eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
893 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
689 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 پارسال توفیقی بود تا با در آخرین روز میهمانی در در شب جمعه به دیدار همسر و مادر شهیدان عراقی برویم حکایت پابوسی همسر و مادر شهیدان عراقی از اینجا آغاز شد👇👇 آقا سید محمود همسایه ی روبروی منزلی بود که ما کربلا در آن ساکن بودیم. با خبر شدیم پدر و برادران آقا سید محمود در عراق که در سال 1369 اتفاق افتاد توسط رژیم بعثی ربوده و به شهادت رسیده اند و والده سالخورده ایشان در مصیبت عزیزانش بینایی اش را از دست داده. با مشورت با دوستان مقرر شد که به دست بوسی این همسر و مادر شهید برویم. یکی دو ساعت به مغرب روز پنجشنبه بود که خدمت این مادر رسیدیم. فضای عجیبی بود. از بدو ورود دوستان و همراهان ، این مادر که به وجد آمده بود به زبان فارسی به جمع بچه های خوش آمد میگفت. این مادر و همسر شهید در بین صحبت هایش مدام صدام رو لعنت میکرد این مادر با گریه میگفت: ماموران صدام لعنتی برای بردن همسر و فرزندان من با تانک اومدند و اونها رو بردند و تا امروز از اون ها خبری ندارم. با اشاره به تصویر پسر کوچکترش با گریه میگفت: این پسرم با مسلسل از حرم امام حسین علیه السلام در مقابل حمله بعثی ها محافظت میکرد. بعثی ها خیلی دنبالش بودند. ✔️ میگفت : برای اینکه رژیم بعثی فرزندان ما را برای جبهه ها جنگ مقابل ایران نفرسته فرزندانمون رو در زیر زمین مخفی میکردیم تا صدامیان اونها رو پیدا نکنند. اونقدر این مادر اشتیاق به بازگویی مصائبش را داشت که احساس میشد سال ها این بغض را در گلو دارد تا برای کسانی بیان کند که از رژیم بعثی صدمه دیده اند. اونقدر اشتیاق به شنیدن خاطرات این مادرکه به فارسی صحبت میکرد در همراهان بود که متوجه نشیدیم آفتاب داره غروب میکنه. پایان دیدار با این مادر و همسر شهید در با ذکر توسل به امام حسن علیه السلام و فرزندش حضرت قاسم علیه السلام ختم شد. و در آخر هم افتخار این را داشتیم با جمع با این مادر عکسی به یادگار بگیریم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷 #روزی_که_امام_خندید پسر #حاجی_بخشی تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی #حسینیه_جماران مملو از جمعیت بود #امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای #رزمنده_ها تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه #حاجی_بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند #کربلا حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: #روح_الله حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی #راهیان_کربلا...یاد #مرحوم_حاجی_بخشی گرامی باد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شهادت 18 تیرماه 1365 محل شهادت : 2️⃣ ✍️✍️✍️: روای: تمام سر وصورتم رو خون گرفته بود . ابتدا فکر کردم مجروح شدم، خون ها رو از صورتم پاک کردم و یه تکونی خوردم. چیری نشده بود سینه رو از خاک بلند کردم و یه نگاه به اطراف انداختم .. دیدم ابوالفضل رمضانی پاش به پوست آویزونه و افتاده. اومدم بالاسرش ، دیدم زنده است . خودم رو به برادر لطیفی که چند متر جلوتر بود رسوندم و با هم مشورتی کردیم.قرار شد برادر لطیفی معبر رو ادامه بده و من هم ابوالفضل رو از معبر بیرون ببرم. طناب معبر رو توی میدون محکم کردم وابوالفضل رمضانی هم خودش کمک کرد و در حالیکه خون زیادی از محل زخم هاش میومد به اول میدون اومدیم و بچه های امدادگر رو خبر کردم و مشغول بستن زخم ابوالفضل شدند و من برگشتم توی میدون مین. مسیر معبر و طناب معبر سفید زنگ با خون هایی که از ابوالفضل رفته بود کاملا قرمز شده بود ، دو نفری معبر رو تموم کردیم و سیم خاردارهای توپی آخر میدون مین رو هم قطع کردیم ، هنوز دشمن متوجه نشده بود. معبر کامل باز شده بود یکی دوبار عرض معبر رو رفتیم و اومدیم و وارسی کردیم که مین جانمونده باشه. فرمانده گردان رو هم آوردیم توی معبر و ایشون هم تا انتهای معبر رفت و خاطرش جمع شد که معبر باز است. اومدیم اول میدون وسروقت . خونریزی زیاد خیلی بیحالش کرده بود. ابوالفضل قد بلندی داشت وخیلی هم هیکلی بود. اما این زخم کاری همه توانش رو برده بود اما اون لبخند همبشگی روی لبانش بود. با برادر لطیفی کا رها رو تقسیم کردیم. من اول میدون نشستم ولطیفی هم رفت آخر میدون و بچه های گردان قمر بنی هاشم علیه السلام برای شکستن خط دشمن وشروع عملیات وارد معبر شدند. درگیری شروع شد دشمن مقاومت میکرد و آتش سنگینی رو منطقه اجرا میکرد . سمت چپ ما چند تا تیربار سنگین کار میکرد . نارنجک برداشتم و برای آخرین بار نگاهم به ابالفضل افتاد که دیگه رمقی به تن نداشت با او خدا حافظی کردم ورفتم سروقت سنگر دوشکا... با دشمن درگیر شدیم و خودم هم مجروح شدم و وقت عقب اومدن سراغ ابوالفضل رو گرفتم او رو عقب برده بودند. توی بیمارستان بودم که خبر دادند ابوالفضل رمضانی شهید شده. ✅ هنوز یاد اون معبر که طناب معبرش با خون ابوالفضل رنگین شد زنده است ..