eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃فرزندان زهرا(س)خوب آموخته اند رسم را و میدانند چگونه با خود انتقام سیلی مادرشان را بگیرند ... 🍃آموخته اند که عشق سن و سال نمیشناسد و میتوان کوچک بود اما همچون بزرگان ؛ به پرواز کرد و در آغوش گرفت خداوندِ جان را .... من را میبینی ؟! 🍃دستانم را گناه بسته و شرم میکنم که به صورت معصوم شما خیره شوم ؛ زانوهایم از فرط زمین خوردن همچون سرخیِ آتش شده و شرمنده است که در راه شما قدم گذارد .... 🍃پاهایم خجل است از قدم های استوار شما ، از هایی که وجب به وجب این خاک را فتح میکردند تا مبادا بیاید روزی که گناه برای منِ جامانده عادی شود اما نهایت چه شد؟! 🍃من چه کردم با های به جا مانده ی شما؟!چگونه در روز سربلند کنم و در چشمان شما نگاه کنم؟!شمایی که تنها شانزده سال داشتید و آسمانی شدید اما من هنوز هم زمین گیر گناهانم هستم .... 🍃راستی چه حالی داشتی زمانی که وجودت را وقف فاطمه ی زهرا(س) کردی؟! آنقدر به خانوم جان عشق ورزیدی که نهایت مانند از ناحیه ی سینه و شکم جان خود را به اسلام و اربابت حسین(ع) بخشیدی .... تو! ی این میدان شدی و ماییم که همیشه ایم ! برادر به گوشی؟! ما جامانده ایم! ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد‌: ۱۶ خرداد ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : قصر شیرین 🥀مزار شهید: بهشت زهرا
✨به نام او... 🍃قلم آماده برای ثبت خاطراتش، اما چگونه باید گفت؟! چگونه باید از مردانی که ستاره‌های آسمان شهادت گشته‌اند گفت؟! ناتوانم از گفتن و نوشتن از همچو اویی که شهادتش تجلی شهادت جانسوز کربلاست. 🍃اما با همه این سختی‌ها و کم بودن‌ها، من و دوستانم زندگی آن بزرگ مردان را به رشته تحریر در می‌آوریم تا آیندگان بدانند، اگر روزی در شام به ساحت مقدس بانوی بزرگ کربلا بی حرمتی شد، امروز جوانان خوش غیرت نمی‌گذارند تاریخ بار دیگر تکرار شود. 🍃زادگاهش، آرامگاه شاه خراسان بود. ۱۲ تیر سال ۶۲، شاهد تولد عاشقِ حسینیِ دیگری بود. پدر و مادرش در کنار علوم مختلف، درس زندگی نیز مشق می‌کردند. 🍃از کودکی به کارهای نظامی علاقه داشت و این علاقه راه اورا از دانشگاه جدا و وارد ارتش کرد. مادر اما می‌ترسید. می‌گفت هنگام جنگ ارتشی‌ها بیشتر در خطرند. اما او به خوبی فهمیده بود، معشوق که شوی، کوچک باشی یا بزرگ، پیر یا جوان، بیکار یا کارمند خدا خوب می‌خردت برای خودش🕊 🍃جواز رفتنش را به سختی به دست آورد، اما کاری می‌کند که کوه در نگاهت تنها سنگی است که باید از آن بپری. در توپخانه ارتش کار می‌کرد. آخرین بار التماس کرد برای رفتن به خط، غافل از اینکه نیروهای تکفیری در صدد یافتن اویی هستند که دقیق توپ می‌زند. نقطه زن است. و سرانجام کینه داعشی‌ها در توپ کاتیوشا روانه بدن پاک سید مهدی شد و خون گلگونش زینت ده خاک . ✨عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است  ✨دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ تیر ۱٣٩٧ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جنوب حلب 🥀مزار شهید : مشهد
