eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
😱✅چوب ادب روزگار امام رضا علیه السلام می فرماید: هرکس به راهنمایی تو بی اعتنایی کرد،نکران نباش حوادث روزگار او را بیدار خواهد کرد.
به روایت از پدر : رضای من از همان اول  بود. دایی بزرگوارش از دفاع مقدس بود و در مکتب پرورش یافت. 🍃🌷🍃 رضا نوه پسری بابابزرگ مادرش بود. یعنی بعد به دنیا آمد و از همان اوایل این حس در بین خانواده به وجود آمد که احسان دوباره  شده. همه  را در جایگاه می‌دیدند. 🍃🌷🍃 در دوران همیشه جزء شاگردان  و  اخلاق مدرسه بود تا جایی که هر مدیری در مقابل کم می‌آورد این را من از زبان  شنیده‌ام. 🍃🌷🍃  در اکثر جلسات مدرسه رضا را به عنوان  برای خانواده‌ها مثال می زدند و می‌گفتند این بچه به جای  می‌رسد. می گویند اگر ایشان  نمی‌شد ما به خیلی چیزها شک می‌کردیم. 🍃🌷🍃 دوران پیش دبستانی و دبستان را با موفقیت پشت سر گذاشت نه تنها از نظر درسی بلکه در بعد دوران (جزء 30 قرآن) را حفظ کرد و در حسینیه محل  می‌کرد و  می‌گفت. 🍃🌷🍃 دوران وارد پایگاه محل شد با آن کم پایگاه و ثابت نور شد. 🍃🌷🍃
سال 91 وارد شد در این زمان به رسیده بود. با اینکه در بین همکارانش  لشکر بود اما در موضوع هرکسی مشکلی داشت به مراجعه می‌کرد از ایشان می گرفت. 🍃🌷🍃 به پسر عموش گفته بود  حسین (ع)🌷 به خواب یکی از دوستانش آمده و لیستی در دستش بود که تعدادی از اسامی جزو بودند که یکی یکی خط می‌خوردند اسم هم دران لیست نوشته شده بود.😭😭 🍃🌷🍃 وقتی این خواب را برایش تعریف می‌کنند  را برای مهیا کرد. قبل از رفتن یک شب مرا صدا زد و کلیپی را نشانم داد و گفت این  را خودم ساختم بعد از از این استفاده کنید.😭😭 🍃🌷🍃 داشتم دیوانه می‌شدم  جلوی پدر چنین صحبت‌هایی کند.😭😭😭خیلی سخته ، رضا را باور داشتن با این روحیاتی که داشت غیر از این نمی‌توانستم فکر کنم.😭 🍃🌷🍃 در دوران فتنه 88 خیلی را کرده بود و  می‌کرد  را کند فردی که 360 درجه با او و افکارش اختلاف داشت را با رفتار خوبی و از  خودش کرد.  نظیری داشت. 🍃🌷🍃
در طول زندگى مشترك سه ساله ‏اش در خانه و از خانه همسر خود بود و به يگانه دختر خود «زهرا »علاقه ی زیادی داشت. همیشه همسرش را به رابطه با ‏ ها می کرد. 🍃🌷🍃 می گفت: «در قيامت بعد از از ‏دارى از انسان سؤال مى ‏شود.» دوستانش می گويند: «او بيشتر عمل بود تا و سعى می کرد با ديگران را كند. 🍃🌷🍃 حرف بود و ، هر و شنبه روزه می گرفت‏ و با بود و در رمضان قرآن برپا می کرد و در به عنوان انتخاب شد. 🍃🌷🍃 به حفظ ‏المال اهميت زيادى مى ‏داد؛ صندوقى در محل كار گذاشته بود تا هر كس از اداره استفاده می کند آن را در بيندازد؛ با اين حال باز در ترديد بود كه نكند نفس عمل اشتباه باشد. 🍃🌷🍃 مى‏ ديدند كه از چادر خارج شده و مشغول شب مى‏ شود و براى آنكه شناخته نشود بر خود مى ‏انداخت. 🍃🌷🍃