اون هایی که از به مشرف میشوند یادشون نره که معبر عبورشون با خون شهید ابوالفضل رمضانی سرخ شده و اگر زیارت با عزتی است به یمن از پا افتادن ابوالفضل هاست. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 دو قبله دارد برای ... برای ... هفته بسیج مبارکباد @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷 پسر تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی مملو از جمعیت بود وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی ...یاد گرامی باد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 در شب اول فروردین ماه سال 63 یه تعدای از های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا برای عبور امن برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند. شب سختی بود البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند. و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند. اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا و تکرار شد. یاد که غریبانه در سال های سال آرمیدند بخیر. امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷 پسر تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی مملو از جمعیت بود وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی ...یاد گرامی باد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 در شب اول فروردین ماه سال 63 یه تعدای از های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا برای عبور امن برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند. شب سختی بود البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند. و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند. اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا و تکرار شد. یاد که غریبانه در سال های سال آرمیدند بخیر. امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شهادت 18 تیرماه 1365 محل شهادت : ✍️✍️✍️: روای: تمام سر وصورتم رو خون گرفته بود . ابتدا فکر کردم مجروح شدم، خون ها رو از صورتم پاک کردم و یه تکونی خوردم. چیری نشده بود سینه رو از خاک بلند کردم و یه نگاه به اطراف انداختم .. دیدم ابوالفضل رمضانی پاش به پوست آویزونه و افتاده. اومدم بالاسرش ، دیدم زنده است . خودم رو به برادر لطیفی که چند متر جلوتر بود رسوندم و با هم مشورتی کردیم.قرار شد برادر لطیفی معبر رو ادامه بده و من هم ابوالفضل رو از معبر بیرون ببرم. طناب معبر رو توی میدون محکم کردم وابوالفضل رمضانی هم خودش کمک کرد و در حالیکه خون زیادی از محل زخم هاش میومد به اول میدون اومدیم و بچه های امدادگر رو خبر کردم و مشغول بستن زخم ابوالفضل شدند و من برگشتم توی میدون مین. مسیر معبر و طناب معبر سفید زنگ با خون هایی که از ابوالفضل رفته بود کاملا قرمز شده بود ، دو نفری معبر رو تموم کردیم و سیم خاردارهای توپی آخر میدون مین رو هم قطع کردیم ، هنوز دشمن متوجه نشده بود. معبر کامل باز شده بود یکی دوبار عرض معبر رو رفتیم و اومدیم و وارسی کردیم که مین جانمونده باشه. فرمانده گردان رو هم آوردیم توی معبر و ایشون هم تا انتهای معبر رفت و خاطرش جمع شد که معبر باز است. اومدیم اول میدون وسروقت . خونریزی زیاد خیلی بیحالش کرده بود. ابوالفضل قد بلندی داشت وخیلی هم هیکلی بود. اما این زخم کاری همه توانش رو برده بود اما اون لبخند همبشگی روی لبانش بود. با برادر لطیفی کا رها رو تقسیم کردیم. من اول میدون نشستم ولطیفی هم رفت آخر میدون و بچه های گردان قمر بنی هاشم علیه السلام برای شکستن خط دشمن وشروع عملیات وارد معبر شدند. درگیری شروع شد دشمن مقاومت میکرد و آتش سنگینی رو منطقه اجرا میکرد . سمت چپ ما چند تا تیربار سنگین کار میکرد . نارنجک برداشتم و برای آخرین بار نگاهم به ابالفضل افتاد که دیگه رمقی به تن نداشت با او خدا حافظی کردم ورفتم سروقت سنگر دوشکا... با دشمن درگیر شدیم و خودم هم مجروح شدم و وقت عقب اومدن سراغ ابوالفضل رو گرفتم او رو عقب برده بودند. توی بیمارستان بودم که خبر دادند ابوالفضل رمضانی شهید شده. ✅ هنوز یاد اون معبر که طناب معبرش با خون ابوالفضل رنگین شد زنده است ..اون هایی که از به مشرف میشوند یادشون نره که معبر عبورشون با خون شهید ابوالفضل رمضانی سرخ شده و اگر زیارت با عزتی است به یمن از پا افتادن ابوالفضل هاست. @alvaresinchannel
