🌺 تفسیر آیات5⃣ و 6⃣ و 7⃣سوره #العبس از تفسير شریف المیزان
🔰اما من استغنى5⃣
🔰فانت له تصدى6⃣
🔰 و ما عليك الا يزكى7⃣
🔸كلمات #غنى و #استغناء و #تغنى و #تغانى بطورى كه راغب گفته به يك معنى مى باشند. پس مراد از #من_استغنى كسى است كه خود را توانگر نشان دهد، و ثروت خود را به رخ مردم بكشد. و لازمه اين عمل اين است كه بخواهد از سايرين سر و گردنى بلندتر باشد، و رياست و عظمتى در چشم مردم داشته باشد، و از پيروى حق عارش بيايد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود:
(ان الانسان ليطغى ان راه استغنى ) و كلمه #تصدى به معناى متعرض شدن و روى آوردن به چيزى و اهتمام در امر آن است.
🔸در اين آيه و شش آيه بعدش اشاره مفصلى است به اينكه ملاك در آن عبوس شدن و پشت كردن چه بوده، كه به خاطر آن مستوجب عتاب شده، حاصل آن اين است كه: تو خيلى به وضع مستكبران و اعراض كنندگان از پيروى حق مى پردازى، و زياد به وضع آنها اعتناء مى كنى، در حالى كه اگر او نخواهد خود را پاك كند بر تو تكليفى نيست، و بر عكس از وضع آن كس كه خود را پاك كرده و از خدا مى ترسد بى اعتنايى مى كنى .
🔸(و ما عليك الا يزكى ) - بعضى گفته اند: كلمه #ما نافيه است، و معنايش اين است كه: اگر او نخواست خود را تزكيه كند حرج و مسؤوليتى بر تو نيست، تا رهايى از آن مسؤوليت تو را حريص كند به مسلمان شدن او، و غفلت ورزيدن از آنهايى كه قبلا به طيب خاطر مسلمان شده اند.
🔸بعضى گفته اند: كلمه #ما استفهام انكارى است، و به آيه چنين معنا مى دهد:
(چه چيز و چه مسؤوليت و ضررى متوجه تو مى شود اگر او نخواهد خود را از كفر و فجور پاك كند؟ تو يك رسول بيشتر نيستى ، و جز ابلاغ رسالت مسؤوليتى ندارى).
🔸بعضى ديگر گفته اند: كلمه #ما به معناى #لا ى نافيه است، و معنايش اين است كه: (از عدم تزكيه او از كفر و فجور باكى به خود راه نمى دهى )، و اين معنا با سياق عتابى كه قبل از اين آيه و قبل از قبل اين آيه بود سازگارتر است.
______
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 1⃣سوره #القیامت از تفسير شریف المیزان
🔰لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَمَةِ1⃣
🔸ما چه اينكه مجموع #لا اقسم را كلمه سوگند بدانيم، و چه اينكه حرف #لا را زئده بدانيم، و چه اينكه آن را نافيه بگيريم - كه البته اقوال هم مختلف است - سوگند در اين آيه سوگند به قيامت است.
_____
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 7⃣سوره #المنافقون از تفسير شریف المیزان
🔰هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنفِقُوا عَلى مَنْ عِندَ رَسولِ اللَّهِ حَتى يَنفَضوا ...7⃣
🔸كلمه #ينفضوا مضارعى است كه از مصدر (انفضاض ) گرفته شده، و انفضاض به معناى متفرق شدن است، و معناى آيه اين است كه : منافقين همان كسانى هستند كه مى گويند مال خودتان را بر مؤمنين فقير كه همواره دور رسول اللّه را گرفته اند انفاق نكنيد، چون آنها دور او را گرفته اند تا ياريش كنند، و اوامرش را انفاذ، و هدفهايش را به كرسى بنشانند، و وقتى شما به آنها كمك نكرديد از دور او متفرق مى شوند و او ديگر نمى تواند بر ما حكومت كند.
🔰و لله خزائن السموات و الارض
🔸 اين جمله پاسخ از گفته هاى منافقين است كه گفتند #لا تنفقوا مى فرمايد: دين، دين خدا است و خدا براى پيشبرد دين خود احتياج به كمك منافقان ندارد. او كسى است كه تمامى خزينه هاى آسمان و زمين را مالك است، از آن هر چه را بخواهد و به هر كس بخواهد انفاق مى كند. پس اگر بخواهد مى تواند مؤمنين فقير را غنى كند، اما او همواره براى مؤمنين آن سرنوشتى را مى خواهد كه صالح باشد، مثلا آنان را با فقر امتحان مى كند و يا با صبر به عبادت خود وا مى دارد، تا پاداشى كريمشان داده، به سوى صراط مستقيم هدايتشان كند، ولى منافقان اين را نمى فهمند.
