eitaa logo
تفسیر المیزان
9.6هزار دنبال‌کننده
210 عکس
43 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 تفسیر آیه 3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰خلق السموات و الارض بالحق و صوركم فاحسن صوركم و اليه المصير3⃣ 🔸مـراد از  مـعـنـايـى خـلاف مـعـنـاى بـاطـل اسـت، و بـاطـل ايـن اسـت كه آسمانها و زمين را بدون هدف و غرضى ثابت خلق كرده باشد، همچنان كـه در جـاى ديـگـر در نفى چنين خلقتى باطل فرمود: (لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنـا) و نـيـز فـرمـود: (و مـا خـلقـنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون ). معناى جمله (و صوركم فاحسن صوركم) و در جمله (و صوركم فاحسن صوركم ) منظور از  قلم به دست گرفتن و نقشه كشيدن نيست، بلكه منظور، اعطاى صورت است، و صورت هر چيز قوام و نحوه وجود آن است، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ). و  عبارت است از تناسب تجهيزات آن نسبت به يكديگر، و تناسب مجموع آنـها با آن غرضى كه به خاطر آن غرض ايجاد شده، اين است معناى حسن، نه خوشگلى و زيبايى منظر و يا نمكين بودن، چون حسن يك معناى عامى است كه در تمامى موجودات جارى است همچنان كه فرمود: (الذى احسن كل شى ء خلقه). و اگر در آيه مورد بحث تنها حسن صورت انسان ها را نام برد، شايد براى اين بوده كه مردم را توجه دهد به اينكه خلقت انسان ها طورى شده كه با بازگشت آنان به سوى خدا سـازگـار اسـت، بـراى اينكه وقتى خداى تعالى ملكى قادر على الاطلاق است، مى تواند بـه آنـچـه مـى خـواهـد حـكـم كند، و به هر طور كه مى خواهد در آن تصرف نمايد. و او در افـعالش منزه از هر نقص و عيب، و بلكه محمود و ستايش شده است، از سوى ديگر مردم از نـظـر كـفـر و ايـمـان مـختلفند، و او به اعمال آنان بينا است، و خلقت هم لغو نيست، بلكه بـراى آن غـايـت و هـدفـى اسـت، پـس بـر او واجب است كه مردم را بعد از نشاءه دنيا براى نـشـاءه ديـگر مبعوث كند، براى نشاءه جاودانه و فناناپذير، تا در آن نشاءه به مقتضاى اخـتلافى كه از نظر كفر و ايمان داشتند زندگى كنند، و اين همان جزا است كه مؤمن با آن سعادتمند، و كافر شقى مى شود. و جمله (و اليه المصير) اشاره به همين نتيجه است. ___ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه9⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ9⃣ 🔸اضافه كلمه به كلمه به طورى كه گفته اند اضافه اى است بيانى، ولى ظاهرا اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده، و عنايت لطيفى در آن به كار رفته، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براى خود دينى دارند كه مطابق اقتضاى خاص آنها است، و خداى تعالى از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براى اينكه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته. 🔸كلمه وقتى در مورد چيزى عليه چيز ديگر استعمال مى شود، معناى غلبه را مى دهد، وقتى مى گوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه آن را بر ساير اديان غلبه داد. و منظور از همه اديان، همه روش هاى غير خدايى است كه در بين بشر سلوك مى شود. و اين آيه در مقام تعليل جمله (و اللّه متم نوره ) در آيه قبلى است، و معنايش اين است كه: خدا نور خود را تمام مى كند، براى اينكه خدا آن كسى است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت، نورى كه همان هدايت و دين حق است، تا آن را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين بت پرست نخواهند. 🔸از اين دو آيه استفاده مى شود كه دين حق نور خدا در زمين است، همچنان كه اين معنا از جمله (مثل نوره كمشكوه فيها مصباح ...) نيز استفاده مى شود، كه تفسيرش در سوره نور گذشت. ________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَ تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ ... 