‍ 🍁همیشه پا در که می‌گذارم حس غریبی نمی‌کنم، مکان و زمان عجیب بوی آشنایی می‌دهد؛ شاید دلیلش این باشد که خانه پدرش زیاد رفته‌ام و می‌دانم چه رنگ و لعابی دارد اباالجواد. عجیب ناخن روی گچ می‌کشم وقتی فکر می‌کنم؛ عجیبی است آن که همسر زندگی‌ات که پا‌به‌پایت طی طریق می‌کند دختر پدرت باشد و بدانی در آخر آن نطفه ناپاک دست خود را به خون تو نیز آغشته می‌کند. . 🍁امام جوانم، دلم عجیب بند شماست چرا که هربار حاجتی از پدرتان داشتم شما را به او دادم. . 🍁غریب ابن غریب، عجیب بوی حسن می‌دهد، پاره‌های جگرش که میان تشت ریخت خواهرش و عباس و حسین‌اش بود آب دستش بدهد؛ خواهرت بود آقا جانم برای جوان مرگ برادرش گریه کند؟ پسرت توانست آب دستت بدهد تشنه جان ندهی؟ تا لااقل در یکی از روضه‌ها خیال‌مان راحت باشد امام‌مان جان نمی‌دهد؟؟ . 🍁بمیرم برایت که از خردسالی پدرت را گرفتند و نگذاشتند طعم امام را کنارت بچشی، بمیرم برایت که سراسر زندگی‌ات مجبور به تحمل چهره بوده‌ای و باز بمیرم برایت، برای سوز جگرت که هم می‌سوزاند هم که بر خاندان شما روا داشتند. کاش یکبار هم که اسم‌تان می‌آمد روضه‌ها جلوی هم قطار نمی‌شدند. این‌بار اما می‌خواهم پدرت را به شما قسم دهم، بد گیر افتاده‌ایم از هر طرف تیر می‌بارد بر ایمان‌مان، اجتماع، اقتصاد، فساد همه و همه چنگی می‌زنند و هرچه دم دستشان بیاید چنگ می‌زنند از قلب و ایمان و الفرار.... جان همان که قسمت داده‌ام منجی‌مان را برسان و نجاتمان ده ... . ✍️نویسنده: . 🍁به مناسبت (ع) .
‍ ☆بسم رب الزهرا☆ 🍃اکنون۱۴۴۲سال می گذرد؛ شاید مایی که حال می کنیم، در این سالیان سال حداکثر ۱۰۰سال آن را دخیل باشیم، که آن هم نیستیم. 🍃از تشیع تنها یک نام یاد گرفته ایم و یک روضه ی و تمام... نتیجه ی دین داریمان شد . شد ضد ارزش های دین، شد... 🍃شاید اگر کمی تنها کمی به سیره امامانمان بها میدادیم روزگارمان اینگونه نمی شد. روزگاری که برای ها شاید پروفایلی عوض کنیم و بگذاریم؛ یا نهایتا آن روز کمی از شادی هایمان بکاهیم. اما کافی نیست چرا که امروزه باید اشکال یابی کرد و یکی از مشکلات این روزهای ما است. 🍃 واژه ایی که شاید فقط یک واژه باشد اما پای عملش که در میان می آید؛ نتیجه اش میشود سر درگمی... 🍃میدانم رفیق، شرح را زیاد شنیده ای، غافل از شرح امامانش ... اینکه برایت از اویی خواهم گفت که لقبش علویٌ بین علویَین است، چرا که نسبش هم به میرسد و هم . اویی که سعی در برپا کردن نظام علوی داشت، آن هم در شرایطی که گروهی از مردم برای افکار باطلشان میجنگیدند، آن هم در روزگاری که باید تعویض میشد تحریفی رسوخ کرده با حقیقت قرآن و واقعی ... 