🔸اين است معناى (و ليكن منافقين نمى فهمند) يعنى وجه حكمت اين را نمى دانند. ولى بعضى احتمال داده اند كه معناى آيه اين باشد كه : منافقين نمى دانند خزائن عالم به دست خدا است، و او رازق همه است، و غير او رازقى نيست، پس اگر بخواهد مى تواند فقراء را غنى سازد ليكن منافقين پنداشته اند غنى و فقر به دست اسباب است، در نتيجه اگر به مؤمنين فقير انفاق نكنند مؤمنين، رزقى پيدا نخواهند كرد.
____________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه1⃣ سوره #الممتحنة از تفسير شریف المیزان
🔰يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَ تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ ...
🔸از زمينه آيات استفاده مى شود كه بعضى از مؤمنين مهاجر در خفا با مشركين مكه رابطه دوستى داشته اند، و انگيره شان در اين دوستى جلب حمايت آنان از ارحام و فرزندان خود بوده، كه هنوز در مكّه مانده بودند. اين آيات نازل شد و ايشان را از اين عمل نهى كرد. رواياتى هم كه در شاءن نزول آيات وارد شده اين استفاده را تأييد مى كند، چون در آن روايات آمده كه حاطب بن ابى بلتعه نامه اى سرى به مشركين مكّه فرستاد، و در آن از اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تصميم دارد مكّه را فتح كند به ايشان گزارش داد، و منظورش اين بود كه منتى بر آنان گذاشته و بدين وسيله ارحام و اولادى كه در مكّه داشت از خطر مشركين حفظ كرده باشد. خداى تعالى جريان را به پيامبر گرامى اش خبر داد، و اين آيات را فرستاد. و - ان شاء اللّه - شرح اين داستان در بحث روايتى آينده از نظر خواننده مى گذرد.
🔸كلمه #عدو به معناى دشمن است كه هم بر يك نفر اطلاق مى شود، و هم بر جمع دشمنان، و مراد آيه شريفه جمع آن است، به قرينه اينكه فرموده (اولياء خود نگيريد) و نيز به قرينه ضمير جمع در #اليهم و قرائن ديگر. و منظور از اين دشمنان مشركين مكه اند، و دشمن بودنشان براى خدا به خاطر مشرك بودنشان است، به اين علت كه براى خدا شركائى قائل بودند، و خدا را نمى پرستيدند، و دعوت او را نمى پذيرفتند، و رسول او را تكذيب مى كردند. و دشمن بودنشان براى مؤمنين به خاطر اين بود كه مؤمنين به خدا ايمان آورده بودند، و مال و جان خود را در راه خدا فدا مى كردند، و معلوم است كسانى كه با خدا دشمنى دارند،
با مؤمنين همدش من خواهند بود.
🔸خواهى گفت: در آيه شريفه ذكر دشمنى مشركين با خدا كافى بود، چه حاجت بود به اينكه دشمنى با مؤمنين را هم ذكر كند. در پاسخ مى گوييم: از آنجا كه زمينه آيه زمينه نهى مؤمنين از دوستى با مشركين بود، يادآورى دشمنى آنان با ايشان نهى و تحذير را تأكيد مى كند، گويا فرموده: كسى كه با خدا دشمنى كند، با خود شما هم دشمن است، ديگر چه جا دارد كه با آنان دوستى كنيد.
🔸كلمه #مودت مفعول كلمه #تلقون است، و حرف باء كه بر سر آن در آمده زائد است، همان طور كه در آيه (و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه ) چنين است. و مراد از القاء مودت اظهار مودت و يا ابلاغ آن به مشركين است، و اين جمله، يعنى جمله (تلقون اليهم بالموده ) صفت و يا حال از فاعل (لا تتخذوا) است.
🔰و قد كفروا بما جاءكم من الحق
🔸 منظور از #حق دين حق است، كه كتاب خدا آن را توصيف نموده، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم به سوى آن دعوت مى كند، و اين جمله جمله اى است حاليه.