🔸از زمينه آيات استفاده مى شود كه بعضى از مؤمنين مهاجر در خفا با مشركين مكه رابطه دوستى داشته اند، و انگيره شان در اين دوستى جلب حمايت آنان از ارحام و فرزندان خود بوده، كه هنوز در مكّه مانده بودند. اين آيات نازل شد و ايشان را از اين عمل نهى كرد. رواياتى هم كه در شاءن نزول آيات وارد شده اين استفاده را تأييد مى كند، چون در آن روايات آمده كه حاطب بن ابى بلتعه نامه اى سرى به مشركين مكّه فرستاد، و در آن از اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تصميم دارد مكّه را فتح كند به ايشان گزارش داد، و منظورش اين بود كه منتى بر آنان گذاشته و بدين وسيله ارحام و اولادى كه در مكّه داشت از خطر مشركين حفظ كرده باشد. خداى تعالى جريان را به پيامبر گرامى اش خبر داد، و اين آيات را فرستاد. و - ان شاء اللّه - شرح اين داستان در بحث روايتى آينده از نظر خواننده مى گذرد. 🔸كلمه به معناى دشمن است كه هم بر يك نفر اطلاق مى شود، و هم بر جمع دشمنان، و مراد آيه شريفه جمع آن است، به قرينه اينكه فرموده (اولياء خود نگيريد) و نيز به قرينه ضمير جمع در و قرائن ديگر. و منظور از اين دشمنان مشركين مكه اند، و دشمن بودنشان براى خدا به خاطر مشرك بودنشان است، به اين علت كه براى خدا شركائى قائل بودند، و خدا را نمى پرستيدند، و دعوت او را نمى پذيرفتند، و رسول او را تكذيب مى كردند. و دشمن بودنشان براى مؤمنين به خاطر اين بود كه مؤمنين به خدا ايمان آورده بودند، و مال و جان خود را در راه خدا فدا مى كردند، و معلوم است كسانى كه با خدا دشمنى دارند، با مؤمنين همدش من خواهند بود. 🔸خواهى گفت: در آيه شريفه ذكر دشمنى مشركين با خدا كافى بود، چه حاجت بود به اينكه دشمنى با مؤمنين را هم ذكر كند. در پاسخ مى گوييم: از آنجا كه زمينه آيه زمينه نهى مؤمنين از دوستى با مشركين بود، يادآورى دشمنى آنان با ايشان نهى و تحذير را تأكيد مى كند، گويا فرموده: كسى كه با خدا دشمنى كند، با خود شما هم دشمن است، ديگر چه جا دارد كه با آنان دوستى كنيد. 🔸كلمه مفعول كلمه است، و حرف باء كه بر سر آن در آمده زائد است، همان طور كه در آيه (و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه ) چنين است. و مراد از القاء مودت اظهار مودت و يا ابلاغ آن به مشركين است، و اين جمله، يعنى جمله (تلقون اليهم بالموده ) صفت و يا حال از فاعل (لا تتخذوا) است. 🔰و قد كفروا بما جاءكم من الحق 🔸 منظور از دين حق است، كه كتاب خدا آن را توصيف نموده، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم به سوى آن دعوت مى كند، و اين جمله جمله اى است حاليه. 🔰يخرجون الرسول و اياكم ان تومنوا باللّه ربكم 🔸اين جمله نيز حاليه است. و منظور از اخراج رسول و اخراج مؤمنين اين است كه با بد رفتارى خود رسول و مؤمنين را ناچار كردند از مكّه خارج شوند، و به مدينه مهاجرت كنند. و در جمله (ان تومنوا باللّه ربكم) لامى در تقدير است، و جمله را متعلق به مى كند، و معنايش ‍ اين است كه: رسول و شما را مجبور به مهاجرت از مكّه مى كنند، به خاطر اينكه به پروردگارتان ايمان آورده ايد. در اين جمله نام را با كلمه ربكم توصيف كرده تا بفهماند مشركين مكه مومنين را بر امرى مواخذه مى كنند كه حق و واجب است، و جرم نيست، براى اينكه ايمان هر انسانى به پروردگارش امرى است واجب، نه جرم قابل مواخذه. 🔰ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى 🔸اين جمله متعلق است به جمله تتخذوا يعنى اگر مهاجرتتان جهاد در راه من، و به منظور خشنودى من است، ديگر دشمنان مرا دوست مگيريد. و در اين جمله جزاى شرط حذف شده، براى اينكه همان (لا تتخذوا)مى فهماند جزائى كه حذف شده يك تتخذ واى ديگر است. و كلمه مصدر است، و در اينجا مفعول واقع شده. و كلمه به معناى طلب است. و كلمه مانند كلمه (رضا) مصدر و به معناى خشنودى است. و معناى جمله اين است كه: اگر در راه رضاى من و جهاد در راه من بيرون شديد، ديگر دشمن مرا و دشمن خودتان را دوست مگيريد. 🔸شرطى كه در آيه شريفه كرده از باب اشتراط حكم به امرى محقق الوقوع است، كه هم نهى را تأكيد مى كند، و هم ملازمه ميان شرط و مشروط را اعلام مى دارد، مثل مى ماند كه پدرى به فرزند خود بگويد (اگر پسر من هستى فلان كار را مكن ) اين تعبير هم نهى را تأكيد مى كند، و هم مى فهماند ميان شرط و مشروط ملازمه است، و كسى كه فرزند من است ممكن نيست فلان كار را بكند.
