #منطق است، در زندگى عملى نيز #فلسفه_زندگى يك فرد يا يك جامعه غير از #منطق_زندگى آنهاست. عليهذا فلسفه تاريخ زندگى پيغمبر يك مطلب است و منطق زندگى رسول اكرم چيز ديگر است. عليهذا ما مىخواهيم #مبتكر_فنى باشيم به نام #منطق_تاريخ، در مقابل #فلسفه_تاريخ. (يادداشتهاى استاد مطهرى، ج9، ص: 26)
#یادداشت_نهم_شهید_مطهری
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
#فلسفه_تاریخ
#فلسفه_تحولات_جوامع
#انقلاب_اسلامی
#منطق_تاریخ
#شهید_مرتضی_مطهری
❇️تاریخ نگارش:1399/2/15
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
💢علت تفاوت برخورد پیغمبر اسلام ص با یهودیان و منافقین💢
🔹در کتاب انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری برای #امتسازی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله، #سه_مرحله ذکر میکند:
1️⃣ «شالودهریزی نظام اسلامی»،
2️⃣«حراست از نظام اسلامی»،
3️⃣ «تکمیل و سازندگی نظام اسلامی».
🔹در مرحله دوم یا همان مرحله #حراست از نظام اسلامی ایشان، #پنج_دشمن برای امت اسلامی نوپای مدینه بر میشمرد:
1️⃣ قبائل نیمه وحشی اطراف مدینه
2️⃣دشمنان متنفذ و اشراف متکبر با مرکزیت مکه
3️⃣یهودیها (چهار قبیله قینقاع، قبیله بنیقریظه، قبیله بنینظیر، یهودیان خیبر)
4️⃣منافقین
5️⃣دشمن درونی هر مسلمان؛ هوای نفس
🔹ایشان برای یهودیان مدینه #سه_خصلت نام می برد:
➖ اول اینکه ثروت اصلی مدینه دست آنها بود و بهترین مزارع، سودآورترین تجارتها، سودآورترین صنایع (طلاسازی و اسلحهسازی) را در اختیار داشتند.
➖ دوم اینکه بر مردم عامی مدینه، برتری فرهنگی داشتند و نسبت به آنها فرهیخته و روشنفکر محسوب می شدند و لذا مردم مدینه را تحقیر و تمسخر میکردند.
➖ سوم اینکه ارتباطات خوبی با سایر شهرها و بلاد داشتند.
◀️ همه اینها را میتوان در این عبارت تجمیع کرد؛ #دشمن_سازمانیافته.
🔹 تاریخ گواهی میدهد که ابتدا پیغمبر در ابتدا با یهود پیمان بست و هیچگاه نقض پیمان نکرد، ولی وقتی یهودیان خیانت کردند و در شرایط حساس سالهای اولیه شکلگیری نظام اسلامی توطئهچینی کردند، پیغمبر با آنها #برخورد_قاطع کرد و بعد از مجازات عدهای از جنگجویان، بقیه را #اخراج کرد و از مدینه دور نمود. (ر.ک حلقه دوم انسان 250 ساله، ص43 تا 57)
🔹مقام معظم رهبری، تفاوت اصلی #منافقین با #یهودیان را #نداشتن_سازماندهی بر می شمرد.
لذا در خصوص رفتار حکومتی پیامبر صلی الله علیه و آله با این دو دسته می گوید: ⬇️
"با اینکه منافقین در داخل مدینه بودند، پیغمبر با آنها کاری نداشت. با دسته سوم {یهودیان}، #برخورد_قاطع؛ با دسته چهارم {منافقین}، برخورد همراه با ملایمت؛ چون #سازمانیافتگی نداشتند؛ خطرشان، خطر فردی بود. غالباً هم اینها را پیغمبر شرمنده می کرد با رفتار خودش." (همان، 55)
"عبداله بن ابیّ یک از دشمنترین دشمنان پیغمبر بود. تقریبا تا سال آخر زندگی پیغمبر هم زنده بود؛ پیغمبر که میدانست هیچ، مسلمانها هم میدانستند. اما پیغمبر با او مماشات کرد؛ مثل بقیهی مسلمانها با او رفتار کرد؛ سهمش را از بیتالمال داد، امنیتش را حفظ کرد، رعایت حرمتش را کرد." (همان، 54)
🔹بر اساس همین مفهوم #سازمانیافتگی ایشان، رفتار پیغمبر با منافقین در خصوص #مسجد_ضرار را نیز توضیح میدهد: ⬇️
"آنوقتی که جمعی از این منافقین کارهای سازمانیافته کردند، پیغمبر رفت سراغشان. در قضیه مسجد ضرار، اینها رفتند یک مرکزی درست کردند؛ با خارج از نظام اسلامی ـ یعنی با کسی که در منطقه روم بود ـ و عرض کنم ابوعامر راهب، با او ارتباط برقرار کردند، مقدمهسازی کردند که از روم لشکر بکشند علیه پیغمبر، اینجا پیغمبر رفت سراغشان، مسجدی را که ساخته بودند ویران کرد، سوزاند. فرمود که این مسجد، مسجد نیست؛ اینجا محل توطئه است علیه مسجد؛ علیه نام خدا؛ علیه مردم." (همان، 55)
#آیتالله_سیدعلی_حسینی_خامنهای
#درسهای_تاریخ
#دشمنشناسی
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#فقه_حکومتی
❇️تاریخ نگارش:1399/2/16
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
📌 فهرست کانال عقلنوشتههای انقلابی
🔰 معرفی کانال
🔰یادداشتهای مناسبتی
🔸 بخش اول
🔸 بخش دوم
🔸 بخش سوم
🔰دروس و گفتوگوها
💢تکامل تاریخی و #انتقال_وظایف_انبیاء به جامعه دینی💢
🔹در یادداشتهای قبلی در خصوص دیدگاههای #استاد_شهید_مطهری تلاش شد که معنای #اصالت_جامعه، #قاعدهمندی_تاریخ، #فطری_بودن_گرایش_اجتماعی_انسان، #ریشه_مشترک_جوامع و #آینده_مشترک_جوامع و لوازم این مبانی تا حدودی توضیح داده شده است.
🔹یکی دیگر از مدعیات بسیار مهم شهید مطهری که مبتنی بر مبانی فوق است، #تکاملی_بودن_حرکت_تاریخ است که تلاش نموده است آن را بر اساس مبنای #اصالت_فطرت توضیح دهد:👇
"يكى از مسائل مهمّ در فلسفههاى انسانى امروز و در جامعهشناسىها مسأله #تكامل_تاريخ است. اگر ما براى انسان به فطرت قائل باشيم «تكامل تاريخ» را به شكلى بايد توجيه كنيم و اگر به فطرت قائل نباشيم ـ همان طور كه بسيارى از مكتبهاى امروزى به كلّى فطرت را از انسان نفى مىكنند ـ «تكامل تاريخ» را به شكل ديگرى بايد توجيه كنيم." (مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (نبرد حق و باطل، فطرت، توحيد)، ج3، ص: 455)
🔹 ایشان #معجزه_بودن_قرآن را یکی از نشانههای بلوغ امت اسلامی به نسبت امتهای قبلی میداند: 👇
"قرآن معجزه خاتم پيامبران، خود دليل ديگرى بر خاتميت رسالت است. كتابى است محتوى حقايق عالم خلقت و تعاليم و راهنماييهاى زندگى در كمال هماهنگى در جميع جهات، معجزهاى در خور بشر بالغ رشيد عاقل نه كودك پايبند اوهام و تخيلات ذهنى." (يادداشتهاى استاد مطهرى، ج7، ص: 198)
🔹 یکی از آثار پذیرش مبنای تکامل تاریخ، توضیح مسئله #خاتمیت_دین_اسلام است. ایشان معتقد است که خاتمیت دین و بسته شدن باب نبوت نیست، بلکه هر چه انسان به سمت #تمدن پیش میرود، #نیازمندیاش به دین بیشتر میشود، ولی در عین حال به خاطر رشد، بلوغ و تکاملی که جامعه دینی مییابد، برخی مسئولیتها و وظایف بیشتری از انبیاء به امت اسلامی #منتقل میشود؛ وظایفی که در امتها و دورانهای گذشته، فقط و فقط بر دوش انبیاء بوده است. ایشان این #انتقال_وظیفه را لازمه تکامل تاریخ و بلوغ و رشد جامعه دینی میداند.
به عقیده ایشان که بلوغ و رشد فکری اجتماعی جامعه دینی، در چهار موضع خود را نشان داده است: 👇
" بلوغ و رشد فكرى اجتماعى بشر در ختم نبوّت نقش دارد و اين نقش در چند جهت است:
➖ 1. كتاب آسمانىاش را خالى از تحريف نگه داشته است.
➖ 2. به مرحلهاى رسيده كه برنامه تكاملى خويش را نه منزل به منزل و مرحله به مرحله بلكه يكجا تحويل بگيرد و استفاده نمايد.
➖ 3. بلوغ فكرى و رشد اجتماعىاش به او اجازه مىدهد كه ترويج و تبليغ و اقامه دين و امر به معروف و نهى از منكر را خود بر عهده بگيرد، نياز به پيامبران تبليغى كه مروّج و مبلّغ شريعت پيامبران صاحب شريعت بودهاند، به اين وسيله رفع شده است. اين نياز را علماى و صلحاى امّت رفع مىكنند.