به روایت از پدر : رضای من از همان اول  بود. دایی بزرگوارش از دفاع مقدس بود و در مکتب پرورش یافت. 🍃🌷🍃 رضا نوه پسری بابابزرگ مادرش بود. یعنی بعد به دنیا آمد و از همان اوایل این حس در بین خانواده به وجود آمد که احسان دوباره  شده. همه  را در جایگاه می‌دیدند. 🍃🌷🍃 در دوران همیشه جزء شاگردان  و  اخلاق مدرسه بود تا جایی که هر مدیری در مقابل کم می‌آورد این را من از زبان  شنیده‌ام. 🍃🌷🍃  در اکثر جلسات مدرسه رضا را به عنوان  برای خانواده‌ها مثال می زدند و می‌گفتند این بچه به جای  می‌رسد. می گویند اگر ایشان  نمی‌شد ما به خیلی چیزها شک می‌کردیم. 🍃🌷🍃 دوران پیش دبستانی و دبستان را با موفقیت پشت سر گذاشت نه تنها از نظر درسی بلکه در بعد دوران (جزء 30 قرآن) را حفظ کرد و در حسینیه محل  می‌کرد و  می‌گفت. 🍃🌷🍃 دوران وارد پایگاه محل شد با آن کم پایگاه و ثابت نور شد. 🍃🌷🍃
سال 91 وارد شد در این زمان به رسیده بود. با اینکه در بین همکارانش  لشکر بود اما در موضوع هرکسی مشکلی داشت به مراجعه می‌کرد از ایشان می گرفت. 🍃🌷🍃 به پسر عموش گفته بود  حسین (ع)🌷 به خواب یکی از دوستانش آمده و لیستی در دستش بود که تعدادی از اسامی جزو بودند که یکی یکی خط می‌خوردند اسم هم دران لیست نوشته شده بود.😭😭 🍃🌷🍃 وقتی این خواب را برایش تعریف می‌کنند  را برای مهیا کرد. قبل از  رفتن یک شب مرا صدا زد و کلیپی را نشانم داد و گفت این  را خودم ساختم بعد از از این استفاده کنید.😭😭 🍃🌷🍃 داشتم دیوانه می‌شدم  جلوی پدر چنین صحبت‌هایی کند.😭😭😭خیلی سخته ، رضا را باور داشتن با این روحیاتی که داشت غیر از این نمی‌توانستم فکر کنم.😭 🍃🌷🍃 در دوران فتنه 88 خیلی را کرده بود و  می‌کرد  را کند فردی که 360 درجه با او و افکارش اختلاف داشت را با رفتار خوبی و از  خودش کرد.  نظیری داشت. 🍃🌷🍃
شهید دفاع مقدس، محمد زمان ولی پور 🍃🌷🍃 درسال ۱۳۴۱ درشهر بابل در خانواده ای مذهبی و کشاورز متولدشد. از همان كودكی، دستانش به و آبديده شده بود. همراه با کار کشاورزی، ابتدایی و را گذراند. 🍃🌷🍃 بعد وارد دبيرستان شد و دیپلم گرفت، در كنكور تجربي شركت كرد و در رشته قبول شد. 🍃🌷🍃 دل و عقل ایشان، در زد و خورد بودند؛ يكی به رفتن به دانشگاه تشويقش می کرد و ديگری، حوزه و نوكری زمان (عج)♡ را دورنمایی زيبا، به ایشان نشان می داد. 🍃🌷🍃 منصبی كه به عالم برتری داشت و ایشان در نجوای عاشقانه‌ چنين مي‌سرود: همه شب در آستانت شده كار من گدایی  به خدا كه اين گدایی ندهم به پادشاهی.♡ 🍃🌷🍃
آموز ۱۴ دفاع مقدس محمد آزاد 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۵۲/۱/۱ در روستای بیهود از توابع شهرستان قاین درخانواده ای روستایی ومذهبی متولدشد. پدربزرگوارش ، استاد حبیب ، آرایشگر مردی بسیار باتقوا و پرهیزگار وساده زیست بود و فرزندانش راازکودکی با و آشنا کرده بود. 🍃🌷🍃 پدرش آنها را همراه خود به ، مذهبی و قرائت می برد. بعداز ورود به دبستان درکنار درس ها ،یادگیری را به طور تخصصی محمد آغاز کرد. 🍃🌷🍃 بیشتر اوقاتش را در کلاس های و دادن به عبدالباسط می گذراند. 🍃🌷🍃 در دوره چندین بار در و رتبه گرفت همچنین کلاس به کودکان را در روستا دائر کرد. 🍃🌷🍃