🌺 تفسیر آیه 5⃣9⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰 إِنَّ هَذَا لهَُوَ حَقُّ الْيَقِينِ5⃣9⃣ 🔸كـلمـه   بـه معناى علم است، اما نه تنها علم، بلكه علم چيزى از آن جهت كه علم با خـارج و واقعيت مطابق است، (پس هر علمى حق نيست، آن علمى حق است كه معلوم آن با واقعيت خـارجى مطابق باشد، مانند علم به اين كه واحد نصف دو تا است ) و   عبارت است از عـلمـى كـه در آن نـقطه ابهام و ترديدى نباشد، (بسا مى شود افرادى ساده لوح چيزى عـلم پـيـدا مـى كـنـنـد، و ليـكـن بـا مـخـتـصـر تـشـكـيـك و وسـوسـه مـى تـوان عـلمـشـان را مبدل به شك كرد، چنين علمى علم اليقين نيست ) پس اين كه در آيه شريفه كلمه   را اضافه كرد به كلمه   اين اضافه به حسب اصطلاح اضافه بيانيه است، كه خاصيت تأكيد را دارد، و مى خواهد وضع مضاف را بيان كند. 🔸و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه: ايـن بـيـانـى كـه مـا دربـاره حـال طوايف سه گانه مردم كرديم حقى است كه هيچ نقطه ابهام و ترديدى در آن نيست، و عـلمـى كـه بـا هـيـچ دليـل و بـيـانـى نـمـى تـوان آن را مبدل به شك و ترديد كرد. ____________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 8⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا8⃣2⃣ 🔸كـلمـه  بـه مـعـنـاى تـصـديـقـى است صد در صد كه مانع از تصديق به ضدش بـاشـد، بـه خـلاف كـلمـه  كـه بـه مـعـنـاى تـصـديـق مـثـلا شـصـت درصـد است، چهل درصد احتمال خلاف آن نيز هست، كه اين چهل درصد و يا كمتر را وهم مى گويند (و اما احـتـمالى كه با احتمال مخالفش پنجاه، پنجاه باشد شك و ترديد است)، و اعتقاد به زن بـودن فـرشـتگان همان طور كه براى مشركين معلوم و تصديقى صد درصد نيست، همچنين مـظـنـون و شـصـت درصـد هـم نـيـسـت، زيـرا ده درصـد اضـافـى دليـل مـى خـواهـد، كـه نداشتند، ولى از آنجايى كه اين اعتقاد موافق با هواى نفسشان بوده هـمـيـن هـواى نفس آن را در دلهايشان رسوخ داده، و زينت داده بود و همين باعث شد كه متوجه خـلاف آن نـشـونـد و هـر قدر احتمال خلاف آن به ايشان گوشزد شود از آن اعراض كنند و بـه هـمـان چـيزى كه دوست مى داشتند بچسبند، و به همين جهت قرآن كريم آن را ظن ناميده و گـرنـه (اگـر بـه واقـع مـطـلب بـنـگـرى اعـتـقاد شرك اصلا اعتقاد نيست، نه تنها علم و احـتـمـال صـد درصـد نـيـست، و نه تنها مظنه و احتمال شصت درصد و بالاتر نيست، و نه تـنـهـا احـتـمـال مـسـاوى يـعـنـى شـك نـيـسـت، و نـه تـنـهـا احـتـمـال مـرجـوح يعنى و هم و چهل درصد و پائين تر نيست، بلكه فقط و فقط) تصورى است بدون تصديق. بـا ايـن بيان درستى گفتار آن مفسر كه گفته : ظن در اين آيه و در آيه سابق مى فرمود: (ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس ) به معناى توهم نه اعتقاد راجح، روشن مى شود. و گفتار خود را به آنچه از كلام راغب به دست مى آيد تأييد كرده است، چون راغب گفته : بسيار مى شود كه كلمه  بر