➖ 4. از نظر رشد فكرى به جايى رسيده كه مىتواند در پرتو «اجتهاد» كلّيات وحى را تفسير و توجيه نمايد و در شرايط مختلف مكانى و متغيّر زمانى هر موردى را به اصل مربوط ارجاع دهد. اين مهم را نيز علماى امّت انجام مىدهند.
روشن گشت كه معنى ختم نبوّت اين نيست كه نياز بشر به تعليمات الهى و تبليغاتى كه از راه وحى رسيده رفع شده و چون بشر در اثر بلوغ و رشد فكرى نيازى به اين تعليمات ندارد نبوّت پايان يافت، خير، ابدا، نياز به وحى جديد و تجديد نبوّتها رفع شده نه نياز به دين و تعليمات الهى. " (مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (وحى و نبوت)، ج2، ص: 186)
🔹 شهید مطهری #اولین_وظیفهای را که در اثر دین اسلام به خاطر #تکامل_شعور_اجتماعی به عهده امت گذاشته شده، مسئولیت #دعوت و #تبلیغ و #ارشاد و #مبارزه_با_تحریفها_و_بدعتها میداند: 👇
" #اوّلين_پستى كه در دوره خاتميّت از پيامبران به عالمان انتقال مىيابد پست دعوت و تبليغ و ارشاد و مبارزه با تحريفها و بدعتهاست. توده بشر در همه دورهها نيازمند به دعوت و ارشاد است. قرآن با كمال صراحت اين وظيفه را بر عهده گروهى از خود امّت مىگذارد:
وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر. (آل عمران/ 104) (همان(ختم نبوت)، ج3، ص: 196)
🔹به نظر می رسد مبنای شهید مطهری در تکامل تاریخ و پیامدهای آن میتواند پایگاه قابل توجهی در تحلیل #عصر_غیبت و واگذار شدن مسئولیتهای بیشتری از معصومین علیهم السلام به عهده علمای شیعه و همچنین #عصر_انقلاب_اسلامی و متوجه شدن امر حکومت و رهبریِ مستقیم جامعه به فقهای شیعه، قرار گیرد.
#یادداشت_دهم_شهید_مطهری
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
#تکامل_تاریخ
#انقلاب_اسلامی
#عصر_غیبت
#شهید_مرتضی_مطهری
❇️تاریخ نگارش:1399/2/19
https://eitaa.com/alimohammadi1389
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
💢اندر باب ولایت، عقلانیت و کرونا ... 💢
حاشیهای بر فرمایشات امروز مقام معظم رهبری خطاب به ستاد ملی کرونا (99/2/21)
🔹خداوند سایه #ولایت را بر سر جامعه مستدام بدارد..
🔹در مواجهه با مسئلهی کرونا و کارشناسی پزشکی، در این ایامِ دو سه ماهه، در فضای حوزههای علمیه، #دو_جریان_فکری بیشترین بروز و ظهور را داشتهاند؛
1️⃣ یک جریان #طیف_فقاهت_متداول که کار فقیه را #حکمشناسی و کار کارشناسان را #موضوعشناسی قلمداد میکند و با #صدور_پیشینی_احکامِ دو عنوان مبتلاء به #خوف_خطر و #احتمال_ضرر_و_اضرار، کار خود را تمام شده تلقی کرده و عملاً با واگذاری #تعیین_مصداقِ این عناوین به کارشناسان، عرصه مدیریت عینی جامعه را علی الاطلاق به پزشکان و اقتصاددانان و ... واگذار نموده است و هر از چندگاهی متواضعانه و از سر تکلیف، تبعیت تام و بیقید و شرط خود را از موضوعشناسی کارشناسی کشور اعلام میدارد.
2️⃣جریان دوم، جریان #نوظهوری است که اساساً کارشناسی پزشکی موجود را سراسر باطل میداند و عمدتاً با سیاسی دانستن کارشناسی موجود، آن را #ضد_عقل قلمداد میکند و با برجستهسازی دوگانه #طب_مدرن و #طب_اسلامی (و در یک درجه ضعیفتر طب سنتی)، بدون اینکه دغدغهی چندانی در #ثبت_اجتماعی خود به مثابه یک #دانش داشته باشد، خود را هم حکمشناس و هم موضوعشناس معرفی میکند. لذا با ایستادن در #نقطه_وحدت_و_جمع حکمشناسی و موضوعشناسی ، جایی برای نقش آفرینی کارشناسی پزشکی موجود باقی نمیگذارد.
⏪ ولی امروز #ولایت_فقیه، در میانهی این #اطلاقنگریها در خصوص حکمشناسی و موضوعشناسی (تکفیک مطلق و وحدت مطلق) ایستاد و در عین رعایت #حریم_عقلانیت_موضوعشناسی_کشور، از #منظرِ_مبانی_شامل_و_بالادستی، #قیودی را به کارشناسی مدرن زدند و از مسئولین خواستند که کارشناسانی را به کارگیرند که به چنین قیودی #باور دارند.
🔹به نظر حقیر تنها راه #ارتقاء_عقلانیت_کشور همین است و اگر حوزه علمیه و صاحبنظران فقه حکومتی و علوم انسانی اسلامی، ایدههای قدرتمند و کارآمدی برای تمشیت و تدبیر امور کشور دارند ـ که البته دارند ـ باید بدانند که وضعیتِ ما در خصوص اصلاح عقلانیت جاری و ساری در عینیت انقلاب اسلامی، مانند #تعمیر_هواپیمای_در_حال_پرواز است و به میزانی که عقلانیتهای دینی بارور شود و بتواند اقتضائات خود را در خصوص #اکنون_عقلانیتورزی_کشور منقح کند، میتواند #قیودی_معقول_و_جامعهپذیر بر عقلانیتِ #التقاطی کشور بزند و به تدریج زمینه خلوص و عبور آن را از عقلانیت مدرن، به سمت عقلانیتِ دینیِ کاربردیِ نابتر #ریلگذاری کند. این مسیر اگر خوب تبیین شود، #جمعِ_سالم میان #مبناگرایی_در_اندیشه و رعایت الزامات #تقوم_عقلانیت_و_جامعه است.
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#ولایت_فقیه
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
#تمدن_نوین_اسلامی
#کرونا
❇️تاریخ نگارش:1399/2/21
https://eitaa.com/alimohammadi1389
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
💢اضلاع مأموریت تمدنی حوزههای علمیه💢 صحفه 1 از 2
🔹3 اردیبهشت امسال در نشستی که به همت «گروه حوزه و روحانیت» (وابسته به مرکز مطالعات راهبردی حوزه) و پیگیری مجدانه و مخلصانه برادر عزیزم آقای عبدالحسین مشکانی برگزار گردید، تلاش کردم مأموریتهای حوزه علمیه در قِبال انقلاب اسلامی را صورتبندی و منظم کنم که خلاصهی آن تقدیم میشود:👇
🔹با توجه به افق حرکت انقلاب اسلامی و پیدایش عصر جدیدِ تمدنی اسلام، ضروری است که #مأموریت_حوزه_های_عملیه، متناسب با سطح و گستره مأموریت انقلاب اسلامی بازخوانی گردد. از اینرو بازخوانی مأموریت حوزههای علمیه، از بستر فهم #اضلاعِ رقابت جدی انقلاب اسلامی و جریان استکبار جهانی، در مقیاس تمدنی عبور می کند.
🔹اضلاع تهاجم تمدن غرب🔹
اضلاع نزاع تمدنی انقلاب اسلامی با تمدن مدرن را می توان در #سه_ضلع زیر ترسیم نمود:
➖ ضلع اول؛ هجمه تمدن مدرن به #عموم_مردم و مدیریت حساسیتها و تغییر ذائقه عمومی ملت، از طریق برانگیختن قوای حسی و تخیلی بشر به تعلق بیشتر به لذات و آثار مادی است. در این ضلع، اصلیترین ابزار اقامه اخلاق رذیله توسط تمدن مدرن، دو مقوله بسیار مهم #تکنولوژی و #هنر است که اولی قوای حسی و دومی قوه تخیل انسانها را تسخیر میکند و از این طریق، مکانیزم ایجاد و ارضاء نیاز جامعه را مدیریت میکنند.
➖ضلع دوم؛ هجمه تمدن مدرن به #نهاد_علم_و_عقلانیت، از طریق سیطره مبانی و روش تحقق سکولار در عرصه پژوهش و اندیشهورزی و اختلال در بنیانهای نظری فرهیختگان و نخبگان کشور است.
➖ ضلع سوم: هجمه تمدن مدرن به #نهاد_سیاست_و_تدبیر_جامعه است. این مهم نیز از طریق 1ـ فراهم آوردن بسترهای دنیاگرایی و فساد اخلاقی ایشان و همچنین 2ـ اختلال در دستگاه محاسبه و هزینه و فایده آنها، با خنثی معرفی کردن مدلهای تصمیمگیری و برنامهریزی، در کنار جهانی و خیرخواهانه وانمود کردن سیاستها و راهکارهای سازمانهای بین المللی صورت میپذیرد.
🔹اضلاع مأموریت تمدنی حوزههای علمیه 🔹
➖ ضلع اول
در ضلع اول، حوزه علمیه باید از حساسیتهای ارزشی و ذائقههای معنوی عموم مردم در این جنگ فرهنگی ـ تمدنی محافظت کند. این محافظت و مقاومسازی هم محقق نخواهد شد، مگر از طریق #سازماندهی عموم مردم در #فناوریهای_اجتماعیِ اسلامی ـ انقلابی.