🔰يخرجون الرسول و اياكم ان تومنوا باللّه ربكم
🔸اين جمله نيز حاليه است. و منظور از اخراج رسول و اخراج مؤمنين اين است كه با بد رفتارى خود رسول و مؤمنين را ناچار كردند از مكّه خارج شوند، و به مدينه مهاجرت كنند. و در جمله (ان تومنوا باللّه ربكم) لامى در تقدير است، و جمله را متعلق به #يخرجون مى كند، و معنايش اين است كه: رسول و شما را مجبور به مهاجرت از مكّه مى كنند، به خاطر اينكه به پروردگارتان ايمان آورده ايد.
در اين جمله نام #اللّه را با كلمه ربكم توصيف كرده تا بفهماند مشركين مكه مومنين را بر امرى مواخذه مى كنند كه حق و واجب است، و جرم نيست، براى اينكه ايمان هر انسانى به پروردگارش امرى است واجب، نه جرم قابل مواخذه.
🔰ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى
🔸اين جمله متعلق است به جمله #لا تتخذوا يعنى اگر مهاجرتتان جهاد در راه من، و به منظور خشنودى من است، ديگر دشمنان مرا دوست مگيريد. و در اين جمله جزاى شرط حذف شده، براى اينكه همان (لا تتخذوا)مى فهماند جزائى كه حذف شده يك #لا تتخذ واى ديگر است. و كلمه #جهادا مصدر است، و در اينجا مفعول #له واقع شده. و كلمه #ابتغاء به معناى طلب است. و كلمه #مرضاه مانند كلمه (رضا) مصدر و به معناى خشنودى است. و معناى جمله اين است كه: اگر در راه رضاى من و جهاد در راه من بيرون شديد، ديگر دشمن مرا و دشمن خودتان را دوست مگيريد.
🔸شرطى كه در آيه شريفه كرده از باب اشتراط حكم به امرى محقق الوقوع است، كه هم نهى را تأكيد مى كند، و هم ملازمه ميان شرط و مشروط را اعلام مى دارد، مثل مى ماند كه پدرى به فرزند خود بگويد (اگر پسر من هستى فلان كار را مكن ) اين تعبير هم نهى را تأكيد مى كند، و هم مى فهماند ميان شرط و مشروط ملازمه است، و كسى كه فرزند من است ممكن نيست فلان كار را بكند.
🌺 تفسیر آیه9⃣ سوره #الحشر از تفسير شریف المیزان
🔰وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الايمَنَ مِن قَبْلِهِمْ يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ ...9⃣
🔸بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه مطلبى جديد را بيان مى كند، مى خواهد انصار را كه از فى ء سهم نخواستند مدح فرمايد، تا دلگرم شوند. و جمله (الذين تبووا الدار)مبتداء است، و خبر آن جمله #یحبون مى باشد، و منظور ازاين كسان همان انصارند، و مراد از (تبوى دار) تعمير خانه گلى نيست، بلكه كنايه است از تعمير بناى مجتمع دينى، به طورى كه همه صاحبان ايمان در آن مجتمع گرد آىند. و كلمه #ايمان عطف است بر كلمه #الدار. و منظور از (تبوى ايمان) و تعمير آن، رفع نواقص ايمان از حيث عمل است، چون ايمان دعوت به سوى عمل صالح مى كند، و اگر جوى باشد كه صاحب ايمان نتواند عمل صالح كند، چنين ايمانى در حقیقت ناقص است، و وقتى كامل مى شود كه قبلا جوى درست شده باشد كه هر صاحب ايمانى بتواند دعوت ايمان خود را لبيك گويد، و مانعى بر سر راهش نباشد.
🔸بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه ايمان عطف بر كلمه #دار نباشد، بلكه عطف باشد بر مسأله تبوى دار، و فعلى كه عامل در آن است حذف شده، و تقدير آيه چنين باشد: (و الذين تبوؤ ا الدار و آثروا الايمان).
🔸بعضى ديگر گفته اند: جمله (و الذين تبوؤ ا...) عطف است بر كلمه #مهاجرين .
🔸بنابراين نظريه، انصار هم در فى ء شريك مهاجرين خواهند بود. اين مفسر سپس گفته اگر كسى اشكال كند در روايت آمده (رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم فى ء بنى النضير را تنها به مهاجرين داد، و به انصار نداد، مگر به سه نفر از فقراى ايشان ) در پاسخ مى گوييم اين روايت خود دليل بر عطف است ، نه استيناف، براى اينكه اگر جائز نبوده به انصار بدهد، به آن سه نفر هم نمى داد، و حتى به يك نفر هم نمى داد، پس اينكه به بعضى داده خود دليل بر شركت انصار با مهاجرين است. چيزى كه هست از آنجا كه امر فى ء ارجاع به رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله وسلم شده،او مى توانسته به هر نحو كه صلاح بداند به مصرف برساند، و آن روز و در شرايط آن روز مصلحت ديده آن طور تقسيم كند.