شما به میروید و من آنجا با شما نماز خواهم خواند انشاءالله (امام خمینی) نقل قولی از قبل از به ما رسیده ایشون فرمودند: به بگویید که... من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. ✅ شب قبل ازکربلای ۵ فرمانده تخریب شهید زینال حسینی برای که قرار بود رو بشکنند و بچه های مامور به گردان ها سخنرانی کرد. ابتدا کلیتی از عملیات و سختی هاش گفت و گفت : با توجه به عملیات قبل (کربلای4) که با مشکل مواجه شد احتمال زیاد داره که دشمن هوشیار باشه و مجبور باشیم زیر نور منورها و آتیش های سنگین با دشمن روبرو شویم سید حسابی دل ها رو خالی کرد و این هم به این خاطر بود که اگر کسی آمادگی نداشته باشه بیرون بیاد. اون شب آخرین جمله ای که امیدها رو به جمع برگرداند این بود. گفت برادرها!!! نقل قولی از امام عزیز به ما رسیده ایشون فرمودند به بچه های رزمنده بگویید که… رزمنده ها شما به کربلا میروید من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این جمله ای که سید فرمود همه رو به وجد آورد و اونجا با همه وجود شعار دادند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی رو نگهدار. راوی : جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه جوان بودند و عاشق شهادت وعده داده بودند رو باز میکنند یادش بخیر این صدا که پخش میشد به وجد میومدند ... اما موتور شوخی هم روشن میشد. و به شوخی با هم دسته جمعی میخوندند... 🔷 کربلا کربلا ما داریم میاییم اگه مورچه بودیم تا حالا رسیده بودیم😁 اگه لاکپشت بودیم قدس و گرفته بودیم😊 کربلا کربلا ما داریم میاییم اگرم نیاییم ، یارم مییاید دلدارم مییاید😊😊😊 یاد شوخی هاشون هم بخیر 🟢 در روزهای پاده روی اربعین به سوی قرارگاه عاشقان یادتون هستیم @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷 پسر تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی مملو از جمعیت بود وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی ...یاد گرامی باد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 1️⃣ سال 63 ✅ در شب اول فروردین ماه سال 63 یه تعدای از های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا برای عبور امن برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند. شب سختی بود البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند. و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند. اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا و تکرار شد. یاد که غریبانه در سال های سال آرمیدند بخیر. امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 ✅ 🌷 پسر تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی مملو از جمعیت بود وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی ...یاد گرامی باد 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
شما به میروید و من آنجا با شما نماز خواهم خواند انشاءالله (امام خمینی) این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. ✅ شب قبل ازکربلای ۵ فرمانده تخریب شهید زینال حسینی برای که قرار بود رو بشکنند و بچه های مامور به گردان ها سخنرانی کرد. ابتدا کلیتی از عملیات و سختی هاش گفت و گفت : با توجه به عملیات قبل (کربلای4) که با مشکل مواجه شد احتمال زیاد داره که دشمن هوشیار باشه و مجبور باشیم زیر نور منورها و آتیش های سنگین با دشمن روبرو شویم سید حسابی دل ها رو خالی کرد و این هم به این خاطر بود که اگر کسی آمادگی نداشته باشه بیرون بیاد. اون شب آخرین جمله ای که امیدها رو به جمع برگرداند این بود. گفت برادرها!!! نقل قولی از امام عزیز به ما رسیده ایشون فرمودند به بچه های رزمنده بگویید که… رزمنده ها شما به کربلا میروید من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این جمله ای که سید فرمود همه رو به وجد آورد و اونجا با همه وجود شعار دادند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی رو نگهدار. راوی : جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