توهم هم اطلاق مى شود. (ان الظـن لا يـغـنـى من الحق شيئا) - كلمه  به معنى واقعيت هر چيز است، و همه مـى دانيم كه واقعيت هر چيزى جز به علم يعنى اعتقاد مانع از نقيض، و يا به عبارت ديگر احتمال صد درصد درك نمى شود، و غير علم كه يا ظن است و يا شك و يا وهم، واقعيت چيزى را نـشـان نـمـى دهـد، پـس هيچ مجوزى نيست كه انسان در درك حقايق به آن اعتماد كند، خداى تعالى هم فرموده: (و لا تقف ما ليس لك به علم ). و اما اين كه در احكام عملى دينى به مظنه عمل مى كنيم، از اين جهت كه در خصوص اين مورد دليلى از ناحيه شارع رسيده، كـه اطـلاق آيـه شـريـفه را مقيد كرده، از خصوص اين يك مورد گذشته در هيچ يك از امور اعتقادى نمى توانيم ظن را پيروى كنيم، چون اطلاق آيه در آن باره محفوظ است. بـعـضـى از مـفـسـريـن گفته اند: اين كه در آيه مورد بحث به جاى اكتفاء به ضمير، اسم ظـاهـر را آورده، و بـا ايـن كـه مى توانست بفرمايد: (امه لا يغنى من الحق شيئا) دوباره كلمه (ظن ) را آورده براى اين بود كه جمله مذكور به عنوان مثلى آورده شود. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه3⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون3⃣2⃣ 🔸كـلمـه  بـه مـعـنـاى تـكـلم و سخن گفتن است. و ضمير در  به مطالب قبل بر مى گردد كه مى فرمود (رزق شما و آنچه وعده داده شده ايد در آسمان است ). و كـلمه به معناى ثابت و نيز به معناى قضائى است كه خداى تعالى رانده، و آن را حتمى كرده باشد، نه اينكه امرى تبعى و يا اتفاقى باشد. و معناى آيه اين است كه: پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه ما گفتيم كه رزقـتـان اسـت و آنچه كه وعده داده شده ايد كه همان بهشت باشد كه خود رزقى ديگر است در آسـمـان اسـت. و ايـن مـطـلبـى اسـت ثـابـت، و قـضـائى اسـت حـتـمـى، مـثـل حـق بـودن سـخـن گفتن خودتان، همان طور كه در سخن گفتن خود شكى نداريد، در اين گـفـتـه مـا هـم شـك نـداشـته باشيد. و اما اينكه گفتيم بهشت هم رزقى است، دليلش قرآن كريم است كه در آيه شريفه (لهم مغفره و رزق كريم) بهشت را رزقى كريم خوانده. بعضى از مفسرين احتمال داده انـد كـه ضـمـيـر در  به جمله (ما توعدون ) به تنهايى، و يا به كلمه  بـه تـنـهـايـى، و يـا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم، و يا به قـرآن، و يـا بـه  در جـمله (و ان الدين لواقع )، و يا به كلمه  در جـمـله (ايـان يـوم الديـن)، و يـا بـه هـمـه آنـهـايـى كـه از اول سـوره تـا ايـنـجـا ذكـر شده برمى گردد. و به نظر ما همانطور كه قبلا گفتيم بعيد نيست كه برگرداندن آن، به آنچه در جمله (و فى السماء رزقكم و ما توعدون) ذكر شده از ساير وجوه موجه تر باشد، و معنايش اين است كه : آنچه وعده داده شده ايد حق است. گفتارى درباره كافى بودن رزق براى روزى خواران كـلمـه رزق (بـه مـعـنـاى مـصدرى اش عبارت است از روزى دادن و به معناى اسم مصدريش) عبارت است از هر چيزى كه موجودى ديگر را در بقاى