🔸از نظر ما هم مناسب تر آن است كه جمله (و الذين تبووا...) و همچنين جمله بعدى را كه مى فرمايد: (و الذين جاءوا من بعدهم ) عطف بر كلمه #المهاجرين بگيريم، نه استيناف، براى اينكه كلمه #للفقراء بيان مصاديق سهم سبيل اللّه است.
🔸بلكه روايتى هم كه مى فرمايد: (به سه نفر از انصار سهم داد) همان طور كه آن مفسر گفت خود مؤيد اين نظريه است، براى اينكه اگر سهيم در فى ء تنها مهاجرين بودند و بس، به سه نفر از انصار سهم نمى داد، و اگر فقراى انصار هم مانند مهاجرين سهم مى بردند، با در نظر گرفتن اينكه به شهادت تاريخ بسيارى از انصار فقير بودند بايد به همه فقراى انصار سهم مى داد، نه فقط به سه نفر، و همان طور كه ديديم به تمامى مهاجرين سهم داد، (و خلاصه كلام اين شد كه اولا اختيار فى ء به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم سپرده شد، و در ثانى ذكر مهاجرين صرفا به منظور بيان مصداق بوده، نه اينكه مهاجرين سهم داشته اند، و ثالثا جمله (و الذين ...) عطف به ما قبل است، و جمله اى جديد نيست ).
🔸پس بنا بر اين، ضمير #هم در جمله (و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم ) به مهاجرين برمى گردد.
و مراد، قبل از آمدنشان و هجرتشان به مدينه است.
يحبون من هاجر اليهم
🔸يعنى مردم مدينه كسانى را كه از مكّه به سويشان هجرت مى كنند به خاطر اينكه از دار كفر به دار ايمان و به مجتمع مسلمين هجرت مى كنند دوست مى دارند.
و لا يجدون فى صدورهم حاجه مما اوتوا
🔸ضمير در #لا يجدون و در #صدورهم به انصار برمى گردد، مى فرمايد: انصار در باطن خود حاجتى نمى يابند. و ضمير #اوتوا به مهاجرين برمى گردد، و منظور از حاجت بدانچه به مهاجرين دادند، اين است كه چشم داشتى به فى ء بنى النضير نداشتند. و كلمه #من در #مما اوتوا به قول بعضى بيانيه، و به قول بعضى ديگر تبعيضى است. و معناى جمله اين است كه: انصار حتى به خاطرشان هم نگذشت چرا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم از فى ء بنى النضير به مهاجرين داد و به ايشان نداد، و از اين بابت نه دلتنگ شدند، و نه حسد ورزيدند.
🔸بعضى هم گفته اند: مراد از حاجت، معلول حاجت است و آن حالتى است كه حاجت انسان را دچار آن مى سازد، يعنى حالت غيظ. و معناى جمله اين است كه: انصار در دل خود از اين بابت خشمى احساس نمى كنند.
🌺 تفسیر آیه9⃣2⃣ سوره #الحدید از تفسير شریف المیزان
🔰لِّئَلا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكتَبِ أَلا يَقْدِرُونَ عَلى شىْءٍ مِّن فَضلِ اللَّهِ ...9⃣2⃣
🔸 ازظاهر سـيـاق بـرمـى آيـد كـه در آيـه شـريـفـه التـفـاتـى از خطاب به مؤمنين كه در (يـجعل لكم ) بود به خطاب به شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم) به كـار رفته باشد، و خطاب در آيه و روى سخن در آن متوجه شخص شخيص آن جناب باشد. و مـراد از #عـلم مـطلق اعتقاد است همچنان كه كلمه #زعم هم به همين معنا است و كلمه #ان مـخـفـف #ان اسـت، و ضـمـير #يقدرون به مؤمنين بر مى گردد، و در اين كلام تعليلى است براى مضمون آيه قبلى.
