در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار #تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله در منطقه ی جنوب به خیل جستجوگران نور پیوست. با تمام #سختی های منطقه و #ناراحتی جسمی ، #عاشقانه به دنبال #پیکر شهدا می گشت.
🍃⚘🍃
#پرکار و #کم حرف بود و با اطلاعات دقیق از منطقه معبر میزدو با عروج دوست دیرینه اش #شهید محمود وند ، #مسئول گروه تفحص لشکر ۲۷ شد.
🍃⚘🍃
به روایت از همرزمان شهید :
فاصله ی ما و عراقی ها پنجاه ، شصت متر بود. بدجور می کوبیدند. کار گره خورده بود. باید از وسط میدان مین معبر باز می کردیم برای پیشروی بچه ها. هر چه تخریب چی رفته بود میزدندشون.😭
🍃⚘🍃
این جور وقت ها بود که #سرنوشت یک #گردان می افتاد دست #تخریب چی. دل و جرعتی می خواست. این بار #مجید #داوطلب شد کارش درست بودو معبر را باز کرد.
🍃⚘🍃
موقع برگشت #تیر خورد. همه فکر می کردیم #شهید شده. #هفت ، #هشت تیر خورد به #شکمش. بچه ها رد شدند رفتند جلو. انداختیمش توی آمبولانس #شهدا و برگشتیم عقب ، دیدیم هنوز زنده است.
🍃⚘🍃
#جانباز دفاع مقدس و شهید تفحص ،
مجید پازوکی🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۴۶/۱/۱ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
دوران کودکی رو پشت سر گذاشت و وارد مدرسه شدو ادامه دادتا ...... در روز ١٧ شهریور ...
انقلاب که پیروز شد ، ۱۱ ساله بود ... برای دیدن امام سر از پا نمی شناخت. به مدرسه ی رفاه رفت و این #آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت امام خمینی بود.
🍃⚘🍃
بعدها به عضویت بسیج مسجد لر زاده درآمد و برای گذراندن دوره ی آموزشی در سال ۱۳۶۱#عازم جبهه شد.
یک بار از #ناحیه ی دست راست مصدوم شد. بار دیگر از #ناحیه ی شکم ، حالش خوب نبود ولی همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.
🍃⚘🍃
پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹ ، در منطقه ی کردستان ، کانی مانگا و پنجوین در قرارگاه رمضان و در #جنگ با ضد انقلاب و اشرار غرب کشور بود.
🍃⚘🍃
بیش از #هفتاد ماه در #جبهه ها حضور داشت و در #۲۰ عملیات هم افتخار حضور داشت.
🍃⚘🍃
ایشان در سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد و دو فرزند پسر به یادگار دارد.
۹# ماه توی کما بود. 😭 از پشت شیشه می رفتیم ملاقاتش. باور نمی کردیم زنده از بیمارستان بیاید بیرون. شکمش باز بود و دل و روده اش معلوم بود.😭 تمام دکترهای بیمارستان #شهید مصطفی خمینی قطع امید کردند.
🍃⚘🍃
همان شب مادر و مادربزرگش رفتند #امامزاده صالح نذر و نیاز. فردا صبح #علائم حیاتی اش برگشت. همه تعجب کردند. بعد از آن بارها به مادربزرگش می گفت : ” شما نگذاشتید من بروم ” 😭
🍃⚘🍃
باردیگه با چند تا از دوستان رفتیم بیمارستان ملاقاتش. دلم برایش تنگ شده بود. زودتر دویدم توی اتاق. همه مجروح بودند. تک تک تخت ها را نگاه کردم اما #مجید را پیدا نکردم. برگشتم توی راهرو. به بچه ها گفتم #مجید اینجا نیست.😔
🍃⚘🍃
یکیشون که قبلا اومده بود دستم را گرفت گفت : ” بیا برویم همین جاست ” رسیدیم بالای تختش. هر چه دقت کردم شباهتی با #مجید نداشت. یک آدم پوست و استخوانی روی تخت افتاده بود. 😭
🍃⚘🍃
لاغر شده بود و انگار ۲۰ سال پیرتر. 😔 مثل #شیمیایی ها نفس می کشید. بغلش کردیم گذاشتیمش روی ویلچر. خواستیم ببریمش هواخوری. دکتر گفت : با کوچک ترین بادی سرما می خورد و می میره.😭
🍃⚘🍃
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پناهگاه هایتان را آماده کنید/فاصلهای بین تصمیم و اقدام نیست
یک بار دیگه
#گاز اعصاب زده بودند توی منطقه ی غرب. کوچک ترین نوری اعصابم را بهم می ریخت. چشم هایم را بستند. #مجید بعد از #۹ ماه از کما در اومده بود و باز برگشته بود #جبهه. دوران نقاهتش بود. خودش پرستار لازم داشت.