حياتش كمك نمايد، و در صورتى كه آن رزق ضـمـيـمه آن موجود و يا به هر صورتى ملحق به آن شود، بقائش امتداد مى يابد، مـانـنـد غـذايـى كـه حـيـات بـشـر و بـقـائش بـه وسـيـله آن امـتـداد پـيـدا مـى كـنـد كـه غـذا داخل بدن آدمى شده و جزء بدن او مى گردد. و نيز مانند همسر كه در ارضاء غريزه جنسى آدمى او را كمك نموده و مايه بقاء نسل او مى گردد. و به همين قياس هر چيزى كه دخالتى در بقاء موجودى داشته باشد رزق آن موجود شمرده مـى شـود. و ايـن مـعـنـا واضـح اسـت كه موجودات مادى بعضى از بعضى ديگر ارتزاق مى كنند،انسان با گوشت (و شير حيوانات ) و نيز با گياهان ارتزاق مى كند (و نيز حيوانات بـا گـيـاهـان، و گـيـاهـان بـا آب و هـوا). پـس آنـچـه از رزق كـه مـنـتـقـل بـه مـرزوق و ضـمـيـمـه آن مى شود، و آن مقدارى كه در بقاى آن دخالت دارد، و به صـورت احـوال و اشكال گوناگون آن موجود درمى آيد، همانطور كه اشكالى است از عالم كـون كـه مـلحـق بـه مـرزوق شـده، و فعلا به او نسبت مى دهيم، همچنين خود آن مرزوق نيز اشـكـالى از عالم كون است كه لا حق به رزق و منسوب به آن مى شود، هر چند كه چه بسا اسـمـاء تـغـيـير كند. پس همان طور كه انسان از راه خوردن غذا داراى اجزائى جديد در بدن خود مى شود، همچنين آن غذا هم جزء جديدى از بدن او مى شود كه نامش مثلا فلان چيز است. ايـن نـيـز روشـن اسـت كـه قـضـائى كه خداى تعالى در جهان رانده، محيط به عالم است و تـمـامـى ذرات را فـرا گرفته، و آنچه در هر موجودى جريان دارد، چه در خودش و چه در اشـكـال وجـودش هـمـه از آن قضاء است. و به عبارتى ديگر: سلسله حوادث عالم با نظام جـارى در آن تـاءليـف شـده از عـلتـهـاى تـامـه و مـعـلولهـايـى اسـت كـه از علل خود تخلف نمى كند. از اينجا روشن مى شود كه رزق و مرزوق دو امر متلازمند، كه به هيچ وجه از هم جدا شدنى نـيـسـتند، پس معنا ندارد موجودى با انضمام و لا حق شدنش به وجود چيزى ديگر در وجودش شـكـلى جـديـد بـه خـود بـگـيـرد، و آن چـيـز مـنـضـم و لاحـق در ايـن شـكـل بـا او شـركـت نداشته باشد. پس نه اين فرض معنا دارد كه مرزوقى باشد كه در بـقـاء خـود از رزقى استمداد جويد، ولى رزقى با آن مرزوق نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزقى وجود داشته باشد ولى مرزوقى نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزق مـرزوقـى از آنچه مورد حاجت او است زيادتر باشد، و نه اين فرض ممكن است كه مرزوقى بـدون رزق بـمـاند. پس رزق داخل در قضاء الهى است، و دخولش هم اولى و اصلى است، نه بالعرض و تبعى، و اين معناى همين عبارت است كه مى گوييم (رزق حق است). داستان وارد شدن مـلائكـه مـأمـور بـه هـلاك ساختن قوم لوط ابراهيم (ع) و آنچه بين ميزبان و ميهمانان گذشت. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 9⃣1⃣سوره #ق از تفسير شریف المیزان 🔰و جاءت سكره الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد9⃣1⃣ 🔸كـلمـه  كـه مـصـدر فـعـل  اسـت بـه مـعـنـاى عدول و برگشتن به عنوان فرار است، (كسى كه به منظور فرار دارد راه خود را كج مى كـنـد، ايـن حـالت را عـرب  مـى گـويـد) و مـراد از سـكـره و مـسـتـى مـوت، حـال نـزع و جـان كـنـدن آدمـى اسـت، كـه مـانـنـد مـسـتـان مشغول به خودش است ؛ نه مى فهمد چه مى گويد و نه مى فهمد اطرافيانش در باره اش چه مى گويند. معناى اينكه فرمود: سكره موت (به حق) آمد و اگـر آمـدن سـكـره مـوت را مـقـيد به قيد  كرد، براى اين است كه اشاره كند به ايـنكه مسأله مرگ جزء قضاهاى حتمى است كه خداى تعالى در نظام عالم رانده، و از خود مـرگ غـرض و مـنـظـور دارد، هـمچنان كه از آيه (كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون) كه تفسيرش در همان سوره گذشت - نيز اين معنا استفاده مى شود، چون مى فهماند منظور از ميراندن همگى شما آزمايش شما است. و مردن عبارت است از انـتـقـال از يـك خـانـه به خانه اى كه بعد از آن و ديوار به ديوار آن قرار دارد، و اين مـرگ و انـتـقال حق است، همانطور كه بعث و جنت و نار حق است. اين معنايى است كه از كلمه  مـى فـهـمـيـم ولى ديـگـران اقـوالى ديـگـر دارنـد، كـه فـائده اى در نقل آنها نيست. و جـمله (ذلك ما كنت منه تحيد) اشاره است به اينكه انسان طبعا از مرگ كراهت دارد، چون خـداى تـعـالى زنـدگى دنيا را به منظور آزمايش او در نظرش زينت داده و خودش فرموده: (انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا). _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه3⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين امنوا اتبعوا الحق من ربهم...3⃣ 🔸ايـن آيـه مـطـالبـى را كـه در دو آيـه قـبـل بـود - يـعـنـى بـى نـتـيـجـه كـردن اعـمـال كـفـار، و اصـلاح حـال مؤمنـيـن و تـكـفـيـر گـنـاهـانـشـان - تعليل مى كند. و اگر كلمه را مقيد كرد به جمله (من ربهم ) براى اين است كه اشاره كند به ايـنـكـه آنـچه منسوب به خدا است حق است و هيچ باطلى با خدا نسبت ندارد، و به همين جهت، خـودش مـتـصـدى اصلاح قلب مؤمنين شده، چون طريق حقى كه مؤمنين مى پيمايند منتسب به خـدا اسـت. و امـا كـفـار با آن اعمالى كه دارند خداى تعالى كارى به كارشان ندارد، چون كارشان منسوب به او نيست. و اما اينكه بى نتيجه كردن كارهاى آنان را به خدا نسبت داده معنايش اين است كه خدا اعمال آنان را به سوى نتيجه خوب و سعيد هدايت نمى كند. و در اين آيـه اشـاره اى اسـت بـه ايـنـكـه تنها و تنها ملاك در سعادت و شقاوت انسان پيروى حق و پـيـروى بـاطـل اسـت، عـلتـش هـم ايـن اسـت كـه حـق بـه خـدا انـتـسـاب دارد و باطل هيچ ارتباط و انتسابى به خدا ندارد. 🔸كـذلك يـضـرب اللّه للناس امثالهم يعنى خداوند اوصاف آنان را عينا همان طور كـه هـسـت برايشان بيان مى كند. و اگر اسم اشاره اى را به كار برده كه مخصوص دور است براى بزرگ داشت مثلى است كه زده. ______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a