توضیح اینکه اکنون، محافظت از ذائقه عمومی مردم صرفاً با منبر و توصیههای اخلاقی امکانپذیر نیست، چرا در حال حاضر جریان رقیب با دو ابزار هنر و تکنولوژی و برانگیختن افراد به مشارکت و تعامل در پلتفرمهای رفتاری خود، اخلاق رذیله و حساسیتهای ضد فطری مدنظر خود را اقامه و نهادینه می کند. ایستادگی در برابر چنین هجمهی فرهنگی پیچیدهای جز از طریق احیاء و نهادینهسازی فناوریهای اجتماعیِ اسلام و انقلاب اسلامی میسور نیست. مطالعه گذشته 40 ساله انقلاب اسلامی نیز گواه این مطلب است که بخش وسیعی از ماندگاری و عمقیابی ارزشهای الهی در جامعه انقلابی ایران، مرهون حضور و مشارکت مردم در فناوریهای اجتماعی به مانند «هیآت مذهبی»، «ساز و کارهای روزانه مسجدی»، «راهیان نور»، «اهتمام به حج بیتالله الحرام و زیارت مشاهد مشرفه»، ««حضور در مراسمات مذهبی مانند اعتکاف و احیاء شبهای قدر»، «راهپیماییهای 22 بهمن، روز قدس و ...»، «مشارکت در خیرّات و مبرّات» و دهها فناوری اجتماعی دیگر است. #مشارکت و #توسعه_اختیارات و #آزادی فراهم آمده در این فناوریهای اجتماعی، مهمترین عامل احیاء و ماندگاری ذائقه معنوی و ارزشی عموم مردم، مبتنی بر عنصر #اقناع میباشد. در این مرحله لازم است که #هنر_انقلابی و #تکنولوژیهای_بومی کاملاً در خدمت چنین راهبردی قرار گیرند تا #مکانیزم_ایجاد_و_ارضای_نیاز تا حدی در کنترل فرهنگ اسلامی انقلابی قرار گیرد.
➖ضلع دوم
در ضلع دوم، حوزه علمیه باید از نهادینه شدن تئوریهای عقیم و پوسیده مادی در مراکز آموزشی و تحقیقاتی کشور جلوگیری کند و با «پرورش روحیه خودباوری، خلاقیت و نقادی اصولی»، و «آموزش عمیق و کاربردی مبانی دینی»، زمینه مواجهه علمی اندیشمندان با تئوریهای جریان رقیب را فراهم آورد.
نکته حائز اهمیت در این ضلع از مسئولیت حوزه علمیه این است که حوزه علمیه، نباید خود را فقط موظف به تولید مبانی و بنیانهای فکری بداند و خود را از #نحوهی_جریان این مبانی و ارزشهای دینی، در عرصهی #دانشهای_کاربردی (معادلات کاربردی) و همچنین عرصهی #مدلهای_اجرایی (الگوهای سیاستگذاری و برنامهریزی) منعزل بداند. بلکه میبایست حوزه علمیه، خود را متعهد به هدایت و نظارت نحوهی جریان ارزشها در دانشها و مدلها بداند و بر درستی این فرآیند، تحفظ نماید و در ضمن یک الگوی جامع تولید علم و اصل قرار دادن #تفاهم_نخبگانی، نسبتِ علوم حوزوی، دانشگاهی و کارشناسی اجرایی را منقح کند.
#ادامه از
💢اضلاع مأموریت تمدنی حوزههای علمیه💢 صحفه 2 از 2
➖ ضلع سوم
در ضلع سوم، حوزههای علمیه لازم است که سه شاخصه #معنویت، #عقلانیت و #عدالت را از حاکمیت و نهادهای تصمیمگیر مطالبه نماید. این مطالبهگری نیز ضرورتاً میبایست از پایگاه دو ضلع قبلی به صورت #توأمان صورت گیرد.
▪️از پایگاه ضلع دوم یعنی نهاد علم، حوزه علمیه باید #رصد_و_نظارت_علمی خود را بر تئوریهای حاکم بر تصمیمگیری مسئولین در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، انتظامی، اجتماعی و ... اعمال کنند و دائم #اسلامیت، #عقلانیت و #کارآمدیِ تئوریهای پشتیبان دستگاههای حاکمیتی را احراز نماید و در صورت سیطره تئوریهای غلط مادی بر دستگاه محاسبه مدیران، به صورت علمی نسبت به آن نقادی و افشاگری کند.
▪️از پایگاه ضلع اول یعنی عموم مردم، حوزه علمیه میبایست فناوری اجتماعی مطالبهگری از حاکمیت و دستگاه های #تقنینی، #قضایی و #اجرایی را طراحی و نهادینه کند. نهادینهسازی فناوری اجتماعیِ مطالبه گری همانطور که گفته شد هم موجب احیاء ذائقه ارزشی و معنوی و روحیه عدالتطلبی عموم مردم میشود و هم فضای فرهنگی و مطالبهگری عموم مردم به مانند اتمسفری، نوع شعارها، سیاستگذاریها و اقدامات مسئولین نهادهای حاکمیتی و در یک کلمه #فرهنگ_مدیران را جهت و سمت و سو میدهد.
🔹 باید توجه داشت که عدم طراحی و نهادینه کردن فناوریهایی اسلامی و انقلابی در عرصهی مبارزه با #ظلم و #فساد و #تبعیضِ دستگاههای حاکمیتی، موجب شده که انگیزه و انرژی بسیار فراوان جامعه انقلابی در عدالتطلبی و پرسشگری، تا حد زیادی سرخورده شود که این مسئله هم به ضرر عموم مردم تمام شده است و هم نهادهای حاکمیتی و تصمیم گیری؛ گو اینکه عدم طراحی این #فناوریهای_تعاملی_مردم_و_نهاد_علم، در انتقال نیازمندی اصیل و دارای اولویت عموم مردم به نهاد علم و پژوهش کشور، موجب گردیده که صورت مسئلههای فکری و پژوهشی نهاد علم، به نیازهای فعال و اصیل جامعه نوپای انقلابی گره نخورد و تبعاً، در مقابل نیز، نهادهای علمی کشور در نگاه مردم، نهادهایی بیخاصیت و بیمصرف قلمداد گردند.
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلابی
#حوزههای_علمیه
#هماندیشیها
❇️تاریخ نگارش:1399/2/23
https://eitaa.com/alimohammadi1389
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
🔹و نكته اين است كه ليلة القدر مىگويند نه يوم القدر. در دل تاريكىها و در بطن حادثهها است كه تو بايد طرح فردا را بريزى و در طلوع فجر، همراه فرشتههاى نازل شب قدم بردارى.
🔹اشتباه ما اين است كه در شبمان كارى نمىكنيم و در شكم گرفتارىها و ظلمتها، يا تسليم تاريكى مىشويم و يا مرثيه خوان ظلمت. و اين فاجعه را در طلوع فجر مىفهميم كه هيچ كارى نكردهايم و هيچ طرحى نريختهايم. و تا دست به كار شويم و طرحى بريزيم، هزار مانع بر سر راهمان مىگذارند و هزار درگيرى برايمان ايجاد مىكنند و تا بخواهيم حركت كنيم به غروب رسيدهايم و دوباره گرفتار شب شدهايم.
🔹 اين است كه در شب طرح مىريزند و اين است كه شب را، قدر مىدانند، شب را. و اين است كه يك شب طرح، يك شب قدر، از هزار ماه بىتقدير بهتر است.
♦️استاد علی صفایی حائری / تطهير با جارى قرآن
💢من آن روز خورده شدم که گاو سفید خورده شد! 💢
▪️ رائفیپور و حامد کاشانی و محمود کریمی و الان مهدی رسولی ... (إلی آخر)
🔹جریان رسانهای مقابل، علیرغم اینکه راهبردی کلی و بلندمدت دارد، ولی راهبرد بلندمدت خود را نه به صورت انتزاعی، بلکه با انباشت عملیاتهای خُرد و استمرار پیوستاریِ نقطههای جزئی، محقق میسازد.
🔹تخریب و ترور شخصیتِ افراد مؤثر جبهه فکری، هنری و فرهنگی انقلاب اسلامی سالهاست در دستور کار قرار دارد. این راهبرد بلندمدت، در این سالها همواره بر روی یک دو شخصیت مؤثر، پیوسته برقرار بوده و ریزش سرمایههای اجتماعی جبهه انقلاب اسلامی و بیاعتمادی عمومی مردم نسبت به افراد موثر آن را دنبال کرده است.
🔹این در حالی است که متأسفانه به خاطر همین آشکار نبودن این راهبرد به صورت یک #امر_کلی و #تابلودار، حساسیت سایر افراد جبهه انقلاب اسلامی را برنیانگیخته است. شاید در ذهنیت سایر افراد این جبهه این است که اعتبار و عزت جبهه چیزی #ورای انسانها و افراد است و نباید آبروی این جبهه، خرج دفاع از افراد شود! البته پیچیدگی کار آنجایی است که عمده این تخریبها بعد از اشتباه این افراد و یا یک بازی رسانهای کثیف شروع میشود و همین، عزم و انگیزه سایر افراد در حمایت همهجانبه را سست میکند...
