eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
، سرزمینی است؛ که هر قسمت اش ، قصه گوشت و پوست و استخوان😔 رزمنده هایی را در ❤️ به یادگار دارد ؛ که ،با عاقبت بخیر شدند. و خونشان ، این روزها‌، دل 💔هر را به بازی می گیرد‌. . ای که در روز ولادت 💚، چشم به این جهان گشود و در شناسنامه اش نام ✏️ثبت شد اما همه او را با نام حسن باقری🌴 می شناسند. . ای که هدایت را از پشت میز به عهده نگرفت؛ بلکه ، در منطقه عملیات ، شناسایی مقر را به نیروهایش آموزش داد.همانی که لقب دفاع به او دادند و همیشه یک قدم جلوتر از دشمن بود💐.‌ . مثل همان روز سرنوشت ساز🌺 ، که برای شناسایی مکان عملیات با همراه شدند و هردو با خمپاره دشمن و با ذکر 🥀 آسمانی 🕊شدند . . آسمانی از جنس که شاید مزد شب زنده داری های شهید🌹 بود .‌ . همانگونه که فرمودند: خداوند 🌷 ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.اگرچه نمی توان با اندک اطلاعات به روی کاغذ📜، معرف ، شهید حسن باقری💐 به عنوان یک نخبه و میراث معنوی و سرمایه ملی بود‌. . نویسنده : . به مناسبت . ❤️تاریخ تولد ❤️: ۱۳۳۴/۱۲/۲۵ . 🖤تاریخ شهادت🖤: ۱۳۶۱/۱۱/۹ . 📇تاریخ انتشار طرح 📇:۱۳۹۸/۱۱/۸ . ❣️محل شهادت ❣️: فکه . 🥀محل دفن 🥀: بهشت زهرا تهران .
🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید ، نامش را گذاشت.مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با به صاحب نامش و اشک های مادر ، شفا یافت. . 🍂در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روز هایش در جبهه شب شد .پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 . 🍃عشق است و بی تابی اش...وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های ، فکه، و راهی شد...👣 . 🍂تفحص کرد پیکر های باقی مانده را ... های بیرون آمده از دل خاک را ..استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید ، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد....🌸 . 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. . متوسل شد به شهدا و از آنان خواست... شاید اشک ریخت ، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند ...🕊 . 🍂در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید.به مادر گفت برایش حنا بیاورد.به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن گذاشت .دل مادر بود که ترسید،لرزید، شکست .شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 . 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند.ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد..به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش.شاید هم منتظر اربابش بود...😔 . 🍂در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ... عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند... بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت سالروز شهادت شهید . 📅تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ . 📅شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ . 📅انتشار: ۴خرداد ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت زهرا قطعه ۴۰ .
🍃سومین شهید شهرستان بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تا و مشخص شود. 🍃قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد.جوانمردانی که آرامش جهان ، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود. 🍃جنگ با وحشی‌گران که بار سنگینی برای زمین بودند.باری که تنها مردان روزای سخت توانا به بلند کردنش بودند جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی از عمه شان زینب(س)کم شود . 🍃جای آقاصالح، ها در خالیست.شهری که در زیر خاک های رملیش،صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س) و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🍃گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۶ فروردین ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣٩٩ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای قم