اونهایی که از راهی هستند حتما بخوانند یاد باد آن روزگاران یاد باد شهادت : شب عملیات کربلای یک... هنگام باز کردن معبر در محل شهادت : مهران 9 تیرماه 1365 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اونهایی که از راهی هستند حتما بخوانند ☑️ شهید موسی انصاری ✍️✍️✍️ راوی: چندروزی مانده بودبه که اعزام انفرادی گرفته و به آمدم بعد از چند روز با یه مینی بوس به سمت مهران اومدیم و در کنار رودخانه کنجان چم در شیار کوهی مستقر شدیم یکی دو روز بود که اومده بودیم حالم ناخوش شد روز دوم به دستور فرمانده تخریب و توسط معاون ایشون تیم بندی شدیم و بنده در تیم که قرار بود معبر عملیات رو بزنه قرار گرفتم اما این توفیق به خاطر مریضی و ناخوشی از من سلب شد و شهید اربابیان یکی دیگه از بچه ها رو جایگزین من کرد. به شهید اربابیان اعتراض کردم اما ایشون با مهربانی گفت: که ماموریت های دیگری هم داریم و از شما استفاده خواهیم کرد با یه تعداد از ، طرح عملیات و اطلاعات عملیات ماموریت پیدا کردیم تا بعد از شکستن خط توسط رزمندگان ، معبر رو برای عبور لودر و بلدوزرها عریض کنیم ساعات پایانی روز 9 تیر ماه سال 65 (ع) شروع شد و رزمنذگان از که درمیدان مین باز نمودند عبور کرده و خط دشمن شکسته شد. بچه های گردان ها درحال پیشروی به سمت دشمن بودند که ماموریت ما آغاز شد قرار براین بود که معبر به پهنای عبور لودر و بولدوزرها از مین و موانع پاکسازی شود وقتی به معبر رسیدیم از دستگاههای مهندسی پیاده و مشغول خنثی کردن مین ها شدیم. منورهای دشمن همه جا را مثل روز روشن کرده بود و توپخانه ما به شدت مواضع دشمن رو میکوبید و بعضی از کمین های دشمن که هنوز سرکوب نشده بودند روی معبر آتش میریختند. هر چند متر که معبر پاکسازی میشد لودر و بلدوزرها هم پشت سر ما وارد معبر میشدند. هنوز به آخر نرسیده بودیم که با پیکر چند شهید مواجه شدیم که در حال سوختن بودن . بالای سر پیکرهای سوخته که رسیدیم زیر نور منور چشمم به یکی از شهدا خیره شد بله اون بود که دقایقی قبل در حال زدن معبر به شهادت رسیده بود. یادم اومد که در تقسیم بندی اولیه قرار بود من با شهید انصاری هم تیم باشم. فرصت گریه و زاری کنار حاج موسی رو نداشتیم اما با قلبی محزون و دلی شکسته پیکر سوخته او و دیگر شهدا رو کنار معبر کشیدیم تا زیر چرخ ها و شنی ها بلدوزر صدمه نبینند و به پاکسازی میدان مین ادامه دادیم. هر چه جلو تر میرفتیم آتش تیر بارها و آرپی جی های دشمن رو هم روی معبر احساس میکردیم. با مدد الهی دستگاههای مهندسی سالم به خط درگیری رسیدند و مشغول احداث خاکریز و جانپناه برای رزمندگان شدند. خط خیلی نابسامان بود میشد فهمید فرماندهی اینجا نیست که بچه ها رو هدایت کند. بعضی از راننده های لودر بلدوزرها نیاز به روحیه داشتند چون خدایی در فاصله چند متری با دشمن و حتی یه جاهایی جلو تر از رزمنده ها مشغول زدن خاکریز بودند. روحیه دادن به راننده ها هم وظیفه دیگری برای ما شده بود. حال من خیلی بد بود احساس کردم 40 درجه تب دارم و بایستی عقب میرفتم و مداوا میشدم اما نیاز بود توی خط بمونم و کمک به راهنمایی و سازماندهی بچه های درگیر با دشمن بکنم. دوشکاهای دشمن ول کن نبودند و بدون توقف آتیش میریختند . نزدیکی های صبح کمین های دشمن پاکسازی شدند و یک مقدار خط آرام شد و بچه های رزمنده پشت خاکریزها پناه گرفتند. من هم خودم رو به بهداری رسوندم و اونجا بستری کردند و بعد هم به تهران انتقال دادند و تشخیص این بود که حسبه روده گرفتم. یاد همه ی اون روزهای خوب و دوستان خوب و شهدایی که خوب رفتند بخیر. @alvaresinchannel
اونایی که از به میروید این تصاویر رو به خاطر بسپارید اینجا است دهم تیر ۱۳۶۵ با رمز یا ابالفضل العباس(ع) 🔶 چشم از راننده بلدوزر برندارید تانک ها دارن با گلوله مستقیم میزنند راننده بلدوزر هم سوار بر ارابه مرگ به مصاف تانک میرود..تصویر شماره 2 دود و گرد و خاک بلند است و راننده دیگر پشت دستگاه نیست و در تصویر سوم بچه های اکیپ میرسند و پیکر متلاشی شده سنگر ساز بی سنگر رو روی زمین میکشند تا زیر شنی تانک ها و بلدوزرها له نشود.... شما هم میتونید برای این چند تا تصویر قصه بسازید... یادمون نره که این ها رو توی باز کردند... @alvaresinchannel
تصاویری از این روزهای عاشقان شهدا و سیدالشهداء(ع) یادگاری با حرم عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام @alvaresinchannel