🔹هنوز باور نکردهایم تخریبهای آقایان مصباح یزدی، پناهیان، کچوییان، شهریار زرشناس، عباسی، خسروپناه، میرباقری، حائری شیرازی، صدیقی، حاج منصور ارضی، محمود کریمی و دهها مورد دیگر و جدیداً رائفیپور و حامد کاشانی و مهدی رسولی؛ پروژهای است هوشمند که اگر جبهه انقلاب اسلامی قدرت مواجهه #بهجا و #بهموقع نداشته باشد، در مدتی نه طولانی، چیزی برایش باقی نمی ماند و البته نوبت بقیه نیز خواهد رسید!🤔
و صد البته مرز این حمایت و دفاع با #قبیلهگرایی و #حزبگرایی باید مشخص و منقح شود...
🔹حقیر یک بار خدمت یکی از اساتید عرض کردم که وضعیت امروز مانند #ضرب المثلِ «من آن روز خورده شدم که گاو سفید خورده شد» است!👇
➖ در دشتی سه گاو بودند که در همهی معرکهها پشت هم در می آمدند و از اینرو، شیر گرسنه آن اطراف نمیتوانست آنها را شکار کند.
در یکی از روزها شیر پیش قویترین گاو رفت و گفت: من تعجب می کنم که تو با این گاوها دم خوری؛ از قدرت و هیکل تو برمی آید که گاو سادهای نیستی و #شیر_گاوی و لذا بهتر است با هم باشیم.
اینطوری باعث شد که گاو بزرگ، حمایتش را از گاو سفید و لاغر بردارد و شیر بتواند آن را شکار کند. بعد از مدتی گاو دوم را هم شیر با همین ترفند، شکار کرد و خورد و چون گرسنه شد، به سراغ گاو برزگ آمد و گفت: امروز روز خورده شدن توست.
و گاو بزرگ جواب داد: من آن روز خورده شدم که گاو سفید خورده شد!!
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
❇️تاریخ نگارش:1399/2/25
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
💢#بدسلیقگی در دوگانهسازی ولایتیها ـ عدالتیها💢
🔹از عجایب این چندوقته جبهه فکری انقلاب اسلامی، دمیدن در دوگانه ولایت و عدالت است. این دوگانه سازی که در آستانه شهادت مولی الموحدین علی بن ابیطالب علیه السلام دوباره در آن دمیده شد، در خوشبینانهترین حالت، بدترین نوع بدسلیقگی است.
🔹دست کشیدن از شعار عدالت، توسط جریان جریان حزب اللهی و انقلابی به همان قدر خطرناک است که برافراشتن شعار عدالت، بدون ولایت.
بنده نیز مانند بسیاری از دوستان، معتقدم که برخی جریانهای مدعی عدالتطلبی، دارای ضعف بنیان فکری و برخی معدود دیگر نیز دارای انحراف فکریاند، ولی این مسئله به هیچوجه توجیه کنندهی دمیدن در دوگانه ولایت و عدالت و تشدید صفبندی ولایتیها و عدالتیها نیست.
◀️ این دو معنا از یکدیگر در اندیشه ناب دینی #تفکیکناپذیرند.
🔹مرحوم استادِ شهید #مرتضی_مطهری، پذیرش همعرض بودن این دو شعار را برای حرکت انبیاء، #شرک_لایُغفَر برمیشمارد. ایشان #در_جامعه_بودن را شرط بروز استعدادهای معنوی و ارزشهای اخلاقی انسان میداند و معتقد است که #عدالت اجتماعی، مساوق تکوّن جامعه است و جامعه با برخورداری از حداقل عدالت اجتماعی موجودیت مییابد و ارتقاء عدالت اجتماعی در آن، به معنای جامعهتر شدنِ آن جامعه است که بستر بروز استعدادهای معنوی و ارزشهای اخلاقی بیشتری را فراهم می کند. (ر.ک مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (فلسفه تاريخ(1 - 4))، ج15،، ص742 تا 748)
🔹مرحوم استاد #سیدمنیرالدین_حسینی، عدالت را تناسبات ولایت می دانست و معتقد بود که #عدالت، مهمترین وصف ساختارها و نظامات اجتماعی الهی است، همانطور که #ظلم و محرومیت و به استضعاف کشیدن، وصف لاینفک ساختارهای اجتماعی استکباری و از شئون اجتنابناپذیر ولایت اولیای باطل در جامعه است. ایشان عدالت را در سه سطح توسعه، کلان و خرد مورد بررسی قرار میداد:👇
➖ عدالت در سطح توسعه؛ به معنای تکامل نیازمندیهای اجتماعی،
➖عدالت در سطح کلان؛ به معنای توازن توانمندیهای اجتماعی
➖و عدالت در سطح خرد، به معنای حداکثر بهرهوری نظامات اجتماعی است.
در ادامه ایشان
➖ حاصل عدالت در سطح توسعه را #صیانت_جامعه_اسلامی و کاهش آسیبپذیری آن در برابر خطرات جریان کفار و مشرکین،
➖ حاصل عدالت در سطح کلان را #تکامل_انضباط و #تعیّن_تقوای_اجتماعی
➖ و حاصل عدالت در سطح خرد را #تکامل_قسط و #اعتماد_اجتماعی میدانست. (ر.ک دوره پژوهشی استراتژی امنیت ملی، 1376، جلسه7)
🔹این جداییناپذیری میان عدالت و مفاهیم بنیادینی مانند توحید و ولایت، تقریرهای دیگری نیز در لسان بزرگانی از فارابی و خواجه نصیرالدین گرفته تا شیخ فضل الله و میرزای نائینی و مرحوم علامه طباطبایی و حضرت امام ره و حضرت آقا دامت برکاته دارد که به هیچ وجه با تشدید دوگانه #ولایتیها و #عدالتیها سازگار نیست.
🔹علاوه براین،
سیره عملی مقام معظم رهبری را هم اگر در مواجهه با شعار اصولگرایی توسط یک جریان و شعار اصلاح طلبی توسط جریان دیگر و جعل اصطلاح «اصولگراییِ اصطلاحطلبانه» رصد کنیم، گواه بر غلط بودن پذیرش این دوگانه سازیهاست.
🔹همچنین نمونه بارز بیان حضرت آقا در مواجهه با این دوگانهسازیها، فرمایشات ایشان در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۱۴ به جریان #بیداری_اسلامی در خصوص مواجهه با اصطلاحات دوگانه ای است که در برابر این جریان منطقهای قرار میگیرد: 👇
"کلمات را #دوباره و #بهدقت تعریف کنید.
«دموکرات بودن» اگر به معنای مردمی بودن و انتخابات آزاد در چارچوب اصول انقلابهاست، همه دموکرات باشید؛ و اگر به معنای افتادن به دام لیبرال دموکراسی درجهی دوم و تقلیدی باشد، هیچ یک دموکرات نباشید.
«سلفیگری» اگر به معنای اصولگرائی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزشهای اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید؛ و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرائی و سماحت و عقلانیت - که ارکان تفکر و تمدن اسلامیاند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بیدینی خواهد شد.
#ولایت_و_عدالت
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
❇️تاریخ نگارش:1399/2/29
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢جامعهی متفکر💢
شاید اگر از ابتدا مسئله #تفکر را بیشتر جدی می گرفتیم و تعقل و تفکر افراد جامعه را یک #ضرورت قلمداد می کردیم، امروز این فرمایشات آیتالله شهید بهشتی برایمان اینقدر عجیب نبود.
🔹جامعهای که مُعتقَداتاش را خود اندیشیده است، نه دچار #تحجر میشود و نه دچار #انفعال. قدر داشتههایش را چون حاصل تلاش خودش است، میداند و در عین حال، چون بر مراحل تکوّن و شکلگیری آنها مُشرف است، فرآیند ارتقاء اعتقاداتش را از انحراف و تقلیل آن باز میشناسد و با #احساس_آزادی و با #اختیار_خود، پای آرمانهایش میایستد.
🔹شاید اگر از اول، مسئله #تفکر را جدی میگرفتیم، قدری پمپاژ #پاسخهای_پیشساخته، از رسانه ملی و نظام آموزش رسمی را کمتر میکردیم و به جای آن، به مقوله #پرسشگری و #شروع_از_مسئله، بیشتر بها میدادیم.
در آن صورت هم شاید، در مقابل اشتباهات فکری دیگران #سعه_صدر بیشتری مییافتیم و حتی اشتباهات دیگران را به عنوان زمینهای برای گفتگو، تفاهم و اصلاحگری، بیشتر قدر میدانستیم.
🔹 احتمالاً برای ما عجیب خواهد بود که بدانیم حضرت آقا به عنوان یک روحانی شیعی، عبارت زیر را بر روی تراکت تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری چاپ نموده است:👇
"حکومت اسلامی، آن حکومتی است که مردم را به فکر کردن دعوت میکند و هدایت ذهن مردم را برعهده میگیرد."
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢هیچ جامعهای بدون #اعتقاد نمیتواند استمرار یابد💢
🔹چندی پیش کلیپی از آفای سیدمصطفی محقق داماد پخش شد که ایشان در آن توصیه داشتند که جامعه بهتر است، به جای #معتقد بودن، #متفکر باشد.
باید توجه کرد که سخنان آقای محقق داماد با فرمایش آیتالله شهید بهشتی ـ که در یادداشت قبلی بدان پرداخته بودم ـ بسیار متفاوت است.
شهید بهشتی حرفش این است که جامعه باید از طریق تفکر به مُعتقدات خود برسد، ولی
حرف آقای محقق داماد این است که جامعه اعتقاد را کنار بگذارد و متفکرانه زندگی کند.