در طول زندگى مشترك سه ساله ‏اش در خانه و از خانه همسر خود بود و به يگانه دختر خود «زهرا »علاقه ی زیادی داشت. همیشه همسرش را به رابطه با ‏ ها می کرد. 🍃🌷🍃 می گفت: «در قيامت بعد از از ‏دارى از انسان سؤال مى ‏شود.» دوستانش می گويند: «او بيشتر عمل بود تا و سعى می کرد با ديگران را كند. 🍃🌷🍃 حرف بود و ، هر و شنبه روزه می گرفت‏ و با بود و در رمضان قرآن برپا می کرد و در به عنوان انتخاب شد. 🍃🌷🍃 به حفظ ‏المال اهميت زيادى مى ‏داد؛ صندوقى در محل كار گذاشته بود تا هر كس از اداره استفاده می کند آن را در بيندازد؛ با اين حال باز در ترديد بود كه نكند نفس عمل اشتباه باشد. 🍃🌷🍃 مى‏ ديدند كه از چادر خارج شده و مشغول شب مى‏ شود و براى آنكه شناخته نشود بر خود مى ‏انداخت. 🍃🌷🍃
آموز ۱۴ دفاع مقدس محمد آزاد 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۵۲/۱/۱ در روستای بیهود از توابع شهرستان قاین درخانواده ای روستایی ومذهبی متولدشد. پدربزرگوارش ، استاد حبیب ، آرایشگر مردی بسیار باتقوا و پرهیزگار وساده زیست بود و فرزندانش راازکودکی با و آشنا کرده بود. 🍃🌷🍃 پدرش آنها را همراه خود به ، مذهبی و قرائت می برد. بعداز ورود به دبستان درکنار درس ها ،یادگیری را به طور تخصصی محمد آغاز کرد. 🍃🌷🍃 بیشتر وقتس را در کلاس های و دادن به عبدالباسط می گذراند. 🍃🌷🍃 در دوره چندین بار در و رتبه گرفت همچنین کلاس به کودکان را در روستا دائر کرد. 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : ایشان پسرعمویم بودند. از همان دوران کودکی و نوجوانی همدیگر را می‌شناختیم. می‌دانستم که مجید جوان و است. من هم خانواده مذهبی داشتم و باهم و# هم عقیده بودیم. 🍃🌷🍃 من و همسرم روز17 ماه رمضان سال 1376 ازدواج کردیم. معیارهای مشترکی هم برای زندگی داشتیم. و گذاشتن در مسیر برای من و داشت‌. 🍃🌷🍃 انصافاً هم مجید در طول 20 زندگی مشترکمان آدم و بود. در کار با من می‌کرد. 🍃🌷🍃 با روحیه و و خوی و که داشت، باعث شده بود زندگی در کنار هم داشته باشیم، در خیلی از مراحل زندگی‌ام از ایشان و می‌گرفتم.😭 🍃🌷🍃 یکی از به اول وقت بود، شب را در معصومه(س)🌷 می‌خواند، همین شبانه بود که مجید را به مقام رساند.😭 🍃🌷🍃
ایشان در همان سال ها به خاطر امام (ره ) و شاهنشاهی در شبانه طاهر بهادری تهران شد. 🍃🌷🍃 و ایشان برای فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش  آباد هجرت كرد و در بهمن57# به تهران بازگشت و به رژيم شد. 🍃🌷🍃 با آمدن امام (ره) و با انقلاب در 22 رضا (ع)🌷 در شرق تهران را با حدود 200 كرد و با زنی و و انضباط آن قسمت از شهر را بر گرفت. 🍃🌷🍃 با دشمن بعثي در روز 1359# به رفت  و با آرا و غرضی در جاده به كرد. 🍃🌷🍃 و در هایی همچون ، خوين،و.... به سمت شادگان و با مردم عرب منطقه تماس را از بومی در صدام كرد. 🍃🌷🍃 ایشان به مدت 2 در در كل بعد از بني صدر و حصر آبادان ، المبین  و القدس داشت. 🍃🌷🍃