🔸و مـعـنـاى آيـه ايـن است كه: اگر ما ايشان را با اين كه مرتبه اى از ايمان داشتند امر به ايـمـان كـرديـم، و وعده شان داديم كه دو كفل از رحمت به آنان مى دهيم و نور و مغفرتشان ارزانـى مـى داريـم، هـمـه بـراى ايـن بـود كـه اهـل كـتـاب خيال نكنند مؤمنين هيچ قدرتى ندارند، و بـه هـيـچ وجـه دسـتـشـان بـه فـضـل خـدا نـمـى رسـد، و تـنـهـا مؤمنـيـن اهل كتابند كه اگر ايمان داشته باشند اجرشان دو چندان داده مى شود.
🔸بعضى از مفسرين گفته اند: #لا در #لئلا زايده است، و ضمير در جمله #يقدرون بـه اهـل كتاب بر مى گردد، و معناى آيه چنين است كه: اگر ما به مؤمنين آن وعده ها را داديم، براى اين بود كه اهل كتاب كه معتقدند و مى گويند: اگر مؤمنين ما به كتاب اسلام ايـمـان بـيـاورنـد دو اجـر دارنـد، و اگـر نـياورند يك اجر (پس واجب نيست ايمان بياورند)، بدانند كه در اشتباهند، و اگر به كتاب اسلام ايمان نياورند دستشان به هيچ جا بند نيست، و بـه هـيـچ فـضـلى از خـدا دسـت نـمى يابند، اين گفته آن مفسر است، ليكن اينطور معنا كردن، لقمه را از پس گردن به دهان بردن است.
🔰و ان الفـضـل بـيـد اللّه يـوتـيـه مـن يـشـاء و اللّه ذو الفـضـل العظيم
🔸 قسمت از آيه عطف است بر جمله (ان لا يعلم )، و معنايش اين كه: اگر ما آن وعده ها را داديم، براى اين بود كه چنين و چنان شود، و نيز براى اين بود كه فضل به دست خدا است و خدا داراى فضلى عظيم است.
البـتـه در آيـه شـريـفـه اقـوال و احـتـمـالات ديـگـرى نـيـز هـسـت، كـه در نقل و بحث پيرامون آنه افايده اى نيست.
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 5⃣7⃣سوره #الواقعه از تفسير شریف المیزان
🔰فلا اقسم بمواقع النجوم5⃣7⃣
🔸كلمه #لا_اقسم رويهم سوگند است.
بـعـضـى گفته اند: كلمه #لا در آن زيادى و بى معنا است، (و تنها منظور تاكيد آورده شده)، و كلمه #اقسم به معناى (سوگند مى خورم) است.
بـعـضـى ديگر گفته اند: كلمه #لا نافيه است، و مى خواهد بفرمايد: من سوگند نمى خورم.
و كـلمـه #مـواقـع جـمـع #مـوقـع اسـت، كـه بـه مـعـنـاى مـحـل اسـت و مـعـنـاى آيـه چـنين است كه: من سوگند مى خورم به محلهاى ستارگان، به آن جايى كه هر ستاره در آسمان دارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه #مواقع جمع #موقع هست ليكن موقع مصدر ميمى و به معناى وقوع و سقوط است، و آيه مى خواهد به سقوط ستارگان در روز قيامت، و يا بـه افـتـادن شـهـاب هـا بـر سـر شـيـطـان هـا، و يـا بـه مـحـل سـقـوط سـتـارگـان در هـنـگـام غـروب اشـاره كـنـد. ولى وجـه اول بهتر است و به ذهن زودتر مى رود.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات 7⃣7⃣الی0⃣8⃣سوره #الواقعه از تفسير شریف المیزان
🔰انـه لقـرآن كـريـم7⃣7⃣
🔰 فـى كـتـاب مـكـنـون8⃣7⃣
🔰 لا يـمـسـه الا المـطـهـرون9⃣7⃣
🔰 تنزيل من رب العالمين0⃣8⃣
🔸معناى اينكه قرآن كريم و (انى كتاب مكنون) است. از آنجايى كه كفار مسأله وحدانيت خدا را در ربوبيت و الوهيت و همچنين مسأله بعث و جزا را انـكـار داشـتـنـد، و انـكـار خـود را بـا انـكـار قـرآن كـه بـه رسول اسلام نازل شده و در آن داستان توحيد و معاد آمده اظهار مى داشتند، در حـقـيـقـت انـكـارشـان مـنـشـعـب بـه دو انـكـار مـى شـد، اول اصـل تـوحـيـد و بـعـث، دوم انـكـار قـرآنـى كـه مـشتمل بر مسأله توحيد و بعث است، و يا به عبارت ديگر توحيد و بعثى كه قرآن از آن خـبـر مـى دهـد، هـمـيـن جـهـت خـداى تـعـالى در ايـن سـوره دو جـور بـا آنـان صـحـبـت كـرد اول اين كه با ذكر شواهدى از آيات و ادله توحيد و بعث اين دو مسأله را اثبات نمود، كه ايـن استدلال از جمله #نحن_خلقناكم شروع شده، و در جمله #متاعا_للمقوين ختم مى شود.