🍃⚘🍃
آمده بود بیمارستان صحرایی و شده بود پرستار من. آن موقع همدیگر را نمی شناختیم. #۲۰ روز تمام همه ی #کارهایم را انجام می داد. غذا دهانم می گذاشت و من را دستشویی و حمام می برد. شده بود چشم های من.😭
🍃⚘🍃
#سال۶۶ #مسئول دسته ی گردان تخریب بود. نصف شب بچه ها را بیدار می کرد و می برد راهپیمایی. یک شب مثل همیشه برای آمادگی و آموزش رفتیم راهپیمایی. منطقه ی غرب بود و تا کمر توی برف بودیم. خودش جلوی ستون از صخره ها می رفت بالا.
🍃⚘🍃
#بخیه های شکمش باز شد. دوباره خونریزی کرد.😭 رسوندیمش درمانگاه. اصلا حالش خوب نبود ولی به روی خودش نمی آورد. پانسمانش کردند. دکتر گفت باید استراحت کند. گوش نداد و دوباره برگشت پای کار.😔
🍃⚘🍃
🚨گورباچف درگذشت
🔹رسانههای روسیه گزارش دادند میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوری، در ۹۱ سالگی درگذشت.
🔹او از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود، اما دسامبر ۱۹۹۱ بعد از یک «کودتای آگوست» استعفا کرد و اتحاد جماهیر شوروی هم فروپاشید.
✍#حاشیه_کانال: در نامه امام به گورباچوف یک جا رنگ چهره ایشان تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ آنجایی که امام فرمودند: «دیگر #کمونیست را باید در #موزه_های تاریخی جهان بنگریم ...» #غرب نیز باید این پیام را حلقه آویز خود کند که هم تمدنشان و سردمدارانشان به موزه های تاریخی سپرده خواهند شد. البته چنین سرنوشتی از#مقتدی صدر نیز دور نیست.
#خاطره ی دیگه ای که ازش دارم اینه که :
با ضد انقلاب درگیر شده بودیم. #کلیه اش تیر خورد. تا همین اواخر گرفتارش بود. هر بار بهش می گفتم لااقل بیا برویم بنیاد ، جانبازی ات را پی گیری کن. می گفت : ” بی خیال ، این هم بماند یادگاری از کردستان. ”
🍃⚘🍃
اگر یک تکه استخوان #شهیدم را برایم بیاورند جگر آتش گرفته ام آرام می شود. رفته بودند خانه ی یکی از دوست های #شهیدشان. همین حرف #مادر شهید شد انگیزه شان. محل #شهادتش را تا حدودی می دانستند. با علی محمود وند راه افتادند رفتند منطقه. بدون هیچ وسیله و امکاناتی و فقط با چند تا بیل و کلنگ.
🍃⚘🍃
به روایت از مادر شهید :
عزمش را جزم کرده بود. هر چه گفتیم : ” نرو تو دین خود را نسبت به انقلاب ادا کرده ای ”. می گفت : ” باید بروم. #مادران شهدا منتظرند. ” چند وقت بعد برگشت و زن و بچه اش را هم با خودش برد.😔
🍃⚘🍃
رفتن اندیمشک ، اهواز ، بعد هم دو کوهه ، از آنجا به اینجا. یک خانه اجاره کردند با دوستش #علی محمود وند. چهار تا پتو انداختند کف زمین و با چند دست رختخواب و یک والر ، همین
🍃⚘🍃
#تمام جنگ ، دلم می لرزید وقتی رادیو مارش نظامی می زد. وقتی زن ها توی کوچه یواشکی پچ پچ می کردند یا صدای زنگ در بی موقع بلند می شد با خودم می گفتم حتما از #مجیدم خبری شده. 😔
🍃⚘🍃
هر لحظه انگار منتظر خبری بودم.#جنگ که تمام شد خیالم راحت شد فکر کردم دیگر روزهای اضطراب تمام شد. یک بار توی تلویزیون
#مصاحبه اش را دیدم. 😭
🍃⚘🍃
می گفت :” از قافله ی #شهدا جا مانده ام و …. ” همان جا توی دلم خالی شد. فهمیدم تفحص هم که می رود هنوز دنبال #شهادته 😭 می دانستم برای من ماندنی نیست.😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید مجید پازوکی هم در تاریخ ۱۷ مهر ماه سال ۱۳۸۰ در نزدیکی پاسگاه وهب عراق منطقه ی عمومی فکه بر اثر انفجار مین به آرزویش که همانا #شهادت بودرسید.
🍃⚘🍃
مزار شهید:
تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘ ، قطعه ی ۲۷
🍃⚘🍃
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃اذان گفتن در خانه
دستورالعمل امام رضا علیه السلام برای فرزند دارشدن و رفع بیماریها و مشکلات
🔸ایت الله ناصری رضوان الله علیه