🔹اساس حرف آقای محقق داماد اشکال مبنایی دارد و آن این است که هیچ انسانی بدون مُعتقَدات که بخش ویژه ای از آن، به تعبیر شهید مطهری، #ایدئولوژی است، نمی تواند زندگی کند و تحرکی داشته باشد.
انسان ذاتاً متعلق و وابسته خلق شده است و بدون دلبستگی امکان حرکت ندارد.
🔹بله البته خدای متعال به او اراده داده است که بنا به حکمت بالغه خود، ایمان و کفر بورزد، ولی چه ایمان و چه کفر، هر دو اذعان به وابستگی و تعلق خاصی است و هیچ یک، به معنای بی_تعلقی و نادلبستگی و مُعتقِد نبودن نیست..
🔹دکتر کچویان به این اظهار نظر آقای محقق داماد واکنش نشان داده و جوابیهای نوشته است که آن را به نقل از کانال #مجتمعنا تقدیم میکنم.
جوابیه استاد کچویان را در آدرس زیر بخوانید👇
https://eitaa.com/alimohammadi1389/69
هدایت شده از مجتمعنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ فوق اخیرا در فضای مجازی منتشر شده و واکنش هایی را برانگیخته است. دکتر حسین کچویان، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران، در متن زیر به نقد دیدگاه مطرح شده در این کلیپ پرداخته اند که با اجازه از ایشان، این نقد منتشر می شود.
****
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن میشود
دکتر حسین کچویان
[1 از 4]
با شکلگیری اندیشه تجدد در غرب در قرن هجدهم میلادی گرایشهایی در این اندیشه جاگرفت که در دورههای مختلف بهشکلهای متفاوتی تجدید و طرح میگردد. از این گرایشها گرایش به ایجاد تقابل میان دین و علم یاعقل و ایمان است که برای اولین بارکانت در کتاب دین در محدودۀ عقل تنها آنرا پایهریزی کرد. با اینحال، شکل نادرست این فکر توسط کنت بیان شد که در نظریۀ مراحل سهگانه خود علم و دین را از سنخ آگاهیهای قابل جایگزین دانست که در تاریخ جایگزین هم میگردند. همانطوری که اولین بار ماکس شلر مطرح کرد، خطای آشکار و عمیقاً گمراهکنندهای در فکر کنت وجود داشت که دین و علم را از سنخ واحدی دانسته و تصور میکرد که یکی میتواند جایگزین دیگری گردد. البته کنت مطابق باصطلاح نظریۀ مراحل سه گانه خود دین را به مراحل ابتدایی تاریخ اختصاص داد که بعداً با رشد عقل و عقلانیت توسط علم جایگزین میگردد.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن میشود
[2 از4]
اندیشه جایگزین کردن دین توسط عقل که اساسا از عدم درک تمایز ماهوی ایندو رنج میبرد، در دورههای بعدی در بحث تقابل ایدئولوژی نیز بار دیگر مطرح شد که این بار ایدئولوژی بعنوان شکلی از ایمان و اعتقاد بدلیل جزمیت، ماهیت غیرانتقادی و ویژگی طردکنندگی آن توسط کسانی چون پوپر، آرنت، آرون، دانیل بل و دیگر نظریهپردازان جناح راست تجدد مورد نقد و رد قرار گرفت و ضرورت جایگزینی آن با علم بدلیل عدم جزمیت علم و قابلیت نقد و تغییر نظریههای علمی مطرح شد.
آنچه اخیرا توسط یکی از اهل نظر در کشور ما در باب تقابل اعتقاد و باور یا ایمان با فکر و تفکر مطرح گردیده است همانطوریکه کاملا مشهود است روایتی از روایتهای تقابل علم و دین است که بأقتضای خصوصیات جامعه ایران و عدم امکان طرح ضرورت رد دین و جایگزینی آن با علم به این شکل مطرح گردیده است. نقاد محترم معتقد است که بسیاری از شرور از اعتقاد و باور برمیخیزد که مهمترین آنها همان مشکلات قبلی یعنی جزمیت اعتقاد و عدم پذیرش نقد و تغییرناپذیری آن است. بر همین اساس ناقد خواهان آن است که ما کلماتی مثل اعتقاد را که باعتبار انشقاق از ریشه عقد، آن مشکلات را موجب میشود، بایستی با کلمات مشتق از فکر و تفکر جایگزین گردد. بر همین اساس در هر جایی که میخواهیم وجود مطلبی را در ذهن خود و نزد خویش بیان کنیم بجای آنکه بگوییم من اعتقاد دارم که خداوند عادل است مثلا باید بگوییم فکر میکنم یا تفکرم این است که خداوند عادل است.
همانگونه که گفته شد این نظر را باید در مجموعه نظرات کسانی دسته بندی کرد که تلاش میکنند براساس ارزشهای تجدد به تجدید نظر در اندیشه و فرهنگ اسلامی دست بزنند. ما میدانیم که سابقۀ این نوع تجدیدنظرطلبیها، به زمانی برمیگردد که اندیشۀ تجدد پیش و بعد از استعمار وارد شرق و از جمله کشور ما گردیده است که تحت تاثیر ارزشهای تجدد غربی تغییر بعضی از ابعاد فرهنگ و اندیشه در کشور را توصیه میکنند. اما ظاهراً اینبار در مسیر تلاش مشابهی نه فقط وجوهی از فرهنگ و اندیشه کشور بلکه به یک معنا، بخش مهمی از ساختار ذهنی انسان بعنوان مشکل تشخیص داده شده است. با اینحال، آنچه ایشان بدنبال آن است در حقیقت ناممکن بوده و در صورت وقوع این جایگزینی، ما صرفا از اعتقاد و باور که فی حد نفسه مفهومی ضروری است رها نمیشویم، بلکه علم و حقیقت از این طریق موضوعیت و ارزش خود را از دست خواهد داد.
در نقد این نظر که خواهان رهایی از مفاهیم مشتق از «عقد» چون اعتقاد و معتقد یا عقیده و نظایر آن با کلماتی چون فکر و تفکر یا اندیشه و نظایر آن است، وجوهی از نقد همان نقدهایی است که در نقد نظریۀ کنت و یا بعداً در بحث نقد ایدئولوژی و نظریۀ پایان ایدئولوژی گفته شده است. آن نقدها بر اساس تمایز ماهوی اعتقاد با فکر یا دین با علم و یا عقل با ایمان کلاً جایگزینی هر یک از طرفهای این دوتاییها را با دیگری خواه علم بجای دین و خواه دین بجای علم را بیوجه و نادرست میداند که در صورت ارتکاب این خطا، قطعاً بخشی از وجوه ضروری فرهنگ و ساختار ذهن بشر از دست خواهد رفت. از این منظر چون هر یک از علم یا دین و عقل یا ایمان از دیگری ماهیتا متمایز است و کارکردهای متمایزی نیز دارد، امکان جایگزینی با یکدیگر ندارند. و درصورتیکه چنین خطایی مرتکب شویم یا وجوه خاصی را که مربوط به عقل و علم است از دست خواهیم داد و یا وجوهی که خاص ایمان و دین میباشد. بهطور مثال ما برای حفظ داشتههای خود از قبیل دین، وطن، مال، زن و فرزند یا هر داشتۀ دیگری نیاز داریم که در بعضی مواقع علیه کسانیکه میخواهند این داشتهها و ارزشها را از ما بگیرند یا علیه آن ضربه بزنند، بجنگیم و از آنها دفاع کنیم. اگر ما فاقد دین وایمان باشیم چگونه با علم و عقل میتوانیم خود را برای نبرد با این شرور و دیگر زشتیها فعال کنیم. ما نیاز داریم که به دین و خاک یا وطن عُلقه و تعلق خاطر داشته باشیم تا ضربه به آنها ما را به مقاومت برانگیزد و صرف علم به این ارزشها یا داراییها یا عقل آنها نمیتواند چنین نقشی داشته و ما را برای دفاع از آنها به میدان نبرد و قبول خطرات آماده و تجهیز کند.
تمام آنچه در زمین تقابلهای علم یا عقل با دین و ایمان گفته شد، در نقد این محقق که ما را دعوت به رها کردن اعتقاد و عقد یا عقیده و معتقد کرده و خواهان جایگزینی آن با فکر و تفکر و اندیشه است، طرح میگردد. اما ما در این نوشتار علاوه بر این نقدها انتقاد دیگری را مطرح میکنیم که نه تنها این جایگزینی را نامطلوب بلکه آنرا ناممکن میداند زیرا با این جایگزینی به یک معنا زندگی ناممکن خواهد شد.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن میشود
[3از4]
مقدمتاً باید توجه داشت که ناقد تفکیکی میان دو دسته قضایا یا احکام نظری و عملی نکرده است. به همین دلیل پاسخ آن نیز بدون این تفکیک داده میشود، یعنی در مرحلۀ قبول درستی یا نادرستی حکم برای ذهن که ناقد میگوید پس از نیل به این مرحله صرفاً بایستی از من فکر میکنم که الف ب است، سخن بگوییم و نگوییم که اعتقاد دارم که الف ب است، حال الف و ب میتواند مربوط به جهان نظر مثل خدا عالم است باشد یا ولایت فقیه ولایت عادلانهای است.