🍃در این روز ها لعنت و و آه و سوز دیگر کارساز نیست. باید جنبشی علمی را پدید آورد، حال مهم نیست که چه زمانی به ثمر بنشیند چرا که حتی ایشان هم در زمان فرزندشان به اوج رسید و این مبارزه بیشترین کارشان هم بود. 🍃میدانی این روزگار یک کم دارد یک شکافنده ی حقایق قرآنی و دانش های اسلامی، اصلا باقر علم الاولین یعنی این. ای کاش یک صندوق از همان جنس صندوقی که امام سجاد به ایشان داده بود به ما نیز قرض میدادند تا شویم چرا که در این صندوق خبری از مال و دنیوی نیست بلکه از انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است. 🍃شهادت ها تنها یک روز غم انگیز در تقویم نیستند هستند برای ما، تا شاید به دنبال شناخت برویم و در این میان عملی... پ.ن :گذری بر کتاب انسان 250 ساله پ.ن: بحارالانوار ج 46 ص229 ♡♡ ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز (ع) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ تیر ۱۴۰۰
🍃به نام نگاه پرمهرش . 🍃نوای خود به شور و شعف به برسانیم و بدانیم که کنون، موسم فریاد فرخنده ی است. . 🍃کنون به جهان چشم گشودنِ عبد صالحی را مبارک می شماریم که بر ما، مردمان دیار پارس، منّتی فراوان نهاده. . 🍃مردی که یادگارانش، سرور دل هایمان شده اند و ملجا . از فروغ روی و بانوی حق نشان تا مسبب عطر خوش بهارنارنج های شیراز. . 🍃مردی که خویش را به دستان پرمهرش می سپاریم تا در درگه حق، بهر مان، چاره جویی کند. . 🍃مردی که و مجاهدی ستودنی بود. مردی که خود، پدران و پسرانش، حُبِّ زمانه از دل رانده و کوشیدند تا " سالم و حقیقی"، بسپارند به ما. . 🍃حال، بیاندیشیم که بهر نگاهداری این "اسلام حقیقی"، چه کرده ایم و از کدام علاقه ی واهی، روی برتافته ایم؟ . . ✍نویسنده: .
🍃زمین در آغوش آسمان آرام می‌گیرد آنگاه که در انتهای افق، به یکدیگر می‌رسند🙃 . 🍃به رسم ،گاهی هدیه ای به امانت در آغوش زمین جای می‌گیرد تا چراغی شود برای و در نهایت این آسمان است که امانت خود را باز پس می‌گیرد! از آن امانت هاست!🌹 . 🍃در زمستان ۱۳۶۶ زمین را گرم کرد🙂 در درس عشقبازی آموخت😍. راهی شد تا ثابت کند هیچگاه در تاریخ، _علیه‌السلام تنها نخواهد ماند. فدایی شد و جاودان در تاریخ❣ . 🍃جریانِ خون به ناحق ریخته اش در شریان زمین، نبض تپنده ایست برای ، برای اثبات از باطل. . 🍃گذشتن از برای او،سخت بود اما جاذبه ای که از آسمان اورا به بالا می‌کشید قدرتمند تر از است! . 🍃سهم محمدهادی از پدر، سنگِ مزاریست که مأمن تنهایی اوست و سهم زمین از محمود، نگاهیست که هیچگاه خاموش نمی‌شود.🌹 . 🍃در انتهای افق، آنجا که زمین در آغوش آسمان آرام می گیرد، پس از بیست و چند سال آسمان امانتش را تحویل گرفت... . مردادماهِ ۹۵، به وقت پرواز محمود❣ . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز . 📅تاریخ تولد : ۱۲ دی ۱۳۶۶ . 📅تاریخ شهادت : ۱۰ مرداد ۱۳۹۵.حماء سوریه . 📅تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید: کرج .