✨نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور ایجاد زمینه‌ای برای {زیارت با معرفت} است. 🍃در که راه می‌افتی صدای خوش آمدگویی را از تن های عجین شده با خاک می‌شنوی، استخوان هایی گرد هم می‌آیند و برای تو که به دیدارشان آمده‌ای قامت راست می‌کنند. آن هنگام بی شک به آسمان متصل خواهی شد. 🍃 اگر از بگویم، خواهی فهمید آنجا مکه‌ی کوچکِ است که برای طواف رفت و هرگز بازنگشت. هنوز هم صدای مداحی شهیدان را از حسینیه گردان تخریب میتوان شنید! همان ها که محتاج نگاهی بودند تا گره‌های دنیا از دستانشان باز شود و مانند پرنده‌ای کوچ کنند‌🕊 🍃چشمانی در جزیره می‌درخشند که صاحبشان را به سپرده اند... همان چشمانی که مصباحی بودند برای. 🍃خدا در آیه‌ای زنده بودنشان را فریاد می‌زند اما چه بسیار آدم‌هایی که نمی‌شنوند. 🍃شرهانی خود قصه‌ای دارد برای اهلش، آنجا قطعه‌ای از. گویی سلام الله علیها آنجا بر روی تپه‌ها ایستاده و برای دیگران سخنرانی میکند، از سر‌هایی می‌گوید که سالها بعد در سرزمینی دیگر بریده می‌شوند و برای خواهران و مادران خود سرافرازی به بار می‌آورند، همان مدافعانی که پای درسِ سرداران خیبر و بدر و بودند و چه خوب درسِ تا ابد زنده بودن را آموخته‌اند‌✌️ به راستی 💚 ✍نویسنده: 🌷به مناسب روز راهیان نور
🍃سومین شهید شهرستان بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تا و مشخص شود. 🍃قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد.جوانمردانی که آرامش جهان ، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود. 🍃جنگ با وحشی‌خویان که بار سنگینی برای زمین بودند.باری که تنها مردان روزای سخت توانا به بلند کردنش بودند جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی از عمه شان زینب(س)کم شود . 🍃جای آقاصالح، ها در خالیست.شهری که در زیر خاک های رملیش،صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س) و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🍃گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. 🍃در واپسین روز های فروردین تولد مبارک ای شهید ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۶ فروردین ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای قم
✨به نام خدا 🍃در میان فکه در ،بویی آشنا می آید.بوی شجاعت و پهلوانی،بوی غیرت و همتِ، کمیل؛روزه خوان حضرت زهرا(س) شهید ابراهیم هادی کسی که پهلوانیش زبان زد است و دلاور مردیش بی نظیر💪 🍃نمی دانم چه سریست که مهربانیش،منش پهلوانیش و رسم پلک هایمان را دریایی میکند. پهلوانی که نمیگذاشت آب در دل دوستان و آشنایانش تکان بخورد،حتی دست یاریش به نا آشنایان هم میرسید و دستگیری میکرد. 🍃او تنها یک دوست و یاور نبود؛ بلکه همچو پدری مهربان بود. که نبودش طعم تلخ یتیمی را به دل محبانش گذاشت. ابراهیم یاری گر همه اشان بود و دلیل هدایتشان، مرد میدان نبرد بود و شهامت عجیبی داشت. چهره خندانش آبی بود برآتش غم ها و های پر شورش مرحمی بود بر زخم های دلتنگی💔 🍃در ورزش بی رقیب بود،همانطور که منش پهلوانیش را کمتر کسی داشت شاید نتوان منشش را وصف کرد اما میتوان با شور در باره اش سخن گفت. حرف هایی بی انتها از جوانمردیش، شهامتش و حتی آن پر شورش. 🍃کسی که تا آخرین نفس جنگید و در فرجام با لبان عطشان به اباعبدالله الحسین پرکشید و به آرزویش رسید🕊 🍃آرزوی گمنامی که کابوسی برای هاست. به قول خودش هرکسی ظرفیت شدن ندارد آری درست است. اما کاش بود و میدید که آدمها به هر در میزنند تا مشهور شوند و خودی نشان دهند. 🍃دگر این روزها، هرکسی لیاقت ماندن و شهادت را ندارد. اما هنوز در میان ، در میان کانال کمیل، نام سردار گمنامش؛ به چشم میخورد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۶ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ بهمن ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٣۱ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : یادبود _ بهشت زهرا
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🍃اول بود که عِطر عیدیِ خداوند همه اهالی خانه را سرمست کرد؛ مجید متولد شده و گریه های کودکانه اش میان تاروپود دیوار های خانه میپچید‌‌🌺 🍃هر بهاری که از عمر او میگذشت، قد میکشید و خون انقلاب خواهی در رگ هایش میجوشید. پس از پیروزی انقلاب، بیتاب دیدار با بود. تاثیر عشق به امام هم بود که سال ها در جبهه ها حضور داشت. 🍃حتی زمانی که پدر شد، به فرزندان هم نتوانست حب جهاد را از دلش خارج کند. آنقدر جنگید تا نهایت خدا خریدار تلاش هایش شد. 🍃انتظار هایش ختم به وصال شد و مجید پازوکی از ، پر کشید به عرش بی نظیر خدا... و خداست که وعده میدهد و عمل میکند «اِنَ الِانسانَ إِلّا ما سَعَی»❤️ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ مهر ۱۳۸۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزاد شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : فکه