اما برای آغاز بحث این اصل بدیهی را مبنا قرار میدهیم: اصولا غایت اندیشه و تفکر رسیدن به حقیقت است. اما انسان حقیقت را برای چه میخواهد؟ پاسخ به این سوال به نقش و کارکرد یا جایگاهی که علم در زندگی بشری دارد برمیگردد. همۀ موجودات عالم، هستیهایی در خود بستهاند و راهی به وجودات دیگر ندارند. به این معنا جها ن پر از موجوداتی است که هیچ یک به دیگری راهی ندارند و حتی از وجو د همدیگر یا خصوصیات و صفا ت هم آگاه نیستند. مساله مهم این است که موجودات نه تنها از وجود یکدیگر اطلاعی ندارند بلکه از نحوه رفتار و عمل هم نیز هیچگونه فهم یا شناختی ندارند. نتیجۀ این حقیقت این است که در صورت عدم وجود راهی برای آگاهی از یکدیگر و خصوصاً رفتار همدیگر جهان ناممکن خواهد شد، زیرا هیچ راهی وجود ندارد که موجودات در تضاد و تعار ض با یکدیگر قرار نگیرند. درواقع، بهطور اجتنابناپذیری موجودات بعنوان مانعی در برابر یکدیگر ظاهر میشوند و وجود و رفتار یکدیگر را نفی کرده و یا از بین میبرند.
روشن است که پیآمد این وضع، عدم امکان پیدایی جهان است، چه رسد به اینکه آنها در جهانی واحد در کنار یکدیگر هستی هماهنگ و روی به تکاملی را بوجود آورند.
تنها راه پیدایی جهانی از موجودات مختلف که در آن، امکا ن هستی هر موجودی در تعارض با دیگری قرار نگیرد، علم است. تمامی موجودات حی و زنده، مجاریی به هستی و بر روی دیگر موجودات دارند که از طریق آنها در جریان بود و نبود دیگر موجودات و چگونگی هستی و عمل یا رفتار آنها قرار میگیرند. این مجاری، مجاری علم میباشند که بیشترین آن در بالاترین موجود در سلسله موجودات یعنی انسان میباشد که مشتمل بر پنج حس بیرونی و پنج حس درونی است. انسان از طریق این حواس نه تنها از هستی دیگر موجودات و ویژگی یا خصایص آنها آگاه میشوند بلکه بهطور کلی و یا در هر لحظه از جا و مکان یکدیگر و نحوۀ عمل و رفتار هم مطلع میشوند و از اینطریق رفتار خود ر ا با آنها هماهنگ میسازند.
بنابراین علم یا آنچه در نتیجه تحقیق و تفکر تحت عنوان حقیقت در پایان عملِ اندیشیدن برای انسان حاصل میشود، آن پدیده یا واقعیتی است که باعتبار آن، ما از وجود یکدیگر و بلکه وجود خود و خصایص و اعمال موجودات آگاه شده و امکان زندگی در جهان را بدست میآوریم. از اینمنظر به یک معنا نتیجۀ دستیابی به علم، عمل است زیرا با حصول به حقیقت یا علم، از آن پس جهان و موجودات را در پرتوی آن و از درون آیینۀ علم میبینم و با موجودات برپایۀ این دید تعامل و رفتار میکنیم. از اینجهت، با حصول علم بطور اجتنابناپذیری آنرا پذیرفته و بعنوان تصویر واقعیت بر مبنای آن عمل میکنیم. بنابراین در زمان وصول به علم یاحقیقت باور به آن الزامی و ضروریاست، بلکه باور به آن خودبخودی اتفاق میافتد. انسان تنها در یک صورت ممکن است که از باور به علم خود و حقیقت طفره برود و آنرا نپذیرد و آن هم در صورتی است که بقول اما م علی (علیهالسلام) آنرا بدل به شک و جهل کند. اگر انسان بدینطریق علم خود ر ا به جهل و شک بدل نکند، چارهای از باور بدان و عمل مطابق با آن ندارد، زیرا در غیر اینصورت، چه تمایزی میان دستیابی به علم و حقیقت یا عدم آن است؟ اگر انسان به باور به علم خود نرسیده و باقتضای موقعیتها و الزامات زندگی آنرا بهکار نبندد، در آنصورت تفاوتی میان این تفکر و دیگر تفکراتی که به علم و حقیقت نرسیده وجود نخواهد داشت. به این معنا در صورتیکه انسان حاصل تفکر خود را در صورتیکه واصل به حقیقت و علم شده باشد نپذیرد و بدان عمل نکند، همان امری که حضرت فرمودهاند، نتیجه آن است یعنی فرد علم خود را به شک و جهل بدل کرده و حقیقت را با باطل همسان نموده است.
باور به یک حقیقت به معنای آن است که از این پس، من از درون این آیینۀ حق یا علم به عالم نگاه میکنم و جهان را بدانگونه که این حقیقت نشان میدهد خواهم دید. اگر با حصول حقیقت مرحلۀ ضروری بعدی که حتی دست متفکر و قوۀ فاکره نیز نیست و بالضروره اتفاق میافتد(اتفاق نیفتد که عدم وقو ع آن محال است) در آنصورت معنای آن این است که قبل و بعد از آن تفکر و اندیشه هیچ تفاوتی در نگاه شخص حاصل نشده است. یعنی علم و جهل ارزش واحدی خواهد داشت.
هدایت شده از مجتمعنا
پاسخی به یک نقد اومانیستی علیه اعتقاد و ایمان: وقتی با نفی ایمان حتی تفکر ناممکن میشود
[4از4]
اما فساد بدتر آنچه بدان توصیه شده این است که اگر این سخن در مورد تمام تفکرات انسان مطرح باشد، در آنصورت مفهوم آن این است که من فاقد هرگونه تصویری از جهان هستم. چنین وضعی ناممکن است چون فقدان هرگونه تصویری از جهان امکان اندیشیدن و بلکه امکان زندگی را از انسان میگیرد. یعنی با چنین وضعی نه تنها من قدرت برداشتن قدم از قدم نخواهم داشت، بلکه در پیش روی من هیچ تصویری از عالم و در حقیقت هیچ عالمی بجز تاریکی محض وجود نخواهد داشت، تفکر نیز ناممکن است و ناممکن میشود. اما عدم امکان تفکر تنها وجهی از فساد این نظریۀ باصطلاح روشنفکرانه و اومانیستی است. تالی فاسد بزرگتر همانطور که گفته شد عدم امکان هستی، حداقل در مورد موجودی چون انسان است که بود و نبودِ وی یا عمل و عدم عمل وی مرهون و مشروط به تفکر و اندیشه میباشد.
حالت دوم این است که وقتی به علم و حقیقت رسیدید نه در مقام نظر و نه در مقام عمل در هیچ مورد نه از منظر آن به عالم نگاه خواهید کرد و نه باقتضای عمل براساس آن عمل خواهید کرد. مفهوم این نحوۀ برخورد با علم و حقیقت حاصله، معنایی جز این ندارد که آن علم، علم نیست، بلکه جهل است و آن حقیقت، فاقد حقیقتی در باب جهان یا حوزۀ عمل است. در هر دو حالت وقتی باقتضا با علم خود رفتار نمیکنید، آنرا با جهل مساوی کردهاید. چرا؟ چون کسی که به علم شما و حقیقت حاصلۀ تفکر شما دست نیافته نیز همچون شما عمل میکند و فرقی میان شما و او نیست.
خلاصه، تالی فاسدهای این سخن بطاهر متجددانه و از روی علقه به ارزشهای تجددی همچون اومانیسم در واقع بسیار غلط و در نهایت چنا ن که دیدیم، بسیار بهلحاظ نظری خطرناک و زیادست که اگر آن را مبنا قرار دهیم، حتی ورود در این بحث نیز ناممکن است.
سخنی بیمعناتر و فاسدتر از این بگمان فقط نفی تناقض است و بس، گرچه این سخن نیز درواقع نافی تناقض است یعنی میگوید در مقام حصول حقیقت، بود و نبود حقیقت یکی است و دستیابی به حقیقت یا عدم دستیابی بدان تفاوتی در من یا جهان ایجاد نمیکند. اما روشن است که استدلالهای ناقد برمبنای قبول وجود چنین تفاوتی است و حال آنکه با نفی لزوم باور و جایگزین کردن آن با نفس فکر و تفکر، زندگی و حتی تفکر در این وضعیت نیز ممکن نیست، چه رسد به عمل!
💢تعارض شکلگیری دولت اسرائیل
و وعده الهی مبنی بر خواری همیشگی بنیاسرائیل
در کلام علامه طباطبایی💢
🔹در سال 1342 ه.ش سؤالی از مرحوم علامه طباطبایی سوالی در خصوص #حکومت_اسرائیل پرسیده می شود:👇
"بعضى از مسلمانها معتقد بودند كه جهودها هيچوقت نمىتوانند از خودشان كشور مستقلى داشته باشند، البته كشور اسرائيل كه در اين مدت كوتاه يكى از جلو رفتهترين كشورهاى آسيايى شده است نشان غلط بودن اين عقيده است. آيا فكر مىكنيد خيلى از حديثها و روايتهاى ديگر هم مثل اين ممكن است اثر نفوذ سياستهايى باشد كه در گذشته مىخواستند مردم اين قسمت از جهل و نفاق و دشمنى نگهدارند؟"
🔹پاسخ مرحوم علامه بسیار مهم و جالب است: 👇
➖ "بخش كوچكى از فلسطين يك بندر دريايى و پايگاه نظامى براى دول معظمه انگليس و فرانسه و آمريكا مىباشد و #دولت_پوشالى و دستنشاندهاى به نام دولت اسرائيل در آنجا حكومت مىكند و در اين مدت كوتاه هر چه توانستهاند به تقويت و تجهيزش پرداختهاند و با تمام نيرو نگذاشتهاند كه دول اسلامى عليه ايشان متحد شوند. (چنان كه همه اين حقايق را جريانهاى چند سال اخير آفتابى ساخت).