نـوع دوم بـه بـيـانى آن را اثبات نمود كه در عين اثبات مطلب، كلام اللّه بودن قرآن را نـيـز اثـبـات مـى كـنـد، و مـسـجـل مـى سـازد كـه قـرآن كـلام خـدا و مـحـفـوظ نـزد او و نازل شده از ناحيه او است، و بالاخره آن را به بهترين وصفى توصيف كرد.
پس جمله (انه لقرآن كريم ) جواب قسم سابق است، و ضمير در آن به قرآنى كه از سياق استفاده مى شود بر مى گردد، و از توصيف خداى تعالى قرآن را به لفظ كريم و بدون هيچ قيد - البته با در نظر داشتن اين كه مقام آيه مقام مدح است - چنين بر مى آيد قرآن به طور مطلق كريم و محترم است، و هم نزد خدا كريم و عزيز است، و هم بدين جهت كـريـم است كه صفاتى پسنديده دارد، و هم بدين جهت سودرسان براى خلق است، سودى كـه هـيـچ چـيـز جـاى آن را نـمـى گـيـرد، چـون مـشـتـمـل بـر اصول معارفى است كه سعادت دنيا و آخرت بشر را تضمين مى كند.
و جمله (فى كتاب مكنون) توصيف دوم قرآن است، مى فرمايد: قرآن محفوظ و مصون از هـر دگـرگـونـى و تـبـديل است، چون در كتابى است كه آن كتاب اينطور است و آن كتاب عـبـارت اسـت از لوح مـحـفـوظ، هـمـچـنـان كـه در جـاى ديـگـر فـرمـوده : (بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ).
و جـمـله (لا يـمـسـه الا المـطـهـرون) صـفـت كـتـاب مـكـنـون و لوح مـحـفـوظ اسـت، البته احتمال اين نيز هست كه صفت سومى براى قرآن باشد، و بنابراين كه حرف #لا در آن لاى نافيه باشد برگشت هر دو احتمال به يك معنا است.
و مـعنايش اين است كه: آن كتاب مكنون كه قرآن در آن است و يا قرآنى كه در آن كتاب است، از دسترس اغيار و ناپاكان محفوظ است، و به جز پاكان كسى با آن مساس ندارد.
مراد از #مس و #مظهرون در آيه: (لا يسمه لا المطهرون)
و بـه هـر تـقـديـر كـلام در سـيـاق بـزرگـداشـت امـر قـرآن اسـت، مـى خـواهـد قـرآن را تـجـليـل كـند، و از همينجا مى فهميم كه منظور از مس قرآن دست كشيدن به خطوط آن نيست، بلكه علم به معارف آن است، كه جز پاكان خلق كسى به معارف آن عالم نمى شود، چون فـرمـوده: قـرآن در كـتابى مكنون و پنهان است، و آيه شريفه (انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم) نيز به آن اشاره مى كند.
و كـلمـه #مـطـهـرون اسـم مـفعول از باب تفعيل تطهير است، و منظور از #مطهرون كـسـانـى هـسـتند كه خداى تعالى دلهايشان را از هر رجس و پليدى يعنى از رجس گناهان و پـليـدى ذنوب پاك كرده، و يا از چيزى كه از گناهان هم پليدتر و عظيم تر و دقيق تر است، و آن عبارت است از تعلق به غير خداى تعالى، و اين معناى از تطهير با كلمه #مس گفتيم معناى علم است مناسب تر از طهارت به معناى پاكى از حدث و يا خبث است، وخيلى روشن است.
پس مطهرون عبارتند از كسانى خداى تعالى دلهايشان را پاك كرده، مانند ملائكه گرامى و بـرگـزيـدگـانـى از بـشـر كـه دربـاره آنـان فرموده: (انما يريد اللّه ليذه بعنكم الرجـس اهـل البيت و يطهركم تطهيرا) ولى بعضى از مفسرين كه متاسفانه بيشتر ايشان مى باشند بدون هيچ دليلى آيه را مختص ملائكه كرده اند.