🍃شهید مجید باوفا در بیست و دوم دی ماه ۱٣٧۱ در شهرستان و در خانواده ای مذهبی که بر باورهای اصیل دینی و اعتقادات مذهبی پایبندبودند چشم به جهان گشود. آخرین فرزند خانواده بود ودردانه مادر. روزگار با او خوش تا نکرد وخیلی زود مادرش  آسمانی شد. یک سال بعد از پرواز مادر راهی خدمت شد. 🍃در بهمن ماه ٩۱ به خدمت مقدس اعزام گردید و بعد از طی دوره آموزشی به مرزبانی سیستان و بلوچستان و پس از آن به هنگ مرزی جکیگور منتقل شد. این شهید والامقام در چهارم مهرماه ٩٢ به همراه سایر همرزمانش دردرگیری با اشرارمسلح جهت انجام عملیات به وسیله یک دستگاه خودرو از هنگ خارج شدند که در جاده اصلی شهرستان جکیگور به راسک، به علت برخورد با تله انفجاری که توسط اشرار از خدا بی خبر کار گذاشته شده بود دچار جراحات سنگینی می شود. 🍃سرانجام سرباز وظیفه مجید باوفا در اثر شدت صدمات وارده آنچنان بد حال می شود که مادر تاب نیاورده، به استقبال پسرش می آید. بدین ترتیب مادر به دردانه اش می رسد و مجید باوفا در ردیف میوه چینان بوستان عالم قدس، منزلتی نیکو و جاودانه می یابد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ دی ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ۴ مهر ۱٣٩٢ 📅تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : مشهد 🥀مزار شهید : چابهار
🍃چند روز دوری از حال و هوای قلم و نوشتن وسوسه‌ام کرده بود که دست به قلم ببرم و به آن اقلیم خوش آب و هوا برگردم! ماندم از که بنویسم؟! قصه زندگی چه کسی را روی کاغذ ببرم؟ قرعه انداختم و به نام یاسین رحیمی افتاد... 🍃و چه خوش اقبال بود قلم من که قرار بود دمی همنفس او باشد. اویی که در متولد شد و در جان داد، بهتر بگویم جان را در راه دفاع از حریم آل‌الله تسلیم پروردگار خود کرد. بهار سی‌سالگی‌اش نیامده بود که راهی شد، به مقصدی که همه گمان میکردند یا تهران است یا کرمانشاه! اما مقصد او سوریه بود‌... 🍃همراه لشکر به قصد دفاع راهی سوریه شد. مهر سکوتی که خود به لبان خویش زده بود اجازه نمیداد آهنگ رشادت هایش به گوش کسی برسد، گمنام بودن را دوست داشت وَ همچنین گمنام ماندن را. شنیده بودم این آخری ها بیقرار تر از هر وقتی بود و مدام میگفت: من باید برم و به عهدی که بسته‌ام عمل کنم! 🍃آخر با چهارده نفر از رفقایش عهد بسته بودند هرکه شد دست بقیه را بگیرد و هرکه زنده ماند راه رفقای شهیدش را ادامه دهد. و یاسین آخرین نفر از آن پانزده بود که پرواز کرد... ✨سالگرد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ آذر ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃وقتی ترس و دلهره نوشتن شعار و داشتن امام و اعلامیه بر همه غالب بود همیشه عکس را با خود به همراه داشت. هیچ وقت از کاری که انجام میداد دست نمیکشید و تا آن را به ثمر نمیرساند آرام و قرار نداشت. هیچ کس از کارهایش خبر نداشت همیشه چند ساعت قبل از شروع میرفت و در دیوار های انجا را پر از شعار ها و نوشته های خط امام میکرد. 🍃وقتی آغاز شد محصل بود اگر احترام به حرف پدر و مادر نبود ترک تحصیل میکرد و همان روز به میرفت اما تا تابستان صبر کرد و برای دیدن و گذراندن دوره آموزشی به اصفهان رفت. هوش و زکاوت فراوانی داشت و می‌گفتند در پشت جبهه حضورش مفید تر است و به توصیه برای ادامه تحصیل به بازگشت و آنجا هم از فکر جبهه باز نماند. 🍃مشغول به تعلیم و شد و همه را تشویق میکرد که به جبهه بروند. پس از گذشت مدتی که نتوانست دوری از جبهه و خدمت به را تاب بیاورد، بدون اینکه به چیزی بگوید دوباره به جبهه رفت و با نوشتن نامه ای از اهل منزل عذرخواهی کرد. اما میان کشاکش این دنیا نامتقارن، باز هم مجبور شد به عقب برگردد و به ادامه تحصیل و انجام وظایف خود آن هم پشت جبهه بپردازد. 🍃از بیهوده بودن و بیهوده کردن تنفر و داشت و برای همین نذر کرده بود ۱۰۰ تا عراقی را بکشد و بعد شود حدودا شش بار به جبهه رفته بود و بارها میزبان هم شده بود. در نامه ای که به پدر خود نوشته ازاین گفته بود که "بالا تر از علی اکبر و حسین (ع) نیست" و پدرش باید به شهادت او افتخار کند... 