➖اين فكر غلط كه «دولت يهود دولتى است مستقل و مترقّى و علىرغم احاديثى كه در اسلام وارد شده و وعده داده كه يهود هيچگاه كشور مستقلى نخواهد داشت رشد كرده است» اثر نفوذ سياستهايى است كه در گذشته و هماكنون مىخواهد مردم اين قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنى و بدبينى به آيين مقدس اسلام نگه دارند، زيرا اين فكر #مربوط_به_روايت نيست تا بگوييم مجعول است، بلكه مربوط به قرآن كريم است و آنچه در قرآن كريم است نه به اين نحو است كه ذكر شده، بلكه به نحوى است كه بايد يكى از #پيشگويىهاى_قرآن شمرده شود.
➖خداى متعال پس از شمردن مظالم و جنايتهاى يهود و خيانتها و ماجراجويىها و پيمانشكنىهايى كه با اسلام و مسلمين كردهاند و پس از آنكه مسلمانان را پند مىدهد كه اتفاق كلمه داشته باشند و قوانين دينى را حفظ كنند و با بيگانگان طرح دوستى نريزند و از ايشان اطاعت نكنند مىفرمايد:
«يهود دچار غضب پروردگار شدهاند و براى هميشه در حقشان #خوارى_و_پستى نوشته شد و نخواهد توانست كار قابل توجهى عليه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه #سببى كه به مردم و #سببى كه به خدا پيوند داشته باشند» (خلاصه آيه 112 آلعمران و قبل از آن)
و در آيه ديگر اين سبب مربوط به مردم و مربوط به خدا بيان شده است. مىفرمايد: «با يهود و نصارى #طرح_دوستى مريزيد و سرسپرده مشويد و كسانى كه از شما سرسپرده ايشان شوند از سرسپردگى خدا و جانبدارى وى بركنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از اين امر برحذر مىدارد» (آل عمران، آيه 12) و نيز مىفرمايد:
«امروز كفار از اينكه استقلال دينى شما را از بين برند مأيوس شدند از اين پس ديگر از ايشان مترسيد و تنها از من بترسيد» (مائده، آيه 3).
➖چنان كه ملاحظه مىكنيد، خداى متعال «پيشرفت اسلام» و «سركوبى يهود» را به مسلمانانى وعده مىدهد كه «قوانين اسلام» و «اتفاق كلمه» را حفظ كنند، نه كشورهايى كه جز اسم اسلام چيزى در دست ندارند و همچنين آيات دلالت دارند بر اينكه اسلام در معرض اين قرار دارد كه روزى با اجانب طرح دوستى بريزند و سرسپرده ايشان شوند و در اين صورت معامله خدايى با ايشان #معكوس خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سيادتشان نصيب ديگران خواهد گرديد."
(بررسي هاي اسلامي ؛ ج2 ؛ ص 279 تا 281)
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#وحدت_کلمه
#جهاد_کبیر
#وعده_نابودی_اسرائیل
#سنصلی_فی_القدس
❇️تاریخ نگارش:1399/3/2
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
عقلنوشتههای انقلابی
💢نکاتی درباره کلیپ منتشر شده
از جناب فاضل ارجمند محسن قنبریان
درباره نسبت عدالت و ولایت💢
در خصوص فرمایش دوست عزیزم جناب آقای قنبریان چند نکته به ذهنم میرسد که تقدیم میکنم:👇
🔹اول اینکه ما نیازمند ورودهای تئوریک اینچنینی در مقوله «عدالتطلبی» هستیم و از اینکه دیدم ایشان به عنوان یک فاضل خوشفکر حوزوی، در جمع جمعی از عدالتخواهان ارائه بحث میکند، بسیار خرسند شدم.
🔹دوم اینکه تا موضع نزاع و موقف دیگران به درستی فهم و تقریر نشده و یا لااقل مخاطب در این موارد اطمینان برایش حاصل نشده، لازم است از تجهیلها خودداری شود. تقریر دیدگاه منبری مذکور در این کلیپ بسیار ناقص بود. البته ممکن است جناب آقای قنبریان عزیز در جلسات قبلی و یا بعدی، به این موضوع پرداخته باشند که بنده اطلاعی ندارم.
🔹سوم اینکه گاهی ما مسئله رابطه عدالت و ولایت را در #لایه_ثبوتی و در #مقیاس_شخصِ_والی بررسی می کنیم. این طرح پرسش از رابطه «عادل بودن والی» و «ولایت داشتنِ وی»، اگرچه بحثی مهم و البته دارای سابقهای از صدر اسلام تا کنون است، ولی مسئله امروز جریانهای عدالتخواهی و طرح بحث پناهیان و مهدیان و اشتری و نصیری و دخانچی و .... اینجا نیست، هرچند ممکن است کسی صورت مسئله امروز را به نحوی تقریر و تنفیح کند که به مبحث فوق نیز مرتبط شود، ولی اولاً و بالذات مسئله امروز ما این مسئله نیست که کسی گمان کند که با صرف طرح و حل این مسئله، پاسخی برای چالش فکری امروز ما فراهم آورده است.
🔹چهارم اینکه آنچه امروز مسئله است،این است که #تبعیت_از_ولایت_اجتماعی چه نسبتی با #مطالبه_عدالت_اجتماعی دارد؟ کدام یک مقدم بر دیگری است؟ آیا ما باید مطالبه گری عدالت را ولو در زیرمجموعههای تحت مدیریت ولایت فقیه هم تعمیم دهیم و مستقل از اشارات و تصریحات ایشان بر روی اقامه عدالت و نفی مظالم و مفاسد پا فشاری کنیم و یا اینکه باید منتظر اشارتهای رهبری نظام بود که چه مصادیق و از همه مهمتر، چه اولویتهایی برای بیعدالتی معرفی میکند؟ چرا که مسائل اجتماعی به صورت شبکهای و در هم تنیدهاند و این اندماج و اندراج نیازمند دیدبانی از منظر سرپرستی و حرکت کلی جامعه است و اگر بخواهد هر مطالبهگری از زوایه دید و ذهنیت خود مطالبه عدالت کند، به علت عدم برخورداری از نگاه جامع و راهبردی، احتمال خطای در مصادیق و اولویتهای وی افزایش مییابد و چه بسا وی را رو در روی امام جامعه قرار دهد.
🔹پنجم اینکه جناب قنبریان عزیز در اواخر کلیپ فوق، تا حدی وارد طرح بحث اصلی شدند و پاسخ خود را در قالب دوگانه #افعال_عادلانه و #وضعیت_عادلانه ارائه دادند و فرمودند که افعال عادلانه، وابسته به شرایط و نسبی است و یک فعل که در وضعیت عادی ممکن است عادلانه تلقی شود، در شرایط خاص و با در تزاحم قرار گرفتن با سایر مؤلفههای اجتماعی مانند امنیت ممکن است پیگیری آن به تعویق بیفتد (مانند عدم پیگیری فوری قصاص قاتلان عثمان توسط امیرالمؤمنین علیه السلام)، ولی افعالی که قوام وضعیت عادلانه به آنهاست و با ترک آنها، ریشه مظالم و مفاسد تقویت میشود و به تعبیر ایشان، وضعیت عادلانه منتقی میشود، در هیچ شرایطی تعطیل بردار نیست (مانند عدم تایید حکومت معاویه در شام حتی برای چند روز). هرچند در کلیپ فوق بالاخره مشخص نشد که ایشان در مطالبه عدالت، تبعیت از ولایت را اصل می داند و یا اینکه معتقد است که جریان عدالت خواه نمیتواند دست روی دست بگذارد و برای هر حرکتی در جامعه چشمش به دهان امام جامعه باشد، بلکه در برخی موارد این جلوداری، فضای را برای اقدامات بعدی امام جامعه باز میکند.
🔹 ششم اینکه بنده معتقدم طرح بحث اولیه ایشان یعنی بررسی رابطه ولایت و عدالت در شخص والی، برای اظهار نظر در مسئله اصلی امروز یعنی رابطه تبعیت از ولیّ اجتماعی و مطالبه گری عدالت کفایت نمی کند. درست است که باید بحث از مباحث هستیشناسانه (ثبوتی) آغاز کرد و بعد به مباحث معرفتشناسانه (اثباتی) پرداخت، ولی مسئلهی هستیشناسانهای که بتواند پایگاه حل مسئله امروز وضعیت عدالتطلبی ما قرار گیرد، بررسی رابطه عدالت و ولایت در شخص والی نیست، بلکه بیان«رابطه ثبوتیِ #ولایت_اجتماعی با #عدالت_اجتماعی، در فرآیند تکامل و ارتقای جامعه دینی است». تبیین دقیق این نسبت، میتواند پایگاه مناسبی برای حل چالش عدالت خواهی امروز ما یعنی رابطه تبعیت از ولایت فقیه و مطالبهگری عدالت قرار گیرد.
🔹در یادداشتی تحت عنوان #بدسلیقگی در دوگانهسازی ولایتیها ـ عدالتیها به صورت فشرده به دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری و استاد مرحوم حسینی الهاشمی اشاره کردم.