بـعضى هم كلمه #لا در جمله #لا_يمسه را لاى ناهيه گرفته، و گفته اند: مراد از مـس، دسـت كـشـيدن به قرآن است، و مراد از طهارت هم طهارت از حدث و خبث، و يا تنها از حـدث اسـت، و كلمه #مطهرون را هم با دو تشديد قرائت كرده اند، يعنى تشديد طاء و تـشـديـد هـاء و كـسـره هـاء كـه در اصـل مـتـطهرون بوده. و خلاصه آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: كسى نبايد دست به خطوط قرآن بكشد، مگر آنكه وضو گرفته باشد، و يا هم با وضو باشد و هم بدنش پاك باشد.
آيـه را بـا فـرض ايـن كـه كـلمـه #لا نـافـيـه بـاشـد نـيـز مـى شـود حـمـل بـر ايـن مـعـنا كرد، و گفت كه : جمله مذكور جمله اى است خبرى، كه منظور از آن انشاء است و اين مسلم است كه انشاء به صورت اخبار بليغ تر است،
🔹ادامه دارد...👇
🌺 بحث روایتی آیات سوره #الواقعه از تفسير شریف المیزان
🔰بحث روايتى
🔸در مجمع البيان در ذيل آيه (ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون ) مى گويد: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده كه فرمود: هيچ وقت نگوييد من زراعت كردم، بلكه بگوييد من حرث كردم.
🔸مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از عده اى از صاحبان كتب حديث از ابو هريره از آن جناب نقل كرده.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (ءانتم انزلتموه من المزن ) مى گويد: از معصوم روايت شده كه فرمود: #مزن ابر است و در ذيل جمله (نحن جعلناها تذكرة) فرمود: يعنى آتش را وسيله يادآورى آتش روز قيامت كرديم، (و متاعا للمقوين ) فرمود يعنى وسيله زندگى محتاجان.
🔸و در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه (فسبح باسم ربك العظيم) مى گويد: در روايتى صحيح از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آمده كه وقتى اين آيه نازل شد، فرمود: همين آيه را ذكر ركوع خود كنيد (و بگوييد سبحان ربى العظيم).
مؤلف: اين روايت را كتاب فقيه نيز به طور مرسل، يعنى بدون ذكر سند آورده،
و الدر المنثور هم آن را از جهنمى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم نقل كرده است.
🔸و در الدر المنثور است كه نسائى و ابن جرير و محمد بن نصر و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و ابن مردويه و بيهقى (در كتاب شعب الايمان) از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: قرآن كريم در شب قدر از آسمان بالا آسمان دنيا يكباره نازل شد، و پس از آن (در طول بيست و سه سال ) تكه تكه نازل گرديد. و در عبارتى دگر آمده كه گفت: (ثم نزل من السماء الدنيا الى الارض نجوما ثم قرء فلا اقسم بمواقع النجوم - سپس از آسمان دنيا تكه تكه بر زمين نازل گرديد)، آنگاه اين آيه را قرائت كرد: (فلا اقسم بمواقع النجوم).
🔸مؤلف: ظاهر اين روايت اين است كه: ابن عباس خواسته است مواقع نجوم را به اوقات نزول تكه تكه هاى قرآن تفسير كند، چون در گفتارش داشت: (ثم نزل من السماء الدنيا الى الارض نجوما - سپس از آسمان دنيا نازل شد زمين نجوما يعنى قطعه قطعه.
🔸و در تفسير قمى در ذيل آيه (فلا اقسم بمواقع النجوم )از امام (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: معناى #لا اقسم #اقسم است، و كلمه #لا به معناى نفى نيست.
🔸و در الدر المنثور است كه: ابن مردويه به سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم در معناى آيه (انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون )فرمود: قرآن نزد خدا در مصحفى مطهر بود، و در معناى آيه (لا يمسه الا المطهرون) فرمود: كسى جز مقربين با آن تماس ندارد.
مؤلف: تفسير مطهرون به مقربين مؤيد همان بيان گذشته ما است، و ما در تفسير آيه شريفه (هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ...) حديثى از امام صادق عليه السلام در معرفى كتاب مكنون نقل كرده ايم.
🔸و در مجمع البيان در ذيل آيه (لا يمسه الا المطهرون) گفته است: علما گفته اند كه براى شخص جنب و زن حائض و كسى كه حدثى از او سر زده (يعنى يكى از چيزهايى كه وضو را باطل مى كند از او سر زده، و بعد از آن وضو نگرفت ) نبايد با خطوط قرآن تماس بگيرد،
(نقل از محمد بن على عليه السلام).
