eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
987 ویدیو
75 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 🌸🌹 ✍️✍️✍️راوی : روز یکشنبه 9 شهریور 65 از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس میخواهد داخل برود آزاد است. من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم . هم وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند و هاشون رو برپا میکردند. بوی به مشام میرسید و حسن بی تاب بود.. نهار رو که خوردیم اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات.. اسم من و حسن رو هم خوندند.. من بودم و حسن بود...حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجکها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم.. یک مینی بوس و چند تا وانت وارد مدرسه شدند و بعد از زیر قرآن رد شدن و وداع با بفیه بچه ها سوار ماشین ها شدیم و هنوز هوا روشن بود که به رسیدیم و از اونجا به گردانها به عنوان مامور شدیم..من رفتم گردان و حسن رفت گردان لشگر10 سیدالشهداء(ع).. کامیونهای کمپرسی آمدند و بچه های گردانها رو سوار کردند برای انتقال به خط مقدم ، و من و حسن هم از هم جدا شدیم . هوا گرگ و میش بود که روی در داخل خاک عراق از ماشینها پیاده شدیم و دسته ها به خط شدند و فرمانده ها شروع کردن به توجیه نیروهاشون و من هم تو فکر حسن بودم که ماشین نیروهایی (ع) رسید... هوا داشت تاریک میشد که شام رو هم پخش کردند و گفتند همه شام بخورند شام کنسرو ماهی و نون بود و من چون تجربه خوردن این شام و تشنگی رو داشتم شام نخوردم..داشتم نارنجکهام رو روی بند حمایل محکم میکردم که یکی از پشت سر بغلم کرد و کتفهام رو سفت گرفت و تا اومدم بفهمم کیه دو تا ماچ از صورت من کرد و من رو رها کرد من تا صورت برگردوندم او دیگر چند متری از من دور شده بود..اون حسن مقدم بود که خندان از من دور میشد و با خنده میگفت بالاخره ماچت کردم. من رو حلال کن و در حالیکه با کن بازی میکرد از به پائین سرازیر شدند. و گردان ما هم بعد از حرکت کرد. 🌸🌹 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 @alvaresinchannel
❇️❇️ مشخصات عکس حاج منصور رحیمی رزمندگان شهید به روایت: خیلی اصرار داشت که ومن برای اینکه او را ازسرخودم وا کنم گفتم باشه حلال او سر مرا بوسید وگفت پدر من اینجوری نه. . با تعجب دوروبرم را نگاه کردم وگفتم بابا مگه غیر ازمنو توهم کسی اینجا هست. که باید راضی بشه. دید کار بیخ پیداکرد حرف رو عوض کرد. من بازبان ترکی شروع کردم با علیه السلام حرف زدن وازته دل گفتم امام حسین فدات بشم تو چه حالی داشتی وقت وداع با علی اکبرت. @alvaresinchannel