#ولایت_و_عدالت
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
❇️تاریخ نگارش:1399/3/4
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
#وارده
💢پاسخ جناب آقای قنبریان عزیز
به نکاتی پیرامون کلیپ منتشر شدهی ایشان
در خصوص نسبت ولایت و عدالت💢
[فرستاده شده از محسن قنبریان]👇
🔅نسبت ولایت - عدالت۲(تکمله)
🔸برخی اهل فضل تذکر دادند که محل نزاع در تقدم ولایت یا عدالت، عدالت فقهی و اخلاقی در شخص ولیّ نیست، عدالت اجتماعی در حکمرانی ولیّ است. در قسمت اول ویدئو نسبت عدالت اخلاقی با ولایت بررسی می شود که عادل بودن یعنی اهل گناه و مانند آن نبودن، بر ولایت مقدم است؛ اما از عدالت اجتماعی و عدالت گستری او در حکمرانی سخنی گفته نمیشود در حالیکه این محل نزاع و بحث بین طرفین است!
🔸در پاسخ عرض میشود همان سخن برای عدالت اجتماعی و عدالت در حکمرانی هم قابل تقریر است بدین بیان:
🔺برای یک موجود دو دسته علت قائل میشوند:
۱.علل ماهیت: که ذات آن موجود را تشکیل می دهد. ماده و صورت اشیاء علل ماهیت اند. اگر ولایت قابل انحلال به "عدالت اخلاقی" و "فقاهت" باشد، ایندو علل ماهیت ولایتند که بحثش در ویدئو گذشت.
۲.علل وجود: علت فاعلی و علت غائی اشیاء را علل وجودش می خوانند.
🔺"غایت" آن چیزی است که شیئ برای آن است. وقتی بشکل ذهنی نزد فاعل می آید نامش میشود "علت غائی". علت غائی است که فاعل را به فعل واداشته و در واقع فاعلش می کند. درو کردن گندم غایتی است که از اول کشت در تصور و انگیزه کشاورز بوده و او را به کار کشت واداشته است.
🔺علت غائی ارسال رسولان و تٲسیس ولایت به حسب آیه شریفه "لیقوم الناس بالقسط"، برقراری قسط و عدالت اجتماعی است.
🔺پس اقامه قسط است که ولیّ را ولیّ می کند. به تعبیر دقیق تر وقتی شخصی تلبسش به عنوان ولایت درست است و حقیقتا ولیّ است که غایت قسط اجتماعی را نشانه گرفته باشد و در افعالش از جمله حکمرانی آنرا طلب کند(مطالبه عدالت اجتماعی).
⬅️پس باز عدالت بر ولایت مقدم است اما نه تقدم جزء و کل بلکه تقدم علت غائی و نقش آن در علت فاعلی.
🔸کوتاه سخن اینکه کسی ولیّ نام نمیگیرد، مگر در سر سودای عدالت اجتماعی و اقامه قسط داشته باشد.
🔺این عدالت خواهی هم باید بالفعل و در حال باشد نه تعطیل و معوق به آینده. چون درغیر این صورت تلبّس به اقامه قسط مَجاز خواهد شد و مجاز علت غائی نمیشود.(دقت کنید)
🔺حال در مقام اثبات و رفتارهای عدالت طلبانه، این ولیّ عدالت خواه است که راهنمای عمل به اولویت ها میشود؛ را در ویدئو مشاهده کرده اید.
📝محسن قنبریان ۹۹/۳/۴
☑️ @m_ghanbarian
عقلنوشتههای انقلابی
🔹در فروردین سال 99 و در شرایط کرونایی هم برنامه #کتاب_ماه_معنا تعطیل نگردید. در این ماه، کتاب #دولت_و_بازار با زیر تیتر «الگویی پویا برای روابط متقابل» نوشتهی #سید_یاسر_جبرائیلی مورد مطالعه جمعی و مباحثه دوستان مؤسسه معنا قرار گرفت.
🔹دبیر علمی این نشست، برادر #حمید_ابدی بودند که زحمت گزارش جلسه را نیز به دوش کشیدند. گزارش این جلسه را تقدیم میکنم:👇
▪️کتاب «دولت و بازار» از معدود کتابهایی است که توسط فعالان خوشفکر و رسانهای جبهه انقلاب با تاکید بر پرورندان یک «مساله/چالش» نگارش شده است، به نحوی که نویسنده ـ با وجود همهی خلاها ـ تلاش کرده با انجام یک مطالعهی نظری، ایدهای مشخص را با مرزگذاری با تئوریهای جریان مکتب بازار آزاد (نئولیبرالیسم) پیشنهاد نماید. ما در این کتاب با ارجاعات فراوان و بیتوضیح از جملات رهبر معظم انقلاب مواجه نیستیم و نویسنده تلاش دارد ایدهی خود را در متن دادههای واقعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای مختلف به اثبات برساند. از این حیث، باید نویسندهی این کتاب را ستود و به استقبال چنین نوشتههایی رفت و با نقّادی همدلانه، پیشنهاداتی را برای برنامهی پژوهشی مکمّل آن ارایه نمود. بیتردید حرکت مسیر جبهه انقلاب اسلامی به سوی نگارش راهبردهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود و تعامل و گفتگو حول آن، از #نانشب ضروریتر است.
▪️در این جلسهی هماندیشی در کنار تمامی مزایای که ذکر شد، چند ملاحظه مطرح شد که خلاصه آن به شرح زیر است:
➖ 1ـ کتاب گزارشی تاریخی از وضعیت اقتصاد ایران ارایه نمیدهد و به همین دلیل، پیشنهاد ارایهشده از سوی نویسنده، دلیل منطقی نمییابد. اینکه چرا «فقدان سیاست صنعتی» مهمترین چالش توسعهی ایران است، در متن کتاب با توضیحی درخور روایت نشده است. فقدان روایت تاریخی از چالشهای توسعه در ایران و فقدان توجه به بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص ایران در ارایهی پیشنهاد نویسنده، خلأ اساسی کتاب است که سایر نقدها از آن نشأت مییابد.
➖ 2ـ در این کتاب «سیاست صنعتی متناسب با وضعیتهای پنجگانهی بازار» اساس ایدهی نویسنده برای عبور از چالشهای توسعه در ایران مطرح شده است. بر اساس نکتهای که در بند نخست مطرح شد، سوالات زیر را میتوان پیرامون ایدهی مختار نویسنده مطرح کرد:
2ـ1ـ چرا در «تنظیم سیاست صنعتی» مسالهی «نحوهی نقشآفرینی دولت» به عنوان کانونیترین چالش صنعت در ایران درنظر گرفته شده است؟ به نظر میرسد که در مسیر صنعتیشدن ایران، علل و عوامل موثّر دیگری از جمله فرهنگ کار و استفاده از ابزار و همچنین قرار گرفتن ایران در میانه راههای مهم تجاری و ... هم وجود دارد که اساساً مورد توجه کتاب نبوده است.
2-2- با فرض پذیرش ایدهی کتاب در مورد چالشهای صنعتیشدن در ایران، چرا از میان دهها زیربخش اقتصاد کشور، صنعت به عنوان کانون تحوّلات انتخاب شده است؟ بودجهریزی، کار و اشتغال و کارآفرینی، بازار سرمایه، چالشهای پولی و بانکی و ... دیگر چالشهای اقتصاد و توسعهی اقتصادی ایران هستند که معلوم نیست چرا در مقایسه با مقولهی صنعت، فرعی تشخیص داده شدهاند؟
2-3- با فرض پذیرش اینکه صنعت پیشران توسعهی اقتصادی کشور است، چنین توسعهای چه نسبتی با «پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» دارد؟ وجه اسلامیت و جهتگیری اسلامی این توسعه چگونه تضمین و تأمین میشود؟ در جای جای کتاب از توسعهی کرهجنوبی به عنوان توسعهای مطلوب یاد شده است و گویا نویسندهی کتاب در حال ترجمهی یکی از برنامههای توسعه کرهی جنوبی است. چگونه میتوان توسعهای را که در کرهی جنوبی پیگیری شده است، به صفت «اسلامی ـ ایرانی» متصف کرد؟ نویسنده اگرچه تلاش کرده است که میان «رشد اقتصادی» و «توسعه» تفاوت قائل شود، اما تفاوتی میان توسعه با پیشرفت اسلامی ـ ایرانی در نظر گرفته نشده است.
3ـ سهم تاثیر فرهنگ بر توسعه و سیاست صنعتی در این کتاب مغفول است و تنها به سویههای سیاست بینالملل که بر صنعت و توسعه سایه میافکند، پرداخته شده است. از این حیث، پروژهی فکری «نهادگرایی» در اقتصاد ایران را میتوان جلوتر از ایدهی این کتاب دانست.
4ـ نویسندهی کتاب برای اینکه ایدهی توسعهی موردنظر خود را به صورت منقّحتری پیش ببرد باید به بازتعریف اصطلاحاتی مانند «فرهنگ»، «ملت»، «ترجیحات مردم»، «تقاضا» ، «عرض» و حتی «صنعت» و «تکنولوژی»، بر اساس بنیان نظری خود بیشتر اهتمام بورزد.
🔹ان شاء الله پیگیر ارتباط و گفتگو با نویسنده محترم کتاب خواهیم شد.🌺
#تمدن_نوین_اسلامی
#عقلانیت_انقلاب_اسلامی
#توسعه_تفاهم_اجتماعی
#هماندیشیها
❇️تاریخ نگارش:1399/3/5
https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b