🔸مؤلف: منظور از تماس مصحف به دليل رواياتى ديگر تماس كتابت و خطوط مصحف است.
و در كافى به سند خود از داوود بن فرقد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت: از آن جناب از تعويذ (حرز) پرسيدم: كه حائض بر خود آويزان كرده آيا جائز است؟ فرمود: عيبى ندارد، و اضافه كرد كه حتى مى تواند قرآن را بخواند و يا بنويسد، و دست به آن نكشد.
🔸و در الدر المنثور است كه: عبد الرزاق و ابن ابى داود و ابن منذر، از عبداللّه بن ابو بكر از پدرش ابوبكر روايت كرده اند كه گفت: در نامه اى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به عمرو بن حزم نوشته آمده است: قرآن را مس نكن مگر با داشتن طهارت.
🔸مؤلف: روايات در اين باب هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل سنت بسيار است.
و باز در الدر المنثور است كه مسلم و ابن منذر و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بارانى آمد حضرت فرمود مردم دو دسته اند بعضى شاكر و بعضى كافر، آنها كه نعمت خداى را كفران كردند گفتند اين باران لطفى است كه فلان ستاره به ما كرده در اينجا بود كه آيات (فلا اقسم بمواقع النجوم ... و تجعلون رزقكم انكم تكذبون )نازل شد.
🔹ادامه...👇
🌺تفسیر آیات8⃣و 9⃣ سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰الا تطغوا فى الميزان8⃣
🔰 و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان9⃣
🔸ظـاهـرا مراد از #ميزان در اين آيه غير از ميزان در آيه قبلى است، در آنجا گفتيم منظور مـطـلق هـر چـيـزى است كه وسيله سنجش باشد، ولى در اين آيه منظور خصوص ترازوهاى مـعـمـولى اسـت، كـه سـنـگـيـنـى هـا را با آن مى سنجند، و بنابراين اين كه فرمود: (الا تـطـغـوا...) در حـقيقت خواسته است از يك حكم كلى يعنى حكم (و وضع الميزان) حكمى جزئى بيرون بكشد و مـعـانـيـش ايـن اسـت كـه لازمـه ايـنـكـه مـا بـا وضـع مـيـزان حـق و عـدل را در بـين شما تقدير كرديم، و اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستى ترازو و سنجش را بكنيد.
و امـا بـنـابـر آن تـفـسيرى كه در جمله قبلى مى گفت: منظور از وضع ميزان همان ترازوى مـعـمـولى اسـت، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مى شود، و چنين معنا مى دهد: اين كه در آيه قبلى گفتيم خداوند ميان شما ميزان وضع كرده معنايش اين است كه شما بايد در كـشـيـدن و سنجيدن سنگينى ها رعايت عدالت را بكنيد، و در آن طغيان روا مداريد، (كه وقتى جـنـسـى را مـى خـريـد بـا سـنـگـى سـنگين تر بكشيد، و چون مى فروشيد با سنگى سبك بـفـروشـيـد) و بـه هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه اين، ظاهر كلمه #ان در جمله (ان لا تـطغوا) اين است كه تفسيرى باشد، و جمله #لا_تطغوا نهى از طغيان در وزن كـردن اسـت، و جـمـله (و اقيموا الوزن بالقسط) امرى است كه به آن نهى عطف شده، و كـلمـه #قـسـط به معناى عدل است، و جمله (و لا تخسروا الميزان ) نيز نهى ديگرى كـه بـه آن امـر عطف شده، و نهى قبلى يعنى جمله #لا_تطغوا را بيان ومى كند، و كلمه #اخـسـار كـه مصدر فعل (لا تخسروا) است در مورد سنجيدن به معناى كم فروختن و زياد خريدن است، به نحوى كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود.
بـعـضـى از مـفـسـريـن حـرف #لا را در جمله (لا تطغوا) نافيه، و حرف #ان را نـاصـبـه گـرفـتـه اند، و تقدير كلام را (لئلا تطغوا - براى اين كه طغيان نكنيد) دانـسـتـه انـد. آنـگـاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايى عطف بر جمله خـبـرى شـود و بـا ايـن كه در اينجا خبر مى دهد از اين كه خداى تعالى چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت بپا داريد؟ در پاسخ از اين اشكال دچار زحمت و تكلف شده اند.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a