🍃اخرین باری که به جبهه رفته گویی همه می‌دانستند این آخرین بار است. همه چیز رنگ و بوی اخرین ها را داشت، از اخرین باری که به مرخصی امد و قرار شد مدتی به استراحت مطلق بپردازد تا وقتی که زیربار نرفت و به جبهه برگشت و آن شب که نور سر تاپای وجود اورا فرا گرفت و خواب یکی از همرزمانش که حکم شهادت او را امضا کرد. و پانزده آبان اخرین روزی بود که در این دنیای تنگ و تاریک گرفتار بودو به آسمان کرد... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ آبان ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پنجوین 🥀مزار شهید : روستای شاهد شهر شهریار
🍃 چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. . 🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت. . 🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش می کند. . 🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. . 🍃چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... . ✍️نویسنده: . 🌸به مناسبت سالروز شهادت . 📆تـاریخ تـولـد: ۲۶ فروردین۱۳۷۴.تهران . 📆تـاریخ شـهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴.حلب . 📅تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۴۰۰ . 🥀مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر .
🍃مرغ دلم مسافر میشود در حرم عشق تو بانو، مهمان میشود♡ 🍃سلام به تو ای بانوی سلام به تو ای خورشید زمین 🍃اینبار میخواهم دست ذهن پریش احوالم را بگیرم و دست در دست دفتر روزگار را ورق زنیم از تو بگوییم، از تو ای سنبل و پاکی از تو ای کریمه ، از تو که حریم بارگاهت پناهگاهی برای دلهای به انتظار نشسته شده است، دلهایی که به آستان الهی دخیل بسته اند تا آن یار برساند. 🍃خط به خطش که میخوانیم، باهم زمزمه وار لب به سخن میگشاییم، قلم بی جان چگونه‌ می تواند تمامیت تو را به خط بکشاند. مگر این زبان بسته چقدر توان این حجم از بزرگی را دارد. اما اینبار عرق شرم از جبین قلم میجوشد و بعد واگویه وار زمزمه میکند، ببخش ای زینب برادر که نمیتوانم از معصومانه ی روح تو نغمه سرایی کنم، ببخش ای زینت پدر که نمیتوانم برای فاطمه ی پدر نوحه سرایی کنم🥺 🍃این زبان چوبی در برابر پاکی روح تو فقط بلد است سر خم کند و سروری تو را فریاد کند🌹 🍃خوشا بحال ، خواهری چون تو را دارد، ای که عصمت مطلق بود❤ 🍃ای فلسفه ی شیدایی، ای گنجینه ی و دانش، امروز با رفتنت زمین در سوز سردی‌ِ جانکاهی فرو می رود.‌ گویی خورشید جهان برای همیشه به خاموشی نشسته است. اما بعد از تو ای خورشید فروزش این حریم بارگاهت بود که مرهمی برای زخم نبودنت شد😓 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۰
🍃به راستی که این نام برازنده توست. شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی. خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی. آری بودی. 🍃از روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکر لبت شد. تو چقدر خوب رسم وفا را بلد بودی که از هست و نیستت به خاطر اربابت بگذری؟ وفا تا کجا؟! تا آنجا که ماشین زیر پایت خرج سفر سوریه ات شد. تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی... 🍃راستش را بگو! این همه بیقراریت برای چه بود؟ هربار نرفتنت، برگشتنت و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟ نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای . نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! که یادمان دهی حرف تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از جنس تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست! و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت در لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. 🍃راستی! شهادت مبارک یادت نرود برات کربلای ما را هم از امام رضا بخواهی. ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار: ٩ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت رضا 🕊محل